✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🍂🌺🍂🌺💠💠بنقل از خواهر
#شهید:
💎یادم هست که بعضی شبها ک در منزل مادر بودیم و من نیمه شب با صدای گریه ی طفلم بیدار می شدم و می خواستم به او شیر بدهم می دیدم در تاریکی شب برادرم
#محمدرضا گوشه ای از اتاق ساکت و آرام مشغول خواندن
#نمازشب است
💎گاهی می دیدم برای خواندن
#قرآن هم چراغ را روشن نکرده و از نور مختصری ک از تیر چراغ برق کوچه به اتاق می تابد استفاده می کند بشترین تلاش او برای راحتی دیگران بود
💎کارهایش را هم مخفی و بی ریا انجام می داد مثلا ً اگر در حمله ای شرکت داشت یا کار مهمی انجام داده بود برای کسی یا برای ما تعریف نمی کرد و بعداً از دیگران می شنیدیم
💎نسبت به پدر و مادر بسیار
#مودب بود و
#مهربان ابته این از خصایص تمامی
#شهیدان بوده و هست ولی این مورد برای ما بعینه مشهود بود .
💎این روزهای آخر که به مرخصی آمده بود یک طور دیگری بود و کمتر صحبت می کرد .
💎و بیشتر در فکر بود خیلی از شبها را با دوستانشان به گلزار
#شهدا می رفتند و تا دیر وقت برا ی
#حضرتزهرا سینه زنی می کرد .
💎یک روز که با مادرم به گلزار
#شهدا رفته بود به مادرم گفته بود مادر این قبرها را که می بینی خالی است شبها خیلی از بچه ها می آیند و در دل این قبرها رفته و با خدا رازونیاز می کنند مادرم به او گفته بود : رضا توکه این کار را نکردی ؟ او خندیده بود و حرف را عوض کرده بود.
💠💠بنقل از برادر
#شهید:
💎شبهای آخری که در جبهه بودند به اتفاق دیگر بچه ها که تقریبا ٌ همگی الان جزء
#شهداء هستند قبرهایی کنده بودند و شبها درون این قبرها می رفتند و دعای
#جوشنکبیر می خواندند
💎 ایشان گفت شبی خود را به خواب زدم تا ببینم اینها چه می کنند که دیدم اینها وقتی مشغول دعا و نماز هستند به پهنای صورت اشک می ریزند و گاهی داخل این قبرها شده و مشغول
#نماز می شدند .
🌺🍂🌺🍂🍃🍂🌺🍃🍂✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺