#فریدریشنیچه، متفکری که با عصر خویش در جنگ بود. برای درک دیدگاه نیچه در مورد #مرگخدا و #ارادهقدرت، ما احتیاج داریم جهانی را که او در آن میزیست بشناسیم.
قرن نوزدهم، عصر شکوفایی صنعت و تحولات اجتماعی بود. آلمان قدرت صنعتی عظیمی بود که تحت رهبری امپراطور #ویلهلماول متحد شده بود. جامعه اروپا داشت از درون، توسط طبقه متوسطِ در حال رشد، تغییر شکل میداد. طبقه کارگر از شرایطشان شاکی بودند و تحت تاثیر عقاید #مارکس رویای #انقلاب در سر میپروراندند. همه ملهم از امکانات علم، دموکراسی، سوسیالیسم و پیشرفت، به آینده چشم دوخته بودند.
اما شامه #نیچه، بوی تعفن چیزی فاسد شده را در بن همه این تحولات حس کرد. او لفافهای محاورات رسمی و مودبانه را کنار زد تا حقیقت سادهای را نمایان کند: ✓ دیگر جایی برای خدا در جهان نو و شجاع علم و پیشرفت نیست
در واقع اغلب انسانهای پیشرو آن عصر نیازی نمیدیدند جایی برای خدا باز کنند، چون دیگر به آن ایمانی نداشتند. این بیانگر یک تحولعظیماجتماعی بود
مسیحیت در تمام طول #قرونوسطا و #رنسانس از طریق نمایندگانش در کلیسا و دولت بر اروپا حکومت کرده بود. ایمان مذهبی به زندگی در تمام سطوح جامعه، از مراسم مختلف دربار شاه تا نظارت بر کارگران فقیر، شکلی و رنگی داده بود.
#خدا طی سدههای ۱۸ و ۱۹ میلادی به تدریج توسط #علم و #دولتهایسکولار که کلیسا را تضعیف میکردند، کنار گذاشته شده بود. در زمان #نیچه، خدا، اگر نگوییم به #خرافه، ولی به امری خصوصی تبدیل شده بود.
✓ خدا بیمار شد زمانی که اجازه داده شد هستیاش در محافل بزرگان زیر سوال رود
او از آن روزی که بنیاد علم گذاشته شد و علم راهنمای بهتری از ایمان برای جهان واقعی از کار درآمد، از #اریکهقدرت سقوط کرد
نیچه اعلام کرد: ✓ خدا مرده است و همه ما قاتلان اوئیم #حکمتشادان، بخش ۱۲۵
مردم اغلب فکر میکنند #نیچه از #مرگخدا خوشحال بود. در واقع موضع #نیچه بسیار پیچیدهتر و جذابتر از این است.
✓ بالاخره دوباره افق بهنظر باز میرسد × دریا، دریای باز ما، دوباره آنجاست، شاید تاکنون هرگز چنین دریای بازی وجود نداشته است #حکمتشادان، بخش ۳۴۳
#نیچه همچنین دید که #مرگخدا جوامع اروپایی را با مشکلات اخلاقی روبرو میسازد. طی قرون متمادی #ایدهخدا بنیاد ارزشهای اخلاقی بوده است و بدون این شالوده، ارزشهایاخلاقی اکثریت جامعه سست و بیاعتبار میشود.
در زمان نیچه متفکرین پیشگام مبانی ارزشی که طی قرنها نظماجتماع را حفظ میکردهاند، زیر سوال برده بودند. #داروین، #مارکس و #داستایوسکی مسائل اخلاقی را از دیدگاههای تکاملی، اقتصادی و هستیگرایانه به بحث گذاشتند و میرفت که به زودی آشکار شود: ✓ اخلاق در حقیقت اختراع بشر است
× هنگامیکه فلان #آخوند روی منبر برای اثبات آیههای قرآن از #فروید و #مارکس مدد میجوید × هنگامیکه نماز ورزش میشود × هنگامیکه پاکی را تعبیر بهداشت میکنند × و روزه به رژیم غدایی تقلیل مییابد
اگر بخواهیم #کمونیسم را، بطور عامیانه، بیان کنیم، میتوانیم بگوییم:
✖️#مالکیت سبب فساد است ✖️ همگان باید از زمین برخوردار باشند
البته این اندیشهها، بطور پراکنده در جهان از دیرباز وجود داشته است
💢 مثلا در بین انقلابیونِ زمان #ساسانی مانند #مزدک، وی میگوید که
× #مالکیت_شخصی سبب #فساد است × ایجاد آز و افزونطلبی میکند × بایستی که برابری در جامعه باشد × و ...
اما در عصر جدید و بخصوص پس از دوران روشنگری -#The_Age_of_Reason، #مارکس، به فلسفه #هگل، فیلسوف بزرگ آلمانی، جنبه مادی داد و یک مکتب الحادیِ بسیار علمی و گسترده بنیان کرد و کتاب #کاپیتال را برای ما به یادگار گذاشت