ڪانال مدافعان حـرم

#مادرانه
Канал
Логотип телеграм канала ڪانال مدافعان حـرم
@Iran_IranПродвигать
15,5 тыс.
подписчиков
79,1 тыс.
фото
58,6 тыс.
видео
104 тыс.
ссылок
ذکر تعجیل فرج رمز نجات بشر است ما بر آنیم که این رمز جهانی بشود... ارسال اخبار و انتقاد و پیشنهاد @shahid_313 @diyareasheghi ❤️آرشیو کانال های شهدا و مدافعان حرم 👉 @lranlran
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM

#مادرانه

💞به مناسبت روز مادر💐

من هر روز دارم مقتل شهدا را می خوانم
دارم از رضا میگم اینکه؛
چه طور شهید شد؟!
چه طور به من تحویلش دادند؟!
برای یک مادر خیلی سخت است که
هر روز مقتل بچه اش را تکرار کند اما این باری بود که رضا روی دوش من گذاشت و خیلی دوست دارم در این راه قدم بگذارم و هر کاری هم از دستم بر بیاید دریغ نمیکنم.

🎙راوی: مادر شهید
#شهید_رضا_حاجی_زاده
#مادر_شهید

🌐 @Iran_Iran
🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کم‌کم خسته از بازی هرکدام گوشه‌ای از این آسمان جای میگیرند وَ عده ای‌شان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.

🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچ‌پچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید♡

🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده.

🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش می‌افتد🌷

🍃تو هم می‌بینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو می‌آید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه می‌کند سرم بر دامن زهراست مادر...

🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمی‌آید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.

🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج #آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید🕊

🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن. #شفاعت لازمیم🌺

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

💐به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #محمد_سخندان

📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴
🥀مزار شهید : بهشت رضا
🕊محل شهادت : حلب_سوریه

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃بعضی ها آفریده می‌شوند برای جاودانگی،برای #ابدیت، برای ماندن و بعضی #شهید می‌شوند تا جاودانه بمانند.

🍃تو آفریده شدی و امانتِ آسمان بودی در آغوشِ زمین چه خوشبخت بود زمین که چند صباحی تو را مهمان داشت.

🍃زرق و برق #دنیا نگهدار تو نشد! چرا که تو از ابتدا برای آسمان بودی و روحتِ طاقتِ این همه شلوغی و بی‌رحمی را نداشته! همین لطافت و بزرگیِ روح پایت را به #سوریه باز کرد...♡

🍃میلادِ زمینی‌ات مقارن شده با شروع فاطمیه و تو آن فرزندِ خلفی بودی که رفتی تا #انتقامِ_سیلی_مادر را بگیری.

🍃 خانطومان، میدانِ #عشق‌بازی تو بود
آنجایی که آسمان روحت را به آغوش کشید و زمین بوریایی شد برای جسمِ اربا اربایت...

🍃#مادرانه ، چند صباحی را سر بر دامانش، دور از هیاهوی شهر سپری کردی اما چشم انتظاریِ #فرزندانت تو را باز‌گرداند

🌱 حالا منزلگاهِ ابدی‌ات مسیرِ گاه و بی‌گاه بچه هاست و تو از #قلبِ آسمان، نظاره گرِ دلتنگی‌ها، لبخند می‌زنی.

🍃 در این وانفسایِ زر و زور و تزویر؛ #دستمان را بگیر... مبادا گردبادِ دنیا ما را ببلعد. به وصل خود دوایی کن #دلِ دیوانه ما را...

#شهادتت_مبارک ، مدافعِ زینب

نویسنده : #زهرا_قائمی

🕊به مناسبت سالروز #شهادت
#شهید #رضا_حاجی_زاده

📅تاریخ تولد: ۶ دی ۱۳۶۶
📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

🥀مزارشهید :آمل امامزاده ابراهیم

#گرافیست_شهدایی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍃نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کم‌کم خسته از بازی هرکدام گوشه‌ای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ای‌شان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.

🍃پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچ‌پچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید♡

🍃میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده.

🍃ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش می‌افتد

🍃تو هم می‌بینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو می‌آید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه می‌کند سرم بر دامن زهراست مادر...

🍃دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمی‌آید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.

🍃خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید

🍃آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

💐به مناسبت سالروز #تولد #شهید #محمد_سخندان

📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه

🥀مزار شهید : بهشت رضا

#استوری_شهدایی

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
.
چادرت را بتکان روزی مارا بفرست
ای که روزی دو عالم همه از چادر توست...

🖤یا زهرا سلام الله علیها🖤
#مادرانه


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
بعضی ها آفریده می‌شوند برای #جاودانگی،برای #ابدیت، برای #ماندن و بعضی #شهید می‌شوند تا #جاودانه بمانند.

تو آفریده شدی و #امانتِ آسمان بودی در آغوشِ زمین
چه خوشبخت بود زمین که چند صباحی تو را مهمان داشت.

زرق و برق #دنیا نگهدار تو نشد! چرا که تو از ابتدا برای #آسمان بودی و روحتِ طاقتِ این همه شلوغی و بی‌رحمی را نداشته!
همین لطافت و بزرگیِ روح پایت را به #سوریه باز کرد...

#میلادِ_زمینی‌ات مقارن شده با شروع #فاطمیه و تو آن فرزندِ خلفی بودی که رفتی تا #انتقامِ_سیلی_مادر را بگیری.

خانطومان؛ میدانِ #عشق‌بازی تو بود
آنجایی که آسمان روحت را به #آغوش کشید و زمین بوریایی شد برای جسمِ اربا اربایت...

#مادرانه ، چند صباحی را سر بر دامانش، دور از هیاهوی شهر سپری کردی اما چشم انتظاریِ #فرزندانت تو را باز‌گرداند.

حالا منزلگاهِ ابدی‌ات مسیرِ گاه و بی‌گاه بچه هاست و تو از #قلبِ آسمان، نظاره گرِ دلتنگی‌ها، لبخند می‌زنی.

در این وانفسایِ زر و زور و تزویر؛ #دستمان را بگیر... مبادا گردبادِ دنیا ما را ببلعد.

به وصل خود دوایی کن #دلِ دیوانه ما را...

#میلادت_مبارک ، مدافعِ زینب

نویسنده:#زهرا_قائمی

☀️به مناسبت سالروز تولد
#شهید #رضا_حاجی_زاده

📅تاریخ تولد: ۶ دی ۱۳۶۶
📅تاریخ شهادت: ۱۶ اردیبهشت ۱۳۹۵

🥀مزارشهید :آمل امامزاده ابراهیم

#گرافیست_شهدایی #فاطمیه #مادر

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
نسیم نوازشگرانه موی سَرو را شانه میزند و #مادرانه صورتم را نوازش میکند، گلبرگ یاس باغچه مان میزبان قطرات بازیگوشی است که چندی پیش میهمانش شدند و ابرها کم‌کم خسته از بازی هرکدام گوشه‌ای از این #آسمان جای میگیرند وَ عده ای‌شان همپای #پرستوها از این دیار کوچ میکنند.

پرستوی خیال من نیز بر بام #مشهد_الرضا مینشیند. آنجا نسیم پچ‌پچ کنان در گوش طبیعت از #زینبیه میگوید

میشنوی پرستو؟! ندای یا زهرایش را شمیم زینبیه با خود به اینجا آورده، آنقدر #دردناک است که سرو استوار خانه مان قد خم کرده یاس با طراوت دیروز ، امروز با همین شمیم در خود فرو رفته و رنگش به کبودی گراییده

ببین پرستو! #خون از پهلویش میرود و فریاد های یا زهرایش فضا را معطر میکند به عطر #یاس. نفس های آخرش با یا زهرا های خونینش به شمارش می‌افتد

تو هم می‌بینی؟ این دم آخری خانمی قد خمیده دست به #پهلو به این سو می‌آید سرش را به دامن میگیرد و #سید_ذاکر برای بار آخر زمزمه می‌کند سرم بر دامن زهراست مادر...

دیگر خبری از عطر یاس نیست، صدای #ناله یا زهرا نمی‌آید این همه ارادت یک جا او را به #حضرت_مادر وصل کرد.

خوشا به حالت پرستو همسفر پرستوی مدافع شدی و با بال خونین به اوج آسمان رفتید، جایی هزاران فرسخ دورتر از اهل زمین به وصال #معشوق شتافتید

آنجا جایی برای ما هم هست؟ صدایمان میرسد؟ سیم خاردار های #نفس بدجور به پاهایمان پیچیده برای آزادیمان کاری کن.
#شفاعت لازمیم

نویسنده : #مهدیه_نادعلی

🕊به مناسبت سالروز شهادت #شهید #محمد_سخندان

📅تاریخ تولد : ۲۵ فروردین ۱۳۷۱
📅تاریخ شهادت : ۲۸ آبان ۱۳۹۴.حلب سوریه

🥀مزار شهید : بهشت رضا

#گرافیست_الشهدا

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 نماهنگ | تربیت فرزند و مادری

🔸 رهبر انقلاب : همه تحت تاثیر مادرانند اون که بهشتی می شود، پایه بهشتی شدنش از مادر اوست

#مادرانه
#تربیت_فرزند_و_مادری

▪️ڪانال مدافعان حـــــرم
🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
"روایت شهیدی که سردار #قاسم_سلیمانی باکری دوم نامیدش"

روایت زندگی شهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی از زبان مادر بزرگوارشان

#شهید #محمدحسین_محمدخانی
#حاج_عمار
#رفیق♥️
#مادرانه



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#مادرانه
بغض من #گریه شد و راه #تماشا را بست

از تو جز منظره ای تار ندارم در یاد

#احسان_افشاری


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
#مادرانه

می شناسد دل من

بوی دل سوخته را

#سعدی

الهی به مقربان #دلسوخته درگاهت أوف لنا الکیل یا أیها العزیز
این کاسه های گدایی مان را پر کن:اللهم ارزقنا توفیق #الشهاده فی سبیلک...



🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
✍️ #دمشق_شهر_عشق

#قسمت_بیستم

💠 اشکم تمام نمی‌شد و با نفس‌هایی که از گریه بند آمده بود، ناله زدم :«سعد شش ماه تو خونه زندانیم کرده بود! امشب گفت می‌خواد بره #ترکیه، هرچی التماسش کردم بذاره برگردم #ایران، قبول نکرد! منو گذاشت پیش ابوجعده و خودش رفت ترکیه!»

حرفم به آخر نرسیده، انگار دوباره #خنجر سعد در قلبش نشست که بی‌اختیار فریاد کشید :«شما رو داد دست این مرتیکه؟» و سد #صبرش شکسته بود که پاسخ اشک‌هایم را با داد و بیداد می‌داد :«این #تکفیری با چندتا قاچاقچی اسلحه از مرز #عراق وارد #سوریه شده! الان چند ماهه هر غلطی دلش میخواد میکنه و #داریا رو کرده انبار باروت!»

💠 نجاست نگاه نحس ابوجعده مقابل چشمانم بود و خجالت می‌کشیدم به این مرد #نامحرم بگویم برایم چه خوابی دیده بود که از چشمانم به جای اشک، #خون می‌بارید و مصطفی ندیده از اشک‌هایم فهمیده بود امشب در خانه آن نانجیب چه دیده‌ام که گلویش را با تیغ #غیرت بریدند و صدایش زخمی شد :«اون مجبورتون کرد امشب بیاید #حرم؟»

با کف هر دو دستم جای پای اشک را از صورتم پاک کردم، دیگر توانی به تنم نمانده بود تا کلامی بگویم و تنها با نگاهم التماسش می‌کردم که تمنای دلم را شنید و #مردانه امانم داد :«دیگه نترس خواهرم! از همین لحظه تا هر وقت بخواید رو چشم ما جا دارید!»

💠 کلامش عین عسل کام تلخم را شیرین کرد؛ شش ماه پیش سعد از دست او فرار کرده و با پای خودش به داریا آمده بود و حالا باورم نمی‌شد او هم اهل داریا باشد تا لحظه‌ای که در #آرامش منزل زیبا و دلبازشان وارد شدم.

دور تا دور حیاط گلکاری شده و با چند پله کوتاه به ایوان خانه متصل می‌شد. هنوز طراوت آب به تن گلدان‌ها مانده و عطر شب‌بوها در هوا می‌رقصید که مصطفی با اشاره دست تعارفم کرد و صدا رساند :«مامان مهمون داریم!»

💠 تمام سطح حیاط و ایوان با لامپ‌های مهتابی روشن بود، از درون خانه بوی غذا می‌آمد و پس از چند لحظه زنی میانسال در چهارچوب در خانه پیدا شد و با دیدن من، خشکش زد. مصطفی قدمی جلو رفت و می‌خواست صحنه‌سازی کند که با خنده سوال کرد :«هنوز شام نخوردی مامان؟»

زن چشمش به من مانده و من دوباره از نگاه این #غریبه ترسیده بودم مبادا امشب قبولم نکند که چشمم به زیر افتاد و اشکم بی‌صدا چکید. با این سر و وضع از هم پاشیده، صورت زخمی و چشمی که از گریه رنگ خون شده بود، حرفی برای گفتن نمانده و مصطفی لرزش دلم را حس می‌کرد که با آرامش شروع کرد :«مامان این خانم #شیعه هستن، امشب #وهابی‌ها به حرم #سیده_سکینه (علیهاالسلام) حمله کردن و ایشون صدمه دیدن، فعلاً مهمون ما هستن تا برگردن پیش خانواده‌شون!»

💠 جرأت نمی‌کردم سرم را بلند کنم، می‌ترسیدم رؤیای آرامشم در این خانه همینجا تمام شود و دوباره آواره #غربت این شهر شوم که باران گریه از روی صورتم تا زمین جاری شد. درد پهلو توانم را بریده و دیگر نمی‌توانستم سر پا بایستم که دستی چانه‌ام را گرفت و صورتم را بالا آورد.

مصطفی کمی عقب‌تر پای ایوان ایستاده و ساکت سر به زیر انداخته بود تا مادرش برایم #مادری کند که نگاهش صورتم را نوازش کرد و با محبتی بی‌منت پرسید :«اهل کجایی دخترم؟»

💠 در برابر نگاه مهربانش زبانم بند آمد و دو سالی می‌شد مادرم را ندیده بودم که لبم لرزید و مصطفی دست دلم را گرفت :«ایشون از #ایران اومده!»

نام ایران حیرت نگاه زن را بیشتر کرد و بی‌غیرتی سعد مصطفی را آتش زده بود که خاکستر خشم روی صدایش پاشید :«همسرشون اهل سوریه‌اس، ولی فعلاً پیش ما می‌مونن!»

💠 به‌قدری قاطعانه صحبت کرد که حرفی برای گفتن نماند و تنها یک آغوش #مادرانه کم داشتم که آن هم مادرش برایم سنگ تمام گذاشت. با هر دو دستش شانه‌هایم را در بر کشید و لباس خاکی و خیسم را طوری به خودش چسباند که از خجالت نفسم رفت.

او بی‌دریغ نوازشم می‌کرد و من بین دستانش هنوز از ترس و گریه می‌لرزیدم که چند ساعت پیش سعد مرا در سیاهچال ابوجعده رها کرد، خیال می‌کردم به آخر دنیا رسیده و حالا در آرامش این #بهشت مست محبت این زن شده بودم.

💠 به پشت شانه‌هایم دست می‌کشید و شبیه صدای مادرم زیر گوشم زمزمه کرد :«اسمت چیه دخترم؟» و دیگر دست خودم نبود که نذر #زینبیه در دلم شکست و زبانم پیش‌دستی کرد :«زینب!»

از اعجاز امشب پس از سال‌ها نذر مادرم باورم شده و نیتی با #حضرت_زینب (سلام‌الله‌علیها) داشتم که اگر از بند سعد رها شوم، زینب شوم و همینجا باید به #نذرم وفا می‌کردم که در برابر چشمان #نجیب مصطفی و آغوش پاک مادرش سراپا زینب شدم...

#ادامه_دارد


✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد


🇮🇷 http://telegram.me/Iran_Iran
میدانی...
تمام فرضیه هایم ریخت بهم,زمانی که پرکشیدی
همه ی معادلات مادرانه ام اشتباه شد...
اصلا میدانی چه فکر میکردم اما چه شد؟!!
فکر می کردم میمانی تا آخرین روزها
فکر می کردم همیشه هستی حوالی چشمانم...
مــــــــــــــادرجان😭

حالا عاشقانه های مادرانه ام را هر هفته اینجا کنارت پهن میکنم همراه دخترانت ثنا و حنانه...
میدانم که هستی...
آری میدانم هنوز هم حوالی چشمانم بنشسته ای و مادر صدایم میزنی و من به عکست در قاب جانِ مادر می گویم...
حیـــــــــــدرم...

#دلنوشته
#مادرانه
#مدافعان‌حرم
شهید #حیدر_جلیلوند

🌐 @Iran_Iran
https://t.me/joinchat/AAAAADvRqlwtdgFnCnTrvQ
🍁 گفتنــد
" شهیـد کہ دیگر غسل نمےخواهد"

نمےدانستنـد
این بهـانہ اے بود
برای آخرین نوازش های #مادرانه ...

#مادران_شهدا
#صبر_زینبی

🌹ڪانال مدافعان حرم🌹
@Iran_Iran
#مادرانه❤️

چادرش و
دو تیکه آجر
کمی خورد و خوراک و خرما و گلابدان و عکس #شهیدش....
یعنی خونه ی #مادری
فقط
یه مادر میتونه خونه ی مادری رو برداره ببره سرخاک



🌕 @Iran_Iran
هــــیچ‌ڪس
ڪاش نباشـــــد
نِگَہش بـــــر راهے...

همدان ، روستای آبرومند ،
بهمن ۱۳۷۴ ، مادری پس
از سالها چشم انتظار پسرشه

#مادرانه
#پنجشنبه_هاى_دلتنگى



🌕 @Iran_Iran
دیدن عکست تمام سهم من است،
از تو، آن را هم جیره بندی کرده ام
تـا مبادا، توقعش زیاد شود!
دل است دیگر،
ممکن است فردا خودت را
از من بخواهد.

شهید #محمدرضا_تورجی_زاده
گلزار شهدای اصفهان

#پنجشنبه_هاى_دلتنگى
#مادرانه



🌕 @Iran_Iran
Ещё