سندیکالیسم در صنعت نشر

#کانون_نویسندگان_ایران
Канал
Бизнес
Образование
Политика
Новости и СМИ
ПерсидскийИранИран
Логотип телеграм канала سندیکالیسم در صنعت نشر
@IranPubWorkersПродвигать
222
подписчика
108
фото
27
видео
268
ссылок
ادمین: @IrPuWoSy تجمیع فعالیت‌های داوطلبانه برای آگاهی، تشکل‌یابی و همبستگی همه‌ی صنوف صنعت نشر کتاب در ایران و مبارزه با سانسور، استثمار و نادانی Syndicate of publishing workers in Iran
بیانیه کانون نویسندگان ایران:
گرامی باد یاد بکتاش آبتین، ستم‌کشته‌ی راه آزادی



پیش از ظهر ۱۸ دی‌ماه ۱۴۰۰، قلب پرشور بکتاش آبتین از تپش ایستاد. زندان‌بانان حکومت که در بی‌اعتنایی به جان و سلامت زندانیان، کارکشته‌اند، این‌بار نیز پس از ابتلای مجدد آبتین به کرونا، به‌رغم‌ علائم آشکار بیماری، با اخلال عامدانه در روند درمان او، «جنایت عمدی» دیگری را کلید زدند؛ آبتین را پس از چندین روز سرگردانی میان بند و بهداری شبانه به بیمارستان طالقانی بردند، به تخت بیمارستان زنجیر کردند، در بی‌خبری مطلق جامعه او را شبانه‌روز آزار دادند و سرانجام جسم نیمه‌جانش را به خانواده‌ سپردند. کار از کار گذشته بود و چنان‌که خودش، بریده بریده، در روزهای آخر بر زبان می‌آورد در آن مهلکه مرگ را پیش چشمانش آورده بودند.
بکتاش آبتین آزادی‌خواه و آزاد‌اندیش بود. در برابر سرکوب و ستم، سکوت و مصالحه نمی‌شناخت. کانون نویسندگان ایران را پرچم‌دار آزادی‌خواهی می‌دانست و عضو پایدار کانون بود. مبارزه را فضیلت می‌شناخت و از همین رو ایستاد و جان بر سر آرمان‌های ‌خود نهاد. هم‌ او‌ که پیش از زندان در پیامی گفته بود:
«امروز به اندازه‌ی کافی شاعر خوب، فیلمساز خوب، هنرمند خوب داریم. چیزی که کم داریم این است که یک سری آدم بایستند و مبارزه کنند»
اکنون دو سال از قتل حکومتی آبتین گذشته است. او خود نبود تا جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم را ببیند. او‌ نبود تا دلاوری زنان را بستاید و همچون همیشه دوشادوش مردم به جان آمده بایستد. نبود تا در برابر جنایت و سرکوب حاکمیت همراه یاران کانونی‌اش باشد و بانگ آزادی‌خواهی برآورد. اما عزم و آرمان آبتین در یاد و آثارش ماندگار است و در قلب مردم آزادی‌خواه زنده می‌ماند.
گرامی‌‌داشت یاد آبتین، پاسداشت پایداری و ایستادگی است، پاسداشت آنان که چشم بر آزادی‌کشی نمی‌بندند و جانشان را نیز در راه تحقق آزادی دریغ نمی‌کنند. اکنون که حکومت به ضرب و‌ زور، گرد یأس می‌پراکند و سایه‌ی سنگین خفقان را بر سر و سامان مردم می‌گستراند، اکنون که صدای دادخواهان را خفه می‌کند تا مگر دادخواهی به محاق رود، کانون نویسندگان ایران یاد بکتاش را به یاد همه‌ی ستم‌کشتگان راه آزادی؛ همچون محمد مختاری و محمدجعفر پوینده و ... گره می‌زند و به بانگ بلند اعلام می‌کند که دادخواه جان جوان پرپر شده‌ی آبتین است و تا روشن شدن تمامی ابعاد این جنایت و محاکمه‌ی عاملان و مقصران آن از پا نمی‌نشیند.
روز دوشنبه ۱۸ دی ساعت ۱۵ در گورستان امامزاده عبدالله شهرری در کنار خانواده و دیگر دوستداران بکتاش آبتین مزار او را گلباران می‌کنیم.
کانون نویسندگان ایران
۱۶ دی‌ ۱۴۰۲

منبع: کانون نویسندگان ایران

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در ستایشِ پایداری
یادی از بکتاش آبتین، در سالمرگش


"بله من ایدئالیستم، من آرمان‌خواهم، من آزادی‌خواهم. حاضرم همه زندگی‌ام را بدهم و شرافتم را به دست بگیرم. من حاضرم همین الان درعین جوانی جان شیفته‌ام و خون پُر شورم را فدا کنم."
در چنین روزی در سال ۱۴۰۰ #بکتاش_آبتین شاعر و فیلم‌سازِ عضو #کانون_نویسندگان_ایران به قتل رسید.
بکتاش در طی دورانِ زندان دو بار به کرونا مبتلا شد که در بار دوم با وجود وخیم شدن شرایط جسمی، سرکوبگران آن‌قدر از اعزام او به بیمارستان جلوگیری کردند تا به کما رفت. پیکر نیمه‌جان بکتاش را با زنجیر به تخت بستند تا اینکه در روز ۱۸ دی چشم از جهان فرو بست.
منبع: صدای ماهی سیاه

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
تولد بکتاش آبتین بر سر مزارش

جمعی از فعالان و زندانیان سیاسی سابق در زادروز بکتاش آبتین بر مزار او گردهم آمدند و یاد او را گرامی داشتند. امروز ۲۵ آذر، زادروز بکتاش آبتین - شاعر، نویسنده، فیلمساز و عضو کانون نویسندگان ایران - است که در دی‌ماه ۱۴۰۰ در زندان به واسطه‌ی ابتلا به کرونا و تاخیر در رسیدگی و درمان به قتل رسید.
منبع: سرخط

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
انتشار آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین؛
«مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده»



«مرثیه‌ای برای گل‌های پژمرده» آخرین مجموعه شعر بکتاش آبتین، شاعر، فیلم‌ساز و عضو کانون نویسندگان ایران در آستانه‌ی سالروز تولد او (۲۵ آذر) منتشر شده است. این مجموعه هفتمین کتاب بکتاش است که محتوای آن را سروده‌های زندان تشکیل می‌دهد. مجموعه‌ای با دست‌خط آبتین که کار صفحه‌آرایی و طراحی جلدش را نیز خود او با امکانات محدود زندان انجام داده است. در اطلاعیه‌ای که نشر باران سوئد در این خصوص منتشر کرده آمده است:
«اين مجموعه شعر پس از «قتل» وی، توسط انسان‌های آزاده و شجاع، به بیرون از زندان منتقل شده» است. در این اطلاعیه ضمن اشاره به سوابق بکتاش آبتین در کانون نویسندگان ایران از جمله «چند دوره عضویت در هیئت دبیران»، چنین آمده است: «بکتاش آبتین پس از چندبار بازداشت و حضور در دادگاه، سرانجام در سال ۱۳۹۸ با اتهام «تبلیغ علیه نظام» و «اجتماع و تبانی به قصد اقدام علیه امنیت ملی» در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب محاکمه و به شش سال زندان تعزيرى محکوم شد. او که از مهر ۱۳۹۹ در زندان به سر می‌بُرد، چندبار با بیماری‌های مختلفی روبه‌رو شد. در آذر ۱۴۰۰ برای دومین‌بار به كرونا مبتلا شد؛ اما مسئولان زندان از انتقال او به بیمارستان در زمان مناسب خودداری کردند. درنهایت پس از وخامت حال جسمانی‌اش با پابند و زنجیر به بيمارستان منتقل و به تخت بسته شد. بکتاش آبتین ۱۱ دی به کما رفت و ۱۸ دی ۱۴۰۰ درگذشت».
منبع

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
بیست و پنج سال دادخواهی
بیانیۀ
کانون نویسندگان ایران در سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای

کانون نویسندگان ایران در سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای محمد مختاری و محمدجعفر پوینده با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که امسال نیز اعضای کانون ساعت ۱۵ روز جمعه ۱۷ آذر در گورستان امامزاده طاهر کرج مزار این دو عزیز را گلباران می‌کنند.
در این بیانیه آمده است: «کانون نویسندگان ایران که در جریان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای چهار تن از اعضای خود را از دست داد بخشی از جنبش دادخواهی است و بیش از آن‌که بخواهد در دادگاهی نمایشی حقی بستاند، در پیشگاه مردم و تاریخ به دادخواهی نشسته است تا این بیداد را در دفتر ایام ثبت کند و مردم آگاه را به شهادت بطلبد. بخشی از آن‌چه به عنوان دستاورد بیست‌وپنج سال دادخواهی این دوران سخت می‌توان نام برد آگاهی عمومی است؛ آگاهی مردمانی که از حضور بر مزار کشته‌های راه آزادی، از یادآوری فاجعه، از همراهی با خانواده‌های دادخواه، و از ادامه‌ی راه تن نمی‌زنند. کانون نویسندگان ایران در ۲۵ سال گذشته بر خواست خود، معرفی و محاکمه آمران و عاملان «قتل‌های زنجیره‌ای» در دادگاهی علنی و عادل، پای فشرده است. روشن شدن حقیقت، که بخشی مهم از هدف دادخواهی و جلوگیری از تکرار جنایت است، از دیگر کوشش‌های کانون در تمامی این سال‌ها بوده است.»
متن کامل این بیانیه در کانال کانون نویسندگان ایران آمده است.

#کانون_نویسندگان_ایران
#قتلهای_زنجیره_ای
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
یک کتاب از محمد مختاری


«انسان در شعر معاصر»، اثری است درخشان از نویسنده‌ی خوش قلم، مانایاد «محمد مختاری»، که برای اولین بار در دهه‌ی ۷۰ منتشر شد. در این کتاب، شعر امروز، از دریچه ی قلم «مهدی اخوان ثالث»، «نیما یوشیج»، «احمد شاملو» و «فروغ فرخزاد» مورد بررسی قرار گرفته است. آنچه محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به آن پرداخته، درک تصویری است که از انسان در اشعار کهن تا امروز ایران ارائه شده است. نویسنده در این مسیر به شباهت و تفاوت‌هایی که میان درک و دریافت شاعران معاصر از این قضیه وجود داشته، پرداخته است و سیر تکامل اندیشه‌ی مدرن در جهان نیز از جمله مسائلی است که مورد تجزیه و تحلیل وی قرار گرفته است.

«انسان در شعر معاصر» تحلیلی است از این رویکرد انسان‌گرایانه امروز در مقابل آفاق انسان‌دوستانه فرهنگ کهن.

در نخستین مطالب آمده در بخش احمد شاملو، می‌خوانیم:

«شاملو عشق به انسان را در عرصه‌ی مبارزه سیاسی دریافت است. او بنا به تاکید خویش در اشعارش، پیش از ورود به عرصه‌ی مبارزه به مسئله «انسان» و ارزش همبستگی بشری واقف نبوده است. اما از آن پس، با توجه به زندگی و مرگ انسان‌های بزرگی که هدف زندگی و مرگ‌شان آزادی و دادگری و پاسداری از شأن و شرف آدمی بوده است، شعرش را وقت به ستایش انسان، به ویژه ستایش نخبگان کرده است.
به همین سبب انسان، در شعر او، وجهه‌ای ویژه و رنگی مشخص به خود گرفته است که از مرکز نگاه تا گستره‌ی چشم‌اندازش را در بر دارد. و پیش از هر چیز نشان آن است که یک انسان سیاسی است.»

در پشت جلد کتاب آمده است:

«محمد مختاری در کتاب «انسان در شعر معاصر» به درک و تصویر «انسان» در شعر ایران از گذشته تا امروز می‌پردازد. ریشه‌های این دستاورد قدیمی شعر فارسی را می‌کاود و شباهت‌ها و تفاوت‌های درک و دریافت شاعران معاصر را نیز به‌دقت بیان می‌کند. او در این بررسی از سیر تطور و تکامل اندیشه مدرن جهان بهره می‌گیرد و از پس پرداختن به دوره‌های گوناگون اندیشه بشری و بررسی توامان شعر شاعران کلاسیک و شعر چهار شاعر بزرگ معاصر ــ نیما، شاملو، اخوان، فروغ ــ به مفهومی بنیادین و متمایزکننده در شعر معاصر پی می‌برد:‌ «درک حضور دیگری». مفهومی ــ به‌تعبیر او ــ طبیعی و بدیهی که فقدان آن، اسباب تحقیر و خوارداشت انسان و زمینه‌ساز حذف «دیگری» بوده است.»

در قسمت دیگری از این‌کتاب می‌خوانیم:

«چشم‌انداز «نیما»، رهایی انسان از فشار نیازهای مادی و معنوی است. و شعر او به‌اعتباری طرح و تبیین توانایی‌های انسان است برای پیوند با کل طبیعت. می‌خواهد رابطه بیواسطه‌ای میان طبیعت و آدمی برقرار شود، و برقرار ماند. در پی آنست که هم انسان به شیوه‌ای انسانی به طبیعت بنگرد، و هم طبیعت به‌شیوه‌ای انسانی به انسان مربوط شود. و این ریاضت فعال را در تجربه زندگی خویش فراهم داشته است،‌ تا در جانش به شیوه‌های انسانی به طبیعت بنگرد،‌ تا سرانجام بتواند چون انسان تکامل‌یافته‌ای، به‌ویژه چون هر شاعر و هنرمند پیشروی، شعور طبیعت شود. اما چون در زندگی دوران او، هنوز طبیعت به شیوه‌ای انسانی با انسان مرتبط نشده است، و زیبایی طبیعت با درد آمیخته است، حاصل نگرش او، چیزی جز درکِ هرچه بیشتر و غم‌افزاتر «درد»‌ نیست. دردی که از همه اجزای هستی طبیعی و انسانی نمایان است. دردی که زاییده موانع و دشواری‌ها و فاصله‌هاست. و شاعر به‌منزله پاره‌ای از شعور طبیعت، آن را در اعماق ذهن خویش بازمی‌یابد.
تا درد هست، شفقت و مهر آدمی در سوز درون متبلور می‌شود. احساس و عاطفه انسانی در زخم درون سر باز می‌کند، و رقت اندوه، هستی آدمی را فرامی‌گیرد. از این‌رو مایه‌های عاطفی و غنایی دردمندانه، یکی از نمودهای اصلی انسان‌گرایی است.»

و بالاخره اینکه محمد مختاری درباره نقد، نکته جالبی دارد و می‌گوید: «اکنون فرهنگ انتقادی ما بس فراتر از آن خودبینی‌های کودکانه و تنگ‌فکری‌هاست که نقد و بررسی را به مچ‌گیری‌ها و پنبه‌زدن‌ها و نفی‌کردن‌های کلیشه‌ای مبتذل و بازاری، و به نرخ حقارت‌های روزمره تبدیل می‌کرده است. آن‌گونه برخوردها که از شأن شعر و شاعران و انسان به دور است، و اگر امروزه هم گاه دیده شود، ارزانی همان‌هایی باد که هنوز هم به رغم این‌همه تجربه، هیچ‌کس را قبول ندارند،‌ و اثبات حضورشان همواره در نفی حضور دیگری است.»
#محمد_مختاری (یکم اردیبهشت ۱۳۲۱ - دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷)

منبع: تجربه نوشتن

#محمد_مختاری
#کانون_نویسندگان_ایران
#قتلهای_زنجیره_ای
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
#در_چنین‌_روزی ۱۲ آذر ۱۳۷۷، محمد مختاری - شاعر، نویسنده، مترجم، محقق و از اعضای فعال کانون نویسندگان ایران - وقتی برای خرید از منزل خارج شده بود، ربوده شد و در جریان موسوم به قتل‌های زنجیره‌ای سیاسی به قتل رسید.
به گفتۀ پسر او، سهراب مختاری، قتل‌ها و روند سرکوب «طی سال‌ها اتفاق افتاده بود، چیزی نبود که در پاییز ۷۷ وزارت اطلاعات تصمیم گرفته باشد این کار را بکند. گروه‌هایی در وزارت اطلاعات مسئول استراق سمع و بازجویی و تهدید نویسندگان بودند که سال‌ها از اوایل دهه ۷۰ این مسئولیت را داشتند و اگر واقعاً دادرسی می‌خواست صورت بگیرد، تمام این‌ها باید رو می‌شد، ولی متأسفانه این اتفاق نیفتاد و حتی کسانی هم که در آن زمان ادعا می‌کردند خواهان رسیدگی عادلانه به این پرونده‌اند، دست در دست نیروهای امنیتی در جمهوری اسلامی، معتقد بودند که نظام سیاسی‌شان به خطر می‌افتد.»
سهراب مختاری، ۲۲ سال پس از قتل محمد مختاری، آثار او را در وبسایت محمد مختاری جمع‌آوری و منتشر کرد. از بین کارهای او می‌توان به «تمرین مدارا»، «زاده اضطراب جهان»، «هفتاد سال عاشقانه» و «چشم مرکب» اشاره کرد.
منبع: تاریخ طبقه کارگر

#محمد_مختاری
#کانون_نویسندگان_ایران
#قتلهای_زنجیره_ای
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
یاد غلامحسین ساعدی


دوم آذرماه یادآور غلام‌حسین ساعدی (۱۳۱۴ ـ ۱۳۶۴)، «گوهر مراد»، از چهره‌های ممتاز ادبیات داستانی و نمایشیِ معاصر ایران و از بنیادگذاران کانون نویسندگان ایران است که پیش از رسیدن به پنجاه‌سالگی در سال ۱۳۶۴ در پاریس درگذشت.

ساعدی زاده‌ی تبریز بود و تحصیل را در همین شهر تا اخذ مدرک پزشکی به پایان رساند. از نوجوانی دست به قلم برد و در همان دوره نیز از سرِ دردمندی و دغدغه‌ی عدالت اجتماعی به فعالیت‌های سیاسی روی آورد. در دوران دانش‌جویی در دهه‌ی ۱۳۳۰، گذشته از این که مسئولیت انتشار چند روزنامه را داشت و برای آن‌ها داستان و مقاله می‌نوشت، با نشریه‌ی سخن همکاری می‌کرد و کتاب‌های «مرغ انجیر» و «پیگمالیون» را به چاپ رساند، چند ماه هم به دلیل فعالیت‌های سیاسی در زندان گذراند.

آمدن ساعدی به تهران در سال ۱۳۴۱ آغاز پُربارترین سال‌های زندگی حرفه‌ای و اجتماعی او بود. از سویی تخصص روان‌‌پزشکی را در دانشگاه تهران به پایان برد و در مطب شبانه‌روزی‌اش بی‌چشم‌داشت یاری‌رسان تنگ‌دستان بود. از سوی دیگر، با نویسندگان آزادی‌خواه عصر خویش در مبارزه با سانسور و استبداد همراه شد تا کانون نویسندگان ایران را در سال ۱۳۴۷ بنیاد بگذارند و در نخستین انتخابات آن در مقام دبیر جانشین به هیئت اجرایی کانون راه یافت. و کنار این‌همه، هم‌چنان نوشت و پژوهید؛ مجموعه‌داستان‌هایی چون «عزاداران بَیَل» و «ترس و لرز»، نمایش‌نامه‌هایی چون «چوب‌به‌دست‌های ورزیل»، «آیِ‌ باکلاه، آیِ بی‌کلاه»، «پرواربندان» و چند تک‌نگاری چون «اهل هوا» تنها نمونه‌هایی چند از آثار درخشان او در این دهه به شمار می‌آیند. در تمامی این آثار واقع‌گرا و جزئی‌نگر است و بسترهای اجتماعی و آلام مردم و فرهنگ اقوام گوناگون ایران را فرا روی مخاطب قرار می‌دهد.

برخی از آثار نمایشی او در همین دهه و دهه‌ی پنجاه به روی صحنه رفتند، در تلویزیون به نمایش درآمدند، یا در قالب فیلم‌هایی چون «گاو» و «دایره‌ی مینا» به کارگردانی داریوش مهرجویی و «آرامش در حضور دیگران» به کارگردانی ناصر تقوایی اکران شدند. در سال ۱۳۵۳ با همکاری جمعی دیگر از نویسندگان نشریه‌ی «الفبا» را منتشر کرد. اما در همان سال هنگام پژوهش برای یک تک‌نگاری دستگیر شد و زیر سخت‌ترین شکنجه‌های جسمی و روحی مزدوران ساواک قرار گرفت که آثار جانکاه آن هرگز او را رها نکرد. با این‌همه، پس از آزادی از زندان به فعالیت‌های خود بازگشت و شمار دیگری از آثار او ازجمله مجموعه‌داستانِ «گور و گهواره» و فیلم‌نامه‌ی «عافیتگاه» منتشر شدند.

ساعدی نویسنده‌ای‌ آزادی‌خواه بود که دمی از ستیز با سانسور باز نمی‌ایستاد و همواره به هنرمندانِ حکومتی با شدیدترین الفاظ می‌تاخت. او هرگز تسلیم ملاحظات و مناسبات روزمره‌ی زندگی نشد و در مخالفت بی‌امان با سانسور به مصلحت‌اندیشی روی نیاورد. سخن‌رانی او در شب‌های شعر گوته در مهرماه ۱۳۵۶ با عنوان «شبه هنرمند» مؤید نگرش انتقادی او به ادبیات وابسته به قدرت و پایبندی به آزادی بیان و اندیشه بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان است.

با آغاز دوره‌ی دوم فعالیت کانون نویسندگان ایران، ساعدی دو بار در سال‌های ۱۳۵۸ و ۱۳۶۰ از اعضای اصلی هيئت دبیران منتخب بود. در سال ۱۳۶۰ که حاکمیت نوخاسته برای تثبیت سیطره‌ی خود دست به کار سرکوب گسترده‌ی منتقدان و مخالفان خود شد و از جمله به دفتر کانون نویسندگان ایران یورش برد، ساعدی راه هر گونه فعالیت سیاسی و اجتماعی را بسته دید و ناگزیر به تبعیدی خودخواسته در فرانسه تن داد. در آن‌جا فعالیت را از سر گرفت، نشریه‌ی الفبا را دوباره منتشر کرد و چند نمایش‌نامه و فیلم‌نامه و داستان نیز نوشت، اما اندوه غربت را چندان تاب نیاورد و چند سالی پس از آن جان سپرد.
نام و یادش عزیز و آثارش ماندگار
منبع: کانون نویسندگان ایران

#غلامحسین_ساعدی
#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
یاد مجید شریف: مترجم مقتول


مجید شریف (۱۳۲۹ ـ ۱۳۷۷) نویسنده و مترجم، یکی از قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای بود که نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی در دهه‌ی هفتاد برای خاموش کردنِ هر صدای مخالف و حذف هر بیان انتقادی برنامه‌ریزی کرده بودند. مجید شریف، که پس از ۱۲ سال زندگی در غربتی ناگزیر در سال ۱۳۷۴ به کشور بازگشته بود، در پی تهدیدهای بسیار، احضارهای پی‌درپی و محروم‌شدن از خروج از کشور سرانجام در ۲۸ آبان ۱۳۷۷ به دست نیروهای امنیتی ربوده شد و با تزریق آمپول پتاسیم به قتل رسید.
یادش گرامی
منبع: کانون نویسندگان ایران

#مجید_شریف
#کانون_نویسندگان_ایران
#قتل_های_زنجیره_ای
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
از سخنرانی باقر مؤمنی در «ده شب» کانون نویسندگان
۲۲ مهر ۱۳۵۶


[...] اما راجع به کلمۀ «پلیس»، البته شاید حق این باشد که وقتی کسی بخواهد بی‌ماخذ از پلیس مملکت انتقاد کند و یا بد‌تر از آن، بی‌حرمتی کند به دست قانون و مجازات سپرده شود ولی نمی‌توان تصور کرد که صرف گفتن کلمۀ پلیس به هر شکل و در هر جا ممنوع باشد. ولی به نظر ادارۀ نگارش ممنوع است. یک رمان مکزیکی به نام «فرزندان سانچز» ترجمه شده و این ادارۀ محترمه تمام جملاتی را که کلمۀ پلیس در آن آمده خط زده، برای نمونه، یکی از جملات حذف شدۀ کتاب را در اینجا می‌آورم: یکی از پرسوناژهای داستان می‌گوید: «از یک فرسخی می‌توانم یک آدم شارلاتان، یک پلیس، یک معتاد، یک فاحشه و یا یک آدم درست را تشخیص بدهم.»

وضع سانسور در ایران چنان است که حتی صدای روزنامۀ «کیهان» هم درآمده و از «تعبیرات و دریافت‌های شخصی سانسورچیان در کار انتشار کتاب»، «محافظه‌کاری ماموران و بی‌اطلاعی آنها از تحولات طبیعی جامعه و گاه حتی کج‌سلیقگی‌هایشان» و همچنین «از تاثیر گروه‌های فشار» فریادش بلند شده است. این مغزهای متحجر و مفلوک مجاز شده‌اند که کتاب نهرو یا دیوان ملک‌الشعراء بهار و یا دفتر غزل رهی معیری را توقیف کنند و مجموعۀ کارهای عشقی و عارف را غیرقابل انتشار تشخیص دهند. [...]
منبع: سرخط

#باقر_مؤمنی
#کانون_نویسندگان_ایران
#تاریخ_سانسور
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
یاد غفار حسینی


بیستم آبان‌ماه یادآور قتل تبهکارانه‌ی غفار حسینی، مترجم، شاعر، نویسنده و عضو هیئت مؤسس کانون نویسندگان ایران است.
غفار حسینی متولد سال ۱۳۱۳ در یکی از روستاهای الیگودرز بود. با سخت‌کوشی توانست به دانشگاه تهران راه یابد و ادبیات انگلیسی بخواند. پایان دانشگاه در سال ۱۳۴۵ آغاز کار فرهنگی او بود. شعر می‌سرود، نقد می‌نوشت و ترجمه می‌کرد. در این میان، دغدغه‌ای که از نوجوانی نسبت به مسائل و مصائب اجتماعی داشت و آزرده‌جانی‌اش از استبداد حاکم بر فضای هنری و فرهنگی ایران او را به جمع نویسندگان آزادی‌خواهی پیوند داد که برای دفاع از آزادی بیان و اندیشه و قلم در اردیبهشت‌ماه ۱۳۴۷ کانون نویسندگان ایران را بنیاد گذاشتند.
با این همه، هرگز از آموختن غافل نماند. برای ادامه‌ی تحصیل رشته‌ی جامعه‌شناسی را برگزید و از سال ۱۳۴۸ در دانشکده‌ی هنرهای زیبا به تدریس جامعه‌شناسی هنر پرداخت. سپس رهسپار فرانسه شد و سال ۱۳۶۰ با اخذ دکترای جامعه‌شناسی از دانشگاه سوربن پاریس به ایران بازگشت. اما پاکسازی‌های ضدفرهنگیِ حکومت نوخاسته‌ از آغاز دهه‌ی شصت، فرصت چندانی برای تدریس در دانشگاه‌ باقی نگذاشت و او اخراج شد. چندی پس از آن ناگزیر به فرانسه مهاجرت کرد و به فعالیت فرهنگی خود و دفاع از آزادی بیان ادامه داد.
اما در غربت تاب نیاورد؛ سال ۱۳۷۰ به ایران بازگشت تا در دفاع از آزادی بیان بی‌هیچ حصر و استثنا برای همگان به یاران خود در کانون نویسندگان ایران بپیوندد. در دوره‌ی سوم فعالیت کانون نويسندگان ایران از اعضای فعال بود و پای ثابت‌قدم جلسات جمع مشورتی. در سال ۱۳۷۳ بیانیه‌ی «ما نویسنده‌ایم» معروف به متن «۱۳۴ نویسنده» را امضا کرد، و در پی آن نیروهای امنیتی دمی از تعقیب و تهدید او دست برنداشتند. در هجوم مأموران امنیتی به خانه‌ی منصور کوشان در ۱۸ شهریور ۱۳۷۵ دقایقی پس از امضای پیش‌نویس آخرین منشور کانون نویسندگان ایران، غفار یکی از ۱۳ عضو بازداشت‌شده‌ی کانون بود. و سرانجام نیز مأموران امنیتی با یورش به خانه‌اش در ۲۰ آبان ۱۳۷۵ او را با تزریق آمپول پتاسیم به قتل رساندند.
«هنر و جامعه» (رژه باستید)، «تاریخ ترکان آسیای میانه» (و. بارتولد)، جامعه‌شناسی (لوسین گلدمن)، و مجموعه شعر «خون سفید شمشیر» از جمله آثار به‌یادگارمانده‌ از غفار حسینی است.
نامش ماندگار باد و راهش پُر رهرو

منبع: کانون نویسندگان ایران

#غفار_حسینی
#کانون_نویسندگان_ایران
#قتل_های_زنجیره_ای
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
خون تازه در رگ‌های فرهنگ
تحلیل سندیکالیسم در صنعت نشر از برگزاری مجمع عمومی
کانون نویسندگان

برگزاری مجمع عمومی «کانون نویسندگان ایران» در روز جمعه ۱۲ آبان ۱۴۰۲ که همراه با انتخابات هیئت دبیران، منشی، بازرسان مالی و صندوقدار کانون بود، اتفاق نیکویی است؛ آن‌هم در روزهای که تشکل‌های مستقل زیر فشار روزافزون قرار دارند.
برگزاری چنین نشستی به‌صورت غیرعلنی در منزل یکی از اعضا و بدون حضور اصحاب رسانه، البته اتفاق ناگزیری در مواجهه با سرکوب‌های امنیتی است. با امید آنکه بتوان روزی نشستی عمومی و علنی را برای ترسیم چشم‌انداز فرهنگ ایران در فردای آزادی را شاهد بود.
طبق معمول، می‌توان انتظار داشت از فردای مجمع، موج تازه‌ای از بازداشت و پرونده‌سازی برای اعضای کانون به راه بیفتد. امری که اعضای باسابقه و نیز اعضای جوان‌تر کانون که همچنان بر زندگی و فعالیت در ایران اصرار می‌ورزند، از احتمال آن اطلاع دارند و از رخداد آن باکی ندارند.
این تلنگری است برای دیگر فعالان عرصه‌ی فرهنگ، به‌خصوص صنوف مختلف کتاب و نشر، که با درس آموختن از تاریخچه‌ی کانون نویسندگان، بر اهتمام خود در زمینه‌ی تشکل‌یابی و همبستگی بیفزایند و پیشقراول سندیکالیسم برای دیگر صنوف و اقشار باشند.
چرا که نیک می‌دانیم، چاره‌ی زحمتکشان، وحدت و تشکیلات است!
تحریریه‌ی سندیکالیسم در صنعت نشر

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
متن «۱۳۴ نویسنده» به گواهی اسناد


«ما نویسنده‌ایم» که سپس‌تر‌ به متن «۱۳۴ نویسنده» نویسنده شهره شد، بی‌گمان از مهم‌ترین سندهایی است که در تاریخ روشنفکری ایران به ثبت رسیده است، و مبین این واقعیت انکارناپذیر که روشنفکری متعهد ایران زنده و پویا است.

انتشار این متن تاریخی فقط با امضای ۱۳۴ نویسنده، در آن سال‌های سیاه که سنگ را بسته و سگ‌های هاری چون سعید امامی و همپالکی‌هایش را در وزرات اطلاعات و دیگر ارگان‌های طاق و جفت امنیتی رها کرده بودند، به‌اندازه‌ی ۱۳۴هزار نویسنده در تمامی پایه‌های استبداد حاکم لرزه انداخت و چون شیپورهای جمعی آگاهی و بیداری، هول‌ و هراس حاکم بر جامعه را چون دیوارهای ستبر اریحا فرو ریخت. دیگر سند تاریخی روشنفکری متعهد ایران، «منشور» آزادی‌خواهی کانون نویسندگان ایران، در پرتو همین متن شکل گرفت.

بازنشر این سند ــ به‌همراه شرحی کوتاه از پیش‌زمینه‌ی پرتب‌وتابی که اهل قلم را ناگزیر به نگارش چنین متنی واداشت، و فرایند نگارش و گردآوری امضاها و پیامدهای این متن تأثیرگذار را به گواه اسناد کانون نویسندگان ایران روایت می‌کنند ــ یادآور فداکاری و تعهدی است که در بزنگاه‌های تاریخی روشنفکری متعهد ایران را در صف اول پیکار با استبداد و ستم قرار داده است.

متن کامل به نقل از کانال کانون نویسندگان ایران

#ما_نویسنده_ایم
#کانون_نویسندگان_ایران
#تاریخ_فرهنگی_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
یادی از احمد میرعلایی، مترجمی که قربانی قتل‌های زنجیره‌ای شد


در دوم آبان سال ۱۳۷۴ دشمنان آزادی که بزدلانه پناه در سایه می‌گیرند و رذیلانه به جنگ آفتاب می‌روند، احمد میرعلایی نویسنده، مترجم، ناشر و عضو کانون نویسندگان ایران را ربودند و در پیِ آن او را به قتل رساندند. او از نخستین قربانیان قتل‌های سیاسی زنجیره‌ای در دهه‌ی هفتاد بود که مزدوران امنیتی در برنامه‌ای از پیش طراحی شده، حذف فیزیکی و قتل بسیاری از دگراندیشان، مخالفان سیاسی و نویسندگان عضو کانون نویسندگان را در دستور کار خود داشتند.

میرعلایی در فروردین ۱۳۲۱ در اصفهان زاده شد، ادبیات انگلیسی را تا مقطع کارشناسی در دانشگاه اصفهان به پایان برد و برای آموزش عالی در همین رشته به انگلستان و سپس فرانسه رفت، اما مقطع دکترا در دانشگاه سوربن را نیمه‌کاره رها کرد و به ایران بازگشت. از سال ۱۳۴۸ به تدریس در دانشگاه‌های گوناگون پرداخت و ۴ سالی نیز ویراستار آثار ادبی در انتشارات فرانکلین بود که تا ۱۳۵۱ ادامه یافت. در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۵ سردبیری مجله‌های کتاب امروز، فرهنگ و زندگی، آیندگان ادبی و جُنگ اصفهان را بر‌عهده داشت و در سال‌های ۱۳۵۵ تا ۱۳۵۹ سرپرست «خانه فرهنگ ایران» در دهلی و کراچی بود. با بازگشت از هند و پاکستان به زادگاهش اصفهان رفت و کتاب‌فروشی و مرکز نشر آفتاب را در سال ۱۳۶۸ تأسیس کرد که فصل‌نامه‌ی «زنده‌رود» محصول آن روزگار است.

میرعلایی مترجمی پرکار بود که آثار ماندگار بسیاری از نویسندگان نام‌آور جهان چون بورخس، میلان کوندرا، اکتاویو پاز، گراهام گرین، جوزف کنراد، ویلیام گولدینگ، ادوارد م. فورستر، هرمان ملویل، واسکو پوپا و گاوین بنتاک را به فارسی برگرداند که برخی از آثارش، زیر تیغ سانسور از گزمگانِ ممیزی در امان نماندند و هرگز اجازه نشر نیافتند، از جمله رمان دوجلدیِ لارنس دارل به نام «چهارباغ‌های اسکندریه» که پس از چاپ بی‌درنگ خمیر شد.

احمد میرعلایی روشنفکری نواندیش و آگاه به زمانه‌ی خویش بود و در مقام نویسنده‌ تا پای جان همواره متعهد به آزادی اندیشه و بیان و نشر بی‌هیچ حصر و استثنا باقی ماند. در سال ۱۳۷۳ در پی دستگیری سعیدی سیرجانی، با وجود اختلاف موضع سیاسیِ سیرجانی با بسیاری از اعضای کانون نویسندگان ایران، میرعلایی در مخالفت با سانسور و در دفاع از آزادی بیان برای همگان، امضای خود را پای متن اعتراض به دستگیری سیرجانی و متن «ما نویسنده‌ایم» مشهور به بیانیه‌ی «۱۳۴ نویسنده» نگاشت.

چند ماهی پیش از قتل میرعلایی، وی.اس. نایپُل نویسنده‌ی هندی‌تبار و برنده‌ی نوبل ادبیات در سال ۲۰۰۱، سفری به ایران داشت و میرعلایی، در مقام مترجم آثار او، نایپُل را در سفرش به اصفهان همراهی کرد و تصویری واقعی و دیگرگونه از ایران به او ارائه داد که با تبلیعات و شعارهای حکومتیان تفاوتی شگرف داشت و در گزارشی که نایپُل بعدها از سفرش به ایران منتشر کرد، تأثیرگذار بود. احمد میرعلایی صبح روز سه‌شنبه ۲ آبان ۱۳۷۴ به قصد رفتن به کتاب‌فروشی از خانه بیرون رفت اما مرگ آدمی‌خوار در کمین او بود تا نشتر خود به جسم او فرو کند. پیکر او را شب‌هنگام در یکی از پس‌کوچه‌های اصفهان‌ یافتند که به دیوار تکیه داده بود. شواهد نشان داد که شب‌پرستانِ پنهان از دید با تزریق بیش از حد انسولین او را دچار سکته‌ی قلبی کرده و به کام مرگ فرستادند تا بر کتاب قطور سانسور برگی دیگر بیفزایند، اگرچه تاریخ نشان داد که آنان هرگز نتوانستند ندای آزادی‌خواهی را که امروز در همه‌جای ایران زمزمه‌ می‌شود، خاموش سازند.

یادش درخشان و یادگاران ارجمندش جاودان.

منبع: کانال کانون نویسندگان ایران

#احمد_میرعلایی
#قتل‌های_زنجیره‌ای
#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
نظر بر خبر
کشتار غزه هر روز ابعاد فاجعه‌بارتری پیدا می‌کند

شامگاه‌ سه‌شنبه، ۲۶ مهرماه، از خونبارترین روزهای کشتار غزه بود؛ کشتاری که اکنون ۱۳ روز از آغاز آن می‌گذرد. بیمارستان الاهلی العربی غزه هدف حمله قرار گرفت و صدها نفر در این حمله کشته شدند. از همان ساعات آغازین، اسرائیل تمام همت خود را صرف آن کرد که نقشش را در این کشتار تکذیب کند. جملات بی‌پایه و نمایشی سران اسرائیل، به عنوان حقایق انکارناپذیر به تیتر رسانه‌ها بدل شدند. همزمان قدرت‌های جهانی پا به میدان رسانه‌های جریان اصلی گذاشتند تا با ایجاد شبهه و تشکیک در اصل جنایت، بار دیگر نقش اسرائیل را در کشتار غزه به حاشیه برانند. یک روز پیش از این حمله، «درخواست آتش‌بس بشردوستانه» نیز با رای منفی آمریکا، فرانسه و ژاپن در شورای امنیت سازمان ملل متحد رد شده بود.
خشمی که کشتار بيمارستان الاهلی در جای‌جای جهان برانگیخت، چیزی را در معادله‌ی خونین غزه تغییر نداد: اسرائیل به بمباران ادامه داد و همچون روزهای گذشته مقابل درخواست‌های بین‌المللی برای کمک‌رسانی به غزه‌ی نیمه‌ویران ایستاد. در این ۱۳ روز خونین، هزاران نفر کشته شده‌اند و تعدادی از هزاران مجروح جنگ با مرگ دست و پنجه نرم می‌کنند. صدها هزار نفر آواره شده‌اند و اسرائیل در تلاش است که آنها را به اردوگاهی در شمال آفریقا براند. در روزهای اخیر فاجعه تا آنجا پیش رفت که بسیاری، ازجمله کارشناسان‌ سازمان ملل «خواستار جلوگیری از نسل‌کشی در غزه» شدند.
آنچه امروز در غزه رخ می‌دهد، جز در پناه قدرت‌های جهانی و بازوهای رسانه‌ایشان امکان وقوع نمی‌یافت. رسانه‌های جریان اصلی از نخستین روز، با جدا کردن فاجعه‌ی جاری از بستر تاریخی‌اش بر افکار عمومی سایه انداختند و بر روند بسیاری از وقایع دور و نزدیک اثر گذاشتند. برگزارکنندگان نمایشگاه کتاب فرانکفورت از برگزاری مراسم اهدای جایزه به عدنیه شبلی، نویسنده‌ی فلسطینی، خودداری کردند و روزنامه‌ی گاردین قراردادش را با استیو بل، کارتونیستی که کارتونی درباره‌ی نتانیاهو و حمله به غزه کشیده  بود، تمدید نکرد. همزمان بسیاری از نویسندگان و هنرمندان در سراسر جهان به صفوف معترض به کشتار غزه پیوستند که آخرین آنها بیانیه‌ی اعتراضی هنرمندان انگلیسی در اعتراض به کشتار غزه بود که حمایت‌های سیاسی دولت‌ها از اسرائیل را همدستی با جنایت جنگی توصیف می‌کرد.
کانون نویسندگان ایران نیز در بیانیه‌ای که در ۲۱ مهرماه درباره‌ی زلزله‌ی افغانستان، حمله به روژاوا و کشتار مردم غزه منتشر کرد اعلام کرد که مسکوت گذاشتن ریشه‌های کشتار غزه «تأیید ضمنی این آپارتاید تاریخی است و دست اسرائیل را برای تداوم محاصره‌‌ی مرگبار غزه باز می‌گذارد» و از نویسندگان آزادیخواه خواست که «همچون وجدان بیدار جامعه پا به میدان بگذارند و فارغ از آن‌چه دولت‌ها، حکومت‌ها و رسانه‌های جریان اصلی به افکار عمومی تحمیل می‌کنند، ریشه‌های کهنه و پنهان فجایع جاری را پیش از آن‌که به فاجعه‌ای هولناک‌تر بدل شود، برملا کنند».
چیزی که در فاصله‌ی انتشار این بیانیه تا به امروز رخ داده است همان «هولناک‌تر شدن فاجعه» است. همچنان بر نویسندگان آزادیخواه و اندک رسانه‌های مستقل است که بر این هنگامه‌ نوری بیفکنند و راه را بر همدستان فاجعه، رسانه‌های جریان اصلی، سد کنند.
منبع: کانال کانون نویسندگان ایران

#فلسطین
#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorker
کانون نویسندگان ایران و مبارزه برای «آزادی بی‌حد و حصر و استثنای» بیان


یک سال بعد از قیام ژینا دور تازه‌ای از سرکوب‌ها در جمهوری اسلامی ایران آغاز شده است. علاوه بر شدت گرفتن سانسور در وزارت ارشاد اسلامی که عملاً انتشار کتاب را دچار اختلال کرده و همچنین سانسور رسانه‌های اجتماعی و فیلترینگ سایت‌ها، سانسور مطبوعات نیز وارد دور تازه‌ای شده است. فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران یکشنبه ۲۴ سپتامبر/۳ مهر سال جاری با محکوم کردن برنامه جدید دولت ایران برای صدور پروانه صنفی برای فعالان رسانه‌ای اعلام کرد اجرای چنین طرح نگران‌کننده‌ای از سوی حکومت ایران، «ضربه‌ای مهلک بر پیکر نحیف روزنامه‌نگاری مستقل در ایران خواهد بود.»

در این میان کانون نویسندگان ایران در دفاع از آزادی بیان و اندیشه از هیچ کوششی دریغ نکرده است. می‌خواهیم بدانیم کانون در جریان قیام در چه وضعیتی قرار داشت و هم‌اکنون با توجه به بالا گرفتن سرکوب‌ها در چه وضعی قرار دارد؟ بیانیه‌های کانون تا چه حد موثر بودند؟ کانون نویسندگان ایران در تبعید که نویسندگان آزادیخواه تبعیدی را زیر سقف خود گرد آورده و همچنین نویسندگان و شاعران تبعیدی در خارج از ایران چه تلاش‌هایی برای شکستن سانسور و رساتر شدن صدای خواسته‌های ملت انجام دادند؟ چشم‌انداز این حرکت‌ها در آینده چیست؟ جمهوری اسلامی چه ترفندهایی را برای عقیم گذاشتن این حرکت‌ها انجام می‌دهد؟

در میزگردی این پرسش‌ها را با اکبر معصوم بیگی، مترجم و از اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران و زندانی سیاسی در دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی، افسانه خاکپور، شاعر و وکیل دادگستری مقیم فرانسه و حسن حسام، از اعضای کانون نویسندگان ایران در تبعید، زندانی سیاسی در دو حکومت پهلوی و جمهوری اسلامی و شاعر و داستان‌نویس در میان گذاشتیم.
گزارش حسین نوش‌آذر را در رادیوزمانه بخوانید.

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
محمد محمدعلی و تعهد به رنج انسان


درگذشت محمد محمدعلی نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران مصادف شد با سالگرد جنبش آزدیخواهی نوین ایران که با قتل حکومتی ژینا (مهسا) امینی رقم خورد. محمدعلی خود با اندیشه‌های آزادیخواهانه‌اش یکی از چهره‌های پیشگام در روشن کردن چراغ کانون نویسندگان بود. در زمانی که پس از فترتی ده ساله، نویسندگان از هر نوع فعالیتی برای احیای کانون بازدداشته شده بودند، محمد محمدعلی «در مرداد ۱۳۷۲، با چاپ «فراخوان فرزانگان»، (در مجله تکاپو، مرداد ۱۳۷۲)، همه نویسندگان را به شرکت در بحث دموکراتیک پیرامون برپایی دوره سوم «نهاد فرهنگی صنفی کانون نویسندگان ایران» فرا‌خواند. او پس از اشاره به تغییرات جهانی و ملی گفته بود: «زمان آن است که نویسندگان با توجه به این شرایط و تحولات به ارزیابی اهداف و عملکرد کانون بپردازند و در راه فعالیت دوباره‌ی آن بکوشند.»
متن کامل گزارش فرزانه اکبری را در رادیوزمانه بخوانید.

#محمد_محمدعلی
#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
گفت‌وگوی منتشرنشده‌ای با محمد محمدعلی نویسنده‌ای كه در كانادا از دنیا رفت
نسل ما دلبسته اعتراض و نقد قدرت بود

در آن دوران، ادبیات، میدان مبارزه بود و نسل ما دلبسته اعتراض به قدرت بود و ستیزه‌جویی با حاكمیت را دوست داشت و این به ما روحیه مضاعف می‌داد. در دوره‌ جوانی ما جهان دوقطبی شده بود و ما بیشتر مسائل را به‌ صورت حركت‌های جمعی و گروهی می‌دیدیم. نویسنده‌ها همواره خود را یكی از این قطب‌ها می‌دیدند و چون همه قدرت و امكانات در دست حاكمیت بود، بیشتر نویسنده‌ها و شاعران با حاكمیت نوعی ستیزه‌جویی داشتند و این موضوع در آثارشان به خوبی خودش را نشان می‌دهد و موضوعات اجتماعی نیز این امكان را به نویسنده می‌داد كه حرف خودش را بزند و اعلام مخالفت و تلاش كند تا به صورت علنی و غیرعلنی مخالفتش را با حاكمیت نشان بدهد. برخی این مخالفت را با پناه بردن به سمبل و استعاره و كنایه جهانی در داستان‌شان می‌ساختند و حرف‌شان را می‌زدند و برخی هم نه، صراحت لهجه داشتند. در دوره‌ای كه شروع به نوشتن كردم نادرپور، احمد شاملو و سیاوش كسرایی از شاعران بنام و مطرح بودند و شعر «آرش» كسرایی و «اسب سفید وحشی» آتشی بسیار موردتوجه بودند. من هم متاثر از دورانی كه در آن زندگی می‌كردم در داستان‌هایم به موضوعات اجتماعی می‌پرداختم.
متن کامل مصاحبه مریم آموسا را در اعتمادآنلاین بخوانید.

#محمد_محمدعلی
#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
تداوم سرکوب، تداوم مقاومت
بیانیه‌ی
کانون نویسندگان ایران به مناسبت سالگرد جنبش آزادی‌خواهانه‌ی مردم در سال ۱۴۰۱

از قتل تبهکارانه‌ی مهسا (ژینا) امینی در اسارت گزمگان «گشت ارشاد» یک ‌سال گذشت. دختری که مرگ نا‌به‌هنگام او آتش خشم فروخورده‌ی مردم ستم‌زده، خاصه زنان به ستوه آمده از تبعیض و نابرابری و خفقان را چنان برافروخت که شعله‌های آن حاکمیت را در بزنگاه تاریخی تازه‌ای گرفتار کرد. یک روز پس از این واقعه‌ی شوم، مردم کردستان در مراسم خاکسپاری پیکر مهسا(ژینا) امینی شعار زن، زندگی، آزادی سر دادند. در شهرهای دیگر نیز مردم به پیشگامی زنان به خیابان‌ها آمدند و در هر کوی و برزن با تکرار این شعار با مردم داغ‌دیده‌ی کردستان اعلام هم‌بستگی کردند. زنان با آتش‌زدن روسری‌های خود، این نماد مجسم سلطه‌ی حکومتی و آزادی‌کشی، خشم خود را از ۴۳ سال تبعیض سیستماتیک عیان ساختند و مردان آزادی‌خواه نیز پا به پای آنان رو در روی حاکمیت آزادی‌ستیز ایستادند. دانشجویان و دانش‌آموزان یک‌صدا فریاد آزادی‌خواهی و ستم‌ستیزی سر دادند و جنبشی یکپارچه در برابر سرکوب و اختناق شکل گرفت.

از همان ساعات آغازین جنبش آزادی‌خواهی، نیروهای تا بُن دندان مسلح رو در روی مردم بی‌دفاع صف‌آرایی کردند. پاسخ حاکمیت به صدای اعتراض هم‌چون همیشه سرکوب و کشتار سبعانه بود. در برخی استان‌ها از جمله سیستان و بلوچستان و کردستان با انواع سلاح‌های جنگی به مردم بی‌دفاع تاختند و به خانه‌‌های‌شان هجوم بردند. حاکمیت با تفنگ و گلوله در برابر صدای اعتراض ایستاد و از کشته شدن کودکان نیز بیمی به دل راه نداد؛ برای توجیه هر عمل جنایتکارانه به انواع شیوه‌های سناریوپردازی و پاپوش‌دوزی متوسل شد. هر کسی را که در جهت شفاف‌سازی و بیان حقیقت می‌کوشید با خشونت بازداشت کرد، ساعت‌ها مورد بازجویی قرار داد و راهی زندان‌های انباشته از زندانی کرد. کانون نویسندگان ایران نیز که از همان آغاز، با تاکید بر حق آزادی بیان برای همگان، در کنار مردم آزادی‌خواه ایستاد از گزند سرکوب در امان نماند. چندی پس از آغاز جنبش، سه عضو کانون نویسندگان ایران بازداشت شدند. در ۱۴ آذر ماموران هم‌زمان به خانه‌های دو تن از دبیران کانون یورش بردند و یکی را با شکستن درِ خانه به ضرب تبر و دیگری را با شکستن در و ضرب‌ و جرح شدید بازداشت کردند. پس از آن نیز دو عضو دیگر هیئت دبیران احضار و بازجویی شدند.

اکنون در نخستین سالگرد جنبش آزادی‌خواهی، با آن‌که جان‌های عزیز بی‌شماری از دست رفته و رنج و مصائب جان‌گزا بر خانواده‌های بسیاری تحمیل شده است و با وجود شرایط اسفناک و رقت‌بار اقتصادی و اختناق اجتماعی و سیاسی، مردم نه‌تنها از خواسته‌های برحقِّ خود قدمی باز پس ننشسته‌اند، بلکه بیش از هر وقت دیگر در برابر جور و تطاول ایستادگی می‌کنند و تن به ستم و استبداد نمی‌دهند. حاکمیت با افزایش فشار و گسترش سازوکار سرکوب می‌خواهد هر صدای اعتراضی را از پیش خاموش کند؛ جابه‌جایی زندانیان سیاسی و تخلیه‌ی برخی زندان‌ها، پلمب کسب‌کارها و توقیف ماشین‌ها به دلیل رعایت‌نکردن «حجاب» و به راه انداختن «گشت‌های ارشاد» از جمله‌ حربه‌های حاکمیت به قصد تشدید خفقان است. ارعاب و بازداشت خانواده‌‌های کشته‌شدگان، بازداشت فعالان حقوق زنان و کنش‌گران سیاسی و اجتماعی، احضار مجدد و بازداشت برخی از بند رستگان و افزایش کنترل امنیتی دانشگاه‌ها با تصفیه و جایگزینی اساتید و تعلیق دانشجویان نیز از دیگر حربه‌های حاکمیت است تا کانون‌های بالقوه‌ی اعتراض را از کار بیندازد. اما بی‌گمان هر قهر و سرکوب مقاومتی در پی دارد. حاکمیت با وجود گستردگیِ فریادهای آزادی‌خواهی که در سراسر ایران و جهان طنین‌انداز شد هنوز در نیافته است و چنان‌که پیداست، هرگز در نخواهد یافت که آزادی از حقوق اساسی انسانی است و تحدید حقوق مسلم مردم الی‌الابد امری محال و بلکه خیالی واهی است. مردم آزادی‌خواه نشان داده‌اند که دیگر روزهای سیاه و خفقا‌ن‌آور گذشته را برنمی‌تابند و از هر فرصتی برای در هم شکستن استبداد بهره می‌برند.

کانون نویسندگان ایران که در پنجاه و پنج سال عمر سراسر کشاکش خود با استبداد در راه دفاع از آزادی بیان و مبارزه با سانسور جان‌های عزیزی را از دست داده و فشارهای بسیار متحمل شده است هم‌چنان، با تکیه بر اصول خود، آزادی بیان بی هیچ حصر و استثنا را حق همگان می‌داند‌ و هرگونه سرکوب صدای آزادی‌خواهی را محکوم می‌کند.

کانون نویسندگان ایران
۲۴ شهریور ۱۴۰۲

#کانون_نویسندگان_ایران
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
محکومیت سروش مظفرمقدم به مصادره‌ی اموال

دادگاه اصل ۴٩ شعبه‌ی ویژه‌ی خراسان مرکزی (رضوی) در مشهد سروش مظفرمقدم، نویسنده و عضو کانون نویسندگان ایران، را به «خروج از استیمان» و مصادره‌ی اموال محکوم کرده است.
این نویسنده که در پی تهدیدات نهادهای امنیتی مجبور به خروج از ایران شده، با اتهاماتی نظیر «ارتباط با رسانه‌های بیگانه، لیدری اعتراضات، اقدام علیه امنیت ملی و "تضعیف ارزش‌های فرهنگی انقلاب" از طریق چاپ آثار در ایران و سایر کشورها» به خروج از استیمان و مصادره‌ی اموال محکوم شده است.
«خروج از استیمان» اصطلاحی فقهی-حقوقی است که معنای آن خروج فرد غیرمسلمان از امان در کشور اسلامی است و معنای عملی آن این است که اموال و دارایی‌های چنین فردی در امان نیست و قابل مصادره است.
بر اساس رای صادره آپارتمان محل سکونت سابق این نویسنده در مشهد، که به مادر سالخورده‌ی او تعلق دارد، مصادره شده است.
منبع: سرخط

#سروش_مظفرمقدم
#کانون_نویسندگان_ایران
#صنف_نویسندگان
#کمیته_مبارزه_با_سانسور
#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر
#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر
@IranPubWorkers
Ещё