از سخنرانی باقر مؤمنی در «ده شب» کانون نویسندگان۲۲ مهر ۱۳۵۶
[...] اما راجع به کلمۀ «پلیس»، البته شاید حق این باشد که وقتی کسی بخواهد بیماخذ از پلیس مملکت انتقاد کند و یا بدتر از آن، بیحرمتی کند به دست قانون و مجازات سپرده شود ولی نمیتوان تصور کرد که صرف گفتن کلمۀ پلیس به هر شکل و در هر جا ممنوع باشد. ولی به نظر ادارۀ نگارش ممنوع است. یک رمان مکزیکی به نام «فرزندان سانچز» ترجمه شده و این ادارۀ محترمه تمام جملاتی را که کلمۀ پلیس در آن آمده خط زده، برای نمونه، یکی از جملات حذف شدۀ کتاب را در اینجا میآورم: یکی از پرسوناژهای داستان میگوید: «از یک فرسخی میتوانم یک آدم شارلاتان، یک پلیس، یک معتاد، یک فاحشه و یا یک آدم درست را تشخیص بدهم.»
وضع سانسور در ایران چنان است که حتی صدای روزنامۀ «کیهان» هم درآمده و از «تعبیرات و دریافتهای شخصی سانسورچیان در کار انتشار کتاب»، «محافظهکاری ماموران و بیاطلاعی آنها از تحولات طبیعی جامعه و گاه حتی کجسلیقگیهایشان» و همچنین «از تاثیر گروههای فشار» فریادش بلند شده است. این مغزهای متحجر و مفلوک مجاز شدهاند که کتاب نهرو یا دیوان ملکالشعراء بهار و یا دفتر غزل رهی معیری را توقیف کنند و مجموعۀ کارهای عشقی و عارف را غیرقابل انتشار تشخیص دهند. [...]
منبع:
سرخط#باقر_مؤمنی#کانون_نویسندگان_ایران#تاریخ_سانسور#سندیکالیسم_در_صنعت_نشر#سندیکای_کارکنان_صنعت_نشر@IranPubWorker