▫️برگی از مقاله دکتر شروین وکیلی دربارهی
سیاست ایرانشهری که چند روز پیش در مجلهی نیمروز انتشار یافت :
✅ «...از شبکهی اندیشمندانی که این نظریه را بر پای داشتند نام و نشان چند تن دیگر را نیز میدانیم و اینان همه با هم دوستی و خویشاوندی داشتهاند. نامدارترینشان همین عبدالحمید بن یحیی است که اندرزنامههای پهلوی و سیاستنامههای ساسانی را به عربی بر میگرداند و نخستین کسی است که در زبان تازی با این قالب متونی سیاسی پدید آورده است. عبدالحمید در بلاغت و خوشنویسی سرآمد معاصرانش بود و شعرهای متوسطی هم میگفت. ابن ندیم شمار رسالههایش را هزار دانسته است که نشان میدهد نویسندهای پرکار هم بوده است. تاثیر نوشتههایش به قدری بود که وقتی رسالهای طولانی از جانب مروان برای ابومسلم خراسانی نوشت و فرستاد، ابومسلم آن را نخوانده سوزاند و گفت که از تاثیر آن بر خویش میهراسد.
یکی دیگر از اعضای این گروه، پدرزن (یا به روایتی برادرزن) عبدالحمید است که سالم ابوالعلاء نام دارد. او هم کاتب هشام بن عبدالملک بود و نخستین کسی بود که آییننامههای دیوانی بیزانسی را به عربی ترجمه کرد و از اینجا پیوند نظریهی خلافت با
سیاست امپراتوری روشن میشود. او در ضمن مترجم نامههای سیاسی منسوب به ارسطو هم بود که میگفتند خطاب به اسکندر نوشته شده و تقریبا قطعی است که جعلی بودهاند. اما در آن روزگار در قلمرو روم شرقی معتبر شمرده میشدند.
مجموعهی نوشتارهای او در این مورد بعدتر با آثار ایرانی و پهلوی ترکیب شد و کتاب مهم «سرّ الاسرار» را پدید آورد که یکی از متون مهم سیاسی در قرون آغازین اسلامی محسوب میشود. بنابراین روشن است که این دیوانسالاران وفادار به امویان که از دید
سیاست ایرانشهری میتوان به سادگی خائن یا نابخردشان دانست، منابع و مراجع سیاسی یونانی و رومی را برای تغذیهی
سیاست نوظهور خلافت به کار میگرفتهاند.
پیوند سالم ابوالعلاء با متون منسوب به ارسطو از این نظر اهمیت دارد که دوست و همکار دیگرِ عبدالحمید نیز با این متونی ارتباطی برقرار میکند. عبدالحمید بن یحیی دوست نزدیک عبدالله بن مقفع بوده که خود یکی از کاتبان بزرگ و نامدار عصر اموی است و مترجمی است که برگرداندن انبوهی از متون سیاسی پهلوی و پارسی به تازی را در دربار خلفای اموی بر عهده داشته است. جالب آن که ابن ندیم در «الفهرست» و جاحظ در «کتاب الحیوان» اشاره کرده که ابن مقفع ترجمه و شرحی بر آثار ارسطو داشته است، و پل کراوس نشان داده که صاحب این متون عبدالله بن مقفع نبوده، که پسرش محمد بن عبدالله بن مقفع محسوب میشده است.
با آن که همهی اعضای این گروه ایرانی بودند، میتوان گفت که دشمنیای با سنت ایرانشهری در میانشان دیده میشود. چنان که عبدالحمید بن یحیی در رسالهای نیمهکاره که از قول خلیفهای به حکمرانی نوشته و در «صبح الاعشی» نقل شده، سفارش کرده که بازی شترنج را برای مردم آن قلمرو ممنوع سازد و مواردی را در نکوهش شترنج برشمرده که میتوان به سادگی همچون حمله به فرهنگ ایرانی تعبیرشان کرد...»
@darik2500#سیاست#ایرانشهر