Imam__mahdi313

#خاک
Канал
Логотип телеграм канала Imam__mahdi313
@Imam_mahdi255Продвигать
420
подписчиков
5,08 тыс.
фото
5,03 тыс.
видео
521
ссылка
کانال الصمصام المنتقم / شمشیر انتقام گیرنده . سلامتی امام الزمان مهدی فاطمه عج الله صلوات جانم فدای امام سید علی خامنه‌ای @he313
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کی میدونه چی مونده از تو زیر #خاک؟ نه ردی مونده نه پلاک، حسابتو شده پاک پاک #شهید_گمنام🕊️
بوی تنت میگه #حسین🌹
رهبر تو میگه #حسین🕊️
کشور تو میگه حسین🌹
#مادر تو میگه حسین 😭
@imam_mahdi255
#یا_زهرا
راز #جبهه‌ها بود
و دست‌گیریِ #حضرت_مادر،
که زهرایی‌ها را #مادرانه میخرید؛
با نشانی بر #پهلو، #سینه،
و گاه #بی‌نشان ماندن
بر #خاک صحرا
@imam_mahdi255 🕊️
#روز_مادر ❤️
🕊🌹
Forwarded from عکس نگار
.......🌷........ به یاد‍ ........🌷.......
.............. "#یا_زهرا"ی ................
............ #شبهای_جدایی ‍.............

🌷

اوايل سال 72 بود و گرماى #فکه. در منطقه عملياتى #والفجر_مقدماتى، بين کانال اول و دوم، مشغول کار بوديم. چند روزى مى شد که #شهيد پيدا نکرده بوديم. هر روز صبح #زيارت_عاشورا مى خوانديم و کار را شروع مى کرديم. گره و مشکل کار را در خود مى جستيم. مطمئن بوديم در توسلهايمان اشکالى وجود دارد.

آن روز صبح، کسى که زيارت #عاشورا مى خواند، توسلى پيدا کرد به #امام_رضا_عليه_السلام. شروع کرد به ذکر مصائب امام هشتم و #کرامات او. مى خواند و همه زار زار گريه مى کرديم. در ميان #مداحى، از امام رضا طلب کرد که دست ما را خالى برنگرداند، ما که در اين دنيا هم خواسته و خواهشمان فقط باز گردان اين #شهدا به آغوش خانواده هايشان است و... هنگام #غروب بود و دم تعطيل کردن کار و برگشتن به مقر. ديگر داشتيم نااميد مى شديم. #خورشيد مى رفت تا پشت #تپه_ماهورهاى روبه رو پنهان شود. آخرين بيل ها که در زمين فرو رفت، تکه اى لباس توجهمان را جلب کرد. همه سراسيمه خود را به آنجا رساندند. با احترام و قداست شهيد را از #خاک در آورديم. روزى اى بود که آن روز نصيبمان شده بود. شهيدى آرام خفته به خاک. يکى از جيب هاى پيراهن نظامى اش را که باز کرديم تا کارت شناسايى و مدارکش را خارج کنيم، در کمال حيرت و ناباورى، ديديم که يک آينه کوچک، که پشت آن تصويرى #نقاشى از تمثال امام رضا عليه السلام نقش بسته به چشم مى خورد. از آن آينه هايى که در #مشهد، اطراف ضريح مطهر مى فروشند. #گريه مان درآمد. همه #اشک مى ريختند. جالب تر و سوزناکتر از همه زمانى بود که از روى کارت شناسايى اش فهميديم نامش «#سيد_رضا» است. شور و حال عجيبى بر بچه ها حکمفرما شد. ذکر #صلوات و جارى اشک، کمترين چيزى بود.

شهيد را که به شهرستان #ورامين بردند، بچه ها رفتند پهلوى مادرش تا سرّ اين مسئله را دريابند. مادر بدون اينکه اطلاعى از اين امر داشته باشد، گفت: «پسر من علاقه و ارادت خاصى به #حضرت_امام_رضا_عليه_السلام داشت...»

🌷

#فکه_یعنی_کربلا_و_رمل_داغ
#شهید_نگاه_میکند_به_وجه_الله
#شهادت_هنر_مردان_خداست
#امام_رضا_علیه_السلام_امام_رئوف

........شادی ارواح طیبه شهدا........
............🇮🇷امام شهدا🇮🇷...........
🌷صلوات🌷

@Imam_mahdi255

https://telegram.me/joinchat/BZdLnDwPhBfxof6g6idp2Q
Forwarded from اتچ بات
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
👉 ادامه از پست قبلی
.

در #جبهه نیروهای گردانش را کاملاً زیر نظر می گرفت و وضعیت آن ها را بررسی می کرد. به شهر که می آمد همّ و غم او بر این بود که به وضع زندگی بچه ها رسیدگی کند.
وقتی قرار شد منطقه ی عملیاتی کربلای۴ را ترک کنیم بچه ها زیاد #گریه می کردند. خیلی ها میخواستند همان جا پیش همرزمان #شهیدشان بمانند و دیگر به شهر باز نگردند. خود حاجی با چشمانی #اشک بار می گفت: از زنده ماندن خسته شده ام.
بالاخره هر طور بود سوار اتوبوس شدیم و در سکوتی سرد به مقرّ رسیدیم. وقتی بچه ها نگاهشان به #خیمه ها افتاد گریه امانشان را گرفت، صدای هق هق گریه و زاری از هرسو شنیده می شد.
پیاده شدیم، وقتی بچه ها جای خالی دوستانشان را دیدند، خود را روی
#خاک ها انداختند و ساعتی گریستند.
وقتی به #حاج_احمد_کریمی در گوشه ی #چادر نگاه کردم، فهمیدم او چند روزی بیشتر مهمان ما نخواهد بود .گریه ی عجیبی می کرد و دائم می گفت : خدایا چرا ما ماندیم!
حاج احمد کریمی در مسئله ی #امر_به_معروف_و_نهی_از_منکر بسیار دقیق بود.
اگر خلاف و منکری می دید، محال بود بی اعتنا از کنار آن بگذرد.
در هر شرایطی امر به معروف و نهی از منکر را بر خود واجب می دانست.
او از کسانی نبود که وقتی به مرخصی می آید، دنبال کار شخصی خود برود و نسبت به مسائلی که در شهر می گذرد بی اعتنا باشد.
یک بار یکی از بچه ها را فرستاد دنبالم، وقتی رفتم #سنگر فرماندهی به من گفت:
دوست دارم شعر #کبوتر بام #حسین_علیه_السلام رو برام بخونی.
گفتم حاجی قصد دارم این #شعر رو برای کسی نخونم! آخه برای هر کی که خواندم #شهید شده.
گفت:حالا که این طور شد حتماً باید برام بخونی. هر چی اصرار کردم که حاجی الان دلم نیست بخوانم، زیر بار نرفت. نشستم و شروع کردم به خواندن :

دلم می خواد کبوتر بام #حسین بشم من
فدای #صحن #حرم و نام حسین بشم من
دلم می خواد ز #خون پیکرم #وضو بگیرم
مدال افتخار نوکری و از آقام بگیرم

همین طور که می خواندم حواسم به حاجی بود. حال و هوای عجیبی داشت صدای گریه اش پیچید توی سنگر.
ادامه دادم:
دلم میخواد چو #لاله ای، نشکفته پرپر بشوم
شهد #شهادت بنوشم مهمان اکبر بشوم

توی کربلای۵ وقتی #گلوله توپ کنارش اصابت کرد مهمان علی اکبر امام حسین علیه السلام شد.
همان طوری که میخواست اون قدر پاره پاره شد که همه ی بدنش را جمع کردند توی یک کیسه کوچک!
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
#شهید_احمد_کریمی
#کتاب #تا_کربلا صفحه ۱۵۱ تا ۱۵۴

شادی ارواح طیبه #شهدا #صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
#شهدا_زنده_اند_و_نزد_پروردگارشان_روزی_میخورند
🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
https://telegram.me/joinchat/BZdLnDwPhBfxof6g6idp2Q