✍️ زنبودن خود معجزه است: به حیات آمدن از زنی دیگر و حیاتبخشیدن به انسانی دیگر و زیستن و جهان با همه موجوداتش، کلید واژگان ِزندگانی. مهلقا ملاح، دغدغه گلها و درختان را داشت، جنگلها و کوهها و آسمان آبی را، شور ِرودخانههای پرتلاطم و دریای آرام را. سرانجام نیز، پیوند میان این دو موقعیت در زندگانی بود که به او امیدی برای زیستن داد: زنانگی و محیط زیست. در کنار جنگلی آرام، جانوران در سکوت، کنار برکهای آب میخورند و چشمان نگران مهلقا، امید دارند هنوز این طبیعت را نجات دهند.
#منوچهر_انور كارگردان، نويسنده، ويراستار، گوينده و مترجم
✍️اگر تنها صدا باشد که میماند، منوچهر انور همیشه خواهد ماند. اما انور فراتر از صدا، در نوشتهها و ترجمهها و فیلمهایش زندگی پر ارزش، هرچند کمتر شناخته شده ای دارد. بلند بالاست و خوش سیما با صدایی که گویی از آن سوی ابدیت برخاسته و نمیتواند سرچشمهای جز در چشمه ای پُرتوان، شادمان و پرشور داشته باشد: انسانی که عمرش را برای فرهنگش گذاشت؛ بی یک روز از پای نشستن، بی یک روز خستگی، بی یک روز نومیدی.
✍️موسیقیدان است. بستری ساده و آماده برای کار فرهنگی خود نداشته، اما از درونمایهای بزرگ برخوردار بوده. محمدرضا درویشی سرچشمه شخصیت خود را در زیبایی نُتها و عشقش به سنت موسیقیایی فرهنگش یافته است و شیوهای خودانگیخته در رشد و تحول کارهایش از نوازندگی تا پژوهشهای ارزندهای چون دانشنامه سازهای ایرانی و آثاری درباره فرهنگ و تاریخ موسیقی؛ همه اینها، شاهدهایی از این عشق هستند. درویشی آهنگسازی قدرتمند در فیلم هم هست: از «آتش سبز» تا «وقتی همه خوابیم». عاشق ِ موسیقی و سازهایش، با خلاقیتی جنونآمیز، عاشق کارش، ولو کاری کُشنده و پنجاه ساله.
✍️ عبدالمجید ارفعی، تاریخدانی کهنسال، عبدالمجید ارفعی، به قدمت خشتهای ایلام باستان، به تجربه و سرسختی خطوط میخی در دل سنگها و خشتهای پخته است؛ به دانایی رمزگویان ِ معابد بینالنهرین؛ به دانایی پیشگویان ِ یونان باستان. اما امروز، آنجا، پشت میزی نشسته است: سرانجام گذاشتهاند بنشیند. به سختی نفس میکشد، اما با آرامش و شادی یک کودک بازیگوش سخن میگوید: از خشتهای دوردستی که دوست داشت به ایران بیاورد، تا ما خام نمانیم که ماندیم؛ از سخنان افسانهواری که باید فهمید چه بودند تا بفهمیم چه هستیم. مرد ِ کهن ِ خطوط ِ رمزآلود ِ آن سوی درک ِ ما. نگارش متن: #ناصر_فکوهی
✍️ایرج افشار میراث آثار هزاران نویسنده، یادگار میلیونها عکس و سند و دستخط و کتب فراموش شده در پستوها و گوشه و کنار کتابخانهها و مجلات پراکنده. هوشمندی و آیندهنگری پژوهشگری خستگی ناپذیر برای طبقهبندی و تنظیم و تصحیح و ویرایش تا حافظه و هویت یک ملت و یک زبان جان تازهای بیابد. ستون فقرات مستحکم این پهنه فرهنگی، تا قفسههای خالی ِ ذهنهای خلوت را اندک اندک پر کند و ما بتوانیم ارزش زحمات ِگذشتگان را درک کنیم؛ ایرج افشار به گذشتهها روحی تازه داد و به هویت ما امیدی دوباره.
✍️ سیمین دانشور، استادی آرام و مهربان بود؛ سیمین دانشور، نویسندهای خاموش و متین؛ با روایتی از زندگی برای هزاران زن ایرانی؛ با سرنوشتش، با داستانهایش، با قهرمانان و زنان عاشق و دلتنگش. او با متانت و به ناچار، متنهای بیجان دانشگاهی را میپذیرفت، اما ذهنش همیشه آماده بود تا در آسمان ِ بیکران و آزاد ِ ادبیات به پرواز درآید. امروز هم از درون لایههای ژرف تاریخ، با بازیگران داستانهایش هر روز زنده میشود، به میانمان میآید، لبخند می زند. جوان است و امیدوار به زندگی، هرچند نظارهگر گذر ِ اندوهبار آن در سرزمینش.