تاریخ و فرهنگ دره شهر

#هوشنگ_ابتهاج
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
بازنشر:
به بهانه سالگرد درگذشت زنده یاد احتشام هاشمی

به قول یدالله رویایی:
"همیشه آن که می رود، کمی از ما را با خویش می بَرَد"؛ و احتشام با ما چنین کرد.

عالیجناب و جنتلمن بودن و به شکوه "احتشام" رسیدن، لازمه اجتناب از برخی خطاها و پرهیز از نفرت و شیطنت و اِعراض از خودشیفتگی و شیدایی و مُتضَمن بلند نظریست.
نفرت، شیطنت، شیدایی و خودشیفتگی فرزندان ناخلف عصر توهم دانایی و سوغات بد فرجام طایفه گرایی اند.
خار این صفات ناپسند کهنسال در تن ما خلیده و در قالب صف آرایی های کاذب بر همدیگر زخم می زنیم و با همدلی و معرفت بیگانه ایم.

احتشام از جمله بزرگانی بود که در دفتر زندگانی، مشق مدارا می کرد؛ با` انصاف، میانه ای داشت و در مسیر مین گذاری شده کینه های کهنه و نو "کینه زدایی" می کرد و حب و بغض های شخصی را به تعلیق در می آورد.
این فضائل باعث نمی شود که احتشام را بری از اشتباه بپنداریم، زیرا حضور موثر در اجتماع و خانواده و حرکت و پویایی، گاها اشتباه را ناخواسته تحمیل می کند و هر آن کس که دعوی پارسایی و معصومیت می کند، یا به کاری اقدامی نکرده و یا در عرصه عمل غایب همیشگی است؛ اما احتشام حاضر همیشگی در صف اول همه مسائل مبتلا به خانواده و جامعه و پیشقراول بود.

احتشام انباشت تجربه و دانایی بود. دل جوان و شادپسند او به همراه اتصال ایشان به بزرگان و حضور در مجالس بنام و مُتَصِف بودن به خاندانی گرانمایه و ارجمند، احتشام را به شوکت و منزلتی رسانده بود که در ادامه زندگانی شخصی با اکتساب هنر و فضیلت های فزون تر، آن جوهره وجودی و ذاتی خویش را بیشتر گسترانیده و تا مرزهای بی نهایت و افق های بلند پیشروی کرد.
به همین خاطر هنگامی که "اصالت" قواره تَنَت باشد، نیاز به تلاش زیادی نداری و لازم نیست به در و دیوار بزنی، "دقیق همان هستی که باید".
کاش این ها را پیش از مرگش می نوشتم تا " مُردن و فقدان" تنها دلیل گفتن آن ها به نظر نیاید.

"احتشام چنان زیست که دوست نداشتن ش آسان نبود".

آنچه از احتشام می گویم حس اصیل یک زندگی ست، تکریم یک انسان بافضیلت است، نه سوگواری و مرثیه سرایی برای یک "مرگ"؛ زیرا ما برای خودمان و مابقی بازماندگان ناراحتیم.

حمزه علیشاهی
بازنشر:
۱۷ خردادماه ۱۴۰۲


#یدالله رویایی
#هوشنگ ابتهاج

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾
👈👈 دلم پر است #آقای_ابتهاج

دلم از دست زندگی کردن در کنار این مردم موج سوار پر است که پایین را به عرش می نشانند و بالا را فرش نشین می کنند.
من از آندست آدم هایی نیستم که بعد از مرگ افراد واژه های پرطمطراق را به آن ها نسبت بدهم که بالاتر از شان یک انسان زمینی باشد جوری که تن خود متوفی در گور بلرزد و بر جهالت این مردم؛ به جای اشک خاک از چشمان تازه آگاهش به بیرون بریزد. با افسوس می خواهم بگویم یکی از بن مایه ها و مضامین تکراری رایج در سنن ادبی ما مردم«نوشداروی پس از مرگ سهراب» است. جالب است که عادت تاریخی ما ایرانیان، با همه ی ادعای مان در تجربه اندوزی در مسیر آن، هرگز باعث نشد که این یک قلم ظلم را نسبت به آنان که دوستشان داریم کنار بگذاریم. رنج سی ساله ی #فردوسی را به  «آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا»ی #شهریار وصل کردیم، ولی نفهمیدیم «بی وفا این زودتر می خواستی حالا چرا» در #عمل یعنی چه.
=====

از #شفیعی_کدکنی خواندیم:

تو خامشی، که بخواند؟

تو می روی، که بماند؟

که بر نهالک بی برگ ما ترانه بخواند؟

 =====

و بارها و بارها #علی_شریعتی گفت و نوشت و خواند، و ما  شنیدیم و دیدیم و خواندیم و گفتیم:

 شگفتا! وقتی بود نمی دیدم،

وقتی می خواند نمی شنیدم،

وقتی دیدم که نبود!...

وقتی شنیدم که نخواند!...

چه غم انگیزاست وقتی چشمه سرد و زلال

در برابرت، می جوشد و می خروشد

و می خواند ومی نالد، تشنه آتش باشی و نه آب
=====

و اکنون:
از #هوشنگ_ابتهاج که #سایه اش در غربت غروب کرد چه خوب به #دلش گفت:

 چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری

نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری

غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد

که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

چه چراغ چشم دارد دلم از شبان و روزان

که به هفت آسمانش نه ستاره ای است باری

=====

و اما......و اما با این همه گنج هنوز که هنوز است شما مردم در معما به سر می برید ؛ در تکرار مکررات و آداب و سنن خاک گرفته تان به سر می برید.........ولی بدانید فقط این #آه جماعت روشنفکر است که در زمستان بر پنجره می ماند........زنده باد زندگی

لق نویس : حسین کریمی نوزدهم اَمُردادگان سال هزار و چهارصد و یک خورشیدی
به بهانه چهلمین روز درگذشت زنده یاد احتشام هاشمی

به قول یدالله رویایی:
"همیشه آن که می رود، کمی از ما را با خویش می بَرَد"؛ و احتشام با ما چنین کرد.

عالیجناب و جنتلمن بودن و به شکوه "احتشام" رسیدن، لازمه اجتناب از برخی خطاها و پرهیز از نفرت و شیطنت و اِعراض از خودشیفتگی و شیدایی و مُتضَمن بلند نظریست.
نفرت، شیطنت، شیدایی و خودشیفتگی فرزندان ناخلف عصر توهم دانایی و سوغات بد فرجام طایفه گرایی اند.
خار این صفات ناپسند کهنسال در تن ما خلیده و در قالب صف آرایی های کاذب بر همدیگر زخم می زنیم و با همدلی و معرفت بیگانه ایم.

احتشام از جمله بزرگانی بود که در دفتر زندگانی، مشق مدارا می کرد؛ با` انصاف، میانه ای داشت و در مسیر مین گذاری شده کینه های کهنه و نو "کینه زدایی" می کرد و حب و بغض های شخصی را به تعلیق در می آورد.
این فضائل باعث نمی شود که احتشام را بری از اشتباه بپنداریم، زیرا حضور موثر در اجتماع و خانواده و حرکت و پویایی، گاها اشتباه را ناخواسته تحمیل می کند و هر آن کس که دعوی پارسایی و معصومیت می کند، یا به کاری اقدامی نکرده و یا در عرصه عمل غایب همیشگی است؛ اما احتشام حاضر همیشگی در صف اول همه مسائل مبتلا به خانواده و جامعه و پیشقراول بود.

احتشام انباشت تجربه و دانایی بود. دل جوان و شادپسند او به همراه اتصال ایشان به بزرگان و حضور در مجالس بنام و مُتَصِف بودن به خاندانی گرانمایه و ارجمند، احتشام را به شوکت و منزلتی رسانده بود که در ادامه زندگانی شخصی با اکتساب هنر و فضیلت های فزون تر، آن جوهره وجودی و ذاتی خویش را بیشتر گسترانیده و تا مرزهای بی نهایت و افق های بلند پیشروی کرد.
به همین خاطر هنگامی که "اصالت" قواره تَنَت باشد، نیاز به تلاش زیادی نداری و لازم نیست به در و دیوار بزنی، "دقیق همان هستی که باید".
کاش این ها را پیش از مرگش می نوشتم تا " مُردن و فقدان" تنها دلیل گفتن آن ها به نظر نیاید.

"احتشام چنان زیست که دوست نداشتن ش آسان نبود".

آنچه از احتشام می گویم حس اصیل یک زندگی ست، تکریم یک انسان بافضیلت است، نه سوگواری و مرثیه سرایی برای یک "مرگ"؛ زیرا ما برای خودمان و مابقی بازماندگان ناراحتیم.

احتشام تو به خاک افتادی، کمر عشق شکست.

حمزه علیشاهی
۲۸ تیرماه ۱۴۰۱ تهران


#یدالله رویایی
# مرتضی نعمتی
#هوشنگ ابتهاج

@CEYMARIAN
┈••✾•🌿🌺🌿•✾