تاریخ و فرهنگ دره شهر

#حاج_محمد_ابدالبیگی
Канал
Логотип телеграм канала تاریخ و فرهنگ دره شهر
@CEYMARIANПродвигать
6,48 тыс.
подписчиков
28,3 тыс.
фото
7,59 тыс.
видео
3,29 тыс.
ссылок
ارتباط با ادمین👇: @Mehrgankadehh کانال مردمی #دره_شهر #مهرگان_کده، #سیمره ، تاریخ و #فرهنگ آدرس اینستاگرام: http://instagram.com/ceymarian
باخاطرات ..

معمولا خاطرات خوش هر دانش آموزی مربوط به مدرسه و دوره خاصی از تحصیل است .گرچه تمام دوران دانش اموزی برایم جذاب و پر از خاطره است اما دوره پیش دانشگاهی چیز دیگری بود .ما دانش اموزان دوره پیش دانشگاهی جزو اولین دوره سیستم آموزشی نظام جدید بودیم و تقریبا چشم و توجه تمام اداره و معلمین و محصلین و اولیاء به ما بود . لذا با توجه به مولفه های مهم و ویژگیهای ممتازی که دبیرستان و بچه ها داشتند اداره آموزش و پرورش سعی کرده بود یک مدرسه نوساز با بهترین و باتجربه ترین معلمها به این دبیرستان معرفی و ابلاغ کند.

رییس دبیرستان حاج #حسن_کاظمی بود که خیلی سرسنگین و باوقار با همان استیل و فیگور فوتبالی امد و رفت میکرد و خیلی با دانش اموز دمخور نمیشد و بسیار ماهرانه برنامه و چیدمان کلاسها را طراحی کرده بود و بیشتر وقتش را در دفتر سپری میکرد.

معاون مدرسه جناب #محمد_ناصری بود که الحق و الانصاف خیلی ملاحظه گر بود و در اوج نزاکت و ادب همه طوره مارا مدارا میکرد .دیر میرفتیم و زود میومدیم ،زنگ تفریح از مدرسه بیرون میزدیم و...اما همیشه با نگاهی آمرانه مارا به رفتن به کلاس هدایت میکرد.

معاونت پرورشی جناب #عباس_قاسمی بود که هر روز هفته مارا بیست دقیقه تا نیم ساعت لنگ سخنرانی صبحگاهی میکرد .بعضی موقعها که سر کیف بود به حکم خودش یه ربع از وقت کلاس را میگرفت .هر روز با یه بحث جدید حاضر میشد....

کلاس ما یه کلاس تقریبا سی نفره بود که نعمان عسگری مثلا مبصر کلاس بود و هر روز جهت برقراری نظم و انضباط یه قانون جدید اعمال میکرد اما هیچ کدوم از بچه ها برای ای بنده خدا تَره خُرد نمیکردند و اخر سری خودش میشد سردسته تمام اشرار و بی نظمی ها

معمولا هر روز هفته را با یه معلم خاصی حال میکردیم .روز شنبه با #استاد_فیلی (جعفر)کلاس ادبیات فارسی داشتیم .تدریس و شعرخوانی جناب فیلی بی نظیر بود .حافظ و سعدی را خوب میشناخت .شاهنامه را عالی میخواند ،اما وقتی به خمسه نظامی و لیلی و مجنون که می رسید ساحری میکرد .با قرائت و شعر خوانی خاص خودش نظم کلاس و نبض بچه هارا در اختیار میگرفت .گوش دادن به شعر توبه کردن مجنون در خانه خدا همان و هوایی شدن و عاشق شدن بچه ها همان .
روزهای شنبه گزینه اول انتخاب رشتمون برای دانشگاه ادبیات میشد.

روز یکشنبه درس فلسفه را با استاد و معلم عزیزم #حاج_محمد_ابدالبیگی داشتیم .بعد از یه حال و احوال مختصری نرم نرمک شروع میکرد به خلاصه درس هفته قبل و بسیار زیرکانه به درس جدید میپرداخت .از فارابی و ملاصدرا و برهان تسلسل و واجب الوجود ابن سینا گرفته تا افلاطون و ارسطو و وقتی کار به جاهای باریک و حساسی که نیاز به توضیح بیشتر داشت کُت را درمیاورد و آستین بالا میزد و میگفت فلسفه را باید فهمید .از معلمینی بود که به سکوت دانش اموز رضایت نمیداد باید هر طور شده در کلاس مشارکت میکردی .در کنار فیلسوفهای اسلامی گذری میزد به تئوری و نفی نظرات کانت و دکارت و شرح نظریه تنازع بقا داروین و کارل مارکس (پاورقی های کتاب )...
اخر سری میگفت بچه ها فلسفه را بفهمید چون شما خواهی نخواهی یه پاتون تو دانشگاهست اونجا یه مکان اموزشی آزادِ که نیاز به بحث و گفتگو تبادل نظر دارید ،اگر اونجا صم و بکم باشید بتون میخندن،اصلا نمیشه ساکت موند.
روزهای یکشنبه نظرمون عوض میشد و همه قصد داشتیم در دانشگاه آینده فلسفه بخونیم .

روز دوشنبه با استاد و دوست خوبم #عزیز_کلانتری درس جامعه شناسی داشتیم .کلانتری عالم خاص خودش را داشت .کاملا شبیه به دانشجو با ما برخورد میکرد .خیلی بالاتر از فهم ما صحبت میکرد. از هنجارها و الگوهای رفتاری و اینکه چگونه هنجارها با قانون کنترل میشوند و نظرات دورکیم و ماکس وبر ،که با اصطلاحات لاتین توضیح میداد .تاجایی که فارسی توضیح میداد لذت میبردیم اما اصطلاحات لاتین که شروع میشد ما هم قاط میزدیم ....

روزهای دوشنبه همه میل به جامعه شناسی پیدا میکردیم
ادامه ....👇