... در میان فصل های دفتر کاهی نمور خاطرات قدیم ، فصلی است شبیه
#پاییزی ؛ که رفتی ! ...
و
#بهاری که امدی !
می آوردی ؛ بابونه های خوش بو را به دشت و دمن !...
ما که در زیر خروارها طاغوت بی رحم تنهایی و فقر ، فصل ها را از هم
#تمیز نمیدادیم ، تا
#تو ...
که رها کرده بودی در میان باد موهای آت را ، تا بسوزانی من و دودمانم را ...
ما که از بلوغ و استقلال ؛ یک
#جلاقه نصیب مان شده بود ، برای صید گنجشکی بر روی شاخه ای از درخت همسایه ...
باد تکان می داد درخت را ؛ تیر با دقت تمام از
#جلاقه ام رها شد بر تنه ی درخت خلید ، گنجشک پرید و تو خندیدی ...
ای لعنت به باد ؛ می لرزاند
#قلب من ؛
#موهای تو ... و شاخه های درخت را !! ...
#صید شدیم ؛ برای
#صید #گنجشکی ...
و تو بر قلب ما آن همه سال ؛
#خدایی میکردی ؛
#خدایی ...
#حسین_غلامی✍(
#جلاقه = تیرکمان )
✍ @CEYMARIAN┈••✾•
🌿🌺🌿•✾