عشق مهم است اما مهارت در عشق ورزیدن مهمتر از خودِ عشق است. از مهارت در عشق ورزیدن، عشق متولد می شود اما اگر عشق در دام ناعاشق یا نابلدِ عشق، به بند کشیده شود، افسرده می شود. نام دیگر عشق افسرده، نفرت است. کسانی که در عشق ورزی نابلد هستند، عشق را افسرده میکنند و دل را پژمرده. عشق، عاشقِ حاذق میطلبد نه کاسبِ جاهل ...
می دونید آدم مرز بین کفر و ایمان را کجا می فهمه؟ وقتی آرامشش به هم میخوره. یکی از بارزترین مصداق های اخلال در آرامش وقتیه که سوار ماشین میشی تا طی یک سفر ۳۰ کیلومتری در این شهر گنده بری دکتر. بعد یهو متوجه میشی نه مدارک ماشین همراهته نه کیف پول. تازه می فهمی که عزت و هویتت به کاغذ پاره هایی بنده که خودشون به یک فراموشی یا شعله آتش و هجوم خیزاب بند هستن. بعد کفرت در میاد و شاکی میشی که چرا اهل منزل شلوارتو بی خبر شستن و جیب شلوار تمیزی که پاته از کف دست شیخ هم تمیزتره! که یهو دست می کنی تو جیب کاپشنت و... آرامش ایمانت قلنبه میشه. در عین خوشحالی می بینی که عزت و هویتت اونجا چمباتمه زدن پهلوی هم. پشت بندشم از سو قضاوت و خشم شتابزده ات شرمنده میشی و بعدشم شکر گزار، که کسی همراهت نبوده که بروزش بدی!! این یک نمونه از " #موقعیت " هاییه که هر روز در اشکال مختلف در زندگی هامون پیش میاد. سختی ها و استرس ها و درماندگی ها و حسرت ها و پشیمانی هاو... سکانس زیر را با هم ببینیم تا ضمن توجه به وجه کاربردی #هنر پی ببریم که چرا بعضی شاهکارها در حافظه بشریت ثبت و ماندگار می شوند. #قلندر
می گویند در گذر تز شرایط سخت محیطی که امکان تغییر آن نیست گونه های با ژن مقاوم تر و احیانا سیب زمینی تر باقی خواهند ماند، اما دیشب به این نتیجه رسیدم در شرایط فعلی که به دلیل قالب شدن گونه های فعلی امیدی به تغییرش نیست، کار از جهش و تغییر ژنتیکی گذشته و تنها همان گونه های دارای پیچ و مهره و چرخ دنده که شعور و احساسات ندارند به حیات ادامه خواهند داد! #صالح_سخندان #مستر_خطای_دید
خیلی ها به جای آنکه مجذوب یک کتاب باشند مرعوب اهمیت کلاسیک یا شهرت افواهی آن اند و با آنکه به ذائقه خود ناگوار می یابند، گرفتار رودربایستی و ریای علمی_هنری یا اسنوبیسم می شوند و بدون هیچ حظ روحی یا بهره ی علمی کتاب نامطبوع و ناماکول را بزور فرو می دهند فقط برای آنکه خوانده باشند. @Bookzic📕
اینکه خودمان را درآیینه سناریو ببینیم که در ذهنمان پیش پیش نقش مثبت را به مرتضی و سمیه داده ایم چون به ظاهر فداکارند و نقش منفی را به محسن و ندا چون اولی معتاد و موادفروش است و دومی عاطل و باطل ، و در انتها کارگردانی بیست و چند ساله آن روی سکه این چهارتن را برایمان رو کند که آری ، آن دو تن اولی هم دروغ می گویند و راستگویی دوتن دومی مثل سیلی بخورد توی صورت قاضی اسطوره ساز کلیشه ای ذهنمان ، آدم را به فکر فرو می برد که : الف; .... چقدر در عمق و عرض این جامعه فرو رفته که چنین مجرب و آگاه است از خلل و فرج آن و ب; او وقتی پخته تر شود چه می شود ! و ج; آیا آنزمان در راهروهای ارشاد بدنبال مجوز است یا در فراسوی مرزها درجاده فرار مغزها ؟!
فیلم لایه های پنهانی هم دارد در لابلای بازی هنرپیشه ها روی مرز بین تیپ و پرسوناژ که بسته به ذوق و دقت نماشاچی قابل کشف و تصورند، تنها زندگی کردن آن خواهر دیگر و پسر قلچماق آن دیگری و آنجا که ندا میگوید شماها فقط شوهر کردید که نگن ترشیده اید....
ابد و یک روز را بیش از یک بار باید دید و موسیقی تیتراژ پایانی را پیش از ترک صندلی های سالن باید خوب نیوشید، جایی که هماوردی کمانچه و عود زبان به ترنم درد میگشایند در بزم و رزم زندگی... #عباس_بیک_پور @Bookzic📽