چشمها، پرسشِ بیپاسخِ حیرانیها
دستها، تشنهی تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما جای چراغانیها
حالیا دست کریم تو برای دل ما
سرپناهیست دراین بیسروسامانها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سر انگشت تو آغاز گل افشانیها
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزل خوانیها...
سایهی امنِ کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحهی روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
#قیصر_امین_پور ☘#چ