نمیدانم چرا خنده به لبهایم فراری هست
درون چشمهایم حسرت واندوه وزاری هست
تمام لحظه های من شده دلتنگی وحسرت
فقط عکسی ز چشمانت برایم یادگاری هست
تو ای عشق سفر کرده بگو کی میرسی از راه
درون ذهن آشفته سوال بیشماری هست
تو رفتی و زمین پر گشته از برگ خزان و دی
نمیدانم که میآیی و آیا نو بهاری هست؟
فراسوی جهانم را گرفته ابر دلتنگی
کجاو کی به غیر از تو برایم غمگساری هست؟
میان جنگ بین عقل ومنطق ماندهای ای دل
دراین پیکار جان فرسا فقط چشم انتظاری هست
شدم مجنون چشمانت نگو دیوانه ام عشقم
که این دیوانگی هایم به عشقت انحصاری هست
#سعید_زاهدی☘#نون