اندیشیدن تنها راه نجات

#دگرگونش_پستانداران
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndishekonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
#دگرگونش پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون


#سکس و الگوی غار-شکار
بخش اول


🔸پیشینه زندگی غارنشینی انسان به مدت بیش از دو میلیون سال, به صورت ویژگی های رفتاری خاص در ذخیره ژنتیک هر دو جنس زن و مرد وارد شده و به همه ما به ارث رسیده است به گونه ای که بسیاری از رفتارهای انسانهای امروزی به صورت ناخودآگاه ریشه در عادات غارنشینی دارد.
به عنوان مثال میتوان علاقه انسان امروزی به خوردن گوشت خام را مثال زد در شرایطی که ما امروزه بهترین وسایل پخت و پز را در دسترس داریم. ملل چشم بادامی که یک چهارم جمعیت جهان را تشکیل میدهند, ماهی و میگو را کاملا خام و بعضا به صورت زنده میخورند و همین شیوه خوردن ماهی را به کشورهای غربی نیز انتقال داده و امروزه مصرف ماهی خام در اروپای غربی و آمریکا و کانادا به شدت رواج دارد مضاف بر آنکه در تمام کشورهای اروپای غربی, گوشت چرخ کرده خام خورده میشود. در همین کشورها, کباب گوشت گاو طوری طبخ میشود که داخل آن نیمه خام بوده و از آن خون جاری باشد. آیا این تمایل انسان مدرن به خوردن گوشت خام, ریشه در دوره های طولانی زندگی غارنشینی ندارد که همیشه آتش در دسترس نبوده و وسایلی برای پخت مناسب گوشت وجود نداشته است؟
تفاوتهای عمیق رفتاری زن و مرد امروزی نیز ریشه در تفاوت وظایف هر کدام از آنان در زندگی غارنشینی داشته و اگر امروز زن و مرد حرف یکدیگر را نمیفهمند و یا قادر به درک رفتارهای متقابل یکدیگر نیستند, این اختلاف روحیات ناشی از اراده آگاهانه آنان نیست و ما باید ریشه آن را در گذشته های میلیون ساله آنان جست و جو کنیم.
گرچه زن و مرد امروزی تلاش دارند رفتار خود را ناشی از اراده شخصی و استدلال عقلانی خود وانمود کنند اما واقعیت این است که تقریبا تمام زنان و تمامی مردان مدرن امروزی در واقع به طور خودکار همان رفتاری را انجام میدهند که پدران و مادران آنان تا روی درختهای آفریقا انجام میدادند و استدلالهای عقلانی آنان چیزی نیست جز همان استدلالهایی که دست طبیعت در بانک ژنتیک بدن آنان انبار کرده و حاصل زندگی غارنشینی است. به همین دلیل است که یک زن ایرانی دقیقا همان رفتاری را نشان میدهد که زنی چینی یا آفریقایی و یا سرخپوست و اسکیمو و نیازهای جسمی و روحی یک مرد هندی, دقیقا همان چیزی است که مردان روسی و هلندی و آمریکایی دارند. نحوه رفتار و روحیات و عواطف و طرز استدلال و حتی گله و شکایات زن و مرد از یکدیگر در بین تمامی زنان و مردان هفت قاره مشترک است و علت این مشابهت آن است که اساس استدلال همه آنان بر پایه غرایز و در واقع بر پایه تفاوتهای ژنتیک و ارثی آنان استوار است.

@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 27 نئاندرتال های ایرانی بر خلاف هوموارکتوس ها (انسان راست قامت) که هنوز آثار آنها در ایران امروزین یافت نشده و حضور آنان در ایران تنها حاصل یک استنتاج است, انسانهای نئاندرتال در یک گستره زمانی صد هزار…
#دگرگونش پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 28 و آخرین

نژادهای انسان امروزی


با پایان یافتن عصر یخ, تنها انسان باقیمانده روی کره زمین انسان هوموساپینس (انسان هوشمند یا همان انسان امروزی) بود. آخرین نئاندرتال ها تا 20 هزار سال پیش, هم در آسیا و هم در اروپا منقرض شده و عرصه رقابت را طی انتخاب طبیعی به هوموساپینس ها واگذار کرده بودند.
زمانی که بین ده تا پانزده هزار سال پیش نخستین هسته های تمدن و جوامع کشاورزی توسط هوموساپینس ها ایجاد شد, آنها در تمام قاره ها به غیر از قاره جنوبگان پراکنده شده بودند. در این زمان از نظر نژادی, سه گروه بزرگ بین هوموساپینس ها شکل گرفته بود که تا امروز نیز ادامه یافته اند و عبارتند از:

1: نژاد زرد
2: نژاد سیاه
3: نژاد سفید (یا هندواروپایی)

هر سه این نژادها انسان هوموساپینس هستند و یک گونه انسانی محسوب میشوند و تفاوتهای آنها با یکدیگر اندک است. در حال حاضر, تمام انسانهای روی زمین متعلق به یکی از این سه نژاد و یا ترکیبی از آنها میباشند. در زیر به پاره ای از خصوصیات آنها میپردازیم:

1 - نژاد زرد یا چشم بادامی: این نژاد که در نواحی شرق و جنوب شرق آسیا ساکن هستند دارای چشمان باریک, اندامی کوچکتر از سایر نژادها, موی کلفت و لخت, غدد عرقی فراوان و نیز پستان و باسن نسبتا صاف میباشند. قدرت بدنی آنان ضعیف اما فرز و چالاک میباشند. چین با حدود 1.4 میلیارد نفر (یک پنجم جمعیت دنیا) پرجمعیت ترین کشور زردپوست به شمار میرود. تصور میشود که ژن عامل صفات ظاهری نژاد زرد حدود 35000 سال پیش پدید آمده باشد و همچنین حدس زده میشود که چشمان باریک نیمه بسته نژاد زرد در واقع به خاطر دشتهای وسیع و بادخیز شرق آسیا شکل گرفته و چشمان آنان را از باد و گرد و خاک محافظت میکرده است. کودکان نژاد زرد عموما با لکه های تیره ای روی پوست به دنیا می آیند که بعدها از بین میرود و به لکه مغولی موسوم هستند. اسکیموها و سرخپوستان آمریکای شمالی و جنوبی نیز از مشتقات نژاد زرد به شمار میروند که حاصل مهاجرت انسانهای چشم بادامی شرق آسیا در حدود 15 تا 20 هزار سال پیش, از طریق تنگه برینگ به آمریکا میباشند.

2 - نژاد سیاه یا نژاد مادر: انسان هوموساپینس در آفریقا شکل گرفت و سپس به خارج از آفریقا مهاجرت کرد. بنابراین اجداد تمام انسان های فعلی روی زمین, آفریقایی با رنگ پوست سیاه بوده‌اند. پوست سیاه این نژاد به خاطر وجود رنگدانه ملانین در پوست آنان میباشد که یک محافظ طبیعی در مقابل اشعه ماوراء بنفش به شمار میرود زیرا آنان در مناطقی به وجود آمده و زندگی میکردند که به خط استوا نزدیک بوده و نور خورشید با زاویه ای عمودی به زمین میتابیده است. سایر خصوصیات بدنی نژاد سیاه عبارتند از اندام بزرگ با پستانها و باسن برجسته, موی وزوزی و لبها و بینی درشت و نیز قدرت بدنی زیاد. نژاد سیاه امروزه به طور عمده کماکان در قاره مادر یعنی آفریقا (به جز شمال آن) زندگی میکند.

3 - نژاد هندواروپایی (یا سفید که در آمریکا به آن قفقازی نیز گفته میشود): شامل هندوستان, ایران و اکثر کشورهای اروپایی میباشد (مردم کشورهایی همچون کانادا, آمریکا و استرالیا نیز هند و اروپایی محسوب می‌شوند که در سده های اخیر به سایر قاره ها مهاجرت کرده اند). با این تعریف, تمام کشورهایی که از نژاد زرد یا سیاه به شمار نمیروند هندواروپایی محسوب می‌شوند. خصوصیات نژادی هندواروپایی ها عبارتند از : پوست روشن با درجاتی متفاوت (تیره در هند, سبزه در ایران و جنوب اروپا, و نیز سفید با چشمان کاملا روشن در شمال اروپا), چشم درشت, موی صاف تا موجدار, قدرت بدنی متوسط, پستان و باسن و لب و بینی حد واسط (بزرگتر از نژاد زرد و کوچکتر از نژاد سیاه). کشور هندوستان با جمعیتی تقریبا مساوی جمعیت چین, حدود یک پنجم جمعیت جهان را شامل میشود. علت اینکه در آمریکا به نژاد هندواروپایی, قفقازی اطلاق میشود این است که اکثر انسانهای هندواروپایی امروزین, ریشه در مردمانی دارند که هزاران سال پیش در منطقه قفقاز سکونت میکردند و سپس در سه شاخه بزرگ به ایران, هندو اروپا مهاجرت کردند. آریایی ها شاخه شرقی قفقازی ها محسوب میشدند.

@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 26 ایران: دروازه آسیا ایران در گذشته دروازه آسیا بوده و هنوز نیز چنین است. آسیا نخستین قاره ای بود که انسان بعد از خروج از آفریقا به آن پا گذاشت و برای پراکنده شدن و نفوذ در مناطق شرقی آن مانند چین و…
#دگرگونش پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 27

نئاندرتال های ایرانی


بر خلاف هوموارکتوس ها (انسان راست قامت) که هنوز آثار آنها در ایران امروزین یافت نشده و حضور آنان در ایران تنها حاصل یک استنتاج است, انسانهای نئاندرتال در یک گستره زمانی صد هزار ساله و با شواهد فراوان در ایران میزیسته اند و آثار آنان در جای جای ایران به وفور یافت میشوند. نقشه پراکندگی آثار نئاندرتال ها در ایران به ضمیمه این شماره آمده است.
نئاندرتال ها از اروپا تا آسیای میانه پراکندگی داشته اند و بخصوص ایران محل مناسبی برای زندگی آنان بوده است زیرا در عصر یخبندان که اروپا در زیر لایه های ضخیم یخ پوشیده شده بود و شکار به دشواری یافت میشد ایران دچار یخبندان نبود و هوای مناسبتری داشت.
اگرچه آثار نئاندرتال ها تقریبا در همه جای ایران یافت شده است اما حضور آنان در امتداد رشته کوه زاگرس تمرکز بیشتری داشته و علت این امر آن است که در کوههای زاگرس به دلیل لایه های نرمتر, غارهای فراوانتری وجود دارد که پناهگاه های مناسبی برای آنان به شمار میرفتند. در بسیاری از این غارها که امروزه نیز وجود دارند آثاری از حضور نئاندرتال ها به چشم میخورد که متاسفانه بعضی از آنها مورد تخریب قرار گرفته اند. با توجه به اینکه نئاندرتال ها بسیار به غار وابسته بوده اند میتوان نتیجه‌گیری کرد که در هر جای ایران که غاری وجود داشته باشد (به خصوص در امتداد زاگرس و تا حدودی کوهپایه های جنوبی البرز), میتوان انتظار پیدا کردن آثار نئاندرتال ها را در آنها داشت. بعضی از مناطقی که بقایای نئاندرتال های ایرانی در آنها یافت شده است عبارتند از: ماکو, کرمانشاه, خمین, چابهار, گلپایگان, بینالود, نطنز, کاشان, اصفهان, قزوین, زنجان, استانهای خراسان, گلستان, لرستان, آذربایجان, ایلام و خوزستان, چهارمحال و بختیاری, هرمزگان و ...
در کنار آثار نئاندرتال ها, استخوان‌های حیواناتی همچون کرگدن, گورخر و بز کوهی که مورد تغذیه آنان قرار میگرفتند نیز یافت شده اند که روزگاری در ایران میزیسته و بعضی از آنها امروزه منقرض شده اند.
نقاشی های نئاندرتال ها نیز در بسیاری از نقاط ایران چه درون غارها و چه بیرون آنها یافت شده اند که البته امکان تفکیک بعضی از آنها با نقاشی های انسانهای هوموساپینس (انسان هوشمند یا امروزی) وجود ندارد. چیزی که در مقایسه غارنگاره های انسانهای نخستین ساکن ایران با غارنگاره های اروپا میتوان دید شباهت حیرت‌انگیز بعضی از آنها به یکدیگر است که با توجه به فاصله 5000 کیلومتری آنان از یکدیگر در دهها هزار سال پیش عجیب مینماید (به عنوان مثال, اثر پنجه دست روی دیواره غار).
نئاندرتال ها حدود سی تا چهل هزار سال پیش یعنی همان زمانی که در اروپا از بین رفتند, در ایران نیز ناپدید شدند و این پرسش پیش می آید که علت نابودی آنان چه بود؟ آیا هوموساپینس های ایرانی, نئاندرتال های ایرانی را کشته و از گوشت آنها تغذیه کردند؟ آیا هوموساپینس ها به خاطر هوش بیشتر, منابع غذایی نئاندرتال ها را تصاحب کرده و زمینه انقراض آنها را فراهم آوردند؟ و آیا با توجه به اینکه این دو گونه انسانی با یکدیگر سکس نیز داشتند, از ترکیب آنان انسان امروزی شکل گرفت؟ (با توجه به اینکه تمام انسانهای امروزی به غیر از آفریقایی ها ژن نئاندرتال ها را در بدن دارند). این پرسشها نه تنها در باره نئاندرتال های ایرانی, بلکه در باره نئاندرتال های اروپایی نیز وجود دارند و پاسخ قاطع به آنها نیازمند شواهد بیشتری میباشد.
در هر صورت سرزمین ایران از ابتدای خروج انسان های نخستین از آفریقا تا امروز به دلیل موقعیت منحصر به فرد جغرافیایی آن, از گذرگاه های اصلی آنان به شمار میرفته و بعدها بین ده تا پانزده هزار سال پیش نیز نخستین تمدن بشری در قسمتهایی از ایران امروزی شکل گرفت.
با این حساب, ایران سفره گسترده ای از تاریخ انسانی به درازای عمر انسان است که در تمام نقاط آن به طور بالقوه میتوان مطالعات و اکتشافات فراوانی در این زمینه انجام داد و به نتایج فراوانی دست یافت. جا دارد که دانشگاه های ایران با همکاری دانشگاه های معتبر جهان, پروژه‌های اکتشافی وسیعی را برای یافتن شواهد بیشتری از انسانهای نخستین ساکن ایران آغاز کنند و فقط به تاریخ دو سه هزار سال اخیر بسنده نکنند. متاسفانه پیش زمینه های مذهبی سد بزرگی در این زمینه به شمار میروند. ایجاد رشته های دانشگاهی انسان شناسی میتواند قدم بزرگی در این راه باشد.
ادامه دارد...
@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 26


ایران: دروازه آسیا

ایران در گذشته دروازه آسیا بوده و هنوز نیز چنین است. آسیا نخستین قاره ای بود که انسان بعد از خروج از آفریقا به آن پا گذاشت و برای پراکنده شدن و نفوذ در مناطق شرقی آن مانند چین و هند هیچ راه دیگری نداشت جز اینکه از سرزمینی عبور کند که امروز ایران نامیده میشود. اگر به نقشه آسیا نگاه کنیم حتی امروزه نیز دهانه ورود زمینی به آسیا از طریق ایران است زیرا ایران از جنوب به خلیج فارس و دریای عمان و از شمال به دریای مازندران که تا دل روسیه پیش رفته است محدود میباشد. پس برای انسانهای نخستین که قابلیتهای هوشی و ابزاری ساخت کشتی را نداشتند امکان دور زدن آسیا از جنوب با کشتی وجود نداشت و چون هنوز اسب را اهلی نکرده و در نتیجه پیاده مهاجرت میکردند امکان نفود به شرق آسیا از طریق شمال دریای مازندران به سبب سرمای شدید دشتهای شمالی آسیا را نیز نداشتند. تنها راه موجود, فلات ایران در حد فاصل این دو دریا بود که هم هوای معتدل داشت و هم شرق و غرب آسیا را به یکدیگر وصل میکرد.

نقش ایران به عنوان دروازه آسیا در جاده ابریشم:
جاده ابریشم که به مدت بیش از دو هزار سال, ابریشم چین را به اروپا منتقل میکرد تا همین 500 سال پیش برقرار و دایر بود. بررسی جاده ابریشم نشان می‌دهد که حتی تا سده های اخیر که انسان از کالسکه و ارابه و نیروی حیوانات اهلی مثل اسب و شتر استفاده میکرد, کماکان تنها مسیری که میتوانست شرق به غرب عالم را به هم پیوند دهد ایران بود و امپراتوری رم با اینکه حدود 800 سال با ایران در جنگ بود همواره مجبور بود که ابریشم مورد نیاز خود را از خاک ایران وارد کند و چنین نقطه ضعفی فقط بدین خاطر بود که تنها مسیر دسترسی به شرق آسیا ایران بود و راه شمال دریای مازندران یعنی روسیه فعلی نه تنها در روزگاران ماقبل تاریخ امکان استفاده نداشت بلکه حتی امروزه نیز مسیری استراتژیک به شمار نمیرود زیرا علاوه بر سرمای شدید در بیشتر روزهای سال, دشتهای شمال آسیا همانند سیبری و قبچاق حتی امروزه نیز سکنه اندکی دارند و از نقاط تمدن خیز بسیار دور میباشند.

ایران: مسیری دو میلیون ساله

اگر بپذیریم که ایران تنها راه دسترسی به شرق آسیا بوده, پس هر گونه آثاری که از انسانهای نخستین در آسیا به دست آید نشاندهنده آن است که آن انسانها و یا اجداد آنان به طور همزمان در ایران ساکن بوده و یا از ایران عبور کرده اند.
با کشفی که در جولای 2018 اعلام شد آثار انسانهای هوموارکتوس در چین مربوط به دو میلیون و صد و بیست هزار سال پیش به دست آمده است. انسانهای هومو ارکتوس نخستین انسان هایی بودند که کمر کاملا راست داشتند و از این نظر بیشتر به انسانهای امروزی شباهت داشتند در صورتی که انسانهای ماقبل هوموارکتوس کمرهای خمیده داشته و بیشتر میمون را تداعی میکردند. کشف اخیر در چین چند نکته مهم را ثابت میکند. نخست آنکه اجداد انسانها در آفریقا تا زمانی که کمر خمیده داشتند قادر به مهاجرت نبودند اما به محض اینکه کمرهایشان راست شد بلافاصله مهاجرت از شرق آفریقا را که خشک و کم باران بود شروع کرده و از آفریقا بیرون آمده و قبل از آنکه به اروپا بروند در ابتدا در سرتاسر قاره آسیا پخش شدند. رابطه مهاجرت با راست شدن کمر این بود که تنها با کمر صاف و عمودی امکان راهپیمایی های طولانی برای اجداد بشر فراهم شد.
دوم آنکه میتوان پذیرفت که گونه های بسیار اولیه انسان نماها همانند هوموارکتوس که به تازگی کمر راست کرده و از میمون نماها جدا شده بودند نیز در ایران ساکن و یا از آن عبور کرده بودند و از این نظر میتوان انتظار داشت که تمام گونه های انسان از هوموارکتوس به بعد در ایران ساکن بوده اند هرچند هنوز نشانه های بعضی از آنان را پیدا نکرده باشیم.

ادامه دارد ...

@AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_24 : تبدیل زردپوست به سرخپوست انسانهایی که از شرق آسیا وارد آمریکا شدند زردپوست و چشم بادامی بودند. زمانی که این مهاجرت صورت گرفت, هزاران سال بود که تفاوتهای ژنتیک کوچکی (بسته به محل زندگی هوموساپینس…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 25

انسان های نخستین در استرالیا

انسان هایی که نخستین بار پایشان به استرالیا رسید، آخرین و پیشرفته ترین انسان یعنی هوموساپینس (انسان هوشمند یا همان انسان فعلی) بودند. هیچ کدام از گونه های مختلف انسان که قبل از هوموساپینس ها میزیستند نتوانستند به این قاره دوردست برسند. قاره آمریکا نیز از این نظر همانند استرالیا بود و هرگز پای هیچ انسانی به غیر از هوموساپینس ها به آنجا نرسید.
در حالی که به غیر از قاره آفریقا که مادر تمام انسانها محسوب میشود (نئاندرتال ها گرچه در خارج از آفریقا به وجود آمدنداما خود از تکامل انسان هایی شکل گرفتند که زادگاه آنان آفریقا بود), آسیا و اروپا هر کدام پذیرای چند گونه متفاوت از انسان بودند, تنها انسانی که توانست به دو قاره آمریکا و استرالیا برسد فقط هوموساپینس ها بودند. از دلایلی که میتوان برای این مطلب برشمرد یکی این است که شاید انسانهای ماقبل هوموساپینس ها هنوز به آن درجه از بهره هوشی نرسیده بودند که بتوانند بر عوامل طبیعی غلبه کرده و قبل از انقراض, به مسافاتی آنچنان دور از آفریقای مادر دسترسی پیدا کنند به خصوص آن که انسان های نخستین, برای رسیدن به استرالیا نیازمند قایق برای عبور از دریا بودند و چنین توانمندی در اختیار هیچکدام از انسانهای ماقبل هوموساپینس ها نبود.

استرالیا چگونه فتح شد؟
استرالیا قبل از آمریکا توسط انسان به تسخیر درآمد. آنها هوموساپینس هایی بودند که در جنوب آسیا میزیستند و برای این مهاجرت, شواهدی تا 65 هزار سال پیش نیز به دست آمده است. در آن زمان, کره زمین عصر یخ را میگذراند و سطح آب اقیانوس ها به همین دلیل پایینتر بود و بسیاری از خشکی ها و جزیره ها که امروزه جدا از هم هستند در آن اعصار به یکدیگر پیوسته بودند. استرالیا نیز در آن زمان به تعدادی از جزایر امروزی اندونزی چسبیده بود و بنابراین دسترسی به آن به مراتب از شرایطی که الان دارد آسانتر بود. البته استرالیا هرگز به طور کامل به قاره اصلی آسیا متصل نبوده و بنابراین انسانهای نخستین برای رسیدن به آن نیازمند به قایق بودند اما نزدیک تر بودن جزایر به یکدیگر و متصل بودن بسیاری از آنها سبب شده بود که هوموساپینس های ساکن جنوب آسیا بتوانند با قایق های کوچک خود, جزیره به جزیره پیشروی کرده و در نهایت به استرالیا برسند. این مسئله از این جهت دارای اهمیت است که نشان میدهد که حدود 50 تا 60 هزار سال پیش, هوموساپینس ها به اندازه ای دانش فنی داشته اند که قایق نیز میساخته اند.
هنوز معلوم نیست که این مهاجرت همانند مهاجرت به آمریکا هدفمند بوده باشد و این امکان وجود دارد که مثلا تعدادی از انسان ها با قایقهای خود که عموما برای حرکت در نزدیکی ساحل مناسب بودند اسیر توفان یا جریانات دریایی شده و سر از استرالیا در آورده باشند. چنین احتمالی از این جهت معقول به نظر می آید که ساکنین استرالیا تا دوران امروزی نیز جمعیت بسیار اندکی داشته و عملا ارتباط پیوسته ای با آسیا نداشته اند. امروزه تنها نیم میلیون بومی استرالیایی وجود دارند.
با پایان عصر یخ در حدود ده هزار سال پیش, سطح آب اقیانوس ها آنقدر بالا آمد که ساکنان استرالیا کاملا در آنجا محبوس شدند و مسیری جداگانه از نظر فرهنگی با سایر انسان ها را پیمودند به گونه ای که هرگز موفق به ایجاد تمدن نشده و کشاورزی و شهرنشینی را ابداع نکردند. زمانی که اروپاییان به آنجا وارد شدند سکنه بومی استرالیا با شکار و جمع‌آوری دانه ها زندگی میکردند و حتی امروزه نیز پاره ای از قبایل آنان به همین شیوه زندگی میکنند.
حدود 400 سال پیش, ابتدا هلندی ها استرالیا را کشف کردند و بعدها انگلیسی ها آنجا را مستعمره خود نمودند و با سیاست‌های استعماری خود و نیز با بردن بیماریهای جدید به آن قاره, سبب نابودی تعداد زیادی از بومیان آنجا شدند.
بومیان استرالیا با اینکه هوموساپینس هستند اما پایین ترین ضریب هوشی در بین انسانها را دارند که معادل 64 است و این در حالی است که ضریب هوشی معمولی انسان ها بین 90 تا 110 میباشد. (بالاترین ضریب هوشی انسان ها متعلق به چشم بادامی ها با میانگین 108, و برای آمریکاییها 98 و برای ایرانیان, افغانها, پاکستانیها و بیشتر اعراب 84 است).

@AndisheKonim
ادامه 👇
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون

#بخش_24 :
تبدیل زردپوست به سرخپوست


انسانهایی که از شرق آسیا وارد آمریکا شدند زردپوست و چشم بادامی بودند. زمانی که این مهاجرت صورت گرفت, هزاران سال بود که تفاوتهای ژنتیک کوچکی (بسته به محل زندگی هوموساپینس ها) در آنها شکل گرفته بود و ژن چشمهای بادامی که امروزه در اقوام شرق آسیا دیده میشود در بدن آنها موجود بود و همراه آنان به آمریکا رفت و به همین دلیل امروزه سرخپوستان آمریکا و اسکیموها را در واقع زردپوست میدانند. بقایای سرخپوستان آمریکا در شمال و جنوب این قاره و نیز اسکیموها, حتی امروزه بعد از گذشت هزاران سال چشم بادامی و قد کوتاه داشته و از این نظر بسیار به چینیها شبیه هستند.
این مهاجران از آسیا وارد آمریکا (آلاسکا) شده و سپس از شمال به جنوب, در تمام قاره آمریکای شمالی و جنوبی پخش شدند. چند هزار سال بعد, پس از پایان عصر یخبندان, بر اثر آب شدن توده های یخ قاره ای, سطح آب اقیانوس ها بالا آمد و پل طبیعی تنگه برینگ که آسیا را به آمریکا متصل کرده بود به زیر آب فرو رفت و اتصال آمریکا و آسیا قطع شد. در نتیجه انسان های نخستینی که از آسیا به آمریکا مهاجرت کرده بودند در آمریکا محبوس شدند و ارتباط آنان با هوموساپینس های قاره قدیمی قطع گردید. آنان راه تکاملی متفاوتی را پیموده و سرنوشت متفاوتی پیدا کردند. اگر آن رشته راه باریک به زیر آب فرو نرفته بود, ارتباط انسان ها با یکدیگر قطع نمیشد و دیگر نیازی نبود که ده هزار سال بعد کریستف کلمب آمریکا را دوباره کشف کند و چنان برخوردی بین دو تمدن نابرابر به وجود بیاید که به نابودی قسمت اعظم سرخپوستان آمریکا منجر شود.
انسانهایی که وارد قاره آمریکا شده و بعدها محبوس گردیدند و امروزه سرخپوست نامیده میشوند در قسمتهای مختلف این قاره ساکن شده و مسیرهای متفاوتی را پیمودند. عده ای در نواحی قطبی ماندند که امروزه اسکیمو نامیده میشوند. اسکیموها به دلیل اینکه در مناطقی زندگی میکنند که اروپاییان بعد از کریستف کلمب نتوانستند با آنان ترکیب شوند, به شدت چهره چینی و چشم بادامی خود را حفظ کرده اند و از این نظر به مردم سیبری شمالی شبیه هستند. سرخپوستان نواحی ای که امروزه ایالات متحده آمریکا و نیز کانادا نامیده میشوند هرگز ایجاد تمدن نکردند و تا زمان کریستف کلمب در دوره پیشاتمدنی و بسیار ابتدایی به سر میبردند. آنان کماکان در عصر حجر زندگی میکردند و با ابزار سنگی و پای پیاده به شکار میرفتند. همچنین کشاورزی نمیکردند و در نتیجه با خانه سازی و شهرنشینی بیگانه بودند. اما سایر سرخپوستانی که در مکزیک امروزی و آمریکای جنوبی ساکن شدند موفق به ایجاد تمدنهای آزتک, مایا و اینکا گردیدند. آنها کشاورزی را آموختند و در نتیجه به شهرسازی پرداختند و بعدها به فلزات دست یافتند اما حتی این تمدنها نیز به مراتب از تمدنهای قاره های قدیمی عقب تر بودند به گونه ای که پس از کریستف کلمب نتوانستند در مقابل تمدن پیشرفته تر اروپایی مقاومت کنند و به طور کامل ناپدید شدند.
این نکته کلیدی ثابت میکند که تکامل انسان تنها وابسته به هوش و مغز او نیست بلکه بخت و اقبال نیز در رسیدن انسان به جایی که امروز قرار دارد دخیل بوده است.
اروپائیان و سرخپوستان آمریکا هر دو هوموساپینس بودند اما در قاره های مختلف, سرنوشت های کاملا متفاوتی پیدا کردند.

نبودن اسب در آمریکا :
اسب به عنوان یکی از پایه های اصلی تمدن سازی که در قاره های کهن از آن تا انقلاب صنعتی (کشاورزی, جنگ و حمل و نقل) بسیار استفاده شد در قاره آمریکا وجود نداشت و از این رو, سرخپوستان امکان ارتباط با یکدیگر و یا توسعه حضور خود در تمام نقاط آمریکا را به طور گسترده نداشتند. بعدها اسب با کریستف کلمب به آمریکا آمد اما در خدمت نابودی سرخپوستان در آمد.

قاره آمریکا آخرین قاره کره زمین بود که انسان در آن ساکن شد. تنها قاره ای که پای انسان هرگز به آن نرسید قاره جنوبگان یا قطب جنوب بود که به خاطر دورافتادگی از سایر قاره ها, عملا امکان دستیابی به آن برای انسان هوموساپینس وجود نداشت و حتی امروزه نیز سکنه دائمی ندارد و تنها تعدادی دانشمند و محقق به صورت موقت در آنجا به کار مشغولند.

ادامه دارد ...


@AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون بخش 22 : ازدواج و خانواده همه چیز از کاشت دانه آغاز شد. آغاز کشاورزی, طلیعه تمدن بود و تمدن نه فقط خانه سازی, بلکه تغییری در تمام ارکان زندگی انسان ایجاد کرد. مالکیت: نخستین نتیجه تمدن در درجه نخست, کشاورزی…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون

#بخش_23 :

مهاجرت به آمریکا


قاره آمریکا آخرین نقطه ای بود که پای انسان به آن رسید. حضور نخستین انسانها در قاره های کره زمین به ترتیب زیر است:

1. آفریقا
2, آسیا
3, اروپا
4, استرالیا
5, آمریکا

مهاجرت انسان های نخستین به آمریکا حدود 15 تا 20 هزار سال پیش شروع شد (چون این عدد دقیق نیست, در این مطلب عدد 15 هزار سال ملاک قرار داده میشود که شواهد بیشتری در باره آن موجود است). برای آنکه درک بهتری از این مهاجرت داشته باشیم, نخست نگاهی به وضعیت کره زمین و پراکندگی اجداد انسان در آن زمان می اندازیم:
در 15000 سال پیش, کره زمین هنوز آخرین عصر یخبندان را که به تدریج به انتهای خود نزدیک میشد سپری میکرد. عصر یخ که حدود صد هزار سال به درازا کشیده بود مناطق بزرگی از نیمکره شمالی تا حدود مناطق معتدل را زیر لایه هایی از یخ پوشانده بود. تمام اروپا, و نیز شمال آسیا شامل روسیه فعلی (دشتهای بزرگ سیبری) یخ زده بودند. در چنین شرایطی بسیاری از جنگلها و منابع غذایی حیوانات از بین رفته بود و به همین سبب بسیاری از گونه های جانوری همچون ماموت ها و ببر های خنجر دندان منقرض شدند.
اما عصر یخ نتوانسته بود مانع گسترش انسان و زندگی در مناطق سرد بشود زیرا انسان بر خلاف سایر موجودات, مسلح به آتش بود و از آن برای گرم شدن و پخت غذا استفاده میکرد و بکارگیری ابزار برای شکار توانست به تداوم نسل بشر در طی عصر یخ بر خلاف بسیاری از موجودات دیگر کمک کند.
در حدود زمانی که ما از آن صحبت میکنیم (15000 سال پیش) انسان توانسته بود در تمام نقاط چهار قاره آفریقا, آسیا, اروپا و استرالیا گسترش پیدا کند و موقعیت خود را تثبیت نماید. انسانی که در این برهه زمانی, زمین را به تصرف خود در آورده بود انسان هوشمند یا هوموساپینس نامیده میشد و رقیب اصلی آنان یعنی نئاندرتال ها نتوانسته بودند عصر یخ را به پایان ببرند و منقرض شده بودند.
بنابراین انسان هوموساپینس به عنوان تنها نماینده باقیمانده از گونه های مختلف انسانهای نخستین, در این زمان از نظر رشد مغزی آنقدر آماده بود که بتواند تمدن سازی کند و در بازه زمانی بین ده تا پانزده هزار سال پیش همزمان با پایان عصر یخ, در نقاط مختلف حاصلخیز ایران و عراق, مصر, هند و چین کشاورزی را آغاز کرده و هسته های تمدنی ایجاد نماید.

پایین رفتن سطح آب اقیانوس ها :
در عصر یخ, مقادیر زیادی از آب اقیانوس ها به صورت برف و یخ روی قاره ها انبار شده بود. نخستین نتیجه چنین چیزی این بود که سطح آب اقیانوس ها پایین تر از امروز قرار داشت.
حدس میزنید در این حالت چه اتفاقی می افتد؟ پاسخ این است که بسیاری از خشکی های کره زمین که امروزه از یکدیگر جدا هستند و حد فاصل آنها را آب فرا گرفته, در عصر یخ به هم متصل بودند. از جمله قاره آمریکا و آسیا که به وسیله باریکه ای از خشکی در منطقه برینگ به هم راه زمینی داشتند. به این باریکه های خشکی که دو قاره یا سرزمین را به هم وصل میکنند "پلهای طبیعی" گفته میشود.
پلهای طبیعی هنوز هم در جهان وجود دارند مثلا کشور پاناما در آمریکای مرکزی, در واقع پلی طبیعی است که دو قاره آمریکای شمالی و جنوبی را به یکدیگر وصل کرده است.
در عصر یخ, پل طبیعی برینگ به صورت گذرگاه باریکی شمال غرب آمریکای شمالی (آلاسکا) را به شمال شرق آسیا متصل کرده بود که میتوانست امکان عبور انسان های نخستین از آسیا به آمریکای شمالی را با پای پیاده فراهم نماید.
با پایان عصر یخ, قسمت اعظم توده های یخ انبار شده بر روی قاره های ذوب شده و آب آنها به اقیانوس بازگشت و بسیاری از پلهای طبیعی از جمله پل برینگ به زیر آب رفتند و اتصال طبیعی آمریکا و آسیا از بین رفت و امروزه در آن نقطه تنگه کم عمقی به نام تنگه برینگ قرار دارد هرچند هنوز هم فاصله دو قاره آمریکا و آسیا در منطقه برینگ بسیار نزدیک است.
انسان از ابتدای تکامل خویش همواره برای به دست آوردن غذا و منابع بهتر زندگی, به نقاط دورتر و دست نخورده تر مهاجرت کرده است. در 15000 سال پیش, انسان های هوموساپینس که در شرق قاره آسیا زندگی میکردند به تنگه برینگ رسیدند. آنها از روی پل طبیعی برینگ راه خود را به طرف شرق ادامه دادند و برای نخستین بار به منطقه ای که امروزه آلاسکا نامیده میشود و قسمتی از آمریکا است وارد شدند: قاره ای جدید. آمریکا کشف شده بود.

ادامه دارد ...

@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون

بخش 22 :

ازدواج و خانواده


همه چیز از کاشت دانه آغاز شد. آغاز کشاورزی, طلیعه تمدن بود و تمدن نه فقط خانه سازی, بلکه تغییری در تمام ارکان زندگی انسان ایجاد کرد.

مالکیت: نخستین نتیجه تمدن
در درجه نخست, کشاورزی مالکیت ایجاد کرد. گرچه شاید کشاورزی های ابتدایی همانند سایر فعالیت های انسان ها تا آن زمان اشتراکی بوده باشد اما دیر یا زود زمینهای کشاورزی بسته به درجه مرغوبیت و دسترسی بیشتر به آب تقسیم‌بندی شد و بهترین زمینها به مالکیت کسانی درآمدند که قویتر بوده و یا نفوذ اجتماعی بیشتری داشتند.
در زندگی غارنشینی ماقبل کشاورزی, گوشت شکار مازادی نداشت و اگر هم داشت امکان نگهداری آن تا مدتی طولانی میسر نبود و چون ذخیره و پس اندازی وجود نداشت, ثروتی وجود نداشت که کسی بتواند آن را تصاحب کند اما کشاورزی وضع را دگرگون کرد.
غله مازاد داشت و مازاد آن قابل انبار کردن بود و داشتن مازاد و ذخیره, امنیت غذایی و رفاه را پدید می آورد و برخورداری از چنین رفاهی ثروت محسوب میشد که انسانها را به تصاحب هر چه بیشتر زمینهای حاصلخیز وامیداشت و نتیجه چنین رقابتی, از بین رفتن زندگی اشتراکی و تساوی غارنشینی بود.
افزایش مالکیت, سبب انباشت ثروت و در نتیجه افزایش قدرت و نفود اجتماعی میگردید پس از مدتی طبقات اجتماعی فرا دست و فرو دست شکل گرفتند.
فرودستان به ناچار تابع ارباب قدرت میگشتند و اینچنین بود که حکام محلی شکل میگرفتند و این روندی بود که میرفت تا پنج هزار سال بعد به ظهور نخستین حکومت‌ها و کشورهای بزرگ ابتدا در حوزه بین النهرین-خوزستان (حکومت ایلام) و بعدها در سایر مراکز تمدن خیز در مصر, چین و هند بینجامد.

خانواده: از نخستین نتایج تمدن

یکی از نخستین نتایج کشاورزی و مالکیت, ظهور پدیده‌ جدیدی به نام خانواده بود. تا زمانی که مالکیتی وجود نداشت, ارث نیز وجود نداشت و در نتیجه مهم نبود که چه کسی فرزند چه کسی است. سفره طبیعت به طور مساوی برای همگان گشوده بود.
اما کشاورزی و مازاد محصول و مالکیت و در پی آن ثروت, سبب نوعی هدفمندی اقتصادی میشد که ایجاب میکرد مشخص شود که چه کسی فرزند چه کسی است و در نتیجه ثروت انباشته شده, پس از مرگ مالک به فرزند خود او برسد و ثمره تلاش او به دست دیگران نیفتد.
لازمه انضباط اقتصادی, انضباط جنسی بود هرچند چنین انضباطی در طبیعت تعریف نشده و اصولا تا قبل از آن, نیازی نیز بدان نبود. پس جوامع کشاورز و متمدن به تدریج برای روابط جنسی قوانینی وضع کردند که همگام با روابط جدید اقتصادی باشد و از این منظر, ازدواج و خانواده در درجه نخست نه یک واحد احساسی, بلکه یک واحد اقتصادی به شمار می آمد تا تکلیف دارایی های به جای مانده از هر کس برای نسلهای بعدی روشن شود.
قانون پایه در رابطه با تشکیل خانواده و انضباط جنسی این بود که هر زن متعلق به یک مرد باشد و فقط با همان مرد رابطه جنسی داشته باشد و برقراری این محدودیت تنها راهی بود که میشد فهمید هر بچه دقیقا فرزند کدام مرد است.
بر اساس این قاعده, یک زن نمیبایست با دو یا چند مرد هم بستر شود اما هم بستر شدن یک مرد با چند زن, مشکلی را جهت تعیین انتساب بچه به پدر و مادر ایجاد نمیکرد و از این رو زنان همواره تک شوهری باقی میماندند اما مردان بسته به قدرت و ثروت خود میتوانستند زنهای بیشتری را به عنوان همسر تصاحب کنند و بدین ترتیب چند همسری که در دوران غارنشینی هم برای مرد و هم برای زن امکان پذیر بود, در دوران کشاورزی و تمدن فقط به مردان اختصاص یافت.
خانواده برای زن و مرد, هر دو با تفاوتهایی سودمند بود. زنها چه قبل و چه بعد از ظهور خانواده, فرزند خود را میشناختند و مسئول بزرگ کردن او بودند و خانواده از این نظر برای آنان تفاوتی ایجاد نمیکرد اما با شکل‌گیری خانواده, آنها به ثبات و نظمی در زندگی رسیدند که طی چند میلیون سال پیش از آن هرگز امکان آن را نداشتند.
داشتن یک مرد به طور اختصاصی که فقط به خودشان تعلق داشته باشد برای آنان ثبات و آرامش فکری دائمی فراهم میکرد و به هدف خود از زندگی که داشتن امنیت برای بزرگ کردن بچه بود میرسیدند. این ثبات و امنیت برای زنان تا بدان حد ارزشمند و مطلوب است که اهمیت مرگ و زندگی دارد و شاید بتوان آن را بزرگترین دستاورد زنان در جهت تثبیت شرایط خود از ابتدای تکامل انسان تا امروز دانست به گونه ای که نه تنها ازدواج, بلکه نام و مراسم آن برایشان دارای تقدس میباشد.

@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_20 خصوصیات مناطق تمدن خیز: نطفه های اولیه تمدن در نقاطی از دنیا شکل گرفت که همگی خصوصیات مشترکی داشتند. حتی بدون تحقیقات هم میتوان حدس زد که نخستین شهرها و زمینهای کشاورزی در چه نقاطی به وجود آمدند. این…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_21

روابط زن و مرد پیش از تمدن


خانواده و همسر گزینی محصول مستقیم تمدن است و تا قبل از آن وجود نداشت. میمونها و بعدها اخلاف آنها یعنی نیمه میمونها و انسان ها از ابتدا در گروههای کوچک و بزرگ زندگی میکردند و زندگی اشتراکی داشتند.
علت اشتراکی زندگی کردن, نکته ساده ای بود و آن اینکه چیزی برای تقسیم کردن وجود نداشت و بنابراین مالکیت فردی معنی نداشت. خانه آنها غار و حفره های طبیعی بود که به طور مشترک استفاده میشد. آنها شکارچی بودند و در نتیجه غذای آنان تا قبل از شکار شدن به کسی تعلق نداشت و چون عمل شکار گروهی انجام میگرفت, به ناچار گوشت آن نیز در اختیار همگان بود.
ابزار شکار یا مشترک بود و یا اگر هم کسی مالک ابزار خود بود, به خاطر سادگی ابزار که در واقع تکه ای سنگ بود باز هم مالکیت آن اهمیت خاصی نداشت.
روابط جنسی نیز مطابق نیازهای طبیعی, و فاقد پیچیدگی های امروز بود. چیزی به نام همسر که مفهوم زندگی دائمی زن و مرد تا پایان عمر باشد وجود نداشت و روابط جنسی عموما پراکنده و در دوره های کوتاه مدت و بدون نظم و قاعده خاصی بود و ممکن بود به صورت یک زن و یک مرد, یک مرد و چند زن و یا یک زن و چند مرد بسته به شرایط زندگی قبیله پیش بیاید و در هر صورت به شکل همسر انحصاری و تابع قوانین پیچیده غیر طبیعی نبود.
تصاحب زنان بهتر از جانب مردان, رقابتی و بستگی به قدرت و جایگاه هر مرد در گروه داشت (امروزه نیز به صورت نانوشته وجود دارد) و تمایل زنان به مردان قویتر که بهتر میتوانستند امنیت آنان را تامین کنند و غذای بیشتری برایشان بیاورند نیز در جفت یابی موثر بود (امروزه نیز موثر است). حتی امروزه نیز مردان به دنبال زنان زیبا, و زنان به دنبال مردان قوی هستند و این میراثی میلیونها ساله است.
در چنین شرایطی, البته اهمیتی نیز نداشت که فرزندان از کدام مرد باشند و اثبات آن نیز دشوار بود و اصولا برای آنها ضرورتی نیز نداشت. از نظر طبیعت, چیزی به نام پدر در انسان ها معنی نداشت و نیازی به مشخص بودن پدر وجود نداشت.
آنچه که در طبیعت وجود داشت مادر و وظیفه مادری بود که چون انتساب بچه به یک مادر مشخص کاملا واضح بود, مادران مسئولیت سرپرستی بچه خود را عهده‌دار بودند و آنها را بزرگ میکردند.
این قاعده حتی تا امروز و حتی در جوامع پیشرفته که پدر هر بچه مشخص است وجود دارد به گونه ای که ارتباط مادر با فرزندان خود بر مبنای کشش غریزی و غیر قابل کنترل است اما ارتباط پدر با فرزندان, عملی غیر غریزی و اکتسابی و بر حسب عرف اجتماعی و وظایفی است که قانون بر عهده آنان گذاشته است. در انسان چیزی به نام محبت پدری به طور طبیعی وجود ندارد و آنچه که به عنوان محبت پدری شناخته میشود ترکیبی است از عادت و عرف و استنتاج های عقلانی و منطقی که مردان در نتیجه قرارداد های اجتماعی خود را ملزم به انجام آن میدانند و حال آنکه محبت مادری از نظر طبیعت دارای هیچگونه پیش شرط و محدودیت نمیباشد.
خوشبختانه در بین انسان های امروزی یا هوموساپینس, هنوز گروهها و قبایلی وجود دارند که به شیوه غار-شکار زندگی میکنند و طرز زندگی آنان آینه زندگی اجداد ماقبل تاریخ ما میباشد و با مطالعه زندگی آنها میتوان همان الگوهای چند صد هزار سال پیش را مشاهده نمود.
آنچه که در بین انسان های نخستین در غار متداول بود این بود که فرزندان, مادرهای مشخص و پدران نامشخص داشتند و هر مادری بچه های خود را بزرگ میکرد و مردها وظیفه تامین غذا و حفظ امنیت گروه و نیز جنگ با سایر انسان ها را بر عهده داشتند و این سفره ساده که طبیعت برای انسان گشوده بود آنقدر خوب نتیجه میداد که به مدت بیش از 2.5 میلیون سال ادامه پیدا کرد و تا پایان عصر یخبندان, یعنی در 11000 سال پیش توانست تکامل انسان و ادامه نسل بشر را تضمین کند.
اما آغاز تمدن, پایان نظم کهن بود. انسان متمدن نیاز به بازتعریف همه چیز, از جمله ارتباط زن و مرد داشت و برای نخستین بار خانواده شکل گرفت.

ادامه دارد...

@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_20

خصوصیات مناطق تمدن خیز:


نطفه های اولیه تمدن در نقاطی از دنیا شکل گرفت که همگی خصوصیات مشترکی داشتند. حتی بدون تحقیقات هم میتوان حدس زد که نخستین شهرها و زمینهای کشاورزی در چه نقاطی به وجود آمدند. این نقاط میبایست خصوصیات زیر را میداشتند:
1, زیر یخ پوشیده نشده و یا زمستان های سختی نداشته باشند. کشورهای شمال اروپا حتی تا هزار سال پیش تمدن نداشتند و حال آنکه جنوب اروپا هزاران سال زودتر از آنها ایجاد تمدن کردند. تمدنهای بزرگ اغلب از آسیب اقوام غیر متمدن در جوار خود در امان نبودند. وایکینگ ها علاوه بر ماهیگیری, به دزدی دریایی نیز میپرداختند و ژرمن ها نیز امپراتوری بزرگ رم را نابود کردند.
2, آب و هوای بسیار گرم و خشک و بیابانی نداشته باشند. شبه جزیره عربستان و شمال آفریقا حتی امروز نیز تمدن ایجاد نکرده اند. اگر کسانی تمدن اسلامی را که از عربستان برخاست مثال بزنند باید گفت که اعراب هرگز ایجادکننده تمدن نبودند بلکه با حمله و غارت تمدنهای قدیمی که اقلا ده هزار سال قدمت داشتند آنها را تحت سیطره گرفته و با گرفتن باج از آنان تا قرنها با رفاه زندگی کردند اما در سال 1932 که کشور عربستان سعودی تاسیس شد این سرزمین که زادگاه تمدن اسلامی بود کوچکترین تغییری نسبت به 1300 سال قبل از آن (یعنی قبل از اسلام) نکرده بود و چند ساختمانی که امروز در آن مشاهده میشود حاصل کار متخصصین تمدن غربی است.
سه نقطه طلایی تمدن اسلامی یعنی ایران, مصر و اسپانیا, تمدنهای قدیمی در مناطق معتدل بودند که با جنگ تصرف شدند در حالیکه خود شبه جزیره عربستان هیچگاه نتوانست ایجاد تمدن کند. اعراب مسلمانی که هنوز کشور مصر را در تصرف خود دارند, بعد از 14 قرن کماکان نان فرعون را میخورند.
مغولها نیز که سرزمینی بیابانی دارند تا امروز موفق به ایجاد تمدن نشده اند. تمدن ایران نیز از ابتدای تاریخ تمدن, مورد دستبرد اقوام بیابان نشین و غیر متمدن شمال شرقی که از دشت قبچاق تا مغولستان پراکنده بودند قرار داشت. حکومتهای قدرتمند هخامنشی, اشکانی و ساسانی قدرت مهار آنان را داشتند (هرچند حتی کورش هخامنشی به دست آنان کشته شد) اما حکومتهای ضعیف پس از اسلام به زودی از آنان شکست خوردند و ایران به مدت هزار سال تحت تاخت و تاز اقوام غیر متمدن درآمد. مغولها همان کاری را با ایران کردند که ژرمنها با امپراتوری رم. حتی تا ابتدای دوره پهلوی ترکمنها تا اصفهان را غارت میکردند و مسافران خراسان را در بازارهای برده فروشی آسیای میانه میفروختند.
3, مناطقی که جنگلهای انبود دارند ایجاد تمدن نمیکنند چون برای کشاورزی مناسب نیستند. قاره آفریقا که زادگاه انسان است متاسفانه به دلیل اینکه شرق و شمال آن بیابان و بقیه آن جنگلهای انبوه است حتی تا امروز ایجاد تمدن نکرده است. دلیل اصلی اینکه انسان ها در شرق آفریقا به وجود می آمدند اما مهاجرت کرده و در خارج از آفریقا تمدن سازی میکردند همانا بیابان شدن شرق آفریقا در اثر پدیده های زمین شناسی بود که قبلا به آن اشاره شد.
کشورهای آفریقایی که در حوزه جنگلی قرار دارند به دلیل عدم امکان کشاورزی هنوز هم جوامع قبیله ای بر پایه شکار دارند (و حتی آدمخواری تا همین اواخر) و شهرهایی که در این مناطق وجود دارند حاصل تکامل و تمدن سازی خود آنان نیست بلکه مستعمره گران اروپایی در سده های اخیر آنها را ایجاد کرده و حتی آدمخواری را که عادتی کهن در نژاد انسان است و در آفریقا رواج داشت برانداختند.
4, کوهستان های صعب‌العبور نیز به همان دلایل (سرما و نبودن زمین های کشاورزی) خاستگاه تمدن های اولیه نبودند.
5, مناسب ترین مناطق برای ایجاد تمدن, مناطق معتدل در کرانه رودخانه های بزرگ بودند. در این مناطق سرما و گرمای شدید وجود نداشت. آب شیرین برای کشاورزی در دسترس بود. کوهستان وجود نداشت و دشتهای و جلگه های آبرفتی حاصلخیز در ساحل و مصب رودخانه‌ها محیط بسیار مناسبی برای استقرار و رشد نخستین جوامع متمدن بر پایه کشاورزی را فراهم میکرد.
نخستین تمدنهای بشری جملگی همین خصوصیات را دارند. نوار خوزستان-بین النهرین مهمترین آنها است. بین النهرین در عراق کنونی در حد فاصل رودخانه های دجله و فرات قرار دارد و خوزستان کنونی در کرانه رودخانه های کارون, کرخه, و نیز اروند رود از نخستین نواحی تمدن خیز به شمار می آید. شهر شوش در خوزستان در جوار رودخانه‌های کرخه و دز به عنوان نخستین یا یکی از کهن ترین شهرهای جهان شناخته شده است که آثار شهرسازی از 11,000 سال پیش یعنی دقیقا از پایان عصر یخ در آن کشف شده است.


@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_18 طلیعه های تمدن همانطور که در تکامل انسان نمیتوان هیچ نقطه زمانی دقیقی را یافت که مرز بین انسان و میمون باشد و اصولا تکامل یک فرایند تدریجی است, در این که چه زمانی تمدن آغاز شد نیز مرز زمانی دقیقی وجود…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_19

پایان عصر یخ و آغاز کشاورزی


زندگی در عصر یخ برای انسان هوموساپینس بسیار دشوار و همراه با گرسنگی دائمی بود. آنان گرچه چند ده هزار سال سرمای عصر یخبندان را به قیمت نابودی سایر گونه های انسان و برخی از حیوانات نظیر ماموت تاب آوردند اما امنیت غذایی نداشتند. شکار حیوانات بزرگ آن هم با ابزار سنگی بسیار دشوار و خطرناک بود و تلفات و جراحاتی به همراه داشت.
برای ما که در اتاقی گرم و نرم دراز کشیده و در حالی که شکممان سیر است و چای خود را مینوشیم شرح شکار آنان را در کتابهای تعلیمات اجتماعی و علوم میخوانیم تصور زندگی اجدادمان چندان ملموس نیست اما برای لحظاتی خود را جای آنان فرض کنید:
در حالی که زمین را برف پوشانده و شما نیمه لخت هستید و کفشی به پا ندارید, با شکمی گرسنه که ممکن است دو روز غذا گیرتان نیامده باشد ممکن است مجبور باشید که 20 کیلومتر راهپیمایی کنید تا بتوانید یک ماموت به غایت وحشی به بزرگی یک و نیم برابر یک فیل را با نیزه ای چوبی که نوک آن سنگی نوک تیز بسته اید بکشید و یا دنبال آهویی بکنید که ده برابر تندتر از شما میدود و در همان حال در اطراف شما پر از شیر و ببر و پلنگ گرسنه است که آنها نیز میخواهند شما را بخورند! به تمام اینها اضافه کنید که دندانهایتان کرم خورده و دردناک و سر و بدنتان پر از شپش و روده هایتان پر از کرم و انگل و پوست بدنتان پر از زخمهای کهنه و نو است و در جایی قدم برمیدارید که نه جاده ای وجود دارد و نه نقشه ای در کار است و در نهایت ای بسا گروههای انسانی دیگر در پی کشتن و خوردن شما باشند! هان؟ چطور است؟ آیا هنوز رمانتیک وار از زندگی در شهر ابراز انزجار میکنید و خواهان بازگشت به زندگی پاک و بی آلایش در دامان طبیعت هستید؟ طبیعت واقعی همانگونه بود که در اینجا توصیف شد و اگر امروزه کسانی را میبینید که شهر را رها کرده و ادعای زندگی در دامان طبیعت را دارند در واقع هیچ لمسی از زندگی واقعی در طبیعت را ندارند و حتی اگر به طبیعت بروند نیز یک شهر کوچک را همراه خود میبرند تا خشونتهای طبیعی برایشان قابل تحمل باشد. بر خلاف تصور ما, حتی به حیوانات نیز در طبیعت خوش نمیگذرد. آنها اغلب بیمار و اسیر سرما و گرما هستند و تقریبا همیشه گرسنه اند اما چاره ای جز تحمل ندارند چون راه دیگری پیش پای آنان نیست.
پس تعجب نکنید که نئاندرتال ها با آن قدرت بدنی و مغز پیشرفته از بین رفتند. تداوم نسل بشر امروزی در مقاطعی به مویی بند بوده است.
با توصیفات بالا عجیب نخواهد بود که وقتی در حدود 11000 سال پیش عصر یخ به تدریج به پایان خود رسید و لایه های یخ کم کم عقب نشستند و هوا معتدل تر شد انسان ها وقت را تلف نکردند و از موقعیت ایجاد شده برای پیریزی یک طرز زندگانی نوین بهره جستند. آنها خشونتهای طبیعت را به نفع خویش مهار کردند.
هر چه هوا بهتر میشد دسترسی به غذا نیز بیشتر میشد و در نتیجه زاد و ولد افزایش میافت و افزایش جمعیت انسان ها در شرایطی بود که تعداد غارها ثابت و نسلهای جدید نیازمند سرپناه بودند. سرانجام فرصتی ایجاد شده بود که انسانها نظم غذایی ایجاد کنند و برای ایجاد نظم غذایی نیازمند نظم اجتماعی بودند.
تمدن حاصل دستور از بالا و یا فکر لحظه ای شخصی یا گروهی نبوده است. تمدن را نیازهای رو به افزایش انسان, امکانات محیط و استفاده از تمام ظرفیت مغزی در جهت ایجاد مفاهیمی که در طبیعت وجود نداشتند شکل داد. مفاهیم جدیدی همچون کشاورزی, شهرسازی, اهلی کردن حیوانات و دامداری, هسته های اولیه خانواده, ارث و غیره. در یک کلمه باید گفت که تمدن از همه جهت, حرکتی خارج از چهارچوب طبیعت و به منظور غلبه بر طبیعت بود. تمدن حاصل بکارگیری تمام قابلیت های مغزی و مهارتهای انسانی بود که از 2.5 میلیون سال پیش نسل به نسل به انسان هوشمند رسیده بود.

ادامه دارد...

@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون #بخش_18

طلیعه های تمدن

همانطور که در تکامل انسان نمیتوان هیچ نقطه زمانی دقیقی را یافت که مرز بین انسان و میمون باشد و اصولا تکامل یک فرایند تدریجی است, در این که چه زمانی تمدن آغاز شد نیز مرز زمانی دقیقی وجود ندارد و دانشمندان و جامعه‌شناسان اعداد و ارقام متفاوتی را ارائه میکنند.
تمدن به معنی شهرنشینی است و لازمه شهرنشینی کشاورزی است و این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. برای کشاورزی باید در یک جا سکونت کرد و برای تامین غذای شهر میبایست منبع تغذیه مطمئن و قابل اعتمادی برای آن فراهم نمود که همانا کشاورزی است.
گرچه جامعه‌شناسان فاکتورهای متفاوتی را برای تعریف تمدن برمیشمرند اما فاکتور اصلی در ایجاد تمدن و اصولا فاکتور اصلی حاکم بر تمام موجودات طبیعت, تامین غذا برای زنده ماندن است و فاکتورهای بعدی در درجات بعدی اهمیت قرار میگیرند. از این میان میتوان به موارد زیر اشاره کرد که گرچه هر کدام به نوعی زمینه ساز حرکت انسان به سوی تمدن بودند اما هیچکدام به تنهایی عامل اصلی آن شناخته نمیشوند.
مثلا ابزارسازی را نمیتوان تمدن شمرد زیرا انسان ها از زمانی که هنوز کمر نیمه خمیده داشتند و نیمه میمون و نیمه انسان بودند ابزار میساختند اما تا 2.5 میلیون سال بعد خانه نساختند و حتی زمانی که انسانها تمدن و شهرنشینی و نیز کشاورزی را آغاز کردند تا چند هزار سال بعد کماکان در عصر حجر (عصر سنگ) زندگی میکردند و ابزارهای کشاورزی آنان سنگی بود.
کشف و بکارگیری آتش نیز با اینکه اقلا سابقه یک میلیون ساله دارد به شهرنشینی منجر نشد و استفاده از آن به پخت غذا و گرما و نور محدود ماند.
پیدایش نخستین نشانه های آداب و رسوم و آئین ها و مذاهب نیز الزاما به تمدن ختم نشد زیرا نئاندرتال ها تمام اینها را داشتند و حتی حرف میزدند و برای زیباتر شدن از زیورآلات استفاده میکردند اما قبل از ایجاد هر گونه تمدنی منقرض شدند.
هنر نیز به تنهایی عاملی برای تمدن محسوب نمیشود زیرا از حدود پنجاه هزار سال پیش انسان های غارنشین نقاشی میکردند, الکل را به قصد مستی مینوشیدند, مجسمه و نی لبک میساختند و میرقصیدند اما کماکان غارنشین و شکارچی بودند.
از حدود 35000 سال پیش آنها حتی مدلهای جدید آمیزش جنسی را به قصد تنوع و لذت بیشتر ابداع میکردند و نقاشی هایی از تجربیات جنسی خود روی دیوارهای غار احتمالا به قصد خودارضایی میکشیدند. از همین دوران چند مجسمه کوچک زنهای لخت کشف شده که گرچه عده ای آن را نماد باروری زن میدانند اما عامل تحریک جنسی به منظور خودارضایی کاربرد قویتری برای آن شمرده میشود زیرا باروری زنان در حدی که مورد تقدیس قرار گیرد در زندگی کشاورزی که خانواده و نیروی کار و ارث در آن معنی پیدا کرده, بیشتر واجد اهمیت است تا زندگی خطرناک و بی ثبات غارنشینی. همچنین یافت شدن یک دیلدو سنگی (آلت تناسلی مصنوعی مردانه به منظور خودارضایی زنان) بیشتر به این گمان دامن میزند.
مجموعه تمام این عوامل به تدریج انسان را از طبیعت جلو انداختند و زمینه را برای آخرین ابداع بزرگ انسان که او را به طور کامل از طبیعت پیش انداخت و بقاء او را تضمین نمود فراهم کردند یعنی ابداع کشاورزی و تمدن.

پایان عصر یخ و آغاز کشاورزی

یکی از دلایل تاخیر انسان هوموساپینس در ایجاد تمدن (کشاورزی و شهرنشینی) را میتوان عصر یخ دانست. اگر شروع تمدن را حدود 11000 سال پیش در نظر بگیریم باید گفت که انسان مدرن اقلا از ده ها هزار سال پیش از آن, یعنی زمانی که از آفریقا به آسیا و سپس اروپا مهاجرت کرد از نظر رشد مغزی و هوش آمادگی آن را داشت که کشاورزی کند و خانه بسازد. انسانی که به درجه ای از هوش رسیده باشد که نی لبک بنوازد و نقاشیهای انتزاعی بکشد مسلما به این آگاهی رسیده بود که اگر دانه ای را بکارد خواهد توانست با محصول آن زندگی راحت تری داشته باشد و اگر حیوانات را اهلی کند خواهد توانست از خطرات شکار دوری جوید. اهلی کردن گرگ و تغییر مسیر تکاملی آن در تبدیل به سگ از 30,000 سال قبل از آغاز تمدن شروع شده بود و ای بسا انسان اهلی کردن سایر حیوانات مانند قوچ و قرقاول و تبدیل آنان به گوسفند و مرغ و خروس را به طور محدود تجربه کرده بود اما عامل مهمی که انسان را از کشاورزی و خانه سازی باز میداشت عصر یخ بود که از زمان ظهور انسان مدرن, قسمتهای بزرگی از اروپا و آسیا را زیر برف و یخ مدفون نموده و انسان را از کشاورزی و زندگی خارج از غار بازداشته بود (در نظر داشته باشید که دمای داخل غار در تمام طول سال ثابت و معتدل است).

@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_16) مغز پرسشگر و جرقه های خرافات و مذاهب انسان راست قامت, از ابتدا به درجه ای از هوش رسیده بود که از طبیعت جلو افتاد. ابزارسازی را شاید بتوان نخستین نشانه گذر انسانهای نخستین از محدودیت های طبیعت دانست.…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_17)

هنر پسا مدرن در دوران پیشا مدرن

نخستین طلیعه های هنر در انسان های نخستین, زمانی پدیدار شدند که هومو ساپینس ها و نئاندرتال ها در یک زمان و یک مکان در اروپا و آسیا میزیستند و از همین رو دقیقا نمیتوان گفت که آیا نئاندرتال ها در آفرینش هنری دستی داشته اند یا خیر, و اگر داشته اند آیا آن را از هوموساپینس ها آموخته بودند؟ و آیا این به همان نتیجه ختم نخواهد شد که نئاندرتال ها و هوموساپینس ها به تدریج در یکدیگر ادغام شده و انسان امروزی را در پدید آوردند؟
هرچه بود در جای جای غارهایی در اروپا و آسیا که روزگاری محل زندگی نیاکان ما بود آثاری از بهترین تابلوهای نقاشی و دیوارنگاره های بسیار پیشرفته به چشم میخورد که پاره ای از آنها با پیشروترین نقاشی های امروزی پهلو میزنند.

آئین یا تفنن؟
دیوارنگاره های ماقبل تاریخ که قدمت بعضی از آنها به صد هزار سال میرسد از تنوع زیادی در کیفیت و کاربرد برخوردارند و گرچه نمیتوان ارتباط پاره ای از آنها را به مراسم مذهبی یا آئینی انکار کرد اما در بسیاری از آنها به وضوح آثار تفریح و تفنن و سرگرمی و تجربه گرایی و حتی تاثیر مشروبات الکلی به چشم میخورد!

مشروبات الکلی؟
بله! انسان های نخستین با نوشیدن الکل و سرخوشی ناشی از آن آشنا بودند و این را باید یکی از نخستین تفریحات بشر دانست. انسانی که از همه جهات از طبیعت جلو افتاده بود و مفاهیمی خلق میکرد که در طبیعت وجود نداشتند (همچون زینت آلات, هنر, آئین و مذهب و جادو, ابزار, پخت و پز) به تدریج با تفریحاتی آشنا میشد که در طبیعت تعریف نشده بودند و یکی از آنها مشروب الکلی بود.
در پاره ای از دیوارنگاره ها به نظر می آید که نقاش تحت تاثیر الکل بوده است. این شاید نخستین نشانه های مشروب خواری انسان هوشمند باشد. وقتی مغز به قدری پیشرفت کند که پرسش هایی در باره ماوراء طبیعت بپرسد, لاجرم نیاز به تفریحاتی پیدا میکند که او را به ماوراء ببرد.
اما مشروب از کجا؟ میوه های خیلی رسیده مثل انجیر, روی درخت تخمیر شده و الکل تولید میکنند. خوردن این میوه ها حتی حیواناتی مثل فیل را هم مست میکند. در آفریقای جنوبی, فیلها و میمونهای مست فراوان دیده میشوند و به نظر می آید که انسانهای غارنشین در چهل یا پنجاه هزار سال پیش به طور آگاهانه از میوه های تخمیر شده به قصد حالت سرخوشی ناشی از آن مصرف میکرده اند.
در حقیقت انسان متمدن امروزی, اجداد غارنشین خود را خیلی دستکم تصور میکند و حال آنکه یک کودک هوموساپینس صد هزار سال پیش, چنانچه در جوامع امروزی بزرگ میشد این استعداد را داشت که استاد دانشگاه هاروارد شود و این احتمال ممکن است در باره نئاندرتال ها هم صدق کند.

ابعاد حیرت آور هنر در غار:
موارد زیر به سختی قابل باورند اما حقیقت دارند. چه کسی میتواند تصور کند که انسان های نخستین که ابزاری به جز سنگ نداشتند در 40,000 سال پیش در غارها از استخوان پرنده نی لبک میساختند و موسیقی مینواختند؟ و یا نقاشیهایی که ما امروزه آنان را در ردیف موج نو و پسا مدرن و کوبیسم و سوررئالیسم مینامیم آن هم فقط با چوب سوخته و صمغ درخت و گل رنگی روی سنگ تصویر میکردند؟ و یا مجسمه های زنان برهنه و آلت تناسلی مردانه مصنوعی (دیلدو) احتمالا به قصد تحریک جنسی یا خودارضایی میساختند؟ آیا قابل تصور است که آنان حالتهای متنوع جنسی را تجربه میکردند و حتی نقاشیهای سکسی با حالتهای تفریحی روی سنگها ترسیم میکردند؟ به راستی آنها در این زمینه پیشروتر بودند یا بنیانگزار مجله پلی بوی که پنجاه هزار سال بعد تنها به خاطر نشان دادن تصاویر تک نفره زنان لخت, بارها و بارها توسط مردم آمریکا به دادگاه کشیده شد؟ به نظر میرسد که انسان امروزی در نتیجه اخلاقیاتی که خود وضع کرده و ریشه در مذاهب که باز هم خود او وضع کرده دارد در بعضی مسائل مانند سکس و یا گرایشاتی از هنر از اجداد ده ها هزار سال پیش خود عقب تر رفته باشد.
بله به راستی باور آن سخت است زیرا انسان امروزی به حدی خودشیفته است که حتی علوم و فنون مصریان باستان را نیز قبول ندارد و آن را به موجودات فضایی نسبت میدهد چه برسد به انسانهای لخت 50,000 سال پیش.
اما واقعیت این است که آخرین شاهکار کارخانه انسان سازی آفریقا یعنی هوموساپینس, دارای آنچنان مغزی است که کنترل آن حداقل از صد هزار سال پیش به این سو به طور کامل از دست طبیعت بیرون افتاده و انسانی شکل گرفته که مغز او قادر به عبور از مرزهای طبیعت است. مغزی که همزمان هم علم و هنر می آفریند و هم خرافات.

ادامه دارد...

@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_16)

مغز پرسشگر و جرقه های خرافات و مذاهب

انسان راست قامت, از ابتدا به درجه ای از هوش رسیده بود که از طبیعت جلو افتاد. ابزارسازی را شاید بتوان نخستین نشانه گذر انسانهای نخستین از محدودیت های طبیعت دانست. کشف آتش جهت مهار سرما و پخت و پز, قدم بزرگ دیگری در این راه بود.
غالبا همنوع کشی را یکی از علائم پست تر بودن انسان در مقایسه با سایر جانوران میشمارند اما همنوع کشی در واقع علامت پیشرفت بسیار زیاد هوش در این شاخه از خانواده انسان-میمون ها بود به این دلیل که این موجودات به درجه ای از هوش رسیده بودند که به خاطر زنده ماندن و استفاده بیشتر از منابع, حتی همنوع خود را نیز نابود میکردند و این همنوع کشی در واقع به مانند تیغی دو لبه بود یعنی از طرفی باعث نابودی و انقراض نژادهایی از انسانها میگردید (احتمال نابودی نئاندرتال ها به دست هومو ساپینس ها) و از طرفی میتوانست تکامل انسان را در شاخه های باهوش تر با سرعت بیشتری همراه کند و از این منظر, هوش انسان در واقع از طبیعت و تکامل جلو افتاده و آن را در جهت حرکت سریعتر تحت فشار گذاشته بود.
ساخت ابزار که خود نوعی جلو افتادن از طبیعت بود توانایی پیشرفته دیگری را نیز در انسان ایجاد کرد و آن, زبان و توانایی حرف زدن بود. ابزارهای متفاوت, نیازمند اسمهای متفاوت و جدید بودند و اسم گذاری روی ابزار نیازمند آواهایی بیش از آواهای غریزی سایر حیوانات بود و گسترش این آواها به تکامل و پیچیدگی ساختار حنجره انجامیده و راهگشای ابداع حروف و ایجاد زبانهای پیچیده در هزاره های بعدی گردید. مهارت در استدلال و تفکر و طرح پرسش در انسان های پیشرفته, بدون داشتن مهارتهای زبانی امکان پذیر نبود.
وقتی پیچیدگی زبان به حدی رسید که بتوان با آن استدلال کرد, تکامل مغز بیش از پیش از طبیعت جلو افتاد و در این هنگام توانست در باره دلایل رویدادهای طبیعی فکر کند و دنبال طرح پرسش از ساز و کار جهان اطراف برآید.
ابر چیست و چرا حرکت میکند؟
چرا خورشید از این طرف به آن طرف آسمان میرود؟
ستاره ها چه هستند و چرا گاهی ستاره ای پایین می افتد؟
بعد از مرگ چه بر سر انسان می آید؟
اولین پرسشها شکل میگرفتند و پاسخهای ساده به این پرسشها, اولین جرقه های آیینها, جادوها, مذاهب و خرافات بودند.
زنها به دلیل ظریف تر بودن و ضعیف تر بودن قوای جسمانی, ترس بیشتری از طبیعت داشتند و در نتیجه گرایش آنان به خرافات و مذاهب بیشتر از مردان بود که برای رفع مشکلات از بازوی خود کمک میگرفتند و در نتیجه کمتر به دنبال کمکهای آسمانی بودند. حتی امروزه نیز زنان به همان دلایل, بسیار بیش از مردان به خرافات و مذاهب گرایش دارند.
نئاندرتال ها به حدی از رشد مغزی رسیده بودند که به دنبال چراها باشند و تمایلات دینی و آیینی داشته باشند. آنها نه تنها مردگان خود را دفن میکردند بلکه آنها را به شیوه خاص و جهات خاص دفن میکردند که نشان دهنده آیین خاص و نگرشهایی در مورد زندگی پس از مرگ در آنها است و ای بسا اندیشه وجود روح در بدن در همین زمان شکل گرفته باشد.
ریشه های باور مذهبی یک سابقه تکاملی اقلا 400 هزار ساله دارد. زمانی که مغز انسان پرسش طرح میکرد اما امکان رسیدن به پاسخ علمی را نداشت, ساده ترین راه پاسخ, پاسخهای خرافی مذهبی بودند که بدون نیاز به آزمایش, جوابی پیش رو میگذاشتند که ترس و دلهره انسان غارنشین را آرامش میبخشید. حتی امروزه در قرن 21, مذاهب جنبه استدلالی ندارند بلکه جنبه آرامش بخشی و دور کردن ترس و پاسخ دادن به پرسشها بدون نیاز به فکر و آزمایش دارند. اساس مذهب بر اعتقاد است نه استدلال. دلایل قدرت روحانیون را باید در این جست و جو کرد که آنها روی ستونی 400 هزار ساله ایستاده اند و بسی پر سابقه تر از دانشمندان هستند و به خصوص پاسخهای آنان کوتاه, ساده و سرراست, و آرامش بخش است در صورتی که پاسخ های دانشمندان عموما طولانی, سخت و پیچیده و اغلب دلهره آور و مسبب پرسشهای جدید میباشند.
مغز پیچیده نئاندرتال ها که از طبیعت جلو افتاده بود و پرسش مطرح میکرد, به خلق مفاهیم انتزاعی از طبیعت پرداخت و هنر شکل گرفت.

ادامه دارد. ..

@AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_14) سکس و الگوی غار-شکار پیشینه زندگی غارنشینی انسان به مدت بیش از دو میلیون سال, به صورت ویژگی های رفتاری خاص در ذخیره ژنتیک هر دو جنس زن و مرد وارد شده و به همه ما به ارث رسیده است به گونه ای که بسیاری…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_15)

سکس: افتخار و سرشکستگی


به دلیل پیچیدگی تکاملی انسان, طبیعی ترین رفتارهای او نیز معانی پیچیده ای پیدا کرده اند. چرا زنان در سکس پنهانکارند اما مردان حتی اگر سکس نداشته باشند لاف آن را میزنند؟
قبلا اشاره کردیم که زنان از سکس به عنوان یک سلاح و برای کسب امتیاز استفاده میکنند اما مردان سکس را به منظور لذت و کامیابی جنسی انجام میدهند و به همین دلیل است که زن پس از سکس (به خصوص اگر امتیاز و تضمین های قابل توجهی مثل عشق و ازدواج و یا وعده ازدواج دریافت نکرده باشد) خود را همانند سربازی حس میکند که اسلحه خود را از دست داده باشد و به همین دلیل سکس برای او مایه سرشکستگی است و سعی در پنهان کردن و یا انکار آن دارد اما برای مرد, رابطه جنسی همانند فتح یک قلعه است و به آن افتخار میکند.
بسیاری از زنان پس از قطع رابطه با یک مرد, هرگونه رابطه جنسی با او را انکار کرده و یا تجاوز قلمداد میکنند زیرا برای آنان رابطه جنسی مسئله مرگ و زندگی و برد و باخت است و حال آنکه برای مردان چنین نبوده و رابطه جنسی برای آنان چیزی جز ارضای یک میل طبیعی نیست.

تکامل در خدمت ازدیاد نسل

هدف تکامل, ادامه نسل از هر راه ممکن است. طبیعت برای تضمین بقاء و ادامه نسل به جنبه های اخلاقی توجهی ندارد و اصولا اخلاق در طبیعت تعریف نمیشود. وقتی بسیاری از حیوانات از جمله انسان, دیگر حیوانات را میخورند طبیعتا اخلاق معنایی ندارد.
در سکس نیز گرچه ما برای خود اخلاقیاتی (عموما به منظور حفظ انضباط در گروه های اجتماعی) در سکس قائل شده ایم, اما این اخلاقیات که در انسان های مدرن ایجاد شده اند در واقع در طبیعت وجود ندارند و بر خلاف تمایلات درونی انسان ها هستند و به همین دلیل انسان مدرن علاوه بر ایجاد اخلاقیات جنسی, عدم رعایت آنها را نیز مستوجب تنبیه دانسته است.

تفاوت زن و مرد در تعداد شرکای جنسی:

در انسان, زن تمایل به فقط یک شریک جنسی دارد اما مرد تمایل به شرکای جنسی متعدد دارد و این کاملا با هدف تکامل از تولید مثل هر چه بیشتر تطبیق میکند. دلیل اینکه از نظر جنسی زنها در طبیعت تک پر و مردها تنوع طلب هستند این است که یک زن فقط با یک مرد حامله میشود و نیاز به مردهای متعدد ندارد اما اگر مرد بتواند زنهای زیادی را حامله کند از نظر طبیعت ارجحیت دارد.
بنابراین شاید بقاء نسل بشر تا امروز مدیون چیزی در مردان باشد که در جوامع امروزه بشری به آن هوسبازی گفته میشود و بسیار نکوهیده شمرده میشود.
اما چرا مردان شریک جنسی خود را عوض میکنند؟

عادی شدن سریع سکس برای مردان

در طبیعت همه چیز دلیل دارد. تکامل جهت تشویق مردها برای رابطه جنسی با هر تعداد زن قابل دسترسی, سکس با یک شریک جنسی را برای آنان خیلی زود خسته کننده مینماید. به همین دلیل مردها بعد از مدتی رابطه جنسی حتی با زیباترین زنان, خسته شده و سکس برایشان عادی و بدون جاذبه میشود و تنها عوض کردن شریک جنسی میتواند آنها را ارضاء کند. چرا مردها چشم چرانی میکنند و حتی در سطوح بالای مقامهای سیاسی و دینی اغلب روابط خارج از ازدواج آنان افشا میشود؟ دنبال دلایل پیچیده نباشید, دلیل آن تنها این است که ما با قراردادها و قوانین ساخته جوامع متمدن که بسیار جدید و اغلب زیر دو هزار سال هستند میخواهیم دست و پای مردها را طوری ببندیم که خلاف الگوی تکاملی چند میلیون ساله خود رفتار کنند. در واقع ما از مردان میخواهیم کاری را بکنند که برای آن ساخته نشده اند. آیا عدم وفاداری جنسی زشت است؟ خوب البته در ح امع امروزی بله, اما طبیعت برای ازدیاد نسل حیوانات و از جمله انسان به دنبال زشت و زیبا نیست و چنین مفاهیمی در آن از ابتدا وجود نداشته است. آیا ما میتوانیم یک گوریل نر را با قانون محدود به رابطه جنسی فقط با یک گوریل ماده بکنیم؟ البته که خیر. انسان نیز همان گوریل است, فقط پشم ندارد. واقعیت این است که مرد برای وفاداری جنسی باید بر خلاف طبیعت خود تلاش کند و دائم با خود درگیر باشد و نیرو مصرف کند اما وفاداری جنسی برای زنان کاملا همسو با جریان تکاملی آنان و برایشان دلچسب است و در این راه نیازمند تلاش و صرف نیرو نیستند.
@AndisheKonim
ادامه 👇
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_14)

سکس و الگوی غار-شکار

پیشینه زندگی غارنشینی انسان به مدت بیش از دو میلیون سال, به صورت ویژگی های رفتاری خاص در ذخیره ژنتیک هر دو جنس زن و مرد وارد شده و به همه ما به ارث رسیده است به گونه ای که بسیاری از رفتارهای انسانهای امروزی به صورت ناخودآگاه ریشه در عادات غارنشینی دارد.
به عنوان مثال میتوان علاقه انسان امروزی به خوردن گوشت خام را مثال زد در شرایطی که ما امروزه بهترین وسایل پخت و پز را در دسترس داریم. ملل چشم بادامی که یک چهارم جمعیت جهان را تشکیل میدهند, ماهی و میگو را کاملا خام و بعضا به صورت زنده میخورند و همین شیوه خوردن ماهی را به کشورهای غربی نیز انتقال داده و امروزه مصرف ماهی خام در اروپای غربی و آمریکا و کانادا به شدت رواج دارد مضاف بر آنکه در تمام کشورهای اروپای غربی, گوشت چرخ کرده خام خورده میشود. در همین کشورها, کباب گوشت گاو طوری طبخ میشود که داخل آن نیمه خام بوده و از آن خون جاری باشد. آیا این تمایل انسان مدرن به خوردن گوشت خام, ریشه در دوره های طولانی زندگی غارنشینی ندارد که همیشه آتش در دسترس نبوده و وسایلی برای پخت مناسب گوشت وجود نداشته است؟
تفاوتهای عمیق رفتاری زن و مرد امروزی نیز ریشه در تفاوت وظایف هر کدام از آنان در زندگی غارنشینی داشته و اگر امروز زن و مرد حرف یکدیگر را نمیفهمند و یا قادر به درک رفتارهای متقابل یکدیگر نیستند, این اختلاف روحیات ناشی از اراده آگاهانه آنان نیست و ما باید ریشه آن را در گذشته های میلیون ساله آنان جست و جو کنیم.
گرچه زن و مرد امروزی تلاش دارند رفتار خود را ناشی از اراده شخصی و استدلال عقلانی خود وانمود کنند اما واقعیت این است که تقریبا تمام زنان و تمامی مردان مدرن امروزی در واقع به طور خودکار همان رفتاری را انجام میدهند که پدران و مادران آنان تا روی درختهای آفریقا انجام میدادند و استدلالهای عقلانی آنان چیزی نیست جز همان استدلالهایی که دست طبیعت در بانک ژنتیک بدن آنان انبار کرده و حاصل زندگی غارنشینی است. به همین دلیل است که یک زن ایرانی دقیقا همان رفتاری را نشان میدهد که زنی چینی یا آفریقایی و یا سرخپوست و اسکیمو و نیازهای جسمی و روحی یک مرد هندی, دقیقا همان چیزی است که مردان روسی و هلندی و آمریکایی دارند. نحوه رفتار و روحیات و عواطف و طرز استدلال و حتی گله و شکایات زن و مرد از یکدیگر در بین تمامی زنان و مردان هفت قاره مشترک است و علت این مشابهت آن است که اساس استدلال همه آنان بر پایه غرایز و در واقع بر پایه تفاوتهای ژنتیک و ارثی آنان استوار است.
به اطراف خود نگاه کنید. مشترکات وابسته به جنسیت فراوان هستند. زنان بیش از مردان تمایل به حرف زدن دارند و مردان به مختصر گویی و سکوت گرایش دارند (مردان آلمانی روزانه 14000 و زنان آلمانی روزانه 24000 کلمه حرف میزنند. به نقل از رادیو آلمان), چرا؟ شاید الگوی غار-شکار به کمک ما بیاید. در زندگی غارنشینی, مردان به شکار میرفتند. شکار نیاز به سکوت و تمرکز دارد وگرنه شکار فرار میکند. اما زنان در غار زندگی به مراتب یکنواخت تر و ساعات طولانی و خسته کننده ای تا بازگشت مردان خود داشتند و حرف زدن میتوانست گذر زمان را برای آنان سریعتر کند علاوه بر اینکه نگهداری بچه ها, حرف زدن بیشتری را نیز طلب میکرد. شاید این تفسیر, دلنشین و یا مورد قبول نباشد اما با بسیاری از حقایق وفق میدهد.
به طور کلی هرگونه رفتاری که فقط در زنان و یا فقط در مردان مشابهت داشته باشد ریشه در زندگی غارنشینی دارد.
گرچه بسیاری از رفتارهای امروزی ما ریشه در عادات اجداد ما دارد اما در بین عادات و رفتار انسان امروزی, هیچکدام مانند رفتارهای جنسی او ریشه در طرز زندگی اجداد غارنشین او ندارد. در واقع شاید به جرات بتوان گفت که رفتار جنسی زن و مرد مدرن امروز, بدون هیچ تغییری دقیقا تکرار رفتار اجداد غارنشین ما است و سکس چیزی است که کمترین تاثیر را از تمدن و آداب شهرنشینی پذیرفته است.
از نظر طبیعت, هر آنچه بر سکس حاکم است فقط در جهت تولید بچه و ادامه نسل میباشد اما تضمینی که طبیعت به عنوانه پشتوانه تولید بچه ایجاد کرده است مکانیسمی است به نام مکانیسم پاداش.
طبیعت و تکامل, به قصد تشویق بشر به ایجاد رابطه جنسی و تولید بچه, لذت و ارضاء جنسی را به او پاداش میدهد و این مکانیسم طبیعی به حدی خوب عمل میکند که تا امروز ادامه نسل بشر را به خوبی تضمین کرده است.
به طور خلاصه, رفتار جنسی انسان از بیش از دو میلیون سال پیش تا همین امروز بدون هیچ تغییری ادامه یافته است (یادمان باشد که در تکامل, هر چیز تا زمانی که خوب عمل کند تغییر نمیکند).
@AndisheKonim
ادامه 👇
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_12) هومو ساپینس، انسان-میمونی بی رقیب هومو ساپینس ها که جدیدترین و آخرین نوع انسان هستند از حدود 300 هزار سال پیش در آفریقا شکل گرفتند و دنباله آنان تا امروز رسیده است. هومو ساپینس ها از حدود بیست تا سی…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_13)

الگوی غار - شکار , مدلی برای درک رفتار انسان امروزی

مدلی را در نظر بگیرید که یک گروه مثلا بیست نفره انسان های نخستین, به صورت گروهی و مشترک در یک غار زندگی میکنند. بررسی زندگی این گروه از اجداد ما میتواند الگویی از رفتار انسان امروزی به ما نشان بدهد.
در این طرز زندگی, چند عنصر کلیدی دارای بیشترین اهمیت هستند:
1, غار به منزله خانه و پناهگاه
2, آتش
3, شکار
4, پخت غذا
5, روابط جنسی و بچه
عناصر کلیدی این طرز زندگی, طی یک تا دو میلیون سال حاکم بر زندگی انسان های نخستین بوده و حتی تا امروز نیز در مناطقی از دنیا ادامه دارد. سوابق این طرز زندگی زمانی بسیار طولانی در اختیار داشته تا مهر خود را در ذخیره ژنتیک انسان حک کند و ما با یک بررسی ساده میتوانیم دریابیم که بسیاری از رفتارهای انسان تکنوکرات قرن بیست و یکم دقیقا همان چیزی است که اجداد لخت او به جبر طبیعت در درون غارها انجام میدادند.
در این نوع زندگی, گونه ای تقسیم کار صورت گرفته بود. مردها که قوی تر بودند به طور گروهی برای شکار میرفتند و زنها در غار میماندند و وظیفه نگهداری از فرزندان و آماده کردن گوشت شکار و جمع آوری میوه و دانه های خوراکی و پخت غذا را بر عهده داشتند.
شکارچی بودن میلیون ها ساله, روحیه یک شکارچی را در جنس مرد نهادینه کرده است. علاقه به جنگ, روحیه بی باکی و نترس بودن, از خطر استقبال کردن, قدرت تصمیم‌گیری سریع, علاقه به کار گروهی, توانایی پیاده‌روی های طولانی, علاقه به ورزش و مبارزه و رقابت, روحیه پرخاشگری در مرد امروزی ممکن است حاصل طرز زندگی شکارچی در دوران غارنشینی باشد. ساخت ابزار و علاقه به حفظ و تعمیر آن که در روحیه تعمیرکاری مرد امروزی به چشم میخورد نیز گونه ای دیگر از یادگارهای دوران غارنشینی برای مرد امروزی میباشد. با مقایسه هایی شاید بتوان موارد دیگری را نیز بر اینها افزود مثلا جهت یابی و تجسم فضایی بهتر مردان نسبت به زنان نیز از این گونه موارد میباشند.
وظایف زنان بیشتر و پراکنده تر اما با صرف قدرت بدنی کمتر همراه بوده است. برعکس مردان که فقط شکارچی و جنگجو بوده و به کارهای غار کاری نداشتند و پس از بازگشت از شکار فقط به خوردن و استراحت کردن میپرداختند, زنان همه کارهای داخل و اطراف غار را بر عهده داشتند. زنان مشق گرداندن خانه را حداقل دو میلیون سال بر عهده داشته اند و امروزه نیز کماکان بر عهده دارند (گرچه این تمایل در زنان امروزی کشور به کشور تفاوت میکند اما حتی در کشورهای غربی نیز تمایل زنان به کار خانه بسیار بالا است). حفظ آتش و ذخیره کردن مواد غذایی و نظارت بر مصرف آن نیز بر عهده زنان بود. شاید دقت کرده باشید که امروزه نیز نظارت دقیق مواد غذایی هر خانه و نحوه و میزان مصرف آن توسط اعضاء خانه از موارد بسیار مورد توجه زنان است.
به عنوان یک تجربه شخصی مثالی را ذکر میکنم. به مدت ده سال به طور منظم هر هفته با چندین خانواده به پیک نیک میرفتیم و همانگونه که رسم خوب این پیک نیک ها است, هر خانواده مقداری مواد غذایی با خود می آورد که همه را روی میز گذاشته و به طور اشتراکی خورده میشد. اتفاقی که افتاد این بود که مردها نه به غذایی که خود آورده بودند و نه به غذای دیگران هیچ توجهی نداشتند و برایشان اهمیتی نداشت که دیگران چه میخورند و به چه مقدار میخورند اما زنان گروه نه تنها حساب و کتاب غذایی را که خود و دیگران آورده بودند به دقت داشتند بلکه موقع غذا خوردن, بشقاب تمام افراد را زیر نظر داشته و نسبت به آن اظهار نظر و بعدها انتقادات و اعتراضاتی میکردند و سعی میکردند که توجه مردها را به اجحافات دیگران جلب کنند و همین اعتراضات غذایی زنان, در نهایت گروه را رفته رفته کوچکتر کرده و در نهایت از بین برد.
برای بیش از دو میلیون سال, مردان صبح از غار خارج میشدند و به دنبال غذا و شکار میرفتند و زنان در عین انجام کارهای درون غار و نگهداری از بچه ها, با دلشوره چشم به راه مردان خود بودند که با دست پر به خانه (غار) بازگردند زیرا شکار خطرناک بود و بسیاری از مردان در حین شکار کشته یا مجروح میشدند. آیا دلشوره دائمی که در زنان امروزی نهادینه شده, ریشه در همان دلشوره چشم به راه بودن بازگشت مرد غارنشین دارد؟ آیا جالب نیست که امروزه زنان به دست پر داشتن مردان هنگام بازگشت از کار روزانه اهمیت میدهند حتی اگر در خانه انبوهی از مواد غذایی وجود داشته باشد؟ (ضرب المثل ایرانی: مردی که نون نداره, اینقدر زبون نداره).
برای صدها هزار سال مردها آورنده غذا (نان آور) و زنان آماده کننده غذا بوده اند. بی معنی نیست که امروزه زنها برای به دست آوردن دل مردها, برای آنان غذای خوشمزه درست میکنند و مردها برای به دست آوردن دل زنها, آنها را به رستوران دعوت میکنند

@AndisheKonim
ادامه 👇
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_12)

هومو ساپینس، انسان-میمونی بی رقیب

هومو ساپینس ها که جدیدترین و آخرین نوع انسان هستند از حدود 300 هزار سال پیش در آفریقا شکل گرفتند و دنباله آنان تا امروز رسیده است. هومو ساپینس ها از حدود بیست تا سی هزار سال پیش با از بین رفتن سایر گونه های انسانی, بدون هیچ رقیبی به تثبیت جایگاه خود بر روی زمین پرداخته و نسل خود را به طور پیوسته تا امروز افزایش داده اند. نئاندرتال ها, آخرین و جدی ترین رقیب انسان امروزی, به دلیل هوشمندی کمتر, در تنارع بقا از روند تکامل حذف شدند. هومو ساپینس ها ابزارهای بهتری میساختند و در نتیجه بیشتر شکار میکردند و منابع محدود شکار آن هم در عصر یخبندان را که شکار کمتری یافت میشد در اختیار خود میگرفتند و این یکی از دلایل انقراض احتمالی نئاندرتال ها بود. در جنگهای احتمالی بین انسان امروزی و نئاندرتال ها, برد با انسان امروزی بود که به این وسیله نئاندرتال ها را کشته و احتمالا میخورده اند.

لذت انسان امروزی از قتل و شکار:

روحیه شکار و شکار دوستی در انسان امروزی که دیگر دلیلی برای شکار وجود ندارد ریشه در اجداد میلیونها ساله او دارد. انسان امروزی از شکار فقط به خاطر شکار لذت میبرد و نیازی به گوشت آن ندارد. حتی بسیاری از شکارها, حیواناتی مثل خرس و فیل هستند که انسان گوشت آنها را نمیخورد اما از قتل آنان لذت میبرد. لذت و هیجان تعقیب و گریز, احساس خطر, به دام انداختن حیوان و در نهایت کشتن حیوان و غلبه بر او, چیزی را در انسان امروزی ارضا میکند که در اجداد او وسیله ادامه زندگی و بقا بوده است. شکارچیان امروزی به طور عمده مردان هستند و این با واقعیات تکاملی کاملا تطبیق دارد. طی چند میلیون سال زندگی در طبیعت, شکار و جنگ همیشه وظیفه مردان بوده و این غریزه تکاملی در ژنهای انسان تنیده شده و تا امروز ادامه پیدا کرده است. به همین دلیل, جنگ برای انسان فقط حاصل اختلاف نیست بلکه یک نیاز تکاملی است و به همین دلیل تلاش برای خاموش کردن شعله های جنگ همیشه بی ثمر بوده است. و باز هم نقش اول مردها در جنگ با سابقه تکاملی انسان هماهنگی دارد. جنگ و دفاع از خود و خانه و از زنها و کاربرد اسلحه, طی میلیونها سال وظیفه مردان بوده و تا امروز همان شرایط ادامه داشته است. گاهی این پرسش و تعجب برای ما پیش می آید که انسان چه گونه به راحتی هم نوع خود را میکشد و سر او را با کمال خونسردی قطع میکند (داعش و طالبان و کشتار روآندا) و پس از آن به زندگی عادی ادامه میدهد. پاسخ این است که متاسفانه بسیاری از انسان ها از کشتن و سر بریدن لذت میبرند و ارضا میشوند و با این کار, خوی تکاملی میلیونها ساله را که در ژنهای آنان ثبت شده در خود ارضا میکنند. مثالهای زیادی از جنایتکاران وجود دارد که در خانه پدری مهربان و همسرانی عاشق هستند. آنان آدم سر میبرند, شکنجه میکنند, و در عین حال شعر میگویند, نقاشی میکشند و پیانو مینوازند. در طبیعت انسان, وجود اینها در کنار یکدیگر ممانعتی ندارد. ریشه تمام اینها را شاید بتوان در تکامل انسان غارنشین جست و جو کرد.

الگوی غار - شکار برای درک رفتار انسان امروزی:

درک رفتار انسان امروزی بدون بررسی الگوهای تکاملی او غیرممکن است. اجداد انسان امروزی, سابقه غارنشینی اقلا دو میلیون ساله دارند. اینکه انسان های امروزی در شهرها زندگی میکنند و کت و شلوار یا دامن و کفش پاشنه بلند میپوشند و از چنگال استفاده میکنند و موقع مرغ خوردن حتی لبهای آنان چرب نمیشود نباید ما را در باره خصوصیات غریزی انسان به اشتباه بیندازد. شهرنشینی و آداب آن پدیده ای بسیار بسیار جدید در تاریخ انسان است و برای اکثر ملل روی زمین سابقه ای یکی دو هزار ساله دارد. تاثیر زندگی و خلق و خوی شهرنشینی هنوز وارد ژنها و خصوصیات ارثی انسان نشده و بسیاری از رفتارهای ما کماکان مدلی از زندگی انسان غارنشینی اجداد ما است. البته سبک زندگی غارنشینی یا جنگل نشینی در انسان امروزی هنوز به طور کامل از بین نرفته و ما کماکان در جزایر دورافتاده اقیانوس آرام و اندونزی و یا قعر جنگل های آمازون میتوانیم اجداد جنگل نشین شکارچی خود را بدون هیچ تغییری رو به روی خود ببینیم.
مدلی را در نظر بگیرید که یک گروه مثلا بیست نفره انسان های نخستین, به صورت گروهی و مشترک در یک غار زندگی میکنند. بررسی زندگی این گروه از اجداد ما میتواند الگویی از رفتار انسان امروزی به ما نشان بدهد.

ادامه دارد...


@AndisheKonim
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_11)

گلوگاه تکاملی


انسان هوموساپینس یا هوشمند که آخرین شاهکار در کارخانه انسان سازی طبیعت است, پس از خروج از آفریقا, به همان راهی رفت که نیاکانش رفته بودند. آنها دو شاخه شدند. دسته ای از آسیای صغیر به اروپا رفتند و دسته ای از مسیر ایران کنونی راهی شرق آسیا شدند. اما سر راه خود با انسانی برخورد کردند که چند صد هزار سال از ظهورش بر کره زمین میگذشت: نئاندرتال.
نئاندرتال ها بسیار به انسان امروزی شبیه بودند. ابزار میساختند. برای خود از صدفها تزئینات درست میکردند, خود را آرایش و رنگ آمیزی میکردند, صحبت میکردند, نقاشی میکشیدند, مردگان خود را با آئین خاص دفن میکردند و...
نئاندرتال ها بسیار به انسان امروزی شبیه بودند اما هوشمندی کمتری داشتند. ابزارهای ساخت آنان, ظرافت کمتری نسبت به ابزار انسان های هومو ساپینس داشت. تمرکز آنان به طور کامل روی شکار بود و رژیم غذایی کاملا گوشتخواری داشتند در حالی که هومو ساپینس ها به جمع‌آوری دانه و ریشه و میوه هم میپرداختند. و همین متکی بودن مطلق نئاندرتال ها به رژیم گوشتخواری و عدم توجه به غذای گیاهی, آنها را به خصوص در عصر یخبندان که شکار کمتری گیر می آمد آسیب‌پذیرتر کرد.

انقراض نئاندرتال ها
نئاندرتال ها حدود ده هزار سال با انسان امروزی تداخل زمانی داشتند. ارتباط آنها با یکدیگر دقیقا مشخص نیست. آنها به یقین با یکدیگر رابطه جنسی داشتند چرا که در بدن انسان امروزی ژن نئاندرتال موجود است. نئاندرتال ها حدود بیست تا سی هزار سال پیش ناپدید شدند. دلیل قطعی آن را کسی نمیداند. یک دلیل میتواند اتکای آنان به شکار باشد که در عصر یخبندان, به خاطر کمبود شکار آنان را آسیب‌پذیر کرد. دلیل دیگر جنگ با انسان امروزی است. ممکن است آنها به خاطر رقابت بر سر منابع غذایی, توسط انسان امروزی کشته شده باشند. حتی ممکن است انسان های امروزی نئاندرتال ها را به عنوان غذا خورده باشند. آدمخواری در انسان امروزی تا همین امروز نیز شایع بوده است.
پاره ای نیز معتقدند که نئاندرتال ها منقرض نشدند بلکه در انسان امروزی ترکیب شدند و انسان امروزی در واقع ترکیبی از نئاندرتال و هومو ساپینس است.

گلوگاه تکاملی
تا چند ده هزار سال پیش, علاوه بر انسان امروزی, چند نوع انسان دیگر نیز به طور همزمان زندگی میکردند اما نکته جالب این است که انسان امروزی در حال حاضر, از نظر ژنتیک بسیار یکدست و یکنواخت است به طوری که میتوان گفت امروزه تنها یک نوع انسان بر روی زمین زندگی میکند. پس بقیه چه شدند؟
یکی از پاسخ ها وجود گلوگاه تکاملی در چند ده هزار سال پیش است. مثلا فوران عظیم یک آتشفشان در اندونزی, شرایط زیستی کره زمین را به شدت نامناسب کرد و بعد ها نیز عصر یخ, باعث شد که فقط باهوش ترین انسان از چنگ گلوگاه های تکاملی جان به در ببرد و انسان امروزی یکه تاز کره زمین باشد.
به راستی چه میشد اگر نئاندرتال ها و یا سایر انواع انسان با درجات هوش کمتر, امروزه وجود داشتند؟ در زمانی که انسانهای امروزین, یکدیگر را کشته و یا برده میکنند, بسیار احتمال داشت که بلای بدتری بر سر سایر انواع انسان, چنانچه امروزه وجود داشتند می آوردند و آنها را به بردگی و اسارت "قانونی" میکشاندند. شاید رحم طبیعت بوده باشد که آنان زودتر منقرض شده و چنین روزهایی را ندیدند.

ادامه دارد...

@AndisheKonim
اندیشیدن تنها راه نجات
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_نه) انسانهای متفاوت و بقای اصلح اولین گروه انسانهای نخستین که از آفریقا مهاجرت کردند, سه قاره آفریقا و اروپا و آسیا را فرا گرفتند. کشف آتش سبب شده بود که انسان بتواند به عرض های جغرافیایی بالاتر با هوای…
#دگرگونش_پستانداران و ظهور خانواده انسان-میمون (#بخش_ده)

نبرد مغزها


انسان امروزی یا انسان هوشمند (هومو ساپینس) آخرین و پیشرفته ترین انسانی است که در شرق آفریقا به وجود آمد.
تاریخ پیدایش انسان امروزین را به تقریب میتوان 200 هزار سال پیش در نظر گرفت.
پرسش: آیا انسان امروزین ناگهانی به وجود آم؟
پاسخ: خیر. این اتفاق به تدریج افتاد. تکامل زمان بر است. زمان دقیقی برای به وجود آمدن آن نمیتوان تعیین کرد. اعداد تقریبی هستند و بر مبنای مطالعه سنگواره ها مشخص میشوند.
پرسش: انسان امروزین از چه به وجود آمد؟
پاسخ: از تکامل انسان های راست قامت قبلی که در شرق آفریقا زندگی میکردند و مهاجرت نکرده بودند.
پرسش: پس آدم و حوا چه میشوند؟
پاسخ: از نظر علمی وجود نداشتند و چنین تعبیراتی درست نیست. داستان آدم و حوا را میتوان نمادین در نظر گرفت. راه علم از راه اعتقادات جدا است. علم بر پایه شواهد قابل سنجش نظر میدهد.
پرسش: برای اثبات تکامل انسان امروزی از انسانهای قبلی و در نهایت میمونها, چه شواهدی وجود دارد؟
پاسخ: سنگواره های استخوانی، حد فاصل انسان امروزی و میمونهای شرق آفریقا را به خوبی نشان میدهند. همچنین از تکامل ابزارسازی انسانهای نخستین, آثار زیادی به دست آمده به علاوه شواهد زیادی از سکونتگاه ها و بقایای آتش و مواد غذایی مورد مصرف آنان جملگی اطلاعات بسیار زیادی را در تکمیل این زنجیره تکاملی به ما نشان میدهند.
پرسش: شواهد غیر فسیلی چطور؟
پاسخ: مطالعه شواهد آب و هوایی شرق آفریقا، میلیون ها سال پیش که پوشیده از جنگل بود تا امروز که ناحیه ای بیابانی است با داستان تکامل انسان از میمون تطابق کامل دارد.
پرسش: شواهدی از علوم دیگر هم وجود دارد؟
پاسخ: بله. مطالعات زمین شناسی آفریقا و جدا شدن عربستان از آفریقا همگی با داستان تکامل انسان تطبیق دارد. حتی قسمتهای دیگری از شرق آفریقا در حال ترک خوردگی هستند و در آینده قطعه بزرگ دیگری نیز از آفریقا جدا شده و دریای جدیدی نیز شکل خواهد گرفت.
پرسش: آیا تکنولوژی جدید این فرضیات را تایید میکنند؟
پاسخ: خوشبختانه علم ژنتیک میخ آخر را بر تابوت خرافات کوبید. با مطالعه ژنهای انسان امروزی و مقایسه آن با ژنهای انسانهای منقرض شده و نیز بررسی ژنوم خانواده میمون سانان, میتوان ردپای انسان امروزی را دقیقا تا میمونهای استوایی آفریقا تعقیب کرد.
امروزه هر کس میتواند با پرداخت مبلغی, از تاریخچه ژنتیک اجداد خود در هزاران سال پیش و مهاجرت آنان از قاره به قاره مطلع شده و اطلاعات فوق را از طریق اداره پست دریافت کند.
پرسش: اگر روزی معلوم شود آدم و حوا وجود داشته اند و فرضیه تکامل انسان پوچ بوده, آیا به نادانی خود اعتراف میکنید؟
پاسخ: تکامل انسان با توجه به وسعت شواهد, دیگر فرضیه نیست و تبدیل به اصل علمی شده است. امروزه دیگر هیچ دانشگاه و دانشمندی به دنبال این نیست که تکامل را اثبات کند و مراجع علمی دیگر پول خود را در این راه هزینه نمیکنند. یونسکو دهه ها است که مقالات علمی در تایید تکامل را قبول نمیکند چون آن را تایید شده میداند. در زمانی که دانشمندان حتی بقایای خرده های غذا لای دندانهای انسانهای نخستین و بیماریهای آنان را مطالعه میکند, دانشمندان وقت خود را روی جزئیات زندگی انسانهای حد فاصل انسان امروزی و میمون ها میگذارند. پس پافشاری بر آدم و حوا چوب به مرده زدن است.
پرسش: اگر ما بر اعتقادات خود پافشاری کنیم چه؟
پاسخ: این همیشه راحت ترین راه زندگی است. اعتقاد همیشه آسانتر از آزمایش است و هزینه هم ندارد.
پرسش: اگر انسان امروزی انسان هوشمند نامیده میشود, معنی اش این است که انسان های قبلی هوش نداشتند؟
پاسخ: این اسم گذاری نوعی اسم گذاری خودخواهانه انسان امروزین است. نه تنها انسانهای نیاکان ما هوشمند بودند بلکه میمونها و سایر حیوانات نیز از درجاتی از هوش برخوردارند. اما نکته غیر قابل انکار این است که حجم مغز انسان از ابتدا تا امروز بزرگتر شده و کارایی آن افزایش یافته و در نتیجه میتوان انسان امروزین را هوشمند ترین حیوان دانست.
پرسش: آیا انسان امروزی حیوان است؟
پاسخ: بعد از این همه بحث، این پرسشی بی مورد است. البته که انسان حیوان است اما حیوانی با هوش بسیار پیشرفته.
پرسش: آیا هوش انسان رو به پیشرفت است؟
پاسخ: بله. تکامل ادامه دارد.
پرسش: اگر تکامل ادامه دارد یعنی ما کامل ترین و باهوش ترین موجود نیستیم؟
پاسخ: باهوش ترین نسبی است. در زمان حاضر هستیم اما احتمالا نسلهای بعدی از درجات هوشی بالاتری برخوردار خواهند بود و مغز انسان کماکان رو به بزرگتر شدن خواهد رفت.
پرسش: تکامل دیگر چه چیزهایی را در انسان دگرگون خواهد کرد؟

@AndisheKonim
ادامه 👇
Ещё