اندیشیدن تنها راه نجات

#هیپاتیا
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndisheKonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #فیلم #آگورا
کیفیت 360p
زیرنویس چسبیده

خلاصه داستان : آگورا فیلمی در سبک درام تاریخی به کارگردانی آلخاندرو آمنابار است. ریچل وایس، اسکار آیزاک، همایون ارشادی و مکس مینگلا از بازیگران حاضر در این فیلم می‌باشند. آگورا در لفظ یونانی باستان به معنای مجلس یا محفل و مکان تجمع است. داستان فیلم درباره #هیپاتیا ستاره‌شناس و فیلسوف در اسکندریه در دوران حکومت روم بر این سرزمین در قرن چهارم میلادی است.


@Andishekonim
#هیپاتیا نخستین زن فیلسوف تاریخ

#هیپاتیا (زادۀ یکی از سال‌های حد فاصل 350 تا 375 میلادی و درگذشتۀ 415 میلادی) فرزند تئون، اهل اسکندریۀ تحت امپراتوری بیزانس، فیلسوف زن نوافلاطونی، اخترشناس و نخستین زن ریاضیدان جهان بود. او با آموزش‌های پدرش، تئون، که رئیس دانشگاه اسکندریه بود پرورش یافت. یکی از گفته‌های تئون به دختر فرهیخته‌اش این بود: «دخترم! حق فکرکردن را برای خودت حفظ کن؛ زیرا حتی اشتباه اندیشیدن بهتر از هرگز نیاندیشیدن است».
🛳 روزی از پدر درخواست سفر برای کسب دانش کرد. پدر نیز با چشمانی اشک‌بار آتن و روم را پیشنهاد داد و گفت: «ارمغان و سوغات سفر در این دو شهر متمدن، جز فرزانگی و حکمت نیست». بانو تقریباً به مدت ده سال در اروپا سفر کرد.
❤️ او شبیه آتنا الههٔ یونانی بود؛ صورتی کاملاً یونانی و گیسوان پرپیچ وخم بلندی داشت. مردان دلباختۀ او می‌شدند و عشقشان را ابراز می‌کردند. جواب او این بود: «تاکنون کسی را نیافته‌ام که به اندازه ” تنهایی ” شایسته رفاقت و همسری باشد». او هیچگاه به خواستگاری که ذهن و فلسفهٔ او با ذهن و فلسفهٔ خودش برابری کند، برخورد نکرد یا گویا برای او همسر مناسب و همتایی وجود نداشت.
🏛 شهرت و محبوبیت #هیپاتیا در فلسفه و ریاضی و… آنقدر پرآوازه گردید که مرزها را درمی‌نوردید، همه‌جا سخن از #هیپاتیا بود. او پیوسته همانند مردان بالاپوش بلند دانشگاهی به تن می‌کرد و تاجی از برگ درخت غار به سر داشت. موهای بلندش حلقه‌حلقه در پشتش رها شده بود؛ این تاج را دانشگاه آتن همه‌ساله به دانشجویان فارغ‌التحصیل برترش اهدا می‌کرد. وی از هر لحاظ به استادی خردمند و ژرف‌اندیش شبیه بود.
برای تدریس در دانشگاه اسکندریه در رشتهٔ فلسفه و ریاضیات دعوت شد و نظریه‌های نوافلاطونی #فلوطین و ایامبلیکوس و آثار #ارسطو را در موزهٔ اسکندریه تدریس می‌کرد. نامداران بسیاری در کلاس‌های تدریس بانو شرکت می‌جستند. وقتی شروع به تدریس می‌کرد، مردم در خیابان نزدیک ساختمان موزه ازدحام می‌کردند تا حداقل صدای او را بشنوند.
⚫️ در آن زمان اسکندریه از مراکز مهم مسیحیت بود و تفکرات دیگر با عنوان کافرکیشی به‌شدت سرکوب می‌شدند. دانش‌هایی که #هیپاتیا بر روی آن‌ها کار می‌کرد، از دید روحانیون برای مردم مضر و گمراه‌کننده می‌نمود و اینکه یک زن به فلسفه بپردازد، غیر قابل تحمل بود. #هیپاتیا توسط «سیریل»، اسقف شهر اسکندریه، متهم به جادوگری و توطئه علیه مسیحیت شد. در یکی از روزهای ماه مارس سال ۴۱۵ میلادی مردم نادان خشمگین که اسقف سیریل آن‌ها را تحریک کرده بود، به رهبری پیتر نامی که قاری کلیسا و نایب نوحه‌خوانی بود روانهٔ کلاس درس هیپاتیا شده بودند. در یک لحظه اوباش به درون کلاس ریختند. آنها ناسزاگویان نام #هیپاتیا را بر زبان داشتند. در یک چشم‌برهم‌زدن شاگردان وفاداری که او را در پناه گرفته بودند کشته شدند. سپس اوباش متعصب ردای دانشگاهی‌اش را گسستند و تاج برگ غار را از سرش برداشتند و گیسوان عطرآگین و انبوهش را گرفتند و درحالی‌که موهایش را می‌کشیدند بانو را از کلاس درس تا کلیسای شهر بردند. در میان راه نیز ابتدا دستان وی را شکستند، سپس لباسش را پاره‌پاره و برهنه‌اش کردند، شلاقش زدند، چندین کوزه و فنجان سفالین کلیسا را بر سنگ‌های کف کوباندند و با تکه‌های آن بارها و بارها بر سر و تن هیپاتیا زدند و سر تا پای او را با سنگ و چوب زخم‌دار ساختند و بدنش را زیر ضربات سخت خرد کرده بودند تا به کلیسا رسیدند. سپس دسته‌جمعی و یکباره به او حمله کردند و از زمین سنگ‌ها برداشتند. آنقدر بر او زدند که تندیسی از سنگ به وجود آمد. یکی از بزرگترین زنان تاریخ با وضعی ناخوشایند، در زیر آوار سنگ‌ها له شد و خون‌آلود جان داد.
بعد از آن نوبت به چاقوهای صدفی جهالت، تعصب و جمود فکری رسید، تا بدان وسیله پوست تنش را کندند؛ و در پایان، جسد بی‌جان این نماد آگاهی‌بخشی و خردورزی روی خرمنی از حقارت، فرومایگی و تعصب کور مذهبی قرار داشت که گوشت تنش را تراشیدند، از استخوان جدا و تکه‌تکه کردند و تکه‌های آن را در کوچه‌های اسکندریه به هر سو گرداندند و آنگاه به آتش سپردند و در سینارون (محل سوزاندن اجساد مردگان) سوزاندند و مراقب بودند هیچ‌کس خاکسترش را مطالبه نکند. سپس خاکستر را در رودخانه ریختند و از آن پس فاتحانه سرود خواندند و آواز شادمانی سر دادند. گویی مرگ او فصل بزرگی در تاریخ فلسفه بود.



@AndisheKonim