اندیشیدن تنها راه نجات

#نقد
Канал
Логотип телеграм канала اندیشیدن تنها راه نجات
@AndisheKonimПродвигать
5,31 тыс.
подписчиков
22,7 тыс.
фото
21,1 тыс.
видео
8,79 тыс.
ссылок
کانال اندیشه(گسترش علم و مبارزه با خرافات، ادیان، شبه علم) آیدی ادمین @Printrun @Salim_Evolution گروه تلگرامی عقاید محترم نیستند https://t.me/+afAiwBquqnIyZTli اینستاگرام https://www.instagram.com/p/Cpxu3rcjtzV/?igshid=YmMyMTA2M2Y= کتابخانه کانا
برخی از ویژگیهای #نقد درست


⭕️ ١. هدف از نقد و انتقاد، بهتر فهمیدن و دقیق فهمیدن یک موضوع است

🔴 ٢. هدف از نقد و انتقاد، نزدیک‌کردن یک فکر و نظریه به واقعیت است.

⭕️ ٣. اظهارنظر با نقد متفاوت است. اولی مخاطب خاصی ندارد اما دومی برای اصلاح فکر، سخن و عمل دیگری است.

🔴 ٤. نقاد از این عبارات، به فراوانی استفاده می‌کند: حدس می‌زنم، تصور می‌کنم، به‌ نظرم می‌آید، شواهد این‌گونه نشان می‌دهد و آمار چنین تصدیق می‌کند.

⭕️ ٥. فردِ منتقد در بیان و لحن، احساسی و عصبانی نیست، ادب و صداقت او مقدم بر انتقاداتش است.

🔴 ٦. فردِ منتقد اساسا متن، سخن و فکر فرد را نقد می‌کند و نه شخص او را.

⭕️ ٧. منتقد بر نویسنده متن، القاب نمی‌گذارد‌.

🔴 ٨. پیش‌ذهنیت از نویسنده یک متن، نقد و انتقاد را مخدوش و بی‌اعتبارمی‌کند.

⭕️ ٩. افرادی که نقد می‌کنند باید در حوزه تخصصی خود نقادی کنند.


📄 دکتر محمود سریع القلم

#اندیشه_کنیم

@AndisheKonim
من به اعتقادات توی
مسلمان
#توهین می‌کنم.

زیرا اعتقادات تو
بی‌منطق و عامیانه‌اند.

اعتقادات تو حق
زندگی مرا محدود می‌کند.

اعتقادات تو برهم‌زننده ارتباطات اجتماعی مردم کشور من بوده است.

اعتقادات تو دکان مشتی
شیاد و دروغگو بوده است.

اعتقادات تو پرورش
دهنده ریا و چاپلوسی‌اند.

اعتقادات تو در زندگی
شخصی من مداخله می‌کند.

اعتقادات تو حق زندگی را فقط برای تو و هم‌فکرانت قائل است.

اعتقادات تو ضد زن است.

اعتقادات تو جهان
را ناامن کرده است.

اعتقادات تو گسترش
دهنده فقر و عقب‌ماندگی است.

اعتقادات تو فقط
مقدسات خودت هستند.

اعتقادات تو حال
من را به هم ‌می‌زند.

پس احترام به عقاید تو توهین به شعور و شخصیت انسان‌های خردمند است. از من توقع احترام به چنین عقایدی را نداشته باش
یا عقل داری یا دین ، حق انتخاب با خودت! اما اگر دین را انتخاب کردی، به دیگران احترام به خزعبلات خود را تحمیل نکن !

#نقد_دین
#مغلطه_ی احترام به #عقاید




@AndisheKonim
▪️بی علاقگی به سرنوشت جامعه بصورت خودخواهی فردگرایانه در جوامع مدرن دیده می شود؛ به عقیده من تمام مسائل جهان ما، از بقای کره زمین، قحطی درآفریقا و دیکتاتوری های سیاسی گرفته تا پیشرفت ایدز، همگی مارا به قبول مسئولیت هایمان فرا می خوانند.
آنچه ضامن دموکراسی است تنها یک قانون اساسی خوب با بندهای خوب نیست. دموکراسی شرط لازم آزادی است، اما شرط کافی نیست. بدون شهروندانی آگاه به ارزشهای عام، دموکراسی معنا ندارد. این ارزشهای عام را شهروندان باید از شعر، فلسفه و علوم اجتماعی استخراج کنند.

👤 #رامین_جهانبگلو
📚 #نقد_عقل_مدرن


@Andishekonim
Audio
MP3 Recorder
🎙#پادکست

🎧 #نقد#کتاب #راز و توهم(قانون)
شبه‌ علم
#جذب

اجرا#آبتین_پوریا



@AndisheKonim1
#نقد_بهائیت

🌱بهاییت دین آلودگی و عدم اهمیت به نظافت و پاکیزگی است‌

⚡️عبد البهاء (یکی از رهبران بهائیت) سالی یک بار به حمام می رفته است!
😐😐

📘بدیع الآثار صفحه ۱۶۲


#اندیشه_کنیم
@AndisheKonim
#نقد_بهائیت

⚡️بها الله خود شیفته ترین مرد دنیا به پیروانش می گوید : جز من چیزی را نبینید و کلامی را نشنوید و در برابرم جاهل و فقیر شوید تا از علم و ثروتم بهتون بدم

📙کتاب ادعیه حضرت محبوب صفحه ۴۰۹

#اندیشه_کنیم

@AndisheKonim
#نقد_بهائیت

⚡️آیین بهایی یکی از ادیان می باشد که پیروانی در دنیا دارد و با بودجه های سنگین در حال تبلیغ شدید آن مخصوصا در ایران هستند.

⚡️متاسفانه عده ای برای فرار از اسلام در دام بهاییت می افتند و مروجان بهاییت نیز از این اوضاع استفاده می کنند و به مظلوم نمایی و تبلیغ می پردازند لذا لازم دیدیم جعلیات و خرافات این دین را افشا کرده و به نقد این آیین بپردازیم.


🌱اهانت زشت و ناپسند بها الله به تمام مردم دنیا به غیر از بهاییان

✍🏼بها الله می گوید : هر کس بهایی نشود، در زمره‌ی جاهل ترین مردم است، حتی اگر به همه‌ی علوم احاطه داشته باشد.

⬅️ 《اگر نفسی الیوم بجمیع علوم ارض احاطه نماید و در کلمه بلی توقف کند لدی الحق مذکور نه و از اجهل ترین ناس به》.... به بیان ساده تر : اگر امروزه کسی به همه‌ی علوم زمین اشراف داشته باشد اما بهائیت را نپذیرد نزد خدا جاهل ترین مردمان خواهد بود.

📘کتاب "بها الله و چند لوح دیگر" صفحه ۱۱۱

⬅️و همچنین در کتاب "بدیع" در خصوص اینکه غیر بهاییان جاهل ترین مردم هستند ولو اینکه به همه‌ی علوم تجربی احاطه داشته باشد، چنین می نویسد : 《الیوم اطلاق اسم عالم برای احدی نخواهد شد مگر آن که نفوسی که بقمیص ایمان امر بدیع مزین شده اند》.

📗کتاب "بدیع" صفحه ۱۳۸ و ۱۳۹

⁉️آیا این عقلانی است که شخصی که مدعی نبوت و رسالت الهی بوده، مردمان و بالخصوص اهل علم و دانش را که بهایی نیستند جاهل خطاب کند؟

👈این بسیار بی منطقی به دور از ادب است که تمام مردمان دنیا را بخاطر عدم پذیرش یک باور مذهبی جاهل خطاب کنیم!.


#اندیشه_کنیم

@AndisheKonim
آیا خداوند وجود دارد؟
<unknown>
🔴آیا خدا وجود دارد؟

🔸بررسی
#برهان_های اصلی #اثبات_خدا.

🔸بیان برهان ها و
#نقد و #ایرادات آنها.

فایل صوتی

#اندیشه_کنیم
@AndisheKonim
#نقد_دین چه دستاوردی برای ایران دارد؟
(بخش سوم و پایانی)

نقد دین در ایران

جوانه های نقد دین در مشروطه شکفت. ایرج میرزا، ملک الشعرای بهار و چند شاعر عصر مشروطه دین را در قالب شعرهای طنزآمیز و زیبای خود به موضوع نقد بدل کردند اما اغلب متفکران دوران مشروطه، صادقانه یا از سر مصلحت گرائی یا عوام فریبی، بر آن بودند یا چنین وانمود می کردند که «اسلام حقیقی» با دموکراسی، دستاوردهای علمی و فرهنگی مدرن و با توسعه اقتصادی و سیاسی در تضاد نیست و نقد تفسیرهای بنیادگرایانه سنتی دین برای گذار به تجدد و مدرنتیه کافی است. در سایه این تصور نقد دین به حاشیه رانده شد.

دموکراسی خواهان ایرانی به دوران پهلوی اول و دوم با استبداد و سلطه قدرت های بزرگ مبارزه می کردند. روحانیت شیعه نیز به انگیزه حفظ مذهب از دستبرد مدرنیزاسیون تحمیلی دوران پهلوی با استبداد و آن چه نفوذ غرب می نامید به مقابله برخاسته بود.

بستر مشترک در عمل به توهم همراهی دین ناباوران و دین باوران معترض انجامید و نقد دین را از دستور روز چنان حذف کرد که حتی کمونیست های ایرانی نیز از نقد ریشه ای،جامع، مستمر و نظامند دین پرهیز می کردند.

یکی دو چهره انگشت شمار که به نقد دین برخاستند چون احمد کسروی به قتل رسیدند یا چون ذبیح بهرزو به حذف فرهنگی محکوم شدند.

صادق هدایت در سه کتاب داستان آفرینش، توپ مروارید و البعثه الااسلامیه فی البلاد الفرنجیه، خالق و دین و در آثاری چون «علویه خانم و ولنگاری» خرافه های دینی را در قالب طنز نقد کرد. هر سه کتاب او در نقد دین همواره در فهرست کتاب های ممنوعه جای داشتند.

ذبیح بهروز در شعرهای طنز آمیز و زیبای خود که بعدتر در کتاب های مرات السریر، گند باد آورد و معراج نامه گردآمدند اما هرگز در ایران منتشر نشدند، به نقد دین برخاست.

بهروز از بزرگ ترین پژوهشگران ایران بود اما حذف فرهنگی و توطئه سکوت با او چنان کرد که اغلب روشنفکران دین ناباور ایرانی نیز او را نمی شناسند.

کتاب بیست و سه سال از انگشت شمار آثاری بود که در دوران انقلاب اسلامی در نقد تاریخ مقدس دین منتشر شد.


پس از انقلاب دکتر آرامش دوستدار عمیق ترین مباحث را در نقد فرهنگ دینی مطرح کرده است. انتشار آثار او در ایران ممنوع است. نشریات داخلی از انتشار «ردیه» بر افکار او استقبال می کنند و هرچند ردیه نویسان حتی نام کتاب «امتناع تفکر در فرهنگ دینی» او را کامل نمی نویسند.

جمهوری اسلامی و نقد دین

جمهوری اسلامی دین را به زندگی روزمره مردم تحمیل و چون هر حکومت استبدادی دیگر طنز و شوخی را به سلاحی علیه خود بدل کرد.

نسلی که در جمهوری اسلامی به مدرسه رفت، کودکی خود را با نماز و روزه اجباری، ریا و ترس از روز قیامت با وحشت زیست، اکنون قد کشیده، به عرصه فرهنگ و رسانه ها پا گذاشته و کودکی، نوجوانی و جوانی از دست رفته خود را با نقد و طنز دین پاسخ می دهد.

شوخی و مطایبه در نقد دین در جامعه در نخستین سال های جمهوری اسلامی رواج یافت، به دوران ۸ ساله ریاست جمهوری رفسنجانی رونق گرفت اما در ۴ ساله اول ریاست جمهوری خاتمی کاهش یافت.

با شکست اصلاح طلبان مذهبی در عرصه سیاسی و نظری و در دهه گذشته این روند چندان در جامعه رونق گرفته است که هر هفته لطیفه ای تازه در نقد دین ساخته و دهان به دهان می چرخد.

اما رونق نسبی نقد دین در ایران تنها حاصل دینی بودن حکومت جمهوری اسلامی یا واکنش بدان نیست و عامل مهم دیکری نیز در عرصه دست اندرکار است..

لایه هائی از جامعه ایرانی در بستر تجربه های تلخ سه دهه گذشته به ناچار به نقد فرهنگ و سنت های ملی و دینی خودبرخاسته اند و نقد فرهنگ از نقد دین، مهم ترین مولفه فرهنگ ایرانی، آغاز می شود.

نقد گذشته نقد دین را به نیاز و ضرورت بدل و انقلاب ارتباطات امکان سانسور نقد دین را تا حد بالائی منتفی کرده است.

امکانات تکنولوژیک به یاری نیاز و ضرورت آمده و راه را بر رواج نقد دین هموار می کنند.

دین باوران نیز به ناچار به تحمل و مدارا تن داده یا بهای مخالفت خود را با نقد دین با کم تر شدن نفوذ و تاثیر خود در جامعه خواهند پرداخت.


#اندیشه_کنیم

@AndisheKonim
#نقد_دین چه دستاوردی برای ایران دارد؟

(بخش دوم)


سلمان رشدی تاریخ و شخصیت های مقدس صدر اسلام را با نگاهی انتقادی در رمان باارزش و زیبای آیه های شیطانی از منظر خود بازآفرینی کرد.

به هنگامی که آیت الله خمینی فتوای قتل او را صادر کرد اصلاح طلبان مذهبی ایران که خود را مدافع آزادی بیان می دانند، کلامی در مخالفت با این فتوا نگفتند و برخی با نوشتن ردیه بر آیه های شیطانی با فتوا همصدائی کردند.

کاریکاتوریستی دانمارکی، که تاریخ مقدس صدر اسلام و «غزوه» ها یا جنگ های پیامبر را خشونت تلقی و برداشت درست یا نادرست خود را در اثر خود بازآفرینی کرد، با حمله بنیادگرایان رو به رو شد اما اصلاح طلبان مذهبی نیز، بر اعتقاد یا به قصد «اجتناب از جریحه دار کردن عواطف و احساسات مردم» به دفاع از حق آزادی بیان او برنخاستند.

پدیده هائی از این دست درستی این ادعا را که نقد دین در آثار هنری و ادبی و در قالب طنز به همراهی یا سکوت اصلاح طلبان مذهبی در برابر بنیادگرایان منجر می شود، تایید می کند اما واکنش اصلاح طلبان دینی دلیلی منطقی بر سکوت دین ناباوران نیست و آنان را به گذشتن از حق آزادی بیان خود ملزم نمی کند.

موقعیت سیاسی ایران نیز علیه نقد دین به کار گرفته می شود و از جمله آن که جذب مردم به جنبش دموکراسی خواهی با نقد دین در تضاد است و اتئلاف دین باوران اصلاح طلب و دموکراسی خواهان دین ناباور، از منظر برخی فعالان سیاسی، می تواند به مبارزه برای دموکراسی کمک کند و نقد دین، دین باوران اصلاح طلب را از ائتلاف با آزادی خواهان دین ناباور بازمی دارد.

در این استدلال ها دموکراسی و آزادی بیان، که از هدف های جنبش دموکراسی خواهی و ائتلاف است، در همان گام نخست قربانی می شوند چرا که دموکراسی به معنای نقد دین در قالب دلخواه منتقد نیز هست


از قتل منتقد تا تحمل نقد

دین باوران اروپائی تا پایان قرون وسطا و جوامع اسلامی تا همین اواخر نقد دین را با قتل یا فرمان قتل پاسخ می دادند.

کلیسای مسیحی از رنسانس به بعد، به تدریج، از اسب قدرت سیاسی و از تخت مرجعیت فرهنگی فروافتاد و با اکراه، به تحمل نقد دین در مباحث نظری و در قالب طنز و در آثار ادبی و هنری تن داد. واکنش کلیسا به نقد دین در هنر و ادبیات و طنز در عصر ما به انتقاد فرهنگی و تحریم آثاری تقلیل یافته است که از منظر کلیسا نامطلوب تلقی می شوند.


بنیادگرایان اسلامی عصر ما نقد دین را با واکنش های خشن پاسخ می دهند.

اصلاح طلبان دینی سنی مذهبی از چند دهه پیش و اصلاح طلبان شیعی مذهب ایرانی از چند سال پیش، نقد دین را در محدوده مباحث نظری و محافل متخصصان تحمل پذیر می دانند اما بازآفرینی دین را در اثار هنری و ادبی و طنز دین را «توهین به مقدسات» تلقی کرده و بر نمی تابند.

نقد دین در حوزه مباحث نظری و در محدوده متخصصان بر جامعه کل و توده های مردم تاثیر چندانی ندارد اما نقد دین در قالب فیلم، رمان و طنز، در جامعه کلان مطرح شده و می تواند لایه های گسترده مردم را به تردید در باورهای دینی و به طرح پرسش در باره دین برانگیزد .

توده های مردم تا یکی دو قرن پیش منطقه انحصاری حکومت دین بودند و رواج نقد دین در این منطقه به حاکمیت انحصاری دین پایان می دهد اما عقل گرائی، اومانیزم، دموکراسی و حقوق بشر بی رواج نقد دین در توده های مردم، در جامعه نهادینه نمی شود.

نقد دین، ضرورت گذار

مدرنیته، تجدد و توسعه فرهنگی، علمی، نظری و سیاسی اروپای غربی از بستر نقد دین برخاست و نقد در قالب مباحث نظری و فلسفی یا بازآفرینی انتقادی دین در آثار هنری و ادبی و از جمله طنز متعالی یا عامیانه بیان شد.

عقل گرائی و اومانیزم در اروپای غربی در سایه نقد دین در فرهنگ جامعه نهادینه شد، لیبرالیزم و دموکراسی بر بستر نقد دین تحق یافت و فرهنگ رها شده از حاکیمت دین از نقد دین به نقد جامعه حرکت و « نقد ملکوت» را به نقد «زمین»، « نقد مذهب» را به «نقد قانون» و «نقد الهیات» را به« نقد سیاست» ارتقاء داد.

جایگزینی مرجعیت عقل نقادخودبنیاد و پرسنده بشری به جای خالق، انسان مداری به جای خدامداری، علم به جای ایمان، شک، تردید و پرسش به جای یقین دینی و زمین به جای آسمان، جز با تقدس زدائی از دین و بدل کردن همه مفاهیم دینی و غیردینی به موضوع نقد ممکن نشد.

@AndisheKonim

بخش سوم و پایانی در ادامه...👇
#نقد_دین چه دستاوردی برای ایران دارد؟
(بخش نخست)
نویسنده: فرج سرکوهی

نقد دین چه ضرورتی دارد؟ رواج نقد و طنز دین در ایران حاصل دینی بودن حکومت و واکنش بدان است یا عوامل مهم تر دیگری نیز در این عرصه درکاراند؟

نقد دین، به وِیژه آن گاه که از مباحث نظری و محدوده متخصصان فرارفته و با بازآفرینی انتقادی باورهای پایه ای دین، تاریخ و شخصیت های مقدس دینی را در آثار هنری و ادبی چون رمان، فیلم و کاریکاتور به موضوع نقد بدل کرده و تصویری متفاوت با تصویر دین داران به دست می دهد، چه ضرورتی داشته و کدام گره فرهنگی، سیاسی یا اجتماعی جامعه را باز می کند؟

انتقاد از دین در قالب طنز متعالی یا بازاری و در هجو، لطیفه و شوخی چه دستاوردی برای فرهنگ و جامعه ایرانی خواهد داشت؟

گذار جامعه ایرانی از موقعیتی که «عقب مانده، توسعه نیافته، استبدادی و سنتی» توصیف می شود، به آن چه «پیشرفت، تجدد، مدرنیته، دموکراسی، عقل گرائی و توسعه فرهنگی، سیاسی و اقتصادی» خوانده می شود، نیازمند نقد دین و تقدس زدائی از دین است یا نقد آن چه برخی «خرافه های به دین بسته شده» و برخی «قرائت سنتی» می نامند، برای این گذار کافی است؟

نقد دین، «پائین آوردن آسمان به زمین» و «نقد از خودبیگانگی مقدس» به کدام پرسش در فرهنگ جامعه پاسخ داده، در تلاش بخش هائی از جامعه برای حذف استبداد و دستیابی به دموکراسی چه نقشی داشته و به کدام پرسش های درون جوش جامعه ایرانی پاسخ می دهد؟


منظر مخالفان نقد دین

نه فقط دین باوران که برخی دین ناباوران سیاست پیشه نیز نقد و طنز دین را در ایران «درست» یا «به مصلحت» نمی دانند.

استدلال اصلی علیه نقد دین در همه ادیان و در همه تفسیرها از دین بر برهان واحدی شکل می گیرد:.

همه ادیان و همه تفسیرها و تاویل ها از دین ، حوزه هائی را «مقدس»، مطلق، فرابشری، فراتاریخی و آسمانی دانسته و نقد و طنز این حوزه ها را «توهین به مقدسات و باورهای اکثریت مردم» تلقی می کنند هرچند در تعریف «توهین» و « امر مقدس» اختلاف نظر دارند. «احترام به باورهای مقدس مذهبی» و «پرهیز از توهین به مقدسات» مبنای اصلی استدال علیه نقد دین است.

طنز و نقد

طنز از برنده ترین سلاح های نقد است و نقد دین ، چون نقد هر پدیده فرهنگی دیگر، از محدوده بحث نظری برگذشته و به آثار ادبی و هنری و طنز نیز راه می یابد.

برخی دین داران نقد دین را در مباحث نظری و در محافل تخصصی تحمل می کنند اما اغلب دین داران نقد دین را در آثار هنری و ادبی و در قالب طنز، مطایبه و شوخی، «توهین به مقدسات» و «بی حرمتی به باورهای دینی» تلقی کرده، گاه با فرمان قتل و گاه با خواست ممنوع شدن این گونه آثار به حکم «قانون» یا خلق نشدن آن ها به حکم «ارزش های اخلاقی»، واکنش نشان می دهد.

از این منظر رمانی که روایتی متفاوت از روایت رسمی از زندگی سیاسی و عشقی پیامبر اسلام روایت کند، تابلوئی که تصویری متفاوت از تفسیر رسمی از پیامبر و مقدسین به دست دهد، کاریکاتور چهره های مقدس، شعری که این را به موضوع طنز خود بدل کند، نمایشنامه ای که خالق و بی معنائی خلقت را به سخره می گیرد و همه آثار هنری و ادبی باارزشی که دین را نقد کرده و از پیامبران و دیگر قدیسین تصویری انتقادی به دست می دهند و همه فرآورده های طنزآمیز هنرـ کالای بازاری، اگر در نقد دین باشند، نقد نیستند و «توهین به مقدسات» تلقی می شوند.

این برداشت آزادی بیان اندیشه و تخییل، آزادی خلق هنری و ادبی و آزادی بیان عقیده در هر قالب دلخواه را به قید «توهین نکردن به مقدسات» محدود و تعریف «مقدس» و «توهین» را حق انحصاری خود می داند.

در برهان دین داران علیه نقد دین، «اکثریت مردم دین داراند» و احساسات و عواطف آنان از نقد صریح اساس دین، از بازآفرینی انتقادی تاریخ و شخصیت های مقدس دین در آثار هنری و ادبی و به وِیژه از طنز متعالی و بازاری دین، «جریحه دار شده» می شود.

اکثریت مردم نیز می توانند خطا کنند. اغلب پیشرفت های علمی و فرهنگی در تمدن بشری با نقد بی رحمانه باورهای اکثریت تحقق یافته و برخی از تندترین مطایبه ها و شوخی ها علیه شخصیت های مقدس دینی را همان مردمی خلق و دهان به دهان نقل می کنند، که مسلمان بودن آن ها پایه برهان علیه نقد دین است

مصلحت سیاسی و نقد دین

در کنار برهانی که بر دو مفهوم تعریف ناپذیر «توهین» و «مقدسات» بنا شده براهین مصلحت گرایانه و سیاسی نیزعلیه نقد دین مطرح می شوند از جمله آن که نقد دین نتیجه معکوس داده و دین داران متعصب را به واکنش های خشونت آمیز و همراهی با حکومت دینی و دین داران اصلاح طلب را به همدلی با بنیادگرایان برمی انگیزد.


@AndisheKonim
بخش دوم در ادامه...👇
#نقد بر #مذهب، پیش‌شرطِ همه‌ی نقدهاست...

▪️این انسان است که مذهب را می‌آفریند و مذهب نیست که انسان را می‌آفریند. در واقع مذهب خودآگاهی و عاطفه‌ی انسانی‌ است که هنوز خود را نیافته و یا خود را دوباره گم کرده است.

البته انسان٬ موجودی انتزاعی نیست که خارج از جهان لمیده باشد. انسان در رابطه با جهانِ بشری، حکومت و جامعه وجود دارد. این حکومت و این جامعه است که مذهب (یعنی) جهانِ آگاهیِ وارونه را می‌سازد. زیرا که مذهب تئوریِ عمومیِ این جهانِ وارونه است...
مذهب آه و فغانِ مخلوقِ در تنگنا افتاده است٬ احساسْ به یک جهانِ بی‌احساس است٬ همانطور که روح یک کیفیتِ بی‌روح است. مذهب تریاکِ توده‌ها است...
نقد بر مذهب٬ انسان را از اشتباه بیرون می آورد تا از این به بعد [واقعاً و نه خیالی] فکر کند٬ عمل نماید٬ واقعیتِ خود را همچون انسانی که از اشتباه بیرون آمده و بر سر عقل آمده ترسیم نماید...
بنابرین وظیفه‌ی تاریخ است که بعد از آنکه حقیقتِ آخرت از میان رفت٬ حقیقتِ دنیا را مطرح سازد. وظیفه‌ی فلسفه است که بعد از برملا شدنِ اَشکالِ مقدسِ از خود بیگانگیِ انسان٬ در وهله‌ی اول از خود بیگانگی را در اَشکالِ نامقدسِ آن افشا نماید. به این ترتیب نقد بر آسمان مبدل به نقد بر زمین٬ نقدِ مذهب تبدیل به نقدِ حقوق و نقدِ الهیات مبدل به نقدِ سیاست می‌گردد.

👤 #کارل_مارکس
📕نقد فلسفه‌ی حق هگل

@AndisheKonim
#کتاب #نقد_و_تحلیل_جباریت
نوشته : #مانس_اشپربر


این روانشناس آلمانی این کتاب را در سن 32 سالگی و در دهه 30 میلادی (هفتاد سال پیش) یعنی پیش از آن که هیتلر جهان را به کام جنگ جهانی دوم بکشاند، نگاشته است.
او حتی در کتاب خود از روی تحلیل روانی رفتار دیکتاتورها، پیش بینی کرده است که کسی مثل هیتلر سرانجام خودکشی خواهد کرد. وقتی این کتاب منتشر شد نویسنده اش نه تنها مجبور شد برای مصون ماندن از خشم نازیها، به زندگی پنهانی روی آورد بلکه حتی کمونیست های پیرو استالین نیز خواندن این کتاب را ممنوع کردند و پیروانشان حتی از دست زدن به این کتاب هم پرهیز می کردند.

اشپربر در این کتاب، که متنی بسیار روان و جذاب دارد، با تحلیل روانشناختی شخصیت و رفتار جباران، نشان می دهد که جباران به خودی خود جبار نمی شوند بلکه آنها محصول رفتار توده هایی هستند که خلق و خوی جباریت بخشی از وجود آنهاست.
برای آن که جباریت و دیکتاتوری برای همیشه از جامعه ای رخت بربندد باید روحیه جباریت توده ها از بین برود (یادمان نرود که ما ایرانی ها رابطه خوبی با موجودات ضعیف تر از خودمان نداریم. ببینید بچه هایمان خیلی راحت به سوی گربه ها و سگ ها سنگ می اندازند، سوارها به پیاده ها رحم نمی کنند، همه مان در موضع شغلی خودمان حکومت می کنیم. بقال حاکم است نانوا حاکم است رانند تاکسی حاکم است. مامور پلیس و قاضی و همه وهمه در موضع شغلی خود می خواهیم حکومت کنیم. وقتی در خیابان دزد را می گیریم به جای آن که تحویل پلیس اش بدهیم اول به او کتک مفصلی می زنیم، پلیسمان وقتی خطاکاری را دستگیر می کند اول او را می زند و این مثالها الی ماشاء الله وجود دارد. این ها همه نشانه های جباریت نهفته ای است که در همه ما وجود دارد).

اشپربر نشان می دهد که چگونه شخصیت روانی یک جبار به تدریج و در طول زمان تحول می یابد و او را از یک زندگی معمولی محروم می کند به گونه ای که جبار به تدریج دچار سادیسم (دیگر آزاری) و در مراحل بعدی دچار مازوخیسم (خودآزاری) می شود. در واقع از نظر اشپربر، جباران بیمارانی هستند که بیماریشان در هیاهوی توده ها، برای خودشان و برای دیگران مخفی می ماند و به همین علت فرصت درمان نیز از آنها ستانده می شود.

🔸اشپربر با دسته بندی انواع ترس نشان می دهد که جباران دچار «ترس تهاجمی» هستند و در واقع بخش بزرگی از رفتار آنها ناشی از این نوع ترس است. اشپربر معتقد است اعتیاد به دشمن تراشی و ایده «دشمن انگاری هر کس با ما نیست» از سوی جباران محصول ترس عمیقی است که در وجود آنها نهفته است. او از قول افلاطون می نویسد «هر کس می تواند شایسته صفت شجاع باشد، الا فرد جبار». و بعد خودش به زیبایی و با تحلیل روانشناختی نشان می دهد که این سخن افلاطون چقدر دقیق است. در واقع نشان می دهد که جباریت ویژگی است که جایگزین فقدان شجاعت می شود. و این رفتار در همه سطوح قدرت (پدر، معلم، رئیس اداره، پلیس محله و ….) نمود دارد. اما وقتی احاد توده های شخصیتاً جبار در عالم واقع با یکی از جباران همراهی می کنند و او را حمایت می کنند، از او یک حاکم به تمام معنی دیکتاتور می سازند.

اشپربر نشان می دهد که چگونه ترس در طول زمان به نفرت تبدیل می شود و آنگاه توده ها برای ارضای حس نفرتشان از عده ای، جباری را یاری می کنند تا آنان را نابود کند. و بعد دوباره زمانی می رسد که توده ها به علت نفرت از همین جبار، او را به کمک جبار دیگری به چوبه دار می سپارند.

🔸او به زیبایی نشان می دهد که چگونه جباران با ساده کرده مسائل پیچیده زندگی، راه حل های عامه پسند ـ اما غیر قابل اجرا ـ می دهند و اصلا هم نگران عدم قابلیت اجرای این ایده های خود نیستند چرا که آموخته اند وقتی راه حلشان به نتیجه نرسید به راحتی می توانند با انداختن مسئولیت این ناکامی به گردن دیگران (دشمنان فرضی)، این ناکامی را تبدیل به فرصتی کنند تا نشان دهند که دشمنانشان چقدر قدرتمند اند و نمی گذارند تا آنها به اهدافشان برسند.

اشپربر البته تحلیلش را معطوف به شخصیت سیاسی خاصی نمی کند اما برخی مثالهایش را از رفتار دیکتاتورهای زمانه اش (استالین و هیتلر) می آورد. با این حال، زیبایی این کتاب به این است که وقتی نام هیتلر و استالین را حذف می کنیم و نام هر دیکتاتور دیگری را می گذاریم می بینیم چقدر تحلیل تازه است، گویا اشپربر آنها را همین دیروز و برای تحلیل رفتار دیکتاتورهای این زمانه نوشته است.

#دیکتاتورها برامواج ناآگاهی سوار میشوند.



📕#نقد_و_تحلیل_جباریت
: #مانس_اشپربر


فایل پی دی اف کتاب در پست بعد

@AndisheKonim
وظیفه "روشنفکر " ، “ نقد نهادهای قدرت ” است.

🔶️ یک اصل مهم که در طول تاریخ و در عرض جغرافیا به اثبات رسیده ، این است که قدرت بدون #نقد فساد
می آورد.
اخلاقی ترین آدم ها هم وقتی در بالای پلکان قدرت بنشینند، اگر به طور جدی با نظارت و نقد کنترل نشوند، دچار “خودشیفتگی” می شوند و پس از این به باتلاق “ ایدئوکراسی” فرو می غلتند ( یعنی “مذهب حافظ قدرت” ) و پس از آن هرچه بر دیگران مکروه و حرام است، بر “سلطان” مباح می گردد! به همین دلیل در جامعه، روشنفکر نقد می کند و نقد می کند تا نهادهای قدرت “سالم” بمانند.

یکی از ویژگی هایی که روشنفکر را از “ روشنفکرنما ” یا همان “روشنفکر مآب” جدا می کند این است که روشنفکر مآب “نقد” نمی کند، بلکه “نق می زند”.

نقد کردن کار آسانی نیست.نقد کردن تخصص و مهارت و صرف وقت و انرژی می خواهد. اما شما می توانید راجع به هر چیزی نق بزنید بدون این که کمترین وقتی صرف مطالعه و پژوهش آن کرده باشید!

“نق زدن” یک فرایند “هیجان مدار” است. یعنی ما با نق زدن آرام تر می شویم، خشم و غم مان را با دیگران در میان می گذریم و “درد دل” می کنیم، اما “نقد کردن” یک فرایند “مسأله مدار” است، ما هنگام نقد ، خودمان را سبک نمی کنیم، بلکه مساله را “حلّاجی” و زیر و رو می کنیم.
“نق زدن” مخاطب تعریف شده ای ندارد، کافی است گوش مفت بیابی، آن وقت می توانی شروع به نق زدن کنی، ولی نقد کردن، مخاطب تعریف شده ای دارد. مخاطبِ روشنفکر پیش از همه، خود نهادهای قدرت اند و سپس کارشناسان، گروه های ذی نفع، رسانه ها و سایر نقدکنندگان.

نقد کردن علاوه بر نیاز به دانش و مهارت و صرف وقت و انرژی، نیاز به شهامت و "شجاعت" دارد، شجاعت پرداخت هزینه ! شما می توانید در هر مهمانی که می نشینید و هر تاکسی که سوار می شوید نق بزنید، کسی کاری به کار شما ندارد!
ولی اگر نقد خود را برای نهادهای قدرت و رسانه ها ارسال کنید، باید آمادگی پرداخت هزینه را هم داشته باشید؛ بنابرین یکی دیگر از ویژگی های روشنفکران که آن ها را از روشنفکرمآبان جدا می کند ،“ شجاعت ” است.

البته اینجا لازم است راجع به گروهی از روشنفکران توضیح دهم که کار سخت تری در پیش می گیرند و آن آگاه سازی توده های مردم است.
کسی که قرار است توده های مردم را آگاه نماید، از یک سو باید دارای دانش و مهارت نقد باشد و از سویی باید بتواند با زبان غیر تخصصی سخن بگوید.
این کار شبیه “بند بازی” است. اگر کمی تخصصی تر سخن بگوید، مخاطبانش سخنش را نمی فهمند و اگر کمی عوامانه تر سخن بگوید، به سرعت دچار “پوپولیسم” - عوام زدگی –می شود!
بسیاری از روشنفکران که به این قلمرو پا گذاشتند یا از این طرف یا از آن طرف فرو افتادند. با این حال این قلمرو پر خطر را نباید خالی گذاشت؛ چرا که با خالی گذاشتن این قلمرو، جا را برای “پوپولیست های واقعی” باز می کنیم، کسانی که به جای نوشتن کلمه “مار” ،شکل “مار” را طراحی می کنند.

ویژگی مهم روشنفکران این است که تشکّل و شبکه سازی می کنند، روشنفکر اهل انزوا و در خود فرورفتن نیست.
او از جامعه قهر نمی کند و ناامید نیز نمی شود؛ چرا که از ابتدا هم توقع تغییرات دراماتیک نداشته است. روشنفکرمآب ها ناامید و سرخورده اند.
شاید برخی از آن ها روشنفکرهایی بوده اند که توقع زیادی از مردم و جامعه داشته اند، آن ها به دنبال “اتوپیا” - مدینه فاضل – بوده اند و ناکام مانده اند.

روشنفکر به حرکت دائمی و پله پله اجتماع امیدوار است؛ بنابراین تماسش را با جامعه حفظ می کند و تیم و تشکّل می سازد. منظور از تشکل، محفل نیست، بلکه نهادهای مدنی است، نهادهای مدنی شناسنامه دار که به طور دائمی رشد می کنند و با جامعه ی بیرون از خود ارتباط برقرار می کنند، اثر می گذارند و اثر می پذیرند.

نق زدن يا نقدكردن

منبع : 📕کتاب #روشنفکرکیست؟ #روشنفکری_چیست؟
نویسنده: ✍️#ادوارد_سعید

@AndisheKonim
#ضرورت #نقد #دین

#تقدیس #فرزندکشی در " #ادیان #ابراهیمی "


اغلب قریب به اتفاق یهودیان، مسیحیان و مسلمانان، حتی اصلاح‌طلبان این سه دین، خود را "ادیان ابراهیمی" می‌خوانند، ابراهیم را الگو دانسته و به او افتخار می‌کنند. در کارنامه ابراهیم دو رخداد مهم ثبت شده‌است:

¹- "بت‌شکنی". مقدسات دیگران (بت‌ها) را شکست. ²- به فرمان خدای خود و در بستر ایمان یا سرسپردگی به خدای خود تیغ بر گردن فرزند خود نهاد تا او را سر ببرد.

سربریدن انسان‌ها در پای دین و مکتب و ایدئولوژِی یا فرمان خدا و پیامبر و امام و پیشوا و رهبر و شاه و ولی فقیه و قطب و مراد و هر کس و هر مفهوم دیگر، واقعی یا نمادین، بر این اعتقاد متکی است که جزم‌های دینی و مکتبی و ایدئولوژیک و فرمان این و آن مرجع برتر از انسان‌ها است و آدمی باید در خدمت ‌جزم‌ها و مرجع‌ها باشد نه آن‌ها در خدمت آدمی. سربریدن انسان‌ها در پای دین و مکتب و ایدئولوژِی و غیره، واقعی یا نمادین، نشانه تهی بودن از انسانیت و سربریدن فرزند در این راه نشانه تهی بودن از انسانیت و مهر پدری هم هست.

توجیه‌هایی چون فرزندکشی ابراهیم نمادین است نه واقعی، به مثل "نماد نفس‌کشی و غیره"، نیز ماهیت ناانسانی آن را نمی‌پوشاند. نماد، هرچند تفسیرپذیر، بیانی از ذهنیت است و فرزندکشی، حتی اگر نمادین باشد، این پرسش را مطرح می‌کند یا باید بکند: کسانی که در راه و بر بستر ایمان و سرسپردگی خود به دین و مکتب و ائدیولوژِی یا برای حفظ قدرت و غیره، فرزندان خود را سر می‌برند و نیز کسانی که این بربریت را حتی در دوران ما تقدیس یا توجیه می‌کنند، با دیگران که آن‌ها را کافر، مخالف، منتقد، غیرخودی، دشمن و غیره می‌پندارند، چه‌ خواهند کرد؟

فرزندکشی و بت‌شکنی ابراهیم قصه و افسانه است نه واقعیت تاریخی اما توجیه و تقدیس آن واقعیت عینی و تاریخی و بربریتی است که جان میلیون‌ها انسان را گرفته است و می‌گیرد. به اسلام تاریخی و اسلام به واقع موجود بنگرید.

بر عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و تاریخی و فرهنگی و غیره نباید چشم بست اما نقد رادیکال دین نیز از ضرورت‌های مهم رهایی جامعه ما است و نقد چهره‌های مقدس و تاریخ رسمی دین و از جمله نقد "بت‌شکنی" و "فرزندکشی" ابراهیم حتی اگر از منظر تقدیس‌کنندگان آن‌ها فقط نمادین باشند نه رخداد واقعی، از مؤلفه‌های نقد دین و فرهنگ و نیز نقد خشونت و استبداد و تبعیض است.

فرج سرکوهی



@AndisheKonim
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
کلیپی ممنوعه از ناصر دشتی در #نقد_اسلام

ناصر دشتی: هیچ‌کدام از نسخه‌های تفاسیر متون اسلامی، هیچ‌گونه فایده‌ای به بشریت نرسانده است !


@AndisheKonim
#نقد_اسلام آزاد است

دکتر جلال ایجادی

🔸آزادی انتقاد نشانه آزادی بیان است و چنین امری یکی از بنیاد‌های جامعه دمکراتیک به شمار می‌آید. انتقاد، اشکال گوناگون دارد که زبان طنز و گزندگی یکی از جلوه‌های آن است. انتقاد برانگیزنده است، منبع آفرینش است، با کهنگی سرمخالفت دارد. انتقاد نه نژادپرستانه است و نه ضد ارزش‌های انسانی است. انتقاد فرمان به قتل نمی‌دهد، دروغگو نیست و کینه کور ندارد. انتقاد چه در سطح، چه در عمق، چه تند و یا آرام، یار فرهنگ است.


مخالفان نقد اسلام

نقد اسلام پس از ۱۴۰۰ سال و پس از سی و سه سال حکومت اسلامی یک ضرورت تاریخی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی است. من فکر می‌کنم که نقد این دین، با توجه به سابقه آن در سرزمین ما و با توجه به عملکرد و تأثیر آن بر ذهن و روح جامعه و نیز ویرانگری‌های آن در عرصه‌های گوناگون یک امر اساسی است. 
کسانی هستند که جز اثرات مثبت، چیز دیگری از اسلام نمی‌بینند. اینان به اعتبار همخوانی اعتقادی خود نگاه انتقادی به اسلام ندارند و یا رفتار‌های ناشایست و زننده حکومت دینی در جامعه را به یک برداشت و تفسیر دور از اسلام "واقعی" موکول می‌کنند. 

@AndisheKonim

دکتر جلال ایجادی

ادامه مطلب را در تلگراف بخوانید 👇

http://bit.ly/2TcrpB1
Ещё