ادب‌سار

#رادمان_پورماهک
Канал
Логотип телеграм канала ادب‌سار
@AdabSarПродвигать
14,37 тыс.
подписчиков
4,88 тыс.
фото
120
видео
828
ссылок
آرمان ادب‌سار پالایش زبان پارسی والایش فرهنگ ایرانی instagram.com/AdabSar گردانندگان: بابک مجید دُری @MajidDorri پریسا امام‌وردیلو @New_View فروشگاه ادبسار: @AdabSar1
🌳 @AdabSar

هشتم دی‌ماه، یادآورِ نامِ #رادمان_پور‌ماهک (یعقوب لیث صفاری) است. رادمردی که فرمان داد تا در فرمانروایی او جز به پارسی، سخن نگویند و ننویسند. روزی که زبان پارسی پس از دو سده دوباره زنده و زبان همگانی ایرانیان گشت.
اگرچه باید پذیرفت برگشت به زبان و نوشتار دیرین، خواست و کوشش یک یا چند تن به تنهایی نیست و باید خواستاری همگانی را در آن دید، ولی شایسته است نام رادمان پور ماهک، فردوسی و بسیارانی دیگر از گویندگان و نویسندگان پارسی‌زبان را به بزرگی یاد کرد و گرامی داشت. چرا که هر یک از آنان در هنگامه‌ی زندگانیِ پربارشان، خویشکاری(وظیفه) خود را برای پاسداری از زبان نیاکانی که نماد همبستگی و وابستگی مردمان ایران بزرگ فرهنگی است به سزاواری انجام داده‌اند.
و باید به یاد آورد کسانی هم بوده‌اند و هستند که همواره دانسته و نادانسته، شکر پارسی را از زبان دور خواسته و با بیگانه‌نویسی تلخ‌کامی به بار آورده‌اند. کسانی که امروزه نیز دمِ زبانِ پارسی را تنگ می‌فشارند و آن را مرده می‌خواهند. بر همین پایه، امروزیان خویشکاری‌ای بزرگ دارند که دُرِّ دَری را چون جان شیرین نگاهبانی کنند.

#مسعود_فرزانگان هشتم دی ۱۳۹۹
#پیام_پارسی
🌳 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🇮🇷 @AdabSar

هشتم دی، گرامیداشت پاسدار زبان پارسی گرامی باد


بپاخیزی‌ها و از جان گذشتگی‌های آزادی‌خواهان ایرانی در سده‌های نهم و دهم ترسایی، از درخشان‌ترین رویدادهای آموزنده و برانگیزاننده‌ی جهان است.

«رادمان پور ماهک»(رادمان پسر ماهک) که امروز او را با نام «یعقوب لیث صفاری» و «یعقوب عیار» می‌شناسیم، یکی از برجسته‌ترین کسانی است که پس از یورش تازیان به ایران، کوشید آیین و فرهنگ ایرانی را از گزند به‌دور نگهدارد و و زبان شیوای پارسی را با آیینمَند(رسمی) کردن آن، زنده بدارد. او یکی از اَیباران(عیاران) دلاور و هوشمند ایران بود که کوشش‌های وی برای آب و خاک و فرهنگ ایران در درازنای زمان همچنان ارزنده و پررنگ است. او کُهرُمان(قهرمان) پایداری میهنی ایرانیان و ایرانی‌تباران در برابر بیگانگان بود.

رادمان، نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از تازش به ایران، زبان آیینی ایران دانست. از زمان تازش تا زمان رادمان، زبان آیینی ایران تازی بود. او پیش از فردوسی می‌زیست و سخن گفتن ایرانیان به زبان بیگانه را ننگ می‌شمرد. اگر کوشش آزادی‌خواهان و میهن‌دوستانی چون او و فردوسی توسی نبود، شاید ما نیز همچون مردم مسر(مصر)، اراک(عراق)، سوریه و بسیاری از کشورهای نزدیک، زبان مهادین(اصیل) خویش را از دست داده بودیم. هرچند که «میرجلال‌الدین کزازی» باور دارد که پارسی زبان سخت‌جانی است و از فراز و فرودهای سختی گذشته و زنده مانده است.

#رادمان_پورماهک در سال ۲۵۴ فَرارَفتِ ماهی(هجری قمری) یا ۸۶۸ ترسایی(میلادی) پس از آزادسازی کرمان، زبان پارسی را آیینی(رسمی) کرد. رادمان دستور داده بود که اگر کسی در رواگ(رواج) زبان دیگری برای جایگزینی پارسی بکوشد، سخت کیفر شود. او در این سال سراسر سرزمین پارس را آزاد کرد و پس از آزاد کردن خوزستان بیمار شد و درگذشت. چند سالی است که روز هشتم دی در کنار آرامگاه‌اش در نزدیکی شهر دِژپُل(دزفول)، آیین «روز میهنی(ملی) گرامی‌داشت یعقوب لیث صفاری» برگزار می‌شود.

#نوشیروان_کیهانی_زاده در تارنمای «امروز در تاریخ» نوشته است که امروز زبان‌شناسان دریافته‌اند که فردید(منظور) رادمان از زنده نگه داشتن زبان پارسی، همان گویش(لهجه)ای بود که درباریان ساسانی بدان می‌نوشتند و می‌گفتند و به گمان، سرآغاز پارسی دَری بود. گویشی که آن را پارسی دربار می‌نامیدند. پارسی دَری، فرزند پارسی میانه و نوه‌ی پارسی باستان است.
پس از او، سامانیان و خاندان بویه(آل‌بویه) زبان پارسی را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند. سامانیان به رواگ(رواج) زبان پارسی می‌اندیشیدند و غزنویان نیز پارسی را به هندوستان بردند.

محسن ابوالقاسمی در نبیک(کتاب) «تاریخ زبان فارسی» آورده‌است: «[...]در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که تاکنون ادامه دارد‌[...]»
در بن‌مایه‌های کهن نیز از این رویداد نام برده شده است.


🇮🇷 @AdabSar
goo.gl/7yx7JF
Forwarded from اتچ بات
🇮🇷📚 @AdabSar

یعقوب پسر شمشیر - بخش دوم
سراینده و گوینده #هما_ارژنگی


چون پیک معتمد به ادب بر در ایستاد
وان نامه و نبشته‌ی او در میان نهاد
یعقوب برگزیده هم او را به مهر خواند
قرصی ز نان و تیغه‌ی شمشیر در میان
بر پیشگاه سفره‌ی پر مایه‌اش نشاند
وانگه چُنین به شیوه‌ی مردان زبان گشود:
«مردی سپاهی‌ام من و ایران سرای من
خاکِ رَهش به دیده بُود توتیای من
با دشمن وطن نبود آشتی مرا
بر گو تو با خلیفه‌ی خود ماجرای من
گر مرگ ناگزیر بود سرنوشت من
گردد رها ستیزه‌گرِ بَدکنشتِ من
ور زانکه روزگار دگر باشدم به جا
این تیغ تیز و مرگ هماورد زشت من
ور بخت من سیه شود و روز او سپید
نان جوین بهینه و شیرین خورشت من»

از آن زمان گذشته خزان و بهارها
ویرانه گشته پیکر این خانه بارها
از روزهای روشن و از شام‌های تار
دارد وطن به سینه بسی یادگارها

یعقوب رفت و کشور ایران نمی‌رود
این سرزمین، زبون انیران نمی‌شود
گویی روان مام وطن تا جهان بپاست
چون خون تازه‌ای به رگ کهنه می‌دود

ما پیروان راه هزاران ستاره‌ایم
بی‌نام و بی‌نشانه ولی بی‌شماره‌ایم
آیینه‌دار آن همه گُردان رفته‌ایم
گُردآفرید و رستم این گاهواره‌ایم

«یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش
پاینده باد کشور ایران و پرچمش
در گوشم این چکامه‌ی زیبا چه خوش نواست
ایران بجاست تا که بلند آسمان بجاست»(۶)


✍🏻✍🏻 پی‌نوشت سراینده:
۱- گُردِ نژاده: یعقوب خود را از فرزندان انوشیروان پادشاه ساسانی می‌دانست و آرزو داشت که بتواند نَسب خود را زنده کند.
در داستان‌ها آمده که پس از تازشِ ارب(عرب)ها، کیخسرو و ماهان، دو پسر از فرزندان انوشیروان، به دزفول آمدند و در کنا بزرگ مردی پناه جُستند و پس از بیش از دو سده، فرزندان کیخسرو، از بیم تازیان، به دژ هفتواد کرمان رفتند و ماهک پدر رادمان(لیث پدر یعقوب) به سیستان جا گرفت.

۲- سخن گفتن دَری: رادمان پس از شنیدن قصیده‌ای که در ستایش وی به زبان اربی سروده شده بود، با آوای بلند گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
این سخن او مایه‌ی آن شد که منشیان و سرایندگان به پارسی روی آوردند و نامه‌های دیوانی را به پارسی نوشتند. از کارهایی که به دستور رادمان انجام شد، برگردان تاریخ ملوک عجم، گردآوری و ساماندهی تاریخ فرهنگ و تمدن ایران از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان است. بدین‌سان وی بنیادی نهاد که برپایه‌ی آن شاهنامه پدید آمد و زبان دَری جان گرفت.

۳- فرمان نوشت: هنگامی که یعقوب به خوزستان رسید و آهنگ بغداد کرد، معتمد خلیفه‌ی عباسی، از بیم او نامه‌ای نوشت و در آن فرمانروایی سرزمین هایی که رادمان بر آن‌ها چیره بود، به او بخشید. پاسخ تاریخی رادمان به خلیفه خواندنی است.

۴- دستی به روی لشکریان...: در رویارویی سپاه رادمان با خلیفه، در دیر عاقول، نزدیک دجله، هنگامی که رادمان و سوارانش از نهر آب می‌گذشتند، گماشتگان خلیفه به فرمان او بند را گشودند و آب همه‌ی صحرا را فراگرفت. آن‌ها همچنین از پشت اردوگاه و دام و بنه او را به آتش کشیدند. پنج هزار شتر همگی سوختند و مردان و اسبان بسیار از ضربه گروهه کور شدند. رادمان نیز زخمی شد.

۵- فرمانی از خلیفه شیاد می‌رسید: هنگامی که رادمان در بستر بیماری افتاده بود، فرستاده‌ای از سوی خلیفه رسید. خلیفه در نامه‌ای او را به فرمانبرداری خواند و فرمانروایی عراق و خراسان را به وی پیشنهاد کرده بود.

۶- یعقوب اگر نماند: دو بیت پایانی سروده، برگرفته از چکامه‌ی زیبای "پاسخ یعقوب"، از سراینده‌ی توانمند،زنده یاد "پژمان بختیاری" است که روانش به سپنتا مینو باد.

#رادمان_پورماهک
🇮🇷📚 @AdabSar
Forwarded from اتچ بات
🇮🇷📚 @AdabSar

یعقوب پسر شمشیر - بخش نخست
سراینده و گوینده #هما_ارژنگی


شب پرده می‌کشد به سرِ کلبه با درنگ بر بوریا نشسته یَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنه‌ی بیگانگان به تنگ
اندیشه‌اش رهایی از آن یوغ و بند و ننگ
مام وطن به گوش دلش می‌زند نهیب:
تا کی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟

اندوهگین، به دفتر میهن کند نگاه
خواند به برگ برگ وطن سوگنامه‌ای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگ سرود و چکامه‌ای

کشور نزار فقر و اسیر غم خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرور خم شده در جست‌وجوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشور غریب، به بازار تازیان
چوب حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبن این خانه بوده‌اند
از دیده سیل اشک دمادم گشوده‌اند
یعقوب بر سیاهی شب خیره می‌شود
بر بارگاه ایزد جان سجده می‌برد
نالد که ای خدای کهن ملک سروران
این خاک را ز رستم دستان بُود نشان
هرگز مباد خانه‌ی بیدادِ دشمنان

من بر مدار دادم و بر دادگستری
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری
سوگند من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازنده‌ی جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رای من شود اندر میانه سست
با نقد جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمن بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملک سیستان
آن رویگر تبار جوانمرد و پهلوان
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان
تا آورد دوباره به جو آب رفته را
وان آبروی خاک به خونابه خفته را

مردانه بود و نانِ‌جوین در نگاه او
گویی بهین خوراک و نکوتر نواله بود
یاد شکوه و دولت دیرین سرزمین
در جان او چو جوشش مِی در پیاله بود
گُردِ نژاده(۱) با خرد و رای آهنین
سودای باژگونی بیگانگان گرفت
تاریخ دیرپای و سخن گفتن دَری(۲)
با کوشش دوباره‌ی او باز جان گرفت
وین سرزمین غم‌زده، توش و توان گرفت

لیک این همه بسنده نبودش به روزگار
از بیم بد نهادی آن تیره گوهران
پیوسته دیده‌اش سوی بغداد خیره بود
وانگه که خسته جان به شب تار می‌غنود
اندیشه‌اش ز دشمنِ مکار تیره بود
گویی روان مامِ وطن در سکوت شب
در گوش او به ناله‌ی غمبار می‌سرود:
«تا دستگاه ظلم خلافت بود به پا
هرگز نمی‌شود دلم از چنگ غم رها»

با آن که معتمد همه از بیم خشم او
وز آتشین گُدازه‌ی پیدا به چشم او
فرمان نوشت(۳) و پنجره‌ی آشتی گشود
فرمان او به سخته‌ی سِندان اثر نکرد
وان کهنه کینه را که غمی جاودانه بود
دستان او ز سینه‌ی سوزان بدر نکرد

آنک سپاه جان به کف میر سیستان
چون تیرِ تیزِ در شده از چله‌ی کمان
یا تندری که سینه شکافد از آسمان
غُران به سوی دشمن ایران روانه گشت
جنگی گران بپا شد و جنگاور سترگ
با تیغ جان شکار پی تازیان گرفت
با رایتی تنیده در آن مهر آب و خاک
رای شکار گرگ بلند آستان گرفت
غافل ز حیله‌سازی و از دام گستری!

چون تیغ بی‌امان دلیران جم‌نژاد
در تار و پود دشمن دون رخنه می‌نمود
ناگه به امر معتمد، آن خصم بد نهاد
دستی به روی لشکریان دجله را گشود(۴)
دستی دگر شراره به دام و ستور زد
یک‌سو لهیب آتش و یک‌سو شتاب آب
بانگ و خروش و ناله و فریاد و پیچ و تاب
چون دشنه‌ای به پیکر گُرد غیور زد

آشفته می‌گذشت و به زندان سینه‌اش
کوهی گران ز جوششِ خشم و نهیب داشت
در پشت دیدگان نم‌آلوده از غمش
خورشید خون گرفته، لهیبی غریب داشت
گویی لبان بی‌سخنش می‌کشد غریو:
«من ناگزیر می‌روم اکنون ولی بدان
تا هستم ای پلید، مرا با تو کارهاست
گر مرگ ناگزیر گذارد مرا به خویش
در سر مرا هماره هوای شکار هاست»

سِندان آهنین، پی درمان و چاره شد
رایَش به درشکستن آن سنگ خاره شد
با لشکری گزیده ز مردان کینه‌خواه
آماده‌ی نبرد و ستیزی دوباره شد

آه و فغان ز دشمنی چرخ کژ مدار
آیین کینه‌توزی این کهنه روزگار
کاو ناگهان به پیکر آن پیل استوار
دردی گران نشاند و ربودش ز کف قرار

روز از غلاف تیره‌ی شب وارهیده بود
خورشید زرنگار ز نو بردمیده بود
بر خیمه‌گاه ساده‌ی یعقوب قهرمان
نقاش باد سایه و روشن کشیده بود
با چهره‌ای ز جوشش اندیشه پر ملال
گرد گران به بستر خود آرمیده بود

نَـک قاصدی ز جانب بغداد می‌رسید
فرمانی از خلیفه‌ی شیاد می‌رسید(۵)
یک نامه هم به شیوه‌ی دلداری و کرم
از آن نماد فتنه و بیداد می‌رسید!

#رادمان_پورماهک
🇮🇷📚 @AdabSar
🇮🇷 @AdabSar

هشتم دی، گرامیداشت پاسدار زبان پارسی
#رادمان_پورماهک


بپاخیزی‌ها و از جان گذشتگی‌های آزادی‌خواهان ایرانی در سده‌های نهم و دهم ترسایی، از درخشان‌ترین رویدادهای آموزنده و برانگیزاننده‌ی جهان است.

"رادمان پور ماهک"(رادمان پسر ماهک) که امروز او را با نام "یعقوب لیث صفاری" و "یعقوب عیار" می‌شناسیم، یکی از برجسته‌ترین کسانی است که پس از تازش ارب(عرب)ها به ایران، کوشید آیین و فرهنگ ایرانی را از گزند به‌دور نگهدارد و و زبان شیوای پارسی را با آیینمَند(رسمی) کردن آن، زنده بدارد. او یکی از اَیباران(عیاران) دلاور و هوشمند ایران بود که کوشش‌های وی برای آب و خاک و فرهنگ ایران در درازنای زمان همچنان ارزنده و پررنگ است. او کُهرُمان(قهرمان) پایداری میهنی ایرانیان و ایرانی‌تباران در برابر بیگانگان بود.

رادمان، نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از تازش به ایران، زبان آیینی ایران دانست. از زمان تازش ارب‌ها تا زمان رادمان، زبان آیینی ایران تازی بود. او پیش از فردوسی می‌زیست و سخن گفتن ایرانیان به زبان تازی را ننگ می‌شمرد. اگر کوشش آزادی‌خواهان و میهن‌دوستانی چون او و فردوسی توسی نبود، شاید ما نیز همچون مسر(مصر)یان و بسیاری از کشورهای نزدیک، زبان مهادین(اصیل) خویش را از دست داده بودیم. میرجلال‌الدین کزازی نیز باور دارد که پارسی زبان سخت‌جانی است و از فراز و فرودهای سختی گذشته، ولی زنده مانده است.

رادمان پور ماهک در سال ۲۵۴ فَرارَفتِ ماهی(هجری قمری) یا ۸۶۸ ترسایی(میلادی) پس از آزادسازی کرمان، زبان پارسی را آیینی(رسمی) کرد. رادمان دستور داده بود که اگر کسی در رواگ زبان دیگری برای جایگزینی پارسی بکوشد، سخت کیفر شود. او در این سال سراسر سرزمین پارس را آزاد کرد و پس از آزاد کردن خوزستان بیمار شد و درگذشت. چند سالی است که روز هشتم دی در کنار آرامگاه‌اش در نزدیکی شهر دِژپُل(دزفول)، آیین "روز میهنی(ملی) گرامی‌داشت یعقوب لیث صفاری" برگزار می‌شود.

امروز زبان‌شناسان دریافته‌اند که فردید(منظور) رادمان از زنده نگه داشتن زبان پارسی، همان گویش(لهجه)ای بود که درباریان ساسانی بدان می‌نوشتند و می‌گفتند و به گمان، سرآغاز پارسی دَری بود. گویشی که آن را پارسی دربار می‌نامیدند. پارسی دَری، فرزند پارسی میانه و نوه پارسی باستان است.
پس از او، سامانیان و خاندان بویه(آل‌بویه) زبان پارسی را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند. سامانیان به رواگ(رواج) زبان پارسی می‌اندیشیدند و غزنویان نیز پارسی را به هندوستان بردند.

محسن ابوالقاسمی در نبیک(کتاب) "تاریخ زبان فارسی" آورده‌است: "[...]در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که تاکنون ادامه دارد‌[...]"
در بن‌مایه‌های کهن نیز از این رویداد نام برده شده است.


#روزشمار نیاکان
✍🏼 برداشت آزاد از تارنمای "امروز در تاریخ"
نویسنده: #نوشیروان_کیهانی_زاده
ویرایش و برگردان به پارسی پاک: ادب‌سار

🇮🇷 @AdabSar
goo.gl/7yx7JF
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🇮🇷 @AdabSar

#روزشمار نیاکان(۸ دی)
#رادمان_پورماهک
goo.gl/7yx7JF

"رادمان پور ماهک"(رادمان پسر ماهک) که امروز او را با نام "یعقوب لیث صفاری" و "یعقوب عیار" می‌شناسیم، یکی از کسانی است که پس از تازش ارب(عرب)ها به ایران، کوشید آیین و فرهنگ ایرانی و زبان پارسی را از گزند به‌دور نگهدارد و آن را زنده بدارد.

چند سالی است که روز هشتم دی در کنار آرامگاه‌اش در نزدیکی شهر دِژپُل(دزفول)، آیین "روز میهنی(ملی) گرامی‌داشت یعقوب لیث صفاری" برگزار می‌شود؛ هرچند که این روز، هنوز در گاهشماری(تقویم) ایران دیده نمی‌شود.

"رادمان پور ماهک" یکی از اَیباران(عیاران) دلاور و هوشمند ایران بود که کوشش‌های وی برای آب و خاک و فرهنگ ایران در درازنای زمان همچنان ارزنده و پررنگ است.
او کُهرُمان(قهرمان) پایداری میهنی ایرانیان در برابر بیگانگان بود.

یکی از کارهای بزرگ او، زنده کردن زبان شیوای پارسی و آیینمَند(رسمی) کردن زبان پارسی در ایران ماست. وی پیش از فردوسی می‌زیست و سخن گفتن ایرانیان به زبان تازی را ننگ می‌شمرد. اگر کوشش "رادمان" و پس از او فردوسی توسی نبود، شاید ما نیز همچون مسر(مصر)یان امروز زبان مهادین(اصیل) خویش را از دست داده بودیم. هرچند میرجلال‌الدین کزازی باور دارد که زبان پارسی زبان سخت‌جانی است و از فراز و فرودهای سختی گذشته، ولی زنده مانده است.
"رادمان" در سال ۲۵۴ فَرارَفتِ ماهی(هجری قمری) زبان پارسی را آیینی(رسمی) کرد.

او نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از تازش به ایران، زبان آیینی ایران دانست.
"محسن ابوالقاسمی" در نَسک "تاریخ زبان فارسی" آورده‌است: "[...]در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که تاکنون ادامه دارد‌[...]" در بن‌مایه‌های کهن نیز از این رویداد نام برده شده است.

از زمان تازش ارب‌ها تا زمان "رادمان پور ماهک"، زبان آیینی ایران تازی بود. پس از او، سامانیان و خاندان بویه(آل‌بویه) زبان پارسی را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند. سامانیان به رواگ(رواج) زبان پارسی می‌اندیشیدند. غزنویان نیز پارسی را به هندوستان بردند.

🇮🇷 @AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🇮🇷 @AdabSar

#روزشمار نیاکان(۸ دی)
#رادمان_پورماهک
goo.gl/7yx7JF

"رادمان پور ماهک"(رادمان پسر ماهک) که امروز او را با نام "یعقوب لیث صفاری" و "یعقوب عیار" می‌شناسیم، یکی از کسانی است که پس از تازش ارب(عرب)ها به ایران، کوشید آیین و فرهنگ ایرانی و زبان پارسی را از گزند به‌دور نگهدارد و آن را زنده بدارد.

چند سالی است که روز هشتم دی در کنار آرامگاه‌اش در نزدیکی شهر دِژپُل(دزفول)، آیین "روز میهنی(ملی) گرامی‌داشت یعقوب لیث صفاری" برگزار می‌شود؛ هرچند که این روز، هنوز در گاهشماری(تقویم) ایران دیده نمی‌شود.

"رادمان پور ماهک" یکی از اَیباران(عیاران) دلاور و هوشمند ایران بود که کوشش‌های وی برای آب و خاک و فرهنگ ایران در درازنای زمان همچنان ارزنده و پررنگ است.
او کُهرُمان(قهرمان) پایداری میهنی ایرانیان در برابر بیگانگان بود.

یکی از کارهای بزرگ او، زنده کردن زبان شیوای پارسی و آیینمَند(رسمی) کردن زبان پارسی در ایران ماست. وی پیش از فردوسی می‌زیست و سخن گفتن ایرانیان به زبان تازی را ننگ می‌شمرد. اگر کوشش "رادمان" و پس از او فردوسی توسی نبود، شاید ما نیز همچون مسر(مصر)یان امروز زبان مهادین(اصیل) خویش را از دست داده بودیم. هرچند میرجلال‌الدین کزازی باور دارد که زبان پارسی زبان سخت‌جانی است و از فراز و فرودهای سختی گذشته، ولی زنده مانده است.
"رادمان" در سال ۲۵۴ فَرارَفتِ ماهی(هجری قمری) زبان پارسی را آیینی(رسمی) کرد.

او نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از تازش به ایران، زبان آیینی ایران دانست.
"محسن ابوالقاسمی" در نَسک "تاریخ زبان فارسی" آورده‌است: "[...]در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که تاکنون ادامه دارد‌[...]" در بن‌مایه‌های کهن نیز از این رویداد نام برده شده است.

از زمان تازش ارب‌ها تا زمان "رادمان پور ماهک"، زبان آیینی ایران تازی بود. پس از او، سامانیان و خاندان بویه(آل‌بویه) زبان پارسی را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند. سامانیان به رواگ(رواج) زبان پارسی می‌اندیشیدند. غزنویان نیز پارسی را به هندوستان بردند.

🇮🇷 @AdabSar
🇮🇷💪🏻 @AdabSar

یعقوب پسر شمشیر - بخش دوم
سراینده #هما_ارژنگی


چون پیک معتمد به ادب بر در ایستاد
وان نامه و نبشته‌ی او در میان نهاد
یعقوب برگزیده هم او را به مهر خواند
قرصی ز نان و تیغه‌ی شمشیر در میان
بر پیشگاه سفره‌ی پر مایه‌اش نشاند
وانگه چُنین به شیوه‌ی مردان زبان گشود:
«مردی سپاهی‌ام من و ایران سرای من
خاکِ رَهش به دیده بُود توتیای من
با دشمن وطن نبود آشتی مرا
بر گو تو با خلیفه‌ی خود ماجرای من
گر مرگ ناگزیر بود سرنوشت من
گردد رها ستیزه‌گرِ بَدکنشتِ من
ور زانکه روزگار دگر باشدم به جا
این تیغ تیز و مرگ هماورد زشت من
ور بخت من سیه شود و روز او سپید
نان جوین بهینه و شیرین خورشت من»

از آن زمان گذشته خزان و بهارها
ویرانه گشته پیکر این خانه بارها
از روزهای روشن و از شام‌های تار
دارد وطن به سینه بسی یادگارها

یعقوب رفت و کشور ایران نمی‌رود
این سرزمین، زبون انیران نمی‌شود
گویی روان مام وطن تا جهان بپاست
چون خون تازه‌ای به رگ کهنه می‌دود

ما پیروان راه هزاران ستاره‌ایم
بی‌نام و بی‌نشانه ولی بی‌شماره‌ایم
آیینه‌دار آن همه گُردان رفته‌ایم
گُردآفرید و رستم این گاهواره‌ایم

«یعقوب اگر نماند نمویم به ماتمش
پاینده باد کشور ایران و پرچمش
در گوشم این چکامه‌ی زیبا چه خوش نواست
ایران بجاست تا که بلند آسمان بجاست»(۶)


✍🏻✍🏻 پی‌نوشت سراینده:
۱- گُردِ نژاده: یعقوب خود را از فرزندان انوشیروان پادشاه ساسانی می‌دانست و آرزو داشت که بتواند نَسب خود را زنده کند.
در داستان‌ها آمده که پس از تازشِ ارب(عرب)ها، کیخسرو و ماهان، دو پسر از فرزندان انوشیروان، به دزفول آمدند و در کنا بزرگ مردی پناه جُستند و پس از بیش از دو سده، فرزندان کیخسرو، از بیم تازیان، به دژ هفتواد کرمان رفتند و ماهک پدر رادمان(لیث پدر یعقوب) به سیستان جا گرفت.

۲- سخن گفتن دَری: رادمان پس از شنیدن قصیده‌ای که در ستایش وی به زبان اربی سروده شده بود، با آوای بلند گفت: چیزی که من اندر نیابم چرا باید گفت؟
این سخن او مایه‌ی آن شد که منشیان و سرایندگان به پارسی روی آوردند و نامه‌های دیوانی را به پارسی نوشتند. از کارهایی که به دستور رادمان انجام شد، برگردان تاریخ ملوک عجم، گردآوری و ساماندهی تاریخ فرهنگ و تمدن ایران از گاه کهن تا پایان کار ساسانیان است. بدین‌سان وی بنیادی نهاد که برپایه‌ی آن شاهنامه پدید آمد و زبان دَری جان گرفت.

۳- فرمان نوشت: هنگامی که یعقوب به خوزستان رسید و آهنگ بغداد کرد، معتمد خلیفه‌ی عباسی، از بیم او نامه‌ای نوشت و در آن فرمانروایی سرزمین هایی که رادمان بر آن‌ها چیره بود، به او بخشید. پاسخ تاریخی رادمان به خلیفه خواندنی است.

۴- دستی به روی لشکریان...: در رویارویی سپاه رادمان با خلیفه، در دیر عاقول، نزدیک دجله، هنگامی که رادمان و سوارانش از نهر آب می‌گذشتند، گماشتگان خلیفه به فرمان او بند را گشودند و آب همه‌ی صحرا را فراگرفت. آن‌ها همچنین از پشت اردوگاه و دام و بنه او را به آتش کشیدند. پنج هزار شتر همگی سوختند و مردان و اسبان بسیار از ضربه گروهه کور شدند. رادمان نیز زخمی شد.

۵- فرمانی از خلیفه شیاد می‌رسید: هنگامی که رادمان در بستر بیماری افتاده بود، فرستاده‌ای از سوی خلیفه رسید. خلیفه در نامه‌ای او را به فرمانبرداری خواند و فرمانروایی عراق و خراسان را به وی پیشنهاد کرده بود.

۶- یعقوب اگر نماند: دو بیت پایانی سروده، برگرفته از چکامه‌ی زیبای "پاسخ یعقوب"، از سراینده‌ی توانمند،زنده یاد "پژمان بختیاری" است که روانش به سپنتا مینو باد.


📜📜 بخش نخست را بخوانید:
t.me/AdabSar/9642

#رادمان_پورماهک
🇮🇷💪🏻 @AdabSar
🇮🇷💪🏻 @AdabSar

یعقوب پسر شمشیر - بخش نخست
سراینده #هما_ارژنگی


شب پرده می‌کشد به سرِ کلبه با درنگ بر بوریا نشسته یَلی، چهره آذرنگ
از تنگنای فتنه‌ی بیگانگان به تنگ
اندیشه‌اش رهایی از آن یوغ و بند و ننگ
مام وطن به گوش دلش می‌زند نهیب:
تا کی از این شکیب! تا چند از این درنگ؟
 
اندوهگین، به دفتر میهن کند نگاه
خواند به برگ برگ وطن سوگنامه‌ای
نقشی نه از امیدی و رنگی نه از نشاط
نِی چنگ و رود و بانگ سرود و چکامه‌ای
     
کشور نزار فقر و اسیر غم خراج
مردم دچار نیستی و رنج و احتیاج
ای بس غرور خم شده در جست‌وجوی نان
دیگر نه از سخنور و از پارسی نشان
در کشور غریب، به بازار تازیان
چوب حراج خورده به بالای گل رُخان
وان دلبران که گلبن این خانه بوده‌اند
از دیده سیل اشک دمادم گشوده‌اند
یعقوب بر سیاهی شب خیره می‌شود
بر بارگاه ایزد جان سجده می‌برد
نالد که ای خدای کهن ملک سروران
این خاک را ز رستم دستان بُود نشان
هرگز مباد خانه‌ی بیدادِ دشمنان

من بر مدار دادم و بر دادگستری
بیزارم از دروغ و بَری از ستمگری
سوگند من به نار و به نور و به مهر و جان
دادارِ کردگار و فرازنده‌ی جهان
اینک، به نام و یادِ تو پیمان کنم درست
حاشا که رای من شود اندر میانه سست
با نقد جان ز ریشه من این فتنه بر کنم
سوزان شرر، به خرمن بیگانه افکنم
بازو گشاده، آن گزیده یَلِ ملک سیستان
آن رویگر تبار جوانمرد و پهلوان
پُتکِ گران گرفت به بازوی پر توان
تا آورد دوباره به جو آب رفته را
وان آبروی خاک به خونابه خفته را
 
مردانه بود و نانِ‌جوین در نگاه او
گویی بهین خوراک و نکوتر نواله بود
یاد شکوه و دولت دیرین سرزمین
در جان او چو جوشش مِی در پیاله بود
گُردِ نژاده(۱) با خرد و رای آهنین
سودای باژگونی بیگانگان گرفت
تاریخ دیرپای و سخن گفتن دَری(۲)
با کوشش دوباره‌ی او باز جان گرفت
وین سرزمین غم‌زده، توش و توان گرفت

لیک این همه بسنده نبودش به روزگار
از بیم بد نهادی آن تیره گوهران
پیوسته دیده‌اش سوی بغداد خیره بود
وانگه که خسته جان به شب تار می‌غنود
اندیشه‌اش ز دشمنِ مکار تیره بود
گویی روان مامِ وطن در سکوت شب
در گوش او به ناله‌ی غمبار می‌سرود:
«تا دستگاه ظلم خلافت بود به پا
هرگز نمی‌شود دلم از چنگ غم رها»
 
با آن که معتمد همه از بیم خشم او
وز آتشین گُدازه‌ی پیدا به چشم او
فرمان نوشت(۳) و پنجره‌ی آشتی گشود
فرمان او به سخته‌ی سِندان اثر نکرد
وان کهنه کینه را که غمی جاودانه بود
دستان او ز سینه‌ی سوزان بدر نکرد
   
آنک سپاه جان به کف میر سیستان
چون تیرِ تیزِ در شده از چله‌ی کمان
یا تندری که سینه شکافد از آسمان
غُران به سوی دشمن ایران روانه  گشت
جنگی گران بپا شد و جنگاور سترگ
با تیغ جان شکار پی تازیان گرفت
با رایتی تنیده در آن مهر آب و خاک
رای شکار گرگ بلند آستان گرفت
غافل ز حیله‌سازی و از دام گستری!
 
چون تیغ بی‌امان دلیران جم‌نژاد
در تار و پود دشمن دون رخنه می‌نمود
ناگه به امر معتمد، آن خصم بد نهاد
دستی به روی لشکریان دجله را گشود(۴)
دستی دگر شراره به دام و ستور زد
یک‌سو لهیب آتش و یک‌سو شتاب آب
بانگ و خروش و ناله و فریاد و پیچ و تاب
چون دشنه‌ای به پیکر گُرد غیور زد
 
آشفته می‌گذشت و به زندان سینه‌اش
کوهی گران ز جوششِ خشم و نهیب داشت
در پشت دیدگان نم‌آلوده از غمش
خورشید خون گرفته، لهیبی غریب داشت
 گویی لبان بی‌سخنش می‌کشد غریو:
«من ناگزیر می‌روم اکنون ولی بدان
تا هستم ای پلید، مرا با تو کارهاست
گر مرگ ناگزیر گذارد مرا به خویش
در سر مرا هماره هوای شکار هاست»
 
سِندان آهنین، پی درمان و چاره شد
رایَش به درشکستن آن سنگ خاره شد
با لشکری گزیده ز مردان کینه‌خواه
آماده‌ی نبرد و ستیزی دوباره شد
 
آه و فغان ز دشمنی چرخ کژ مدار
آیین کینه‌توزی این کهنه روزگار
کاو ناگهان به پیکر آن پیل استوار
دردی گران نشاند و ربودش ز کف قرار
 
روز از غلاف تیره‌ی شب وارهیده بود
خورشید زرنگار ز نو بردمیده بود
بر خیمه‌گاه ساده‌ی یعقوب قهرمان
نقاش باد سایه و روشن کشیده بود
با چهره‌ای ز جوشش اندیشه پر ملال
گرد گران به بستر خود آرمیده بود
 
نَـک قاصدی ز جانب بغداد می‌رسید
فرمانی از خلیفه‌ی شیاد می‌رسید(۵)
یک نامه هم به شیوه‌ی دلداری و کرم
از آن نماد فتنه و بیداد می‌رسید!


📜📜 بخش دوم را بخوانید:
t.me/AdabSar/9643

#رادمان_پورماهک
🇮🇷💪🏻 @AdabSar
📚📖🖋
@AdabSar

🔅آشنایی با پاسداران زبان پارسی

"رادمان پور ماهک"(رادمان پسر ماهک) که امروز او را با نام "یعقوب لیث صفاری" و "یعقوب عیار" می‌شناسیم، یکی از کسانی است که پس از تازش تازیان به ایران کوشید آیین و فرهنگ ایرانی و زبان پارسی را از گزند به‌دور نگهدارد و آن را زنده بدارد.

چند سالی است که روز هشتم دی در زادگاهش شهر دِژپُل(دزفول) و در کنار آرامگاهش آیین "روز میهنی(ملی) گرامی‌داشت یعقوب لیث صفاری" برگزار می‌شود؛ هرچند که این روز، هنوز در گاهشماری(تقویم) ایران دیده نمی‌شود.

"رادمان پور ماهک" یکی از اَیباران(عیاران) دلاور و هوشمند ایران بود که کوشش‌های وی برای آب و خاک و فرهنگ ایران در درازنای زمان همچنان ارزنده و پررنگ است.
او کُهرُمان(قهرمان) پایداری میهنی ایرانیان در برابر بیگانگان بود.

ولی یکی از کارهای بزرگ وی، زنده کردن زبان شیوای پارسی و آیینمَند(رسمی) کردن زبان پارسی در ایران ماست. وی پیش از فردوسی می‌زیست و سخن گفتن ایرانیان به زبان تازی را ننگ می‌شمرد. اگر کوشش "رادمان" و پس از او فردوسی توسی نبود، شاید ما نیز همچون مسر(مصر)یان امروز زبان مهادین(اصیل) خویش را از دست داده بودیم. هرچند میرجلال‌الدین کزازی باور دارد که زبان پارسی زبان سخت‌جانی است و از فراز و فرودهای سختی گذشته، ولی زنده مانده است.
"رادمان" در سال ۲۵۴ فَرارَفتِ ماهی(هجری قمری) زبان پارسی را آیینی(رسمی) کرد.

او نخستین کسی بود که زبان پارسی را ۲۰۰ سال پس از تازش تازیان به ایران به فَرنام(عنوان) زبان آیینی ایران شناخت.
"محسن ابوالقاسمی" در نَسک "تاریخ زبان فارسی" آورده‌است: "[...]در سال ۲۵۴ هجری، یعقوب لیث صفار، دولت مستقل ایران را در شهر زرنج سیستان تاسیس کرد و زبان فارسی دری را زبان رسمی کرد که تاکنون ادامه دارد‌[...]" در بن‌مایه‌های کهن نیز از این رویداد نام برده شده است.

از زمان تازش تازیان تا زمان "رادمان پور ماهک"، زبان آیینی ایران تازی بود. پس از او هم سامانیان و خاندان بویه(آل‌بویه) این زبان را گسترش دادند و از نابودی آن جلوگیری کردند. سامانیان به رواگ(رواج) زبان پارسی می‌اندیشیدند و غزنویان، پارسی را در هندوستان گسترش دادند.

goo.gl/7yx7JF
#پریسا_امام_وردی
#فرهنگ_ایران
#رادمان_پورماهک

@AdabSar
📚📖🖋