ادب‌سار

#پوریا_عزیزیان
Канал
Логотип телеграм канала ادب‌سار
@AdabSarПродвигать
14,39 тыс.
подписчиков
4,88 тыс.
фото
120
видео
828
ссылок
آرمان ادب‌سار پالایش زبان پارسی والایش فرهنگ ایرانی instagram.com/AdabSar گردانندگان: بابک مجید دُری @MajidDorri پریسا امام‌وردیلو @New_View فروشگاه ادبسار: @AdabSar1

فَردیدِ پهن‌دشتِ بیکرانه
با هفت رنگِ فروزنده
چشمان بی‌همتای توست

رامبُدِ وَچَک‌های پر پیاله
بنگامِ آرمانِ اِیرَمانی
سازوار با منِ شوریده
در نیم‌چاشتِ دمانه‌هایم

پیرانه‌سرتر از بهرام
مستانه‌وارتر از یاس
در آبشار گیسوانت
خیس‌تر از مرغ بارانم
برآیندِ مستی دمانه‌ها
ای اِشغ

پری‌زادِ گلچهره‌ی کُهسار
آوارِ سرخگونِ تنِ آلاله
شریانِ گش با نغمه‌ی پرندآذین
چشمه‌ی جان به سویت روانه
پرستش‌سوی پهن‌دشتِ بیکرانه


پی‌نوشت:
-فردید: منظور
- بنگام آرمان ایرمانی: آغاز کننده‌ی دوستی و مهراستیِ آرمانی و رویایی
- پرستش‌سو: قبله
- اِشغ: عشق [برخی عشق را اَرَبیده‌ی(معرب) اِشغ و پارسی می‌دانند]


فرستنده و سراینده #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

جانا بگو پس چرا، افتاده بر روشنی
نخشی نمایان ز شب، ایدم به اندوهِ ما؟
باشد نهان‌جای جان، دامانِ مینویِ غم
بر کوهِ غم چیره شو، خاوندِ نستوهِ ما!

پیموده اند اخگران، اندامِ شب را به جان
باشد که پیغامشان، گوید ز نیزارِ دل ؛
بر بامِ شب چیره شد، سوگندِ سد پاکِمیر
آهیرِ آزرمشان، دلجوی خونبارِ دل؛

این کانِ آبادِ ما، در کامِ بی ایزدان
در چنگِ اهریمنان، کابینِ ایرانمان؛
در شهرِ مستانِ مغ، آتش به دل می زنیم
آهنگِ پرسونِ ما، دیرینه ایران‌مان؛

در جامِ جمشیدِ جم، هر دم نمایان شود
سبزینگی با بهار، دیروزِ دیروکِ ما؛
پرهونِ خاکی کنون، یادی ندارد دگر
از آن هنایش که بود، بر راهِ چیروکِ ما؛


سینایِ سیمینِ ما، هرگز نبینی ز ما
جز مهرِ بر راهِ تو، بر خاکِ میرانِ تو؛
بنیادِ سد آرزو، گل کرده در چهره ات
جانا بگویم همی، جانم به کُرپانِ تو!


✍🏻✍🏻 پی‌نوشت سراینده
مینوی غم: بهشتِ غم، آنجا که غم فراوان است.
خاوند: این واژه کوتاهیده‌ی خداوند است و در پارسی به مانک خواجه، صاحب و مالک به کار می‌رود. از آنجا که میهن، میراث من است و خود را فرزند میهن می‌دانم، پس تن و جان و روان من از برای میهن است و اینگونه میهن را خاوند خود می‌دانم.
نستوه: استوار، محکم، پایدار. این واژه با بستوه (عاجز و ناتوان) ناسان است.
اَخگران: شعله‌های آتش
پاکمیر: شهید
آهیر: مشعل
آزرم: ادب، فرهنگ، هنر، شرم و حیا.
آهیرِ آزرمشان: مشعل فروزان و درخشنده‌ی فرهنگ و ادبشان.
کان: معدن، سرچشمه، کردها چشمه را کینی می‌خوانند که هر دو از یک ریشه استند.
کابین: مَهر، مَهریه، جهاز، به چم دستگاه هم می‌آید.
آهنگ: خواست، اراده.
پرسون: دقیق (این واژه پیشنهاد شده‌ی حیدری ملایری است)
دیرینه ایرانمان: ایرانِ کهنمان، فردید پیشینه‌ی ایرانِ کهن است.
دیروک: تاریک، تاریخ، مه روز.
پرهون: دایره، گردی.
پرهونِ خاکی: فردید(منظور) کره‌ی زمین است.
هنایش: درآیش، کارایی، کارسازی، تاثیر.
چیروک: روایت، افسانه، داستان (این واژه پیشنهاد شده‌ی حیدری ملایری است)
سینا: گشایش دهنده‌ی دل، مرد دانشمند و فرزانه.
سیمین: نقره‌ای رنگ، آنچه که سپید و درخشان است.
میران: امیران، بزرگان.
کرپان‌: قربان اربیک شده‌ی این واژه است.

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داستان دیدار
سروده‌ی نیمایی به پارسی سره

پسری تنها در کرانه‌ی دریا نشسته، در اندیشه‌اش تا سرزمین اورمزد سفر می‌کند،
فرشته‌ای می‌بیند که نمادی است از ایران‌زمین؛ با او می‌سُخند و...

سرزمین اورمزد در این سروده زیبایی‌ها و شکوه پیشین را ندارد و به کویری مانند شده که از یک سو ریگزار است و از دیگر سو دارای گسل و تَرَک‌های بسیار!
پن هنوز سواری آنجاست که کمانش نشان شاهان است و پسری که هر چند آن شکوه و زیبایی را ندیده و به کویر رسیده، ولی نمادها را در سوار می‌بیند و می‌جوید تا چه‌بود و چیستیِ سرزمینش را دریابد!
پیشکش به دوستداران شارینش ایرانی

#چکامه_پارسی
سراینده: #پوریا_عزیزیان
💠🔹 @AdabSar
💠🔹 @AdabSar
داستان دیدار
سراینده: #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی


پسرِ تنها
نگاهش به خیزابِ دریا بود

هورشیدِ اَخشتَر
در کرانه‌ی هرمز
آسمان را ارغوانی کرده بود

گویی آرامِ دمان
با لالایی خداگونه‌اش
خواب دریا را هم
شیرین کرده بود

خیزاب‌ها فروکش می‌کردند
و آرامِ دمان، در آن پاسه
چیره بر هستی
خاموشیِ جاودان‌مانندی پدید می‌آورد

پسرِ تنها
با چشم بر هم زدنی
در خاموشی جاودان
خود را در جایی شگفت دید!

انگار پرندوَش از شهرِ کهکشان‌ها گذشته بود
تیر و ناهید و بهرام که نه
در سرزمینِ اورمزد چشم گشوده بود

یک‌سو ریگزار بود و آن دیگر
چین و شِکَنِ پیشانیِ ترک خورده‌ی کویر؛
و سواری که از دور می‌آمد

خوش‌اندام بود
سینه‌اش ستبر و چهره‌اش خسته

پسر با خود گفت: کیست این؟
که رزم‌جامه بر تن دارد و شوری در دل؛

چون آب روشن و پاک
چون باد تند و بی‌باک
چون کوه پایدار
راه می‌پوید در دلِ ریگزار

کمانش
نشانِ شاهان است
هزاران سال
پیکان افکنده و زِه کشیده
تا سایه‌ی شهریوری بگستراند
بر جهانِ خاکی!

گرز و تبرزین‌اش
یادگارِ پهلوانان است
پهلوانانی که نبردشان
نه ستیز بود و نه نیرنگ
گشودنِ دروازه‌ی خرد بود با منشِ نیک

اینگونه اَشا و راستی را
نامیرا کردند و اَمرداد
تا آیین پهلوانی
چاره‌گر شود و دادآفرین
بر هر ستم و بیداد...

پسر سوار را گفت:
ای درفش‌ات کاویانی
با من سخنی ساز کن؛
از کجا آمده و به کجا می‌روی؟
این فَر و شکوه را
وام‌دارِ آسمانِ چندم خداونده‌ای؟

سوار گفت:
من فرشته‌ی فرو افتاده‌ی آریانم
گرچه ورجاوندم ولی
هزاره‌ها بر من رفته و هنوز سرگردانم!

پسر گفت:
راهِ رهایی چیست؟

سوار این‌چنین پاسخ داد:
سرنوشت من در دست شمایان است،
گفته‌های گهر گسترانِ کهن را پیش گیرید،
جانی دوباره دهید بر اَخگرِ آذری که رو به خاموشی‌ست!

آری،
اَخگرِ نیمه‌جانِ آتشِ باستان
گرچه تنها شده امروز
در فروغ و گرمی‌اش
می‌توانی دید،
فر و فروغِ هفت آذرستان!

ناگه آسمانِ کویر
فرآذینِ فروغِ آستاره‌ها شد

گویی جشنِ پرشکوهِ آستاره‌ها
برای اخگری‌ست
که در دلِ پسر
وام‌دارِ اندیشه بر کردار
به آرامی زبانه می‌کشد
بر راژمانِ هستی...

چه نیک بود این دیدار
چه نیک بود این دیدار!


✍️ پانوشت:
خیزاب: موج
هورشید: خورشید
اَخشتَر: جنوب
هرمز: کوتاهیده‌ی اورمزد است که اورمزد نیز کوتاهیده‌ی اهورامزدا است. نام یکی از شاهان نیکوسرشت ساسانی بوده است. آبخوست(جزیره)ای در استان هرمزگان که از ساخته‌های اردشیر ساسانی است.
پاسه: هنگامه، زمان
پرند: این واژه در ادب پارسی به چند چمار آمده. شمشیر و تیغ برنده، پارچه‌ی ابریشمین، پرنیان و حریر، آنچه که رسته و وارسته است، رها شده و آزاد!
پرند وَش: این واژه در دیسه‌ی پیوسته و بدون بازه به چمِ پری‌شب می‌شود. بنگرید به پری‌دوش. با نیم‌بازه به شوندِ بهره‌گیری از پسوند همانندیِ (وَش) ، پرند وَش را، پرند گونه و همچون پرند، می‌چماریم(معنی می‌کنیم)
تیر: عطارد
ناهید: زهره
بهرام: مریخ
اورمزد: کوتاهیده‌ی اهورامزدا، اهورا به چم سرور، بزرگ، خداوند و مزدا ریشه در مَنَ دارد. به چمِ منش و خرد برتر و نیز در برخی بنچاک‌ها می‌بینیم که مشتری را اورمزد خوانده‌اند که به دوره‌ی اشکانیان باز می‌گردد.
شهریوری: خَشتَره وییره (اوستایی)، شهریوری یا آرمانِ شاهی و شهریگری، آرمانی‌ست که بر ساختن بهشت در جهان خاکی با آمیختن نیروهای گیتوی و مینوی استوار است و به هیچ روی به چم چیره‌گریِ شاه بر مردم نیست.
اَشا: اَشَه ویشته (اوستایی) یا اردیبهشت، اشا و راستی نماد هنجار در گردش هستی است.
امرداد: اَنوشگی، نامیرایی
اَخگر: شعله
آذر: آتَر، آتش
راژمان: سیستم، ساز و کار

💠🔹 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

🔷 شاخاب جاودان پارس


سنگ نبشته‌ای از دیرِ دیروک
در دلِ دریا
همسفر با گامِ پرهام

با خیزاب و رخشان دُرِ شن‌ها
می‌رخسد و می‌خواند

پُر آروین از زیوِشِ هزاره‌ها
با نگاهِ هورِ دلبسته
به اخشترِ خونگرم
می‌رسد بر کرانه‌ی شور

آوَخ که این کرانه
همان است که بود

گویی انگار دیروز بود!

برادرش تندیسی شد
ایستا بر شهرِ شاهان...
و آن دیگر شیری شد
پیشانی بلند

بر مزارِ بزرگ‌زاده‌ای زَگرُس‌نشین
پُر بخت و یار

و این دیگر را
سینه‌ای ستبر بود

آریان آمدند و سرنوشتِ نَفان
بر سینه‌اش دبیره کردند

آریانِ با هنر
سنگ‌ها را نیز
اُسپُرانه ورجاوند کردند

آوخ که هزاره‌ها رفته است
و سنگ‌نبشته باز می‌گوید
این کرانه چون دیروز
همان است که بود

پس از هزاره‌های دیر و دور
بوی میهن را نوش می‌کند

با دلش آوازِ چکاوکِ دریایی را
گوش می‌کند

نخستین شب را میهمان است
بر شباهنگِ فرخ‌تر از هور

و فردا می‌شود آذرخشِ رُخامش
جلوه‌گر بر شهابِ چشمِ کسرای کرانه
پسرِ دریاتبارِ هژبرِ زمانه

سنگ‌نبشته‌ی این زالِ گشاده‌ابرو
چون هرمزِ نیکونیا
از "شاخابِ جاودانِ پارس "می‌گوید!

با پسر از فراوانِ رویدادها
سخن در نهان‌سراچه‌ی راز می‌گوید

پسر دل می‌دهد و بر شاخابِ جاودانِ پارس
ترانه‌ی ناز می‌گوید

انبازِ سنگ‌نبشته باز می‌گوید:
از دلِ دیروک تا به ایدون و فرداها
آریان‌اند اَزنا
"شاخابِ جاودانِ پارس" را


پانوشت:
دیروک: تاریخ
پَرهام: طبیعت
خیزاب: موج
می‌رخسد: می‌رقصد
آروین: تجربه
زیوش: زندگی‌کردن
هور: خورشید
اخشتر: جنوب
کرانه: ساحل
شور: در اینجا فردید شوریده و شیداست
ستبر: ضخیم، کلفت
نفان: ملت
دبیره: خط، دبیره کردند: نوشتند
اُسپُرانه: کاملا، مطمینا
شباهنگ: ستاره‌ای است درخشان و پر نور
آذرخش: صاعقه، نورِ بسیار
کسرا : شاه
هژبر: شیر
هرمز: نام جزیره‌ای در استان هرمزگان، نام یکی از شاهانِ نیکوسرشت و دادگرِ ساسانی
سراچه: اتاق، خانه‌ی کوچک
انباز: همدم، در اینجا فردید پسر است که همراز سنگ نبشته شده
ازنا: مالک
شاخاب: خلیج


فرستنده #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
مهریار مهرآفرین - روز جهانی زن
@AdabSar
تو زنی در دیده‌ی مهرآفرین دادار اشغ
مهر تابان هم به گرمی مهرمند زن بُوَد

روز جهانی زن بر مهربانوان سرزمین اشایی خجسته باد!

سروده و آوایش #مهریار_مهرآفرین
فرستنده #پوریا_عزیزیان
#روز_زن

🎶 @AdabSar
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Forwarded from ادب‌سار
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

🔷 شاخاب جاودان پارس


سنگ نبشته‌ای از دیرِ دیروک
در دلِ دریا
همسفر با گامِ پرهام

با خیزاب و رخشان دُرِ شن‌ها
می‌رخسد و می‌خواند

پُر آروین از زیوِشِ هزاره‌ها
با نگاهِ هورِ دلبسته
به اخشترِ خونگرم
می‌رسد بر کرانه‌ی شور

آوَخ که این کرانه
همان است که بود

گویی انگار دیروز بود!

برادرش تندیسی شد
ایستا بر شهرِ شاهان...
و آن دیگر شیری شد
پیشانی بلند

بر مزارِ بزرگ‌زاده‌ای زَگرُس‌نشین
پُر بخت و یار

و این دیگر را
سینه‌ای ستبر بود

آریان آمدند و سرنوشتِ نَفان
بر سینه‌اش دبیره کردند

آریانِ با هنر
سنگ‌ها را نیز
اُسپُرانه ورجاوند کردند

آوخ که هزاره‌ها رفته است
و سنگ‌نبشته باز می‌گوید
این کرانه چون دیروز
همان است که بود

پس از هزاره‌های دیر و دور
بوی میهن را نوش می‌کند

با دلش آوازِ چکاوکِ دریایی را
گوش می‌کند

نخستین شب را میهمان است
بر شباهنگِ فرخ‌تر از هور

و فردا می‌شود آذرخشِ رُخامش
جلوه‌گر بر شهابِ چشمِ کسرای کرانه
پسرِ دریاتبارِ هژبرِ زمانه

سنگ‌نبشته‌ی این زالِ گشاده‌ابرو
چون هرمزِ نیکونیا
از "شاخابِ جاودانِ پارس "می‌گوید!

با پسر از فراوانِ رویدادها
سخن در نهان‌سراچه‌ی راز می‌گوید

پسر دل می‌دهد و بر شاخابِ جاودانِ پارس
ترانه‌ی ناز می‌گوید

انبازِ سنگ‌نبشته باز می‌گوید:
از دلِ دیروک تا به ایدون و فرداها
آریان‌اند اَزنا
"شاخابِ جاودانِ پارس" را


پانوشت:
دیروک: تاریخ
پَرهام: طبیعت
خیزاب: موج
می‌رخسد: می‌رقصد
آروین: تجربه
زیوش: زندگی‌کردن
هور: خورشید
اخشتر: جنوب
کرانه: ساحل
شور: در اینجا فردید شوریده و شیداست
ستبر: ضخیم، کلفت
نفان: ملت
دبیره: خط، دبیره کردند: نوشتند
اُسپُرانه: کاملا، مطمینا
شباهنگ: ستاره‌ای است درخشان و پر نور
آذرخش: صاعقه، نورِ بسیار
کسرا : شاه
هژبر: شیر
هرمز: نام جزیره‌ای در استان هرمزگان، نام یکی از شاهانِ نیکوسرشت و دادگرِ ساسانی
سراچه: اتاق، خانه‌ی کوچک
انباز: همدم، در اینجا فردید پسر است که همراز سنگ نبشته شده
ازنا: مالک
شاخاب: خلیج


فرستنده #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

#چکامه_پارسی نیایش #نوروز
سراینده #مهرآفرین
فرستنده #پوریا_عزیزیان

ستایش کنم فرِ نوروزِ خَش
که بر پیشوازش تپان گشته گَش(قلب)
تو ای روشنی، راستی، ای اَشا
برآور به نوروز«جم» کام ما

اپر کردگارا تو را سامه(قسم) بر
بهین روز نوروز فرخ گُهَر
به ما ارمغان* بخش نغزینه هوش
سپس می‌گری(ساقی‌گری) کن به جام انوش

جگربندها را تو دِرواخ(سلامت) دار
پدر مادران را نما پایدار
ز گیتی تو برچین دار و تَناب
فروغ اَشویی به هستی بتاب

به مردم دهش کن بزرگی و داد
زمین را دگر بینوایی مباد

ستایش برم ایزد «خاک» را
زَری بستر دختر «تاک» را
ستایش کنم ایزد همدمی
«هوا» را که بی او نباشم دمی

ستایش کنم ایزد «آب» را
کزو پویش و نازش آید مرا
«فروغ» ایزدم راستایش کنم
کزو گرم باشد دل و پیکرم

«زمینا» تو ای مام مهرآفرین
گُهَرسا تر از کَرزمان(ملکوت اعلا) برین
درآغاز نوروز پیروز ما
بیا جنگ و کینه ز گیتی زُدا

جهان را بپوشان به رخت خرد
به اندیشه بنشان درخت خرد
بیا گرگ آز همه شیر کن
همه گشنگان جهان سیر کن

تو را سامه بر «فره آریان»
بزرگی ببخشا به «تاجیکیان»
که نوروز را فرهی‌تر کنند
همی نام «ایران» را بَر کنند!

نوروز۱۳۹۷؛ ۸۵۷۷ کیانی و ۲۵۷۷ هخامنشی مهرآفرین باد.

*پی‌نوشت ادبسار:
واژه‌ی «ارمغان» پارسی نیست. برای آشنایی با برابر پارسی ارمغان به این پیوند بنگرید:
t.me/AdabSar/5649

@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

هشتم دی‌ماه، روز گرامی‌داشت #رادمان_پورماهک فرمانروای نیک‌سرشت ایران، زنده‌کننده‌ی زبان پارسی پس از یورش و تازش تازی و رامیارِ ایران و ایرانی پس از ستم‌ها و بیدادِ فراوانِ ارب بر این بوم و خاک است! درود بر روان پاک و پالوده‌اش و جاوید باد نام و راهش...

نشان آمده سوی پرچینِ شب
یَلی آمده پر ز غم پر ز تب

به بازو یلِ مهربان بسته است
نشانی ز فرخ‌نژادش به دست

نشانی ز خرم‌ترین سرزمین
ز برنا بُنِ پاکِ خوش این چنین

یلی آمده پاسِ میهن کُنَد
به ایران همه نامِ نیکی زَنَد

ستایش همه برده بر ایزدان
به گیتی همه خوانده نام‌آوران

نِگه کن یلِ ما ددان را کُشد
بَدان را همه بر خموشی کِشد

که پانا یلِ پر توان دل‌سِتان
به جانش همه مهرِ میهن روان

چنان او شده بر جهانی مِهین
بنازم شَهِ نازِ ایرانزمین

به دانش شده شاهِ دانشوران
ستایش برِ او برم من ز جان

به اندیشه‌ی پاک او بر سپهر
سراسر شده خاک میهن به مهر

کژی گر همه چیره شد بر جهان
به ایران شده رهگشا "رادمان"

بگفتم یلِ نیک نهاد ای گرام
نَمارش بده باده پر کن به جام

که مانا شده مهرِ تو این چُنین
سپنتا شهِ نیکِ مهرآفرین

بگو با منِ پر ز غم، مهرِ خود
که جانم همه شورِ مستانه شد

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

✍🏻 پی‌نوشت:
پانا = آقا
نمارش = اشاره
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🌬🌤🌾🌱
@AdabSar

همدمِ سوزِ باد
همنشینِ دشتِ سبزپوش و سروِ آزاد،
تاکِ پیرِ پوستین ریش
می‌جوید از دشت
شوند و زَندِ هر رویداد...

ای دشتِ پاکدامان،
پر آروین_پیرِ سالخورده‌ی هزاره‌ها،
ای که ریشه‌ها در خود پروراندی
دَمّنِ نیاکان، شوندِ شادی،
ای دشتِ خاکی
ریشه‌ی من از تو جان می‌گیرد
ای سامانه‌ی پاکی،

دیرگاهی ندیده‌ام نرم‌بادِ ابریشمین را
سخنی نیست
آوازِ پرنیانِ دیرین را

بر چرخگاهِ زمان، روزها در پسِ هیچ
می‌آیند، می‌روند، شدآمدِ دَمان هیچ

با من بگو از چه روی
روشن آرای پگاه در پسینِ سیاهی تنیده؟
رخسارها بی‌فروغ ایزد است،
هر که را بینی با چشمانِ باز خسبیده...!

این چنین گفت، تاکِ پیر،
دشتِ تردامان را...

دشت، آهی کشید و پس از لختی گفت:

- پیشانی‌ام، کوره آژنگِ خشکیده‌ی ره‌پویانِ آب،
سینه‌ام، اخگرِ نیمه‌جانِ آتشِ باستان،

آری، روزی و روزگاری
آنسو تر از بندرِ پندار
آتشی بود و آتشگهی
بشنو از من تو این داستان،

پشتِ پرچینِ سادگی‌ها
آنجا که خدیوان زمین
به دوشیزگیِ پرهام،
دست درازی نکرده بودند

هزاره‌ها، سپیدجامگان بودند و پایکوبی در سده‌ها...

در این دشت، موبَدی بود و آتشبُدی،

ساگه‌ی یاس، در گیسوانِ دخترِسیب، هوده می‌داد
سدای باد، خنده‌ی پری‌وشان را مژده می‌داد،

این‌جا بارگهِ خسرو بود و تخت پیروزه و باربُدی،

میهنِ پاک مردان،
جایگهِ بی‌باک گُردان بود،
همه آشنای مهر
مهرابِ اهورا
همه دل‌های آنان بود...!

کنون دیگر پگاهِ راستین را کس ندیده،

از آن دم که خوشه‌های بهروزی
پایکوبِ پسِ سُمِ لشکرِ دیوان شد
چرخِ گردون هم زین پریشانبوم،
روی گردان شد.

روشنای مهر آیین،
در پنجه‌ی سیاه و خونینِ دیوان
در بند و زندان شد!

goo.gl/q542gX
✍🏻✍🏻 پانوشت سراینده:
زند = تفسیر.
آروین = تجربه.
دَمن = جمع دامنه، آثار خانه و حیات مردم در روی زمین.
نرم‌باد = نسیم.
پرنیان = حریر، پارچه‌ی مخمل، در اینجا فردید(منظور) از آواز پرنیان، آواز نرم و لطیف و دلکش است.
پسین = غروب، هنگامه‌ی پایان روز.
خسبیده = خوابیده.
با چشمان باز خسبیده = فردید آن باشد که نمی‌خواهد ببیند، کنایه از وجدان خاموش.
لختی = مدتی.
آژنگ = چین و شکن پیشانی.
ره پویان آب = جوی و جویبار، آنجا که آب جاری است. رود خشک شده در دامنه‌ی دشت به چین و شکن پیشانی دشت همانند شده است.
خدیوان = صاحبان، مالکان.
پرهام = طبیعت.
هوده = ثمره، میوه.
ساگه = ساقه اربیک شده‌ی این واژه است.
تخت پیروزه = نام یکی از آهنگ‌های زمان خسرو پرویز بوده است.
باربد = خنیاگر(نوازنده، موسیقی‌دان) چیره‌دستِ دربار خسرو پرویز و پدیدآورنده‌ی سرود خوش‌آهنگ(مسجع).

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🌬🌤🌾🌱
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

جانا بگو پس چرا، افتاده بر روشنی
نخشی نمایان ز شب، ایدم به اندوهِ ما؟
باشد نهان‌جای جان، دامانِ مینویِ غم
بر کوهِ غم چیره شو، خاوندِ نستوهِ ما!

پیموده اند اخگران، اندامِ شب را به جان
باشد که پیغامشان، گوید ز نیزارِ دل ؛
بر بامِ شب چیره شد، سوگندِ سد پاکِمیر
آهیرِ آزرمشان، دلجوی خونبارِ دل؛

این کانِ آبادِ ما، در کامِ بی ایزدان
در چنگِ اهریمنان، کابینِ ایرانمان؛
در شهرِ مستانِ مغ، آتش به دل می زنیم
آهنگِ پرسونِ ما، دیرینه ایران‌مان؛

در جامِ جمشیدِ جم، هر دم نمایان شود
سبزینگی با بهار، دیروزِ دیروکِ ما؛
پرهونِ خاکی کنون، یادی ندارد دگر
از آن هنایش که بود، بر راهِ چیروکِ ما؛


سینایِ سیمینِ ما، هرگز نبینی ز ما
جز مهرِ بر راهِ تو، بر خاکِ میرانِ تو؛
بنیادِ سد آرزو، گل کرده در چهره ات
جانا بگویم همی، جانم به کُرپانِ تو!


✍🏻✍🏻 پی‌نوشت سراینده
مینوی غم: بهشتِ غم، آنجا که غم فراوان است.
خاوند: این واژه کوتاهیده‌ی خداوند است و در پارسی به مانک خواجه، صاحب و مالک به کار می‌رود. از آنجا که میهن، میراث من است و خود را فرزند میهن می‌دانم، پس تن و جان و روان من از برای میهن است و اینگونه میهن را خاوند خود می‌دانم.
نستوه: استوار، محکم، پایدار. این واژه با بستوه (عاجز و ناتوان) ناسان است.
اَخگران: شعله‌های آتش
پاکمیر: شهید
آهیر: مشعل
آزرم: ادب، فرهنگ، هنر، شرم و حیا.
آهیرِ آزرمشان: مشعل فروزان و درخشنده‌ی فرهنگ و ادبشان.
کان: معدن، سرچشمه، کردها چشمه را کینی می‌خوانند که هر دو از یک ریشه استند.
کابین: مَهر، مَهریه، جهاز، به چم دستگاه هم می‌آید.
آهنگ: خواست، اراده.
پرسون: دقیق (این واژه پیشنهاد شده‌ی حیدری ملایری است)
دیرینه ایرانمان: ایرانِ کهنمان، فردید پیشینه‌ی ایرانِ کهن است.
دیروک: تاریک، تاریخ، مه روز.
پرهون: دایره، گردی.
پرهونِ خاکی: فردید(منظور) کره‌ی زمین است.
هنایش: درآیش، کارایی، کارسازی، تاثیر.
چیروک: روایت، افسانه، داستان (این واژه پیشنهاد شده‌ی حیدری ملایری است)
سینا: گشایش دهنده‌ی دل، مرد دانشمند و فرزانه.
سیمین: نقره‌ای رنگ، آنچه که سپید و درخشان است.
میران: امیران، بزرگان.
کرپان‌: قربان اربیک شده‌ی این واژه است.

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

آینده‌سازان
پیش به سوی فردایی روشن

آینده‌سازان
از سرزمینِ کودکی‌ها
پاکی را دَهِش کنید
و در بُنگامِ نخست
راهِ راستی برگزینید

برای باشندگی و پویایی
به دشواری‌ها لبخند بزنید
لبخند شما
فَرجودِ باشندگی‌ست

سپیدپوش دخترکِ نازنین
شاید در فردا
همچون فروغ
سُرودی از سُهشِ زنانگی سر دهد
فروغ‌ها، شگفتی آفرینند!

هر روز یک برگ
از دفترشان
و هر برگ
یک دریافت
از چیستیِ‌شان
مرا بسنده است

یک دریافت
از سُهشِ سُروادهای پرفریادشان
و سُروادی که آن‌ها را در خود
می‌سراید!

تا آن دم که زیوَد
گلبرگِ دشتیِ آزاد
در نغزِ باد
دامانِ پر مهرِ دشت
پُرسبزینه می‌شود
از گلستانه‌ی فروغ‌ها!

آن دیگری پسر که آنجاست
شاید در فردا
بنیادگذارِ دیدگاهی نوین
برای آوارگان و دردمندان شود

چرا که تا درد را نچشی
درنمی‌یابی
و درد کشیدنِ تو
دریافت توست
و دریافتِ تو
باورِ من است

آری
تو را من
باورمندم

ای جانم، آن دیگر را ببین
که چگونه به فرتورانداز خیره شده
و برغِ چشمانِ روشن‌اش
چکادها در می‌نوردد

دل‌استوارم او شکست‌ناپذیر است
پانای آزادِ فرداست
او دلِ دیروک است

آری با توام من
کودکِ بی‌گناهِ ستم‌دیده بَرزَن

به خدای درونت پشت‌گرم باش
تو فَرجودِ دَمانی
و چه دلِ بزرگی
در آن سینه‌ی کوچک داری!

تو از پاسه‌ی نخستِ آفرینش
سِپندشده‌ی دستانِ پرمهرِ آفریدگاری
که از پاره‌های سرشتین
آموزه‌ها می‌گیری

و چون رَخسِ سپیدار
در بادِ وزان
تاجلوه‌گاهِ مزدا
پرواز خواهی کرد

تو در اوجِ نداشته‌ها
و ستیزِ آذرخش‌های سهمگین
به اوجِ شکوفایی می‌رسی

پس شایدها را
به بایدها تَرادیس کن
باید و بایسته
در نگر ببین و بنگر

و برای بایدها
برسان خود را
تا پگاهِ روشنِ فرداها

بی‌کران را راز بگشا

تو فَرجودِ دمانی!

goo.gl/Q72XU8
✍🏻✍🏻 پانوشت
دَهِش کنید: هدیه کنید
بُنگام: کنش یا گامی نخستین برای انجام کاری
باشندگی: زندگی، بودن، حضورداشتن
فَرجود: معجزه
سُهش: حس، احساس
چیستی: هویت
سُرواد: شعر
زیوَد: زندگی کند
دشتی: در اینجا فردید وحشی و آزاد است
نغز: لطیف
دریافت: درک
باور: ایمان
فرتورانداز: دوربینِ عکاسی
چکادها: قله‌ها
پانا: مرد، آقا
دیروک: تاریخ
دلِ دیروک است: قلبِ تاریخ است. فردید(منظور) آن باشد که در تاریخ جاودان می‌شود.
ستم‌دیده برزن: منطقه‌ی محروم و ستم‌دیده
دَم: نفس، لحظه
دمان: نفس‌ها، لحظه‌ها
پاره‌ها: عناصر
سرشتین: طبیعی
تَرادیس: تبدیل
برغ: برغ پارسی است و برق معرب شده‌ی آن است

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
ادب‌سار
🔷🔶🔹🔸 @AdabSar 🔅شما پاسخ دهید دوستان ارجمند، درود پرسشی از سوی یک هموند به ادبسار رسیده است. به این پرسش بنیادین شما پاسخ دهید. 👇👇👇 "درود بر شما...من خواهشی دارم از کانال شما من دوست دار زبان پارسی هستم و برای رواج این زبان دست کم محدود به کلمه سپاس فعالیت…
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

#پاسخ_شما به پرسش‌های:
t.me/AdabSar/9253
t.me/AdabSar/9254

با مهربانانه‌ترین درودها به پیشگاه ادبسار، گردانندگان فرهیخته و هموندان مهرمند آن.

در پاسخ به پرسش هموندی که گفته‌اند «مگه میشه این همه لغت و جایگزین کرد، ادعاهای شما توجیهات است»، بایسته است که جدای از نگاه زبان‌شناسی که تنها زبان‌شناسان می‌توانند از آن بسخنند نه من کِهین، در ساده‌ترین سخن گفت: بیاییم و در بُنگام(گام نخست) به ساختار زبان پارسی بنگریم و به واژه‌های نژاده[اصیل] و بیکران‌واژه‌ای که با پسوند و پیشوند می‌توانیم ساخت.
آنگاه برای یکبار هم که شده یک بافه[متن] یا هَتا یک سهانِ کوتاه(جمله‌ی کوتاه) را از واژه‌های بیگانه بپالاییم.
بی‌گمان در سهان پالوده، زیبایی درخشان و شیوایی پدیدار می‌شود.

آری، آنچه خواهشِ مرتوگان(بشر)است گرایش و کشش به زیبایی‌ست، و در زبان انگبین پارسی، شیوایی هم افزون بر آن می‌شود و بر دل می‌نشیند.
و در ساده‌ترین دیسه، این زیبایی، شیوایی و دلنشینی، رایَنِ(دلیلِ) شدنی‌بودن پالایش و پیرایش زبان پارسی و جایگزینیِ واژگان نژاده به‌جای واژگان نازیبای بیگانه است.

سالار سخن استاد کزازی بزرگ اندر چرایی سره‌گویی و سره‌نویسی به این نکته نمارش(اشاره) می‌کند که:«زبان آیینه‌ی فرهنگ است، فرهنگی که پویاست، زبانی هم‌سنگ و هم‌ساز با خویش را پدید می‌آورد و زبان پارسی زبانی است توانمند و بی‌نیاز».

در پایان به همان بیت زبان‌زد از کیازند سخن، پیر هُژَبر توس بسنده می‌کنم:
بسی رنج بردم در این سال سی🍀🍀
عجم زنده کردم بدین پارسی🍀🍀

با آرزوی مهرِ روزافزونِ ایرانیان به پارسی و پارسایی و سپاس از پژوهندگان، بزرگان، کوشندگان و ژیرایان این راه سِپَند.

#پوریا_عزیزیان

@AdabSar
🔷💠🔹🔹
چارانه

ای غنچه ی خندانِ جهانم همه اشغ
دل هم شده ارزانِ زبانم همه اشغ
تا سایه زنَد مرغِ هما بر سرِ ما
رسوای تو با جانِ جهانم همه اشغ

اشغ=عشق(به گمان پارسی است)

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

چه زیباست آن روز که

آلاله‌ها سربلند شوند

و پلشتی باژگون،

فرزندان میترا همه مهرآیین شوند

و شهر ما همه مهرابِ اهورا،

پیوندها و باغ‌ها

همه فرآذینِ بُنگامِ اهورا *

و شادی کارمایه‌ی کاروان‌ها!


پانوشت
فر : بزرگی و شکوه
فر آذینِ بنگامِ اهورا : در راه اهورایی آراسته و زینت داده شده با بزرگی و شکوه

#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی

@AdabSar
🔷💠🔹🔹
⬛️◼️◾️▪️
@AdabSar
گلِ سنگ
چه بر سرت رفت
که چنین بی‌تابی؟

گلِ سنگ
مرا بگوی
ازچه‌رو دیده‌ی بیستون خون است؟

بلبلِ شکسته‌بال
نغمه‌ها می‌شکند
و برای نازبویه‌های مویه‌دار
سوگ‌چامه می‌خوانَد

بیا و شکیبا باش
گلِ سنگِ پر درد

اینجاست، خوررَوان
شارِ شَهان

اینجاست
گرده‌ی زمین کبود
بر زخم ریشِ زمان

اینجا
سینه‌ها
چاک‌خورده‌ی هزار تیشه است

گلِ سنگ
دلِ ریشِ مادرِ کلهر را
سنگِ شکیبایی شو


#پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
#اندوهتان_کاسته_باد
@AdabSar
⬛️◼️◾️▪️
🔷💠🔹🔹
@AdabSar

🔷 شاخاب جاودان پارس


سنگ نبشته‌ای از دیرِ دیروک
در دلِ دریا
همسفر با گامِ پرهام

با خیزاب و رخشان دُرِ شن‌ها
می‌رخسد و می‌خواند

پُر آروین از زیوِشِ هزاره‌ها
با نگاهِ هورِ دلبسته
به اخشترِ خونگرم
می‌رسد بر کرانه‌ی شور

آوَخ که این کرانه
همان است که بود

گویی انگار دیروز بود!

برادرش تندیسی شد
ایستا بر شهرِ شاهان...
و آن دیگر شیری شد
پیشانی بلند

بر مزارِ بزرگ‌زاده‌ای زَگرُس‌نشین
پُر بخت و یار

و این دیگر را
سینه‌ای ستبر بود

آریان آمدند و سرنوشتِ نَفان
بر سینه‌اش دبیره کردند

آریانِ با هنر
سنگ‌ها را نیز
اُسپُرانه ورجاوند کردند

آوخ که هزاره‌ها رفته است
و سنگ‌نبشته باز می‌گوید
این کرانه چون دیروز
همان است که بود

پس از هزاره‌های دیر و دور
بوی میهن را نوش می‌کند

با دلش آوازِ چکاوکِ دریایی را
گوش می‌کند

نخستین شب را میهمان است
بر شباهنگِ فرخ‌تر از هور

و فردا می‌شود آذرخشِ رُخامش
جلوه‌گر بر شهابِ چشمِ کسرای کرانه
پسرِ دریاتبارِ هژبرِ زمانه

سنگ‌نبشته‌ی این زالِ گشاده‌ابرو
چون هرمزِ نیکونیا
از "شاخابِ جاودانِ پارس "می‌گوید!

با پسر از فراوانِ رویدادها
سخن در نهان‌سراچه‌ی راز می‌گوید

پسر دل می‌دهد و بر شاخابِ جاودانِ پارس
ترانه‌ی ناز می‌گوید

انبازِ سنگ‌نبشته باز می‌گوید:
از دلِ دیروک تا به ایدون و فرداها
آریان‌اند اَزنا
"شاخابِ جاودانِ پارس" را


پانوشت:
دیروک: تاریخ
پَرهام: طبیعت
خیزاب: موج
می‌رخسد: می‌رقصد
آروین: تجربه
زیوش: زندگی‌کردن
هور: خورشید
اخشتر: جنوب
کرانه: ساحل
شور: در اینجا فردید شوریده و شیداست
ستبر: ضخیم، کلفت
نفان: ملت
دبیره: خط، دبیره کردند: نوشتند
اُسپُرانه: کاملا، مطمینا
شباهنگ: ستاره‌ای است درخشان و پر نور
آذرخش: صاعقه، نورِ بسیار
کسرا : شاه
هژبر: شیر
هرمز: نام جزیره‌ای در استان هرمزگان، نام یکی از شاهانِ نیکوسرشت و دادگرِ ساسانی
سراچه: اتاق، خانه‌ی کوچک
انباز: همدم، در اینجا فردید پسر است که همراز سنگ نبشته شده
ازنا: مالک
شاخاب: خلیج


فرستنده #پوریا_عزیزیان
#چکامه_پارسی
@AdabSar
🔷💠🔹🔹
Ещё