🕯شبم از بیستارگی، شبگور
در دلم پرتو ستارهی دور
آذرخشم گهی نشانه گرفت
گه تگرگم به تازیانه گرفت
بر سرم آشیانه بست کلاغ
آسمان تیره گشت چون پر زاغ
مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
آهوان گم شدند در شب دشت
آه از آن رفتگان بیبرگشت…
🕯بیراه و گزافه نیست اگر
#هوشنگ_ابتهاج را از پاسداران امروز زبان پارسی بدانیم. چامهی بالا و بیشتر چامههای دیگرش یا از واژههای بیگانه پالودهاند یا کمترین واژهی بیگانه در آنها دیده میشود. در این چکامهی پرآوازهای که برای میهن سروده ببینیم:
ای میهن
ای پیر بالندهی افتاده
آزاد زمینگیر
ای میهن
در اینجا سینهی من چون تو زخمی است
در اینجا دمادم
دارکوبی بر درخت پیر میکوبد
دمادم
دمادم...
🕯ناامیدی تلخاش را با واژههای پارسی سرود:
نه عشق، نه آرزو نه امید
دیگر چه بهانه زیستن را
کو دامن مهربانت ای مرگ
تا سر بنهم گریستن را
و امیدش را:
باغها را گرچه دیوار و در است
از هواشان راه با یکدیگر است
شاخهها را از جدایی گر غم است
ریشههاشان دست در دست هم است
🕯مرگاندیشیاش را نیز چنین:
- با من بیکس تنها شده یارا تو بمان
همه رفتند از این خانه خدا را تو بمان
من بیبرگ خزاندیده دگر رفتنیام
تو همه بار و بری تازه بهارا تو بمان
- در میان اشکها پرسیدمش:
خوشترین لبخند چیست
شعلهای در چشم تاریکش شکفت
جوش خون در گونهاش آتش فشاند
گفت: لبخندی که عشق سربلند
وقت مردن بر لب مردان نشاند
🕯«سایه»، چکامهی پارسی را روان و دلنشین میسرود ولی با همهی شیفتگیاش به میهن و زبان پارسی، جایگاه خود را در پاسداشت آن ناچیز میدانست و گفته بود:
گر نبودم چه از او کم میشد
یا ز بودم چه بر او افزودم؟
🕯«شفیعی کدکنی» بهدرستی در سوگاش سرود:
تو میروی
که بماند؟
که بر نهالَک بیبرگ ما ترانه بخواند؟
#ادبسار در گرامیداشت حافظ زمانه سر فرود میآورد و با سوگوارانش همدل است.
🕯 @AdabSarb2n.ir/Ebtehaj