الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)

#تربت_کربلا
Канал
Логотип телеграм канала الوارثین(تخریب لشگر ۱۰)
@ALVARESINCHANNELПродвигать
537
подписчиков
10,3 тыс.
фото
645
видео
247
ссылок
❤️رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤️ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @alvaresin1394
هفت سال از این نوشته میگذرد

#حالا_بی_حساب_شدیم
#شهید_سید_مهدی_تقوی

یکی #سخترین_رو_های_عمر_پنجاه_ساله ام روزجمعه گذشته بود که پیکرمطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر ونشر داشتیم در بغل گرفتم ودر خانه قبرخوابوندم
رفیقی که چند روزقبل کنار یک سفره با هم روزه مان رو افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید وشهادت با هم گفتیم..
به #سید_مهدی گفتم آقا سید خدایی من دیگه تاب و تحمل #فراق_دوستانم رو ندارم .
وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت : #بگذار_روت_رو_ببوسم
وبعد دست درآغوش همدیگر رو بغل کردیم و گذشت..
روزجمعه تشییع سید بعد ازنماز جمعه قم بود وبا دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچه ها به مشکل نخوره
یک ربع ازظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم.
درمسیر مدام تماس میگرفتیم ووضعیت رو سووال میکردیم
با سید محمد حسین آقا زاده سید تماس گرفتم که کجایید
گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
شما زود خودتون رو برسونید.
ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود
اون رو با داربست محصورکرده بودند.
وارد شدم وپاها رو برهنه کرده و آستین ها رو بالا زدم و وارد حفره قبر شدم
و چند لحظه بعد هم یکی از سخترین لحظه ها اتفاق افتاد.
پیکرمطهرکسی که هفته های پی در پی بعد از #منبرش_روضه_خوندی دارن به دستت میسپارن تا توی خانه قبر بخوابانی.
خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم
از همه #دوستان_شهیدم یک جا مدد خواستم
اون ها هم روی من رو زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین رو خوندن و من هم حرف هایی که باید با سید میزدم زدم وقول و قرار هامون رو گذاشتیم .
حالا وقت جدایی شده بود وباید از سید جدا میشدم
یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل ازجدایی ، سید لبهاش رو روی صورتم گذاشت وگفت : #جعفر_بگذار_ببوسمت
ومن هم لبهام رو روی گونه ی چپ سید که با #تربت_کربلا آغشته شده بود گذاشتم وگفتم #سید_مهدی ...
#حالا_حساب_بی_حساب_شدیم.

#جامونده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#حالا_بی_حساب_شدیم
#شهید_سید_مهدی_تقوی

یکی #سخترین_رو_های_عمر_پنجاه_ساله ام روزجمعه گذشته بود که پیکرمطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر ونشر داشتیم در بغل گرفتم ودر خانه قبرخوابوندم
رفیقی که چند روزقبل کنار یک سفره با هم روزه مان رو افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید وشهادت با هم گفتیم..
به #سید_مهدی گفتم آقا سید خدایی من دیگه تاب و تحمل #فراق_دوستانم رو ندارم .
وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت : #بگذار_روت_رو_ببوسم
وبعد دست درآغوش همدیگر رو بغل کردیم و گذشت..
روزجمعه تشییع سید بعد ازنماز جمعه قم بود وبا دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچه ها به مشکل نخوره
یک ربع ازظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم.
درمسیر مدام تماس میگرفتیم ووضعیت رو سووال میکردیم
با سید محمد حسین آقا زاده سید تماس گرفتم که کجایید
گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
شما زود خودتون رو برسونید.
ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود
اون رو با داربست محصورکرده بودند.
وارد شدم وپاها رو برهنه کرده و آستین ها رو بالا زدم و وارد حفره قبر شدم
و چند لحظه بعد هم یکی از سخترین لحظه ها اتفاق افتاد.
پیکرمطهرکسی که هفته های پی در پی بعد از #منبرش_روضه_خوندی دارن به دستت میسپارن تا توی خانه قبر بخوابانی.
خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم
از همه #دوستان_شهیدم یک جا مدد خواستم
اون ها هم روی من رو زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین رو خوندن و من هم حرف هایی که باید با سید میزدم زدم وقول و قرار هامون رو گذاشتیم .
حالا وقت جدایی شده بود وباید از سید جدا میشدم
یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل ازجدایی ، سید لبهاش رو روی صورتم گذاشت وگفت : #جعفر_بگذار_ببوسمت
ومن هم لبهام رو روی گونه ی چپ سید که با #تربت_کربلا آغشته شده بود گذاشتم وگفتم #سید_مهدی ...
#حالا_حساب_بی_حساب_شدیم.

#جامونده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#شهیدی_که_در_ثواب_دفنش_شریک_شدید
#شهید_مدافع_حرم
#لشگر_فاطمیون
#غلامحسین_محمدی
24 ساله
امروز جمعه 24 شهریور و #روز_مباهله است
ساعت 11.45 دقیقه بود که روی #صفحه_تلگرام یک پیام ، از یکی از #همسنگران_تخریبچی ام دیدم
پیغام این بود.
"""سلام اقا جعفر
خوبی برادر؟
من هفته اینده میخوام برم #الوارثین
#موقعیت_مقر رو توی گوگل داری؟
البته جاده و حدود اردوگاه رو بلدم ولی موقعیت دقیقش رو نمیدونم
اگه موقعیتش رو ثبت کردی لطفا راهنمایی کن چجوری پیدا کنم
یادم میاد گفته بودی یه تابلو سر جاده نصب شده.""
حدود 12.8 دقیقه بود که با رد و بدل اطلاعات #مقر_الوارثین در داخل گوگل مپ ، به #حسینیه_الوارثین رسید و خداحافظی کردیم
در حین رد و بدل پیغام با این همسنگر بودم که تلفن زنگ زد.
گوشی رو جواب دادم دیدم #برادر_اکبری مسوول #خانه_شهید گلزار شهدای #بهشت_زهرا سلام الله علیها ست . صدای عزاداری میومد و چند تا الو گفتم و برادر اکبری گفت :
کجایی؟ بهشت زهرایی(س)؟؟؟
گفتم نه .. خونه پشت کامپیوتر نشستم.
گفت نمیایی #شهید_مدافع_حرم داریم..
گفتم نه دیگه نمیرسم و اون هم خداحافظی کرد.
تماس که قطع شد با خودم گفتم . روزی برات فرستاده اند توی این #روز_مباهله داری تنبلی میکنی.!!!
زود وضو گرفتم وساعت12.11 دقیقه بود که از خونه زدم بیرون. و موتور رو هندل زدم ورفتم سمت #بهشت_زهراء(س)
امید نداشتم که به دفن شهید برسم با خودم گفتم لا ااقل بگذار جزء اولین ها باشم که بر مزارش فاتحه ای میخوانم.
اتوبان صالح آباد شلوغ بود و من هم با سرعت وبا عجله میرفتم.
در بین راه با #شهید_مدافع_حرم نجوا میکردم.
به شهید گفتم تورا به #امام_حسین_علیه_السلام_داخل_قبر_نرو_تا_من_برسم
گفتم : طمعم زیاد نیست ، که تو رو توی قبر بخوابونمت ، اما لااقل بگذار #تلقینت رو من بخونم
خدا لطف کرد و رسیدم به قطعه 50 گلزار شهدا.
شهید رو کنار مزار برده بودند و عده زیادی دورش جمع بودند.
گفتم: خدا کنه دفنش نکرده باشند.
جمعیت رو کنار زدم. دیدم درب #تابوت_شهید رو باز کردند و میخواهند داخل قبرش بگذارند. ساعت رو نگاه کردم 12.25 دقیقه بود.
برادر اکبری رو صدا کردم و #گفتم_علی من_اومدم.
کارگر متصدی دفن بهشت زهراء(س) با لباس فرم زرد رنگ داخل قبر بود و بالا اومد و من هم بلادرنگ کفش هام رو در آوردم و پای برهنه وارد قبر شدم.
یکی دو دقیقه بود داخل قبر منتظر #پیکر_شهید بودم که داخل قبر بخوابانم. اما کسی کاری نمیکرد.
صدا زدم چرا معطلید.
گفتن پدرش اجازه نمیده.
گفتم برای چی؟؟؟
گفتن میگه #بگذارید_برای_بار_آخر_خواهرش_برادرش_رو_ببینه.
تا این رو شنیدم داخل قبر گفتم : صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)
اینجا همه معطل هستند خواهر برای آخرین بار پیکر برادرش رو ببینه
#اما_کربلا.......
حال خوشی بود.
فرصتی شد که #چند_دقیقه ای ما #کربلا_برویم وبرگردیم
بعد از وداع خواهر، پیکر مطهر #شهید_غلامحسین_محمدی سرازیر قبر شد و من هم ، تمام #قد_رشیدش را در آغوش کشیده و داخل قبر خوابانیدم .
صورتش رو باز کردم و روی خاک گذاشتم .
ترکش یا گلوله دشمن پشت سرش را برده بود
صورتش سالم بود و با تابش مستقیم آفتاب سرخ شده بود.
قدری خاک زیر صورت غلامحسین جمع کردم و با دست موهای بلند و پرپشتش رو شانه کردم.
بسته ای بدستم دادند که در اون #تربت_کربلا بود
با #تربت_کربلا صورت غلامحسین رو آغشته کرده و قدری هم به لبان و پیشانی اش مالیدم
وقت #خواندن_تلقین بود.
مستحب است تلقین رو از فاصله نزذیک بخوانی.
من هم کاغذی که روی اون تلقین نوشته بود از جیبم درآوردم وبالای سر شهید قرار دادم و دست راستم رو پشت کتف گذاشتم وبا خواندن #دعای_سلامتی_امام_زمان(ع) تلقین روشروع کردم
اسمع افهم یا #غلامحسین_فرزند_داد_حسین
و تلقین را خواندم و بعد از اتمام تلقین دستی به صورت #شهید_مدافع_حرم_غلامحسین_محمدی کشیدم وگوشه کفن را روی صورت آفتاب خورده اش قرار دادم .
اول گفتم بلند بگو#یا_حسین(ع)
و بعد بلند بگو #یا_زهراء(س)
وبعد بلند بگو #یا_حیدر(ع)
وآخرین ذکر که نام مبارکه #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود
و سنگ های لحد را روی #حفره_قبر گذاشتم و از شهید مدافع حرم غلامحسین محمدی #قول_شفاعت گرفته واز قبر بیرون آمدم
وقتی از داخل قبر بالا اومدم نگاه به ساعت کردم .
ساعت 12.38 دقیقه بود.
باورم نمیشد که دراین 27 دقیقه خدا چنین لطفی به این حقیر بیمقدار کند و #توفیق_دفن_پیکر_مطهرعزیز ترین بنده اش را به این بنده عاصی عنایت کند.
یادم رفت عرض کنم.
توی راه وقتی که میرفتم سمت بهشت زهراءسلام الله علیها #نیت_کردم که در #ثواب_دفن_این شهید_همه دوستان و #همسنگران_الوارثین در این #روز_مباهله شریک هستند.

#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#شهیدی_که_در_ثواب_دفنش_شریک_شدید
#شهید_مدافع_حرم
#لشگر_فاطمیون
#غلامحسین_محمدی
24 ساله
امروز جمعه 24 شهریور و #روز_مباهله است
ساعت 11.45 دقیقه بود که روی #صفحه_تلگرام یک پیام ، از یکی از #همسنگران_تخریبچی ام دیدم
پیغام این بود.
"""سلام اقا جعفر
خوبی برادر؟
من هفته اینده میخوام برم #الوارثین
#موقعیت_مقر رو توی گوگل داری؟
البته جاده و حدود اردوگاه رو بلدم ولی موقعیت دقیقش رو نمیدونم
اگه موقعیتش رو ثبت کردی لطفا راهنمایی کن چجوری پیدا کنم
یادم میاد گفته بودی یه تابلو سر جاده نصب شده.""
حدود 12.8 دقیقه بود که با رد و بدل اطلاعات #مقر_الوارثین در داخل گوگل مپ ، به #حسینیه_الوارثین رسید و خداحافظی کردیم
در حین رد و بدل پیغام با این همسنگر بودم که تلفن زنگ زد.
گوشی رو جواب دادم دیدم #برادر_اکبری مسوول #خانه_شهید گلزار شهدای #بهشت_زهرا سلام الله علیها ست . صدای عزاداری میومد و چند تا الو گفتم و برادر اکبری گفت :
کجایی؟ بهشت زهرایی(س)؟؟؟
گفتم نه .. خونه پشت کامپیوتر نشستم.
گفت نمیایی #شهید_مدافع_حرم داریم..
گفتم نه دیگه نمیرسم و اون هم خداحافظی کرد.
تماس که قطع شد با خودم گفتم . روزی برات فرستاده اند توی این #روز_مباهله داری تنبلی میکنی.!!!
زود وضو گرفتم وساعت12.11 دقیقه بود که از خونه زدم بیرون. و موتور رو هندل زدم ورفتم سمت #بهشت_زهراء(س)
امید نداشتم که به دفن شهید برسم با خودم گفتم لا ااقل بگذار جزء اولین ها باشم که بر مزارش فاتحه ای میخوانم.
اتوبان صالح آباد شلوغ بود و من هم با سرعت وبا عجله میرفتم.
در بین راه با #شهید_مدافع_حرم نجوا میکردم.
به شهید گفتم تورا به #امام_حسین_علیه_السلام_داخل_قبر_نرو_تا_من_برسم
گفتم : طمعم زیاد نیست ، که تو رو توی قبر بخوابونمت ، اما لااقل بگذار #تلقینت رو من بخونم
خدا لطف کرد و رسیدم به قطعه 50 گلزار شهدا.
شهید رو کنار مزار برده بودند و عده زیادی دورش جمع بودند.
گفتم: خدا کنه دفنش نکرده باشند.
جمعیت رو کنار زدم. دیدم درب #تابوت_شهید رو باز کردند و میخواهند داخل قبرش بگذارند. ساعت رو نگاه کردم 12.25 دقیقه بود.
برادر اکبری رو صدا کردم و #گفتم_علی من_اومدم.
کارگر متصدی دفن بهشت زهراء(س) با لباس فرم زرد رنگ داخل قبر بود و بالا اومد و من هم بلادرنگ کفش هام رو در آوردم و پای برهنه وارد قبر شدم.
یکی دو دقیقه بود داخل قبر منتظر #پیکر_شهید بودم که داخل قبر بخوابانم. اما کسی کاری نمیکرد.
صدا زدم چرا معطلید.
گفتن پدرش اجازه نمیده.
گفتم برای چی؟؟؟
گفتن میگه #بگذارید_برای_بار_آخر_خواهرش_برادرش_رو_ببینه.
تا این رو شنیدم داخل قبر گفتم : صلی الله علیک یا اباعبدالله(ع)
اینجا همه معطل هستند خواهر برای آخرین بار پیکر برادرش رو ببینه
#اما_کربلا.......
حال خوشی بود.
فرصتی شد که #چند_دقیقه ای ما #کربلا_برویم وبرگردیم
بعد از وداع خواهر، پیکر مطهر #شهید_غلامحسین_محمدی سرازیر قبر شد و من هم ، تمام #قد_رشیدش را در آغوش کشیده و داخل قبر خوابانیدم .
صورتش رو باز کردم و روی خاک گذاشتم .
ترکش یا گلوله دشمن پشت سرش را برده بود
صورتش سالم بود و با تابش مستقیم آفتاب سرخ شده بود.
قدری خاک زیر صورت غلامحسین جمع کردم و با دست موهای بلند و پرپشتش رو شانه کردم.
بسته ای بدستم دادند که در اون #تربت_کربلا بود
با #تربت_کربلا صورت غلامحسین رو آغشته کرده و قدری هم به لبان و پیشانی اش مالیدم
وقت #خواندن_تلقین بود.
مستحب است تلقین رو از فاصله نزذیک بخوانی.
من هم کاغذی که روی اون تلقین نوشته بود از جیبم درآوردم وبالای سر شهید قرار دادم و دست راستم رو پشت کتف گذاشتم وبا خواندن #دعای_سلامتی_امام_زمان(ع) تلقین روشروع کردم
اسمع افهم یا #غلامحسین_فرزند_داد_حسین
و تلقین را خواندم و بعد از اتمام تلقین دستی به صورت #شهید_مدافع_حرم_غلامحسین_محمدی کشیدم وگوشه کفن را روی صورت آفتاب خورده اش قرار دادم .
اول گفتم بلند بگو#یا_حسین(ع)
و بعد بلند بگو #یا_زهراء(س)
وبعد بلند بگو #یا_حیدر(ع)
وآخرین ذکر که نام مبارکه #حضرت_زینب_سلام_الله_علیها بود
و سنگ های لحد را روی #حفره_قبر گذاشتم و از شهید مدافع حرم غلامحسین محمدی #قول_شفاعت گرفته واز قبر بیرون آمدم
وقتی از داخل قبر بالا اومدم نگاه به ساعت کردم .
ساعت 12.38 دقیقه بود.
باورم نمیشد که دراین 27 دقیقه خدا چنین لطفی به این حقیر بیمقدار کند و #توفیق_دفن_پیکر_مطهرعزیز ترین بنده اش را به این بنده عاصی عنایت کند.
یادم رفت عرض کنم.
توی راه وقتی که میرفتم سمت بهشت زهراءسلام الله علیها #نیت_کردم که در #ثواب_دفن_این شهید_همه دوستان و #همسنگران_الوارثین در این #روز_مباهله شریک هستند.

#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🍃🌿🌺
🌿🍃🌺
4️⃣#فرمانده_دوست_داشتنی
#شهید_حاج_سید_محمد_زینال_حسینی
#فرمانده_تخریب_لشگر_10
✍️✍️✍️ راوی: #جعفر_طهماسبی

همه با صدای بلند گریه میکردند
باید #تلقین خونده میشد.
دست راستم رو روی کتفش گذاشتم و شروع کردم تکان دادن.و خوندن..اسمع افهم یا #سید_محمد_ابن_سید_عباس.
هل انت علی العهد الذی فارقتنا علیه من شهاده .... و اشکم مثل بارون میومد و داخل قبر میریخت.
جملات آخر تلقین بود..اللهم عفوک..عفوک..عفوک..که صدای بلندگوهای گلزار شهدای #بهشت_زهرا_سلام_الله_علیها به اذان ظهر بلند شد.
همه کارها تموم شده بود و باید لحد رو بر روی حفره قبر میچیدم و با سید برای همیشه وداع میکردم ...در این لحظه چند تا چیز یادم اومد.
سید سال 65 حاجی شده بود و از مکه برای من چند تا سوغاتی آورده بود که جالبه این سوغاتی ها رو هم در یک #مجلس_آشتی_کنون به من داد و یکی از سوغاتی ها،یک بسته ای بود که داخلش #تربت_کربلا بود و به من گفت: این خاک برای من خیلی عزیزه . و با یک عراقی در مکه آشنا شدم و او این خاک رو به من داد و گفت این خاک ، #غبار_دور_ضریح_امام_حسینه و من داخل جانمازم گذاشتم و هر وقت نماز خوندم اون رو بو کردم.
سید جانماز و عطر و اون خاک کربلا که براش خیلی خیلی عزیز بود به من هدیه کرد و من هم در آخرین دیدار بسته خاک کربلا رو از داخل جانماز بیرون آوردم و مقداری از اون را به نوک زبانم مالیدم و بقیه آن را در کام #سید_محمد گذاشتم . یادم اومد که به رسم همیشه که همدیگر رو حلال میکردیم تا دیر نشده از سید حلالیت بگیرم.
دو تا دستم رو دو طرف صورتش گذاشتم و صورت گرمش رو بوسیدم و گفتم سید همیشه تو پیش قدم بودی اما اینبار من قدم جلو گذاشتم.
#سخترین_لحظه_برای_دو_تا_دوست این لحظه است...دلم نیومد چیدن لحد رو از روی صورتش شروع کنم .
برگشتم و از پایین پا یکی یکی لحد ها رو گذاشتم و یادم میاد که #شهید_حاج_قاسم_اصغری سنگ های لحد رو به دستم میداد و سنگ لحد آخر ماند که باید بالای سر گذاشتم و سید در خانه قبر به آرامش رسید.بعضی وقت ها دیده بودم سید مناجات میکرد و توی مناجاتش میگفت : خدایا گریه میکنم برای اون ساعتی که من رو توی قبر سرازیر میکنند و صورتم رو روی خاک میگذارن و سنگ لحد می چینند و میرند ..من تنهای تنهایم...به من رحم کن..
بالاخره با جان کندن سنگ آخرین سنگ لحد روی هم گذاشتم و برای همیشه از دیدن اون صورت نورانی محروم شدم
30 سال از اون روز میگذره و من هرشب جمعه کنار مزار سید این حکایت برام تداعی میشه.
امید به شفاعتش دارم
چون وقتی با سید #صیغه_برادری خوندیم اینطوری عهد کردیم :
که با تو در راه خدا برادر می شوم , با تو در راه خدا راه صفا وصمیمیت در پیش می گیرم؛ با تو در راه خدا دست می دهم و با خدا,ملائکه , و پیامبرانش و أئمه معصومین (ع) عهد می بندم که اگراز اهل بهشت و شفاعت شده و اجازه ورود به بهشت یافتم , #داخل_آن_نشوم_مگر_آنکه_تو_با_من_همراه_شوی.
🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌿🌹
#حالا_بی_حساب_شدیم
#شهید_سید_مهدی_تقوی

یکی #سخترین_رو_های_عمر_پنجاه_ساله ام روزجمعه گذشته بود که پیکرمطهر رفیق با صفایی که بیش از سی سال با هم حشر ونشر داشتیم در بغل گرفتم ودر خانه قبرخوابوندم
رفیقی که چند روزقبل کنار یک سفره با هم روزه مان رو افطار کردیم و بعد از افطار فرصتی دست داد از شهید وشهادت با هم گفتیم..
به #سید_مهدی گفتم آقا سید خدایی من دیگه تاب و تحمل #فراق_دوستانم رو ندارم .
وقتی داشتیم از هم برای آخرین بار جدا میشدیم رو به من کرد و گفت : #بگذار_روت_رو_ببوسم
وبعد دست درآغوش همدیگر رو بغل کردیم و گذشت..
روزجمعه تشییع سید بعد ازنماز جمعه قم بود وبا دوستان هماهنگ کردیم که بعد از اذان ظهر از تهران حرکت کنیم تا روزه بچه ها به مشکل نخوره
یک ربع ازظهر گذشته بود که از تهران بیرون رفتیم.
درمسیر مدام تماس میگرفتیم ووضعیت رو سووال میکردیم
با سید محمد حسین آقا زاده سید تماس گرفتم که کجایید
گفت: رسیدیم مقابل گلزار شهدای علی ابن جعفر(ع)
شما زود خودتون رو برسونید.
ما هم چند دقیقه بعد رسیدیم و من به محض پیاده شدن با عجله رفتم به سمت مکانی که برای دفن سید مشخص شده بود
اون رو با داربست محصورکرده بودند.
وارد شدم وپاها رو برهنه کرده و آستین ها رو بالا زدم و وارد حفره قبر شدم
و چند لحظه بعد هم یکی از سخترین لحظه ها اتفاق افتاد.
پیکرمطهرکسی که هفته های پی در پی بعد از #منبرش_روضه_خوندی دارن به دستت میسپارن تا توی خانه قبر بخوابانی.
خیلی به خودم فشار آوردم که به هم نریزم
از همه #دوستان_شهیدم یک جا مدد خواستم
اون ها هم روی من رو زمین نگذاشتن و خدایی مدد کردند تا سید صورتش روی خاک قرار گرفت.
تلقین رو خوندن و من هم حرف هایی که باید با سید میزدم زدم وقول و قرار هامون رو گذاشتیم .
حالا وقت جدایی شده بود وباید از سید جدا میشدم
یاد جمعه هفته قبل افتادم که قبل ازجدایی ، سید لبهاش رو روی صورتم گذاشت وگفت : #جعفر_بگذار_ببوسمت
ومن هم لبهام رو روی گونه ی چپ سید که با #تربت_کربلا آغشته شده بود گذاشتم وگفتم #سید_مهدی ...
#حالا_حساب_بی_حساب_شدیم.

#جامونده_از_شهدا
#جعفر_طهماسبی
🌿🌹
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
@alvaresinchannel