شاه که انقلاب نمیکند!
البته که شاه و رئیسجمهور هم میتوانند
کودتا کنند، اما کدام شاه احمقی «انقلاب» میکند؟
انقلاب یعنی دگرگونی بنیادی سیاسی و صد البته اجتماعی و فرهنگی از کف جامعه (نه اقدام حاکمان و نظامیان که مصداق اصلاحات یا کودتا باشد، یا اقدام بیگانگان که نظیر براندازی و اشغالگری است.) آیا محمدرضاشاه بهعنوان مستبد مطلقه میتوانست «رهبر انقلاب شاه و مردم» باشد؟
آیا دادن حق رأی به زنان در مملکتی که رأی بهکلی بیمعنا بود - خصوصاً که یک دهه بعد، با دستور وی مبنی بر تشکیل حزب رستاخیز، مملکت همچون ممالک بلوک شرق «تکحزبی» شد - چیزی بیش از اقدام نمایشی و پوپولیستی بود؟ (نک
مصاحبۀ شریفامامی با پروژۀ تاریخ شفاهی هاروارد راجع به شرکتش در انتخابات مجلس سنا)
آیا نخستوزیری چون امیراسدالله علم که خود بزرگمالک جنوب خراسان بود، میتوانست اصلاحات ارضی علیه بزرگمالکان را پیش ببرد؟
از واکنش ارتجاعی روحانیون و بازاریان که بگذریم، آیا سوگند خوردن اقلیتهای دینی به کتاب خودشان مصداق انقلاب بود؟
البته تأسیس پسین نهادهایی چون سپاه دانش، سپاه بهداشت و سپاه آبادانی (که نهادهای پس از انقلاب همچون نهضت سوادآموزی و جهاد سازندگی جایگزینشان شدند و برخی اشتباهات را تکرار کردند) اقدامات اصلاحی خوبی بود، اما این اقدامات دولتی و حکومتی به دستور رئیس دولت یا حکومت مصادیق انقلاب نیستند.
اصلاً اصلاحاتی که از بالا انجام شود، انقلاب است که دربارۀ سفید یا سیاه بودنش حرف بزنیم؟ اصلاً شاهی که تمام چپها را جاسوس شوروی میدانست تا حدی که از لج آنها به دام روحانیون شیعه و عقاید ارتجاعی تودۀ مذهبی افتاد و برای خوشایند آنها اقلیت بهایی را هم آزار داد، چرا ادای چپ را درمیآورد و اصلاحات چپگرایانه در باب مالکیت زمین اجرا میکرد؟
پینوشت: اصلاحات بنیادین و نهادی امپراتور میجی در ژاپن - را که قابل مقایسه با اقدامات صدراعظم بیسمارک در پروس-آلمان قرن نوزدهم، رئیسجمهور مصطفی کمال در ترکیۀ پساجنگ اول جهانی و رضاشاه در ایران نیمۀ اول قرن بیستم بود - «بازسازی میجی» (Meiji Restoration) مینامند و نام انقلاب برای آن تعبیر درستی نیست.
@RezaNassaji