razminabook | راضیه بهرامی

Channel
Logo of the Telegram channel razminabook | راضیه بهرامی
@razminabookPromote
176
subscribers
82
photos
6
videos
100
links
معرفی کتاب | دکلمه | مرورنویسی زنان، با مطالعه قوی‌ترند.😎 روایتی حرفه‌ای و خودمونی از کتاب‌ها و زندگی📚 آدرس خونه‌م تو اینستا: https://www.instagram.com/razmina.book?igsh=azRib3ZubjltZGox
To first message
ما یک خانواده‌ایم؟

یکی از جملاتی که در مصاحبه‌های کاری و جمع‌های حرفه‌ای پشتم را می‌لرزاند این است:

ما یک خانواده‌ایم.

چرا از این جمله می‌ترسم؟ چون در اغلب موارد جز شعاری پوچ و توخالی چیزی نیست. دقت کنید، گفتم در اغلب موارد. معدود مواردی هم هست که می‌توان این جمله را صادق دانست. اما در عمل، خیلی خیلی کم است.

کلمهٔ «خانواده» بار عاطفی سنگینی دارد. اعضای خانواده فارغ از ارتباط خونی، رفتاری روادارانه و صبورانه با یکدیگر دارند، امکان طرد شدن و اخراج از خانواده در واقعیت به‌ندرت اتفاق میفتد، اعضای نزدیک خانواده کم‌تر برای هم توطئه می‌چینند و و زیرآب همدیگر را می‌زنند، اما در محیط‌های کاری و حرفه‌ای به‌وفور شاهد موارد بالا هستیم. نمی‌خواهم منفی‌باف و سیاه‌نما باشم اما می‌دانم و می‌دانیم که چه خبر است.

مخلص کلام آنکه، جملهٔ «ما یک خانواده‌ایم» را با اغماض و تبصره بشنوید و بپذیرید و بگویید و اگر مخاطب این جمله بودید، با لبخندی ژکوندوار زیرسبیلی ردش کنید.

شما هم عضو خانواده‌اید؟😅

راضیه بهرامی | ۲ مهر ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
.
تنهاییم
همچون زبانِ مادری‌مان که در غربت
پشت درِ فروشگاه‌ها، اداره‌ها
جا می‌ماند
.
تنهاییم
و مرگمان تنها
خبری‌ست میان خبرها
سنگریزه‌ای روی ریل
که خوابِ مسافران را نمی‌آشوبد
.
وصال
به تنهاییِ هم راه یافتن است
و فراق
جا ماندن در تنهایی دیگری
.
اکنون
در تنهاییِ تو زیست می‌کنم
و گهگاه از پنجره‌اش
به آدم‌ها خیره می‌مانم
.
.
.
.
.
• شعری از کتاب "نیم‌رخِ برف" | چاپ دوم : ۱۴۰۲
#علیرضا_قاسمیان_خمسه

@alirezaqasemiankhamseh
🥀 به یاد کارگران معدن طبس😥
چرا بعضی‌ها انگلیسی پیام می‌دن؟ منظورم فینگلیش نیستا، انگلیسی پیام دادن با رعایت تمام قواعد گرامری این زبانه.

وقتی هر دو نفرمون ایرانی و فارسی‌زبانیم، دلیلی برای انگلیسی حرف زدن نیست. مگه فارسی چشه؟

#کوتاه‌نوشت

@razminabook
ذهن، روی تردمیل

دیروز در کارگاهی سه‌ساعته با موضوع  سر و سامان دادن به ایده‌ها و یافتن سرنخ برای نوشتن جستار شرکت کردم. کارگاهی که نکات و شیوه‌‌ای جدید برای نوشتن و قدم گذاشتن در مسیر پرچالش نویسندگی به من آموخت و یاری‌ام داد تا به تدریج از ابهام و غبارآلودگی مسیر پیشِ‌رو بکاهم.

یکی از تمرین‌های ما در این کارگاه، نوشتن یک جمله به شکل‌های مختلف با حفظ معنای واحد بود. تمرینی که حسابی عرق روح را درمی‌آورد و ذهن را به چالش می‌کشد و در نتیجه سبب آگاهی از خلأ‌های فنی و محتوایی‌ می‌‌شود.

حالا این تمرین چگونه است؟

فرض کنید این جملهٔ اصلی من است:

در انتخاب شغل، علاقه معیار است یا درآمدزایی صرف؟

حالا سعی می‌کنم همین جمله را به اشکال دیگر اما با همین معنا بنویسم:

۱. برای پول درآوردن علاقه‌ام را هم دخیل کنم؟

۲. تأمین معاش را به علاقه بسپارم یا کاری پول‌ساز؟

۳. انجام کار مورد‌علاقه می‌تواند منجر به درآمدزایی شود؟

۴. کسب رزق را به کار مورد‌علاقه‌ام پیوند بزنم یا آنچه مرا سریع‌تر به پول می‌رساند؟

۵. نان درآوردن را با کار مورد‌علاقه‌ام تلفیق کنم یا شغلی که سبب شود پول پارو کنم؟

۶. گزینش شغل آینده را با چیزی که به آن علاقه دارم ترکیب کنم یا مسیری مطمئن و شناخته‌شده و مسلماً درآمدزا؟

۷. علاقه‌ام را وسیلهٔ کسب معاش کنم یا به کار ثابت و حق بیمه قانع باشم؟

۸ . راه ثروت‌سازی را با کاری که به آن عشق می‌ورزم آغاز کنم یا در جاده‌ای ازقبل‌صاف‌شده قدم بگذارم؟

۹. پر کردن حساب بانکی‌ام با کار موردعلاقه‌ام راحت‌تر میسر می‌شود یا کسب‌وکاری امتحان‌شده و حساب‌پس‌داده؟

۱۰. کسب‌وکارم را بر مبنای کار موردعلاقه‌ام سامان دهم یا به کاری که پول زیادی نصیبم کند، روی بیاورم؟

می‌بینید؟ هر چقدر به موارد آخر نزدیک‌تر شدم، جمله‌ها خلاقانه‌تر شد. انگار که موتور ذهن تازه گرم شده باشد و دور بگیرد. این یکی از کارهایی است که هر نویسنده باید انجام دهد؛ صیقل و چکش‌کاری جملات و کنکاش برای یافتن بهترین واژه‌ها و تعابیر برای آنکه مقصودش هرچه گویاتر به مخاطب منتقل شود.

به نظر شما کدام جمله بهتر است؟ شما هم این لیست را ادامه دهید.📝🧠🌱

#راضیانه‌ها

@razminabook
🌊📚 آخرین ریل تابستون، به معرفی کتابی از یک نویسندهٔ جوان ایرانی اختصاص داره. حتماً ببینیدش و برای بقیهٔ دوستانتون هم بفرستید.

از اینجا ببین👉👉

#معرفی_کتاب

@razminabook
به هم زدن خواب مردگان

دیشب فیلم انجمن شاعران مرده (dead poet society) را دیدم. فیلمی به کارگردانی پیتر وِیر، محصول سال ۱۹۸۹ کشور آمریکا.

فیلم از اولین روز سال تحصیلی در آکادمی پسرانهٔ وُلتون آغاز می‌شود، یکی از آن مدرسه‌های قدیمی اسم‌ورسم‌دار که پدرومادرها با تلاش و شوقی و وصف‌ناپذیر پسرهای جوان و پرسودایشان را به آن‌جا می‌فرستند تا برای ورود به دانشگاه و ساختن آمریکا آماده شوند و مایهٔ سرافرازی خانواده باشند.

سنت، انضباط، افتخار و سرافرازی، ۴ شعار اصلی این مدرسه‌اند. شعارهایی که آن‌قدر تکرار و یادآوری می‌شوند تا دانش‌آموزان یادشان بماند یگانه راه موفقیت و سعادت‌مندی از کلاس مثلثات و جبر و ورود به دانشکدهٔ حقوق، مهندسی یا پزشکی می‌گذرد و هر چه آن‌ها را از این اهداف والا دور کند، پوچ و بی‌معنی است.

در میانهٔ سلطهٔ بلامنازع این سنت‌ها و باورهای دست‌وپاگیر، پای معلمی به این مدرسه باز می‌شود که به دانش‌آموزان یاد می‌دهد چگونه به نگاه و انتظاراتشان عمق و وسعت بخشند، به شعر و ادبیات پناه آورند، کمی هم به صدای دلشان گوش کنند و قدر لحظهٔ حال را بدانند. جان کیتینگ (با بازی رابین ویلیامز) معلم خلاق و نوجوی درس ادبیات انگلیسی، حرف دل بچه‌ها را می‌زند و احساساتی را که آن‌ها مدت‌هاست به‌دلیل اجبار و تحمیل خانواده و شرایط اجتماعی در کنج قلب و ذهنشان خاموش کرده‌اند بیدار می‌کند.

واکنش دانش‌آموزان و خانواده‌هایشان و نیز اولیای مدرسه در برابر سبک آموزش و نوع نگاه او بدبینانه و توأم با شک و سوءظن است اما او راه خود را می‌رود و موفق می‌شود در قلب تعدادی از دانش‌آموزان نفوذ کند و چیزهایی را به یادشان بیاورد که تا پایان عمر پیش چشم و آویزهٔ گوششان باشد. چیزهایی که صحنهٔ پایانی فیلم را هم در ذهن بیننده جاودان می‌کند و باعث می‌شود هرازچندی، دوباره به این فیلم سر بزند.

اگر می‌خواهید فیلمی ببینید که برای لحظاتی شما را از بعضی وقایع کسالت‌بار اما ناگزیر زندگی دور کند و حقایق کلیدی حیات را یادآور شود و نیز اگر والد یا معلم هستید، در تماشای این فیلم، شک نکنید و مطمئن باشید یکی از به‌یادماندنی‌ترین فیلم‌ها خواهد بود.

اگر هم حوصلهٔ تماشای فیلم را ندارید، می‌توانید کتاب انجمن شاعران مرده از نشر نیماژ را بخوانید.📚🎬

شما این فیلم را دیده‌اید یا دوست دارید ببینید؟

راضیه بهرامی | ۳۱ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
فواید مرورنویسی

مرور یا (review) نوشته‌ای است که به معرفی یک کالا و خدمت می‌پردازد تا مخاطب را با محصول آشنا و به خرید آن ترغیب کند. وقتی این نوشته برای معرفی کتاب به کار برده شود، معمولاً باید به ۲ سؤال مهم پاسخ دهد:

۱. کتاب دربارهٔ چیست؟
۲. تا چه در پردازش موضوع موفق بوده است؟

ممکن است در یک مرور کتاب، به هر دوی این سؤالات پاسخ داده شود و ممکن است بنابر هدف نوشته میزان پاسخ به این سؤالات متفاوت باشد. برای مثال، پرسش اول بیشتر جنبه‌های بازاریابانه و معرفی کتاب را در بر می‌گیرد و پرسش دوم به وادی نقد و تحلیل کتاب نزدیک می‌شود و نیازمند تخصص و مطالعهٔ بیشتری است.

الان یک سالی می‌شود که جدی‌تر به حوزهٔ معرفی و نقد کتاب نگاه می‌کنم و کماکان در حال رشد و توسعهٔ مهارت‌هایم در این حیطه هستم. مهم‌ترین دستاوردهایی که این فعالیت یک ساله برایم داشته است، عبارت‌اند از:

۱. دقیق‌تر خواندن کتاب‌ها

۲. آشنایی بیشتر با نویسندگان و مترجمان و فعالان صنعت نشر

۳. توجه به احساس و تجربه‌ام در مواجهه با کتاب

۴. تقویت روحیهٔ جست‌وجوگری

۵. امکان همکاری با مجموعه‌ها و مجلات فرهنگی

۶. خروج از ناحیهٔ امن و تلاش برای کسب مهارت‌های جدید

انس با کتاب‌ها همیشه برایم برکت داشته و امیدوارم در آینده بیش از این‌ها باشد.

شما چیزی از مرورنویسی می‌دانید؟

راضیه بهرامی | ۳۰ شهریور ۱۴۰۳


#راضیانه‌ها

@razminabook
با نوشتن برهنه می‌شوم

نزدیک به چهار ماه است که با خودم قرار گذاشتم در راستای تمرین نوشتن و تقویت مهارت‌های مرتبط با آن، هر روز مطلب یا یادداشت‌های کوتاهی در این کانال منتشر کنم و بسیار خرسند و شاکرم که توانستم پیوستگی‌ام در انجام این تمرین هر روزه را حفظ کنم. مهم‌ترین دستاورد این تمرین برای من، خودافشایی و بیرون ریختن صداهای توی سرم بوده است. صداهایی که نیاز داشتم دیگران را هم در شنیدنشان سهیم کنم تا احساس کنم تنها نیستم و البته از زاویهٔ نگاه و تجربهٔ آن‌ها نیز به یک موضوع بنگرم. دستاوردی که به کمرنگ شدن ترسم از نوشتن و ابراز وجود کمک کرده و نشانم داده در چه زمینه‌هایی بیشتر نیازمند تمرین و توجه و یادگیری‌ام و اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم، روحم را برهنه کرده است و این برهنگی نه به‌ معنای تهی و خالی شدن از معنا و هدف که به معنای تلاش برای ستردن لایه‌های چسبندهٔ افکار و باورهای مزاحم و محدود‌کننده از ذهنم و نشان دادن تصویری نسبتاً صاف و بی‌غبار از خود و درونیاتم به دیگران بوده است.

نمی‌گویم مرزهای خرد را جابه‌جا کرده‌ام یا اثری شگرف و قابل‌توجه آفریده‌ام؛ نه. اما همین که توانستم هر روز نوشتن را بخشی از برنامهٔ زندگی‌ام کنم و به آن به چشم ابزاری برای سامان‌دهی افکار، جوشان نگه داشتن چشمهٔ ذوق و محرکی برای بیشتر آموختن بنگرم، مسرور و قدردانم.

شما از نوشتن چه بهره‌هایی برده‌اید؟

راضیه بهرامی | ۲۹ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
آدمِ زمان و مکان مناسب هستیم؟

نمی‌دانم چه‌قدر به شانس و تأثیرش در موفقیت اعتقاد دارید اما نمی‌توان به‌صورت کلی هم مانع اثرش شد. گاهی لازم است تا علاوه بر تلاش و سعی خودمان، اوضاع و شرایط هم بر وفق مرادمان باشد و ما را به سمت موقعیت مناسب و بهره‌گیری از مواهب آن سوق دهد.

برای خودم پیش آمده که آگهی شغلی‌ای را دیده‌ام اما چون فاقد یک یا چندتا از مهارت‌های مورد نظر کارفرما بوده‌ام، نتوانستم برای به دست آوردن آن موقعیت شغلی اقدام کنم و کلی افسوس خوردم. این یعنی بدشانسم؟ فکر نمی‌کنم. درست است که آن موقعیت را از دست دادم اما در عوض متوجه نیاز بازار و مهارت‌هایی که باید برای آموختن و تقویتشان کار کنم، شدم و می‌توانم از‌این‌به‌بعد با اعتمادبه‌نفس و اطمینان بیشتری برای طی کردن هدفمند مسیر شغلی برنامه‌ریزی کنم.

پس صرف پیش آمدن یک موقعیت یا شرایط به‌ظاهر طلایی و فوق‌العاده کافی نیست و باید آدم مناسب آن موقعیت هم باشیم تا بتوانیم نهایت بهره را از آن ببریم و خوش‌اقبال محسوب شویم.

شما چه فکر می‌کنید؟

راضیه بهرامی | ۲۸ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
عروس وکیل نخواستیم

چند روز پیش توجهم به توئیت یکی از کاربران جلب شد. توئیتی خطاب به پسران با این مضمون:

«پسرا! دخترا چه شغلی داشته باشن، کنسلن؟»

کنجکاوانه کامنت‌ها را بررسی کردم و یکی از عناوین پرتکرار در پاسخ‌ها «وکیل» بود. هر چند صرف چند کامنت توئیتری را نمی‌توان به‌عنوان تنها منبع موثق و قابل استناد برای سنجش افکار عمومی در نظر گرفت اما نادیده هم نمی‌توان انگاشت.

چرا پسرها از دختر وکیل یا دختری که آگاهی‌های حقوقی و قانونی داشته باشد، خوششان نمی‌آید؟ چون آگاهی، قدرت‌بخش است، امکان مذاکره می‌دهد و مانع از یکه‌تازی و خودسری طرف مقابل در رابطهٔ پرچالش و مسئولیت‌زای زناشویی می‌شود و کفهٔ ترازو را به سمت زن متمایل می‌کند.

این آقایان نمی‌دانند که زنی که حواسش به حقوق خودش جمع باشد، حساب حقوق آن‌ها را هم خواهد داشت و نه دشمن جان که مشاوری امین و آگاه و دلسوز خواهد بود و نه‌تنها قرار نیست زنانگی و لطافتش را فدای چیزی کند؛ که دختری که حق و حقوقش را بشناسد، خوب می‌داند چه‌طور از احساسات و عواطفش نیز پاسبانی کند و هوشمندانه و بالغانه مهر بورزد.

شما چه فکر می‌کنید؟

راضیه بهرامی | ۲۷ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
چرک کف دست یا آب حیات؟

تصویر رایج از ثروتمندان در فیلم‌ها و سریال‌ها، آدم‌های حقه‌بازِ دغل‌کارِ اهل زد‌وبندی است که معنویت و ارزش‌های انسانی هیچ جایگاهی در زندگی‌شان ندارد و علی‌رغم لباس‌های شیک مارک، خانه‌های خوش‌موقعیت، تفریحات لوکس و درکل، ظاهر زیبا و بی‌نقص زندگی، درونی پر از کلک دارند و مدام برای به دست آوردن سریع و راحت پول بیشتر نقشه‌های کثیف می‌کشند. (نمونهٔ بارزش، سریال زخم کاری است.)

آدم‌های مثبت فیلم و سریال‌ها، نقطهٔ مقابل تصویر فوق‌اند. در مقابل زحمتی بسیار، پول اندکی درمی‌آورند، سوار پراید قسطی می‌شوند، لنگ تأمین هزینهٔ جهیزیهٔ دخترشان‌اند، مدت‌هاست در صف وام‌اند و خلاصه قرار نیست هیچ‌گاه یکی‌شان دوتا شود و همیشه هشتشان گرو نُهشان است.

این تصویرهای قالبی و کلیشه‌ای این‌قدر در ذهن بیشترمان جا افتاده که اگر ماشین مدل بالایی در خیابان ببینیم بی‌اختیار دربارهٔ صاحبش می‌گوییم «یا خودش دزد بوده یا پدرش!» و شدت این باور به‌حدی زیاد است که خیلی‌ها معتقدند «پول حلال جمع نمی‌شود» و این یعنی از قبل پذیرفته‌اند که جز زیرآبی رفتن و تبانی کردن، هیچ راه سالمی برای کسب درآمد نیست.

این‌گونه افکار که خیلی از آن‌ها را ناخواسته و بر اثر نوع تربیتمان در سر می‌پرورانیم، جز مجموعه‌ای از باورهای محدودکننده چیزی نیستند. باورهایی که متوقفمان می‌کنند و باعث می‌شوند بپذیریم که داشتن بعضی امکانات مادی و رفاه و آسایش به ما نمی‌آید و همین چیزی که داریم و روزگار می‌گذرانیم، کافی است.

نمی‌گویم در گرداب طمع بیفتیم و با حرص و ولع فقط به پول درآوردن بیندیشیم و شکل ‌و شیوهٔ کسب درآمد را فراموش کنیم بلکه منظورم اصلاح طرز فکر راجع‌به پول است. پول را باید به‌عنوان وسیلهٔ خلق ارزش در نظر گرفت. وسیله‌ای که می‌توان توأمان برای گذران زندگی به کارش برد، اندوختش و خیری هم به دیگران رساند.

وقتی نگاهمان به پول تغییر کند و دریابیم که از راه‌های هوشمندانه و شرافتمندانه هم می‌توان به درآمد رسید، هدف‌گذاری و تلاشمان برای کسب درآمد نیز جسورانه‌‌تر می‌شود و می‌توانیم به‌غیراز زندگی خودمان، در زندگی دیگران هم ارزش‌های مثبت بیافرینیم.

باز هم تأکید می‌کنم که پول یک ابزار است و مثل هر ابزار دیگری ممکن است مورد سوءاستفاده قرار گیرد، این ماییم که تصمیم می‌گیریم چگونه به این ابزار بنگریم و از قابلیت‌هایش در چه مسیری بهره ببریم.

نظر شما چیست؟ پول چرک کف دست است یا آب حیات؟

راضیه بهرامی | ۲۶ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
در حلقهٔ متأهلان

یکی از حرف‌های رایجی که در مهمانی‌های دوستانه و خانوادگی و به‌خصوص از زبان متأهلان می‌شنوم این است که « تو که مجردی و از هفت دولت آزادی.» یا « یه وَخ شوهر نکنیا! عین من بدبخت شی.» و...

اولاً که مجردی به معنای بی‌قیدی و بی‌مسئولیتی نیست و و چه‌بسا متأهلیتی که هنوز و پس از گذشت سال‌ها از زندگی مشترک و داشتن فرزند مصداق مَثَل «همسایه‌ها یاری کنید تا من شوهر (همسر)داری کنم» هستند و هیچ تعهدی به خانه و زندگی‌شان ندارند. دیدم که می‌گویم.

ثانیاً به نظر من بهتر است زمانی قصد تشکیل خانواده را عملی کنیم که مجموعه‌ای از مهارت‌ها مثل مدیریت زمان، تاب‌آوری، مدیریت هزینه‌ها و سواد عاطفی را شناخته‌ایم و برای یادگرفتنشان زمان گذاشته‌ایم. به قول بزرگی «ازدواج، مبل راحتی نیست، باشگاه ورزشی‌ست.» و این یعنی پذیرفتن رنجی مدام که با وجود شیرینی وصال و زندگی با کسی که دوستش داریم، بخشی جدایی ناپذیر از زندگی متأهلی و به‌طور کلی بزرگسالی است.

ثالثاً اگر کسی از زندگی زناشویی‌‌اش ناراضی است و احساس می‌کند بدبخت شده می‌تواند از نظر مشاور و زوج‌درمانگر کمک بگیرد و برای بهبود شرایطش تلاش کند و به جای توصیه‌های فلّه‌ای و بی‌اساس، به این فکر کند که قرار نیست اگر او زندگی موفقی ندارد و از ضعف و نبود بعضی مهارت‌ها رنج می‌برد، دیگران هم همان‌طور باشند.

مخلص کلام آنکه، نه همهٔ متأهل‌ها خوش‌بخت و راضی‌اند و نه تمام مجردها بی‌مسئولیت و بدبخت. چون تعریف بدبختی و خوشبختی از نگاه هر کس متفاوت است و ظرفیت افراد برای پذیرش مسئولیت زندگی مشترک نیز به عوامل بسیاری گره خورده است و نمی‌توان برای همه نسخه‌ای واحد پیچید.

نظر شما چیست؟

راضیه بهرامی | ۲۵ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها

@razminabook
این آگهی‌های شغلی که با عبارت «یک شرکت معتبر» شروع می‌شن واقعاً من رو می‌ترسونن. خب اگه معتبرین، چرا اسمتون رو نمی‌گین؟

تصورم از این شرکت‌ها هلدینگ ریزآبادیه که مدیر عاملش مسعود طلوعیه و رئیس منابع انسانی‌ش، سمیرا. 😰🩸🔪

#کوتاه‌نوشت
#زخم‌کاری

@razminabook
Forwarded from Fatemeh_Majd🪐
کارگاه آموزشی قصه گویی در پادکست🎙🪐
مدرس: فاطمه مجد| پادکستر، تکنولوژیست آموزشی

For Sale: Baby Shoes, Never Worn"
برای فروش: کفش بچه، هرگز پوشیده نشده
نوشته بالا فقط یک جمله نیست، بلکه کوتاه ترین داستان جهان هست. داستان‌ها در بطن وجود ما آدمها ریشه داره! اولین راه شناخت ما از دنیا در کودکی، داستان‌هایی بوده که پدر مادرهامون روایت میکردند. هنوز هم ما با داستان‌ها، اُمیدوار میشیم، عشق در ما شکل میگیره، زندگی میکنیم و در نهایت با قصه‌هایی که در ذهن دیگران می‌سازیم، در مرگ، جاودانگی و تجربه میکنیم. قصه در پادکست، حکم هوا برای انسان داره! تو اگر قصه‌گوی خوبی باشی، آدمها اجازه میدن که در تنها‌ترین لحظه‌های زندگیشون به حرفهات گوش بسپارند! یک قصه‌گو میتوانه شریک تنهایی‌ها و لحظه‌های مخاطبینش باشه. تو باید قصه بگی تا رفیق شنونده‌هات باشی..
تو با قصه تصویر میسازی
احساس خلق میکنی
و در نهایت تاثیر میگذاری🪽✨️

اگر علاقمند به حوزه پادکست هستید، میتوانید به صورت رایگان شرکت کنید🤝🏻
شرکت به صورت رایگان

@Fatemeh_Majdd
از کانال همساده♥️

دوست پادکستر و اهل‌مطالعه‌م، فاطمه، قصد داره از قدرت قصه‌گویی در پادکست بگه. اگه به تولید محتوا در بستر پادکست علاقه دارید، این فرصت رو از دست ندید.👇

#همرسانی
سرماخوردگی خر است

نمی‌دانم چه سرّی است که همیشه هفتهٔ آخر تابستان را با سرماخوردگی به پایان می‌رسانم. آن هم سرماخوردگی‌ای که باعث می‌شود از بدن‌درد و ضعف مثل 🪳 بچسبم به زمین و جعبهٔ دستمال کاغذی را مثل معشوقی عزیز و محبوب دمی از خود جدا نکنم.

دیروز این‌قدر کسل و خسته و بی‌حال و تب‌دار بودم که حس نداشتم خودکار دستم بگیرم و نمی‌دانم چه‌طور در زندگی‌نامهٔ بعضی نویسنده‌ها آمده که فلانی تمام زندگی‌اش از بیماری رنج می‌برد و شاهکارش را هم در بستر بیماری نوشت! اگر شما می‌دانید به من هم بگویید.

پ.ن: الان که این یادداشت را می‌نویسم خداراشکر حالم بهتر است و با توسل به انواع داروها و مسکن‌های صنعتی و سنتی خودم را جمع‌وجور کردم. تا چه پیش آید.🥲🌿

راضیه بهرامی | ۲۴ شهریور ۱۴۰۳

#راضیانه‌ها


@razminabook
More