صفحه اطلاع رسانی محمد بهرامی

#درد
Channel
News and Media
Motivation and Quotes
Religion and Spirituality
Social Networks
Persian
Logo of the Telegram channel صفحه اطلاع رسانی محمد بهرامی
@rahkooshPromote
86
subscribers
195
photos
103
videos
111
links
خدایا، چنان کن سرانجام کار... تو خشنود باشی و ما "رستگار"...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به بهانه رجعت پیکر مطهر شهدا..

به نام خدا
و ... سلام

چه برای سی سال گذشته، چه برای چهار سال گذشته...
انتظار سخت است..
چه برای مادری که چشم به درب خانه دوخته و هنوز منتظر فرزند است... و چه برای فرزندی که ... [ در تصویر خود حدیث مفصل بخوان ]
آنچه مشترک است #درد است. نه درد جدایی که در آلام این روزهای جامعه هیچ است.
درد هایی که به واسطه بی مسئولیتی برخی #مسئولین ، خیانت #خواص و دشمنی #منافقین [نه فقط #مجاهدین_خلق] کم نیست. و این روزها، غریبه و آشنا طلبکارند از این #خونها ...

دردها در برابر زخمها هیچ است، خصوصا اگر #زخم_زبان باشد.
بگذریم...


هیچ گاه در طول عمرم روضه حضرت رقیه(س) را اینگونه با سلول سلول وجودم حس نکرده بودم
خدایا...
به پاکی و حرمت اشک دخترکی که پس از چهار سال انتظار اینگونه در کنار استخوان های پدر آرام می گیرد ظهور حجتت را برسان


شهدا به وطن خوش آمدید...
و... فقط باز هم همان جمله همیشگی:
#شهدا_شرمنده_ایم

#شهید
#صفحه_شخصی_محمد_بهرامی

@rahkoosh
‍به نام خدا

و... سلام

#درد_نامه

خواندن اين مطلب خالي از لطف نيست و تامل در آن براي آينده مان خوب است...

🔸کارت بانكيم رو به فروشنده دادم و با خيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه، ولى در كمال تعجب، دستگاه پيام داد: "موجودى كافى نميباشد!". امكان نداشت، خودم می دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم.

🔹از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: "رمز نامعتبر است".

🔸اين بار فروشنده با بيحوصلگى گفت:
آقا لطفا نقداً پرداخت كنيد، پول نقد همراهتون هست؟
فكر كنم كارتتون رو پيش موبايلتون گذاشتين كلاً سوخته...

🔹در راه برگشت به خانه مرتب اين جمله ى فروشنده در سرم صدا ميكرد؛ "پول نقد همراهتون هست"؟

🔸خدايا...ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت هايى كه كرديم ، دستگيرى ها و انفاق هايى كه انجام داديم و ...

🔹نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست و ما متعجبانه بگوييم: مگر می‌شود؟ اين همه اعمالى كه فكر مي كرديم نيک هستند و انجام داديم چه شد؟

🔸جواب بدهند: اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت!

كنار «بخل»
كنار «حسد»
كنار «ريا»
كنار «بى اعتمادى به خدا»
كنار «دنيا دوستى»
كنار «تهمت»
كنار «غيبت»
كنار «تجسس»
كنار «سوء ظن»
كنار «تمسخر»

و ما هيچوقت آنها را جدي نگرفته و توجيه كرديم!!!

🔹نكند از ما بپرسند: نقد با خودت چه آورده اى؟ و ما كيسه‌هایمان تهى باشد و دستانمان خالى... .

🔺خدايا ! از تمام چيزهايى كه باعث از بين رفتن اعمال نيكمان میشود به تو پناه ميبریم🙏

سلامت و عاقبت بخير باشيد

┄┄┅┅✿🍃💜🍃✿┅┅┄┄

#کانال_تلگرامی_محمد_بهرامی

@rahkoosh
‍ ‍‍ ‍‍ به نام خدا
و... سلام

#درد_نوشته

خواندن دلنوشته يك رزمنده برای نسل های بعد؛ حال و هوای این روزهای دل من را نیز روایت کرد...
خواندنش خالی از لطف نیست...

🌹🌹🌹

وجنگ آمد.......

میدانی چه میگویم؟؟ آری جنگ آمد.
ما به دنبال جنگ نرفته بودیم..
او آمد..

تعدادی از ما جنگیدیم..
رزمنده شدیم...
عده ای رنگ رزمنده گرفتند..
عده ای نیز رنگ رزمندگی به خود پاشیدند..
وتعدادی نیز رنگ جبهه را ندیدند اما راوی جنگ شدند...

عده ای رفتند...عده ای ماندند.

اما یا زخم برتن گرفتن و یا داغ بر دل...
وعده ای نیز داغ بر پیشانی زدند.

عده ای مفقود،عده ای مظلوم،عده ای مغموم...

وعده ای نیز مذموم.

تعدادی آمده بودند تا بروند.
قرار را بر رفتن گذاشته بودند..
عده ای نیز آمده بودند تا بمانند.
چاره ای نبود.
شهیدی گفته بود.. یک طرفه باید بمیریم.
تا آینده شهید نشود.
واز طرفی باید شهید شویم تا آینده زنده بماند...
راستی چه باید میکردیم؟؟؟

عده ای آمده بودند تا از خود حساب بکشند..
عده ای تا حساب های خود را تسویه کنند..
عده ای آمده بودند تا آدم حسابی شوند..
عده ای نیز حساب باز کردند..
عده ای نیز آمده بودند تا حسابی آدم شوند...

عده ای آمدند تا بی پیکر شوند...
عده ای نیز پیکر تراش..
عده ای نیز پیکره ی یک "بت"
عده ای ویلچری ..
تعدادی ویلایی..

عده ای حاضر...تعدادی ناظر....قومی نیز غافل.

واما..

دیوانگی"جوانی" ما با جنگ مصادف شد.
در ما میل به زیستن زنده بود.
حس عاشقی ومعشوقی نیز جریان داشت..
اما جنگ آمده بود.
چه باید میکردیم؟؟؟؟
آیا جز جنگیدن چاره ای داشتیم؟؟

ما هم آینده را برای خود ترسیم کرده بودیم...
اما جنگ نزدیکتر از دور بود.
جنگ بود .باید این نزدیک را پاسخ میدادیم..
ونزدیکمان دور شد ودور و دور و دور به ساعات ۸سال...
باید میرفتیم به دنبال این قافله..
مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟

برای ما هم جان عزیز بود.
از توپ و تفنگ وترکش میترسیدیم..
باید جرأت می یافتیم...
وجنگ بود..
مگر چاره ای جز جنگیدن داشتیم؟؟؟

عشق و عاشقی ومعشوقه را به امید دفاع از تمامی عاشقان ومعشوقانی مانند شما رها کردیم..
ورفتیم....
چه باید میکردیم؟؟؟

ما بدنبال حاکم شدن نرفتیم.
خواستیم محکوم تاریخ آینده نشویم..
خواستیم فردا از نگاه تیز وشماتت بار شما فرار نکنیم..
پس چه باید میکردیم؟؟؟
ما خونخواری نیاموخته بودیم..
باور کن از رنگ خون میترسیدیم..
اما به خونخواهی رفتیم.
خونخواهی سرهای به ناحق بریده شده..
مگر چه باید میکردیم؟؟؟

از جنگ به بعد شکل عاشقی مانیز تغییر کرد..
عاشقی ما با دلتنگی و دلبستگی به محبوبه های شب..
محبوبه های شب عملیات..
محبوبه های جا مانده در ارتفاعات "ماووت"و جاماندگان در زیر خاک ریزهای "مجنون"...
و رفیقان رفته تا دهانه ی خلیج....
و برادران مانده در چیلات....
اصلا میدانید چیلات کجاست؟؟

قلاویزان کجاست ؟

باور کنیدقطار قطار رفتیم..
واگن واگن برگشتیم...
جوان جوان رفتیم..
پیر پیر برگشتیم...
راست راست رفتیم.
شکسته شکسته بر گشتیم...
گروه گروه رفتیم ..
دسته دسته برگشتیم...
دسته دسته رفتیم...
وتنهای تنها برگشتیم....
اما ایستادیم....
آری من وتو حق داریم همدیگر را نشناسیم...
از دو نسل متفاوت...
دوستان ما آنسوی دردها ورنج ها به ساحل و ما این سمت چشم دوخته به افق های نامعلوم...

راستی اگر نمیرفتیم چه میکردیم؟؟؟

باور کنید ما هم دل داشتیم..
با دل رفتیم...
بیدل برگشتیم.

با"یار"رفتیم..

با"بار"بر گشتیم...

با"پا"رفتیم."بی "پا"بر گشتیم.

با "عزم"رفتیم ،با"زخم"برگشتیم.

پر "شور"رفتیم ،پر"سوز"برگشتیم..

ما"پریشانیم..اما"پشیمان نه.
شکسته ایم..
اما نشسته نه.
دلخسته ایم..
اما دست بسته نه..
اما.....
و
ما همان سر بازان پیاده ایم...
سواری نیاموخته ایم.....
سوای شما نیز نیستیم..

ما همان دیروزی هستیم..
تعداد ما میدانید در ۸سال چه تعداد بود؟؟
۳ونیم درصد از جمعیت ایران...
اما مردم تنهایمان نگذاشتند.

آری همه ی ما 8 سال بودیم...
با هم در کنار هم..
تو هم بودی..
آری همه بودند.
نگاه محبت آمیز آن دوران به ما....
هدایای مادران وپدران شما به جبهه...
گذشتن از شام شب و هدیه به جبهه.
گذشتن از فرزند واعزام فرزند دیگر.
تحمل بمباران..
تشییع رفیقان ما..
دیدار وعیادت ودلجویی از جانبازان ما..

آری مردم بودند..ایستادند..مقاومت کردند .تلخی چشیدند اما به رخ ما نکشیدند....

ما هنوز مدیون لقمه های سفره های شما هستیم که بیدریغ به سنگر های ماهدیه کردید...

ما هنوز به آنسو و این سو بدهکاریم...
طلبی نداریم.....

اما بدانید... قرار "دیروز "آنچنان بود....
از امروز شرمنده ایم...
ما غارت را آموزش ندیده بودیم.
غیرت را تجربه کردیم..
اینان از مانیستند.
اینان از ما نیستند..
اینان گرگانی هستند که صد پیراهن یوسفان رادریده اند..
از مانیستند.
از امروز شرمنده ایم..

#کانال_تلگرامی_محمد_بهرامی
@rahkoosh
‍ ‍‍ .
#درد_نوشت
.
اینکه دو متر #جوان بدهی و چهار تکه استخوان تحویل بگیری درد نیست؛ #درد این است که حتی در قبال این اتفاقات اخیر هم تو باید پاسخگو باشی نه دیگران! آری تو ای #مادر_شهید ؛ تو ای #همسر_شهید؛تو ای #فرزند_شهید؛ تو ای همدمِ رنجور و ماتم زده ی #جانباز؛ تو که باید بنشینی و علاوه بر دردهای شبانه روزی ات؛ طعنه های تلخ مردم کوچه و بازار را هم با جان و دل بخری و مدام شرح بدهی فلسفه ی حقیقیِ #انقلاب را ؛ فلسفه #شهادت را ؛ فلسفه ی تکه تکه شدن فرزندِ دلبندت را...فلسفه ی نهضتی که این روزها #قربانی هوس های بوالهوسان و شکم دریدگی #شکم_پرستان شده است...
.
.
ولی خیالتان راحت که آهِ سینه ی سوزانتان روزی #دامن همه را خواهد گرفت...بالاخره این #دنیای_ناپایدار با تمام زیبایی های ظاهری اش به پایان خواهد رسید؛ دنیایی که به بزرگ تر از این‌ها هم رحم نکرده است ؛ به این‌ها هم رحم نمیکند...و اینجاست که باید نوشت:الحق ولانصاف که #قیامت دیدنی است...

کانال تلگرامی محمد بهرامی

@rahkoosh