📖قسمت سی و
یکم🏷حلال مشکلات
🌸از پيامبر(ص)سؤال شد:کدام يک از مؤمنين ايماني کامل تر دارند؟
🌹فرمودند: آنکه در راه خدا با جان و مال خود جهاد کند
🌺سردار محمد کوثري( فرمانده اسبق لشكر حضرت رسول9 )ضمن بيان خاطراتي از ابراهيم تعريف ميكرد: در روزهاي اول
☝️ جنگ در سرپل ذهاب به ابراهيم گفتم؛ برادر هادي، حقوق شما آماده است
✅ هر وقت صالح ميداني بيا و بگير
🌺.در جواب خيلي آهسته گفت: شما کي ميري تهران!؟
🤔گفتم: آخر هفته.
🌹بعد گفت: سه تا آدرس
📃رو مينويسم، تهران
🏙 رفتي حقوقم رو در اين خونه ها
🏠بده! من هم اين کار را انجام دادم.
✅بعدها فهميدم هر سه، از خانواده هاي مستحق و آبرودار بودند.
🌷٭٭٭
از جبهه برميگشتم.
🚶♂️وقتي رسيدم ميدان خراسان
🏟 ديگر هيچ پولي
💶 همراهم نبود.
❌به سمت خانه
🏠در حرکت بودم.
🚶♂️اما مشغول فكر؛
🤔 الان برسم خانه همسرم و بچه هايم از من پول
💶 ميخواهند. تازه اجاره خانه را چه سراغ کی بروم؟
🤔 به چه کسي رو بيندازم؟
😫 خواستم بروم خانه برادرم
🏡، اما او هم وضع خوبي نداشت.
❌ سر چهار راه عارف ايستاده بودم.
🚶♂️با خودم گفتم: فقط بايد خدا کمک کند.
🤲 من اصلاً نميدانم
❌چه كنم!در همين فكر بودم که يكدفعه ديدم
👀ابراهيم سوار بر موتور
🏍به سمت من آمد
🌷. خيلي خوشحال شدم.
😍تا من را ديد از موتور
🏍پياده شد، مرا در آغوش کشيد.
🤗چند دقيقه اي صحبت كرديم.
✅ وقتي ميخواست برود اشاره کرد
👈: حقوق گرفتي؟!
🤨 گفتم: نه، هنوز نگرفتم،
❌ ولي مهم نيست.دست کرد توي جيب
👖 و يک دسته اسکناس
💶درآورد. گفتم: به جون آقا ابرام نميگيرم،
❌خودت احتياج داري.
🌺گفت: اين قرض الحسنه است.
🌹هر وقت حقوق گرفتي پس ميدي.
🔄 بعد هم پول
💶را داخل جيبم گذاشت و سوار شد و رفت.
🏍آن پول خيلي برکت داشت.
🌸 خيلي از مشکالتم را حل کرد.
✅ تا مدتي مشکلي از لحاظ مالي نداشتم.
❌خيلي دعايش کردم.
🤲آن روز خدا ابراهيم را رساند. مثل هميشه حلال مشكلات شده بود.
🌺ادامه دارد...
#سلام_بر_ابراهیم#شهید_ابراهیم_هادی#قسمت_سی_یکم#رمان🔰@quran_sut🔰instagram.com/quran_sut