سین/ هنر و ادبیات

Channel
Art and Design
Books
Persian
Logo of the Telegram channel سین/ هنر و ادبیات
@quqnusPromote
785
subscribers
1.65K
photos
242
videos
43
links
Art & litrature سین(Sîn) یا سوئن(Su’en) خدای ماه نزد اکدی‌ها و سومری‌ها در میان‌رودان بوده. نشانی ادمین: @farGuraan زیر نظر: فرهاد ح گوران طراح لوگو کانال: ناصر خادم
To first message
#شعر
پرسش‌های یک کارگر که می‌خواند
▫️برتولت برشت

چه کسی شهر هفت دروازه‎‌ی« تِب» را ساخت؟
در کتاب‌ها، فقط نام  فرمانروایان را می‌خوانید.
آیا فرمانروایان، تخته سنگ‌ها را به دوش کشیدند؟

و بابِل، که چندین و چند بار
ویران شد،
چه کسی آن را بارها ساخت؟

در کدام خانه از شهر پر زرق و برق لیما
عمله‌ها زندگی می‌کردند؟

در آن غروب که دیوار بزرگ چین به پایان رسید
بنایانش کجا رفتند؟

رُم بزرگ را
با  آن طاق‌های شکوهمندش
چه کسی بر پا داشت؟

قیصرها بر چه کسانی پیروز شدند؟
آیا بیزانس پر آوازه، برای ساکنانش، فقط قصر داشت؟

حتی در آتلانتیس افسانه‌یی
آن شب که دریا به کامش کشید،
به دریا اُفتادگان، بر سر بَردِگان خود نعره می‌کشیدند.

اسکندر جوان، هند را تسخیر کرد
به تنهایی؟

قیصر که«گُل»‌ها را در هم کوبید،
حتی آشپزی هم همراهش نبود؟

فیلیپ اسپانیایی، به هنگامی که ناوگانش
غرق شد، گریست.
فقط او بود که گریه کرد؟

فردریک دوم در جنگ‌های هفت‌ساله پیروز شد
هیچ کس دراین پیروزی نقش نداشت؟

با ورق خوردن پیروزی
چه کسی طعام ضیافت پیروزمندان را پُخت؟

هر ده سال، مردی بزرگ.
چه کسی هزینه‌اش را ‌پرداخت؟

این همه گزارش.
این همه پرسش.




▫️این شعر برشتِ بزرگ بارها ترجمه شده از زبان‌های مختلف. من ترجمه‌ی یک مترجم نامعلوم را ویرایش کردم. به این صورت درآمد. اصل همانا خواندن است! 
 
@Quqnus
Sorrow
Lunatic Soul
غریبه‌تر از هر غریبه‌ای زندگی می‌کنم.
در این سال‌های گذشته، به طور متوسط روزی بیش از بیست کلمه با مادرم حرف نزده‌ام، به پدرم هم جز سلام چیزی نگفته‌ام. با خواهرهای ازدواج کرده و شوهر خواهرهایم که ابداً صحبت نمی‌کنم،
و این نه به خاطر آن است که با آنها خصومتی داشته باشم.
دلیلش صرفاً این است که چیزی ندارم که با آن‌ها درباره‌اش صحبت کنم.


▫️یادداشت‌ها
▪️فرانتس کافکا
🔺ترجمه‌ی مصطفی اسلامیه
Where Have all the Flowers Gone
Pete Seeger
▪️Pete Seeger
▪️Where Have All the Flowers Gone
«كجا رفتند آن همه گل»
سین/ هنر و ادبیات
#سرود 🎙 نەجمە غوڵامی
🔹کڵپەی ئاگر
🔹 هۆنراوە:حەمە عەزیز

پەڵکی داری شادی گشتین ئێوە هەرگیز نامرن
نامرێ ئاگر هەڤاڵان ئێوە کڵپەی ئاگرن
تۆ بەهێزی نامری مردن لە ئاستتا کویلەیە
چونکە گیانی تۆ دروشمە بانگەوازە، ڕێگەیە
تۆ قوتابخانەی قوتابی بیری تازەی سەنگەری
وەک هەوێن بۆ شوڕشی نوێ مەشەڵی داهێنەری
تۆ چریکەی ئەو گزنگەی بۆ هەتاوی خۆری سوور
زایەڵەت باستیلی ڕووخاند دژ بە ئەفسانەی سنوور
تۆ کەسێکی بۆ مرۆڤی ئەم زەمینە وەک برای
وەک پرۆژەی بۆ هەژاران، خەونی داهاتووی چرای
تۆ ئەژیت هەر وەک ئەوانەی بێ گومانم نامرن
چونکە کوانووی وانەکانت چاوگیکی ئاگرن
🔻
🔹شعله‌ی آتش
🔹سروده‌ی حه‌مه عزیز

ترجمه:
شما شاخ و برگ درخت شادی عمومی هستید، هرگز نخواهید مرد
آتش نخواهد مُرد یاران، شما شعله‌ی آتش هستید
تو قوی هستی نخواهی مرد مرگ در برابرت ‌حقیر است
چون که جان تو شعار است و فراخوان است، راه است
تو مدرسه‌ای، آموزگاری، اندیشه‌ی نوین سنگری
چون مایه‌ای برای انقلاب نو، مشعل آفرینشگری
تو چریکه‌ی سپیده‌ده‌مانی از برای آفتاب سرخ
پژواک صدایت زندان باستیل را فرو ریخت ضد افسانه‌ی مرزها
تو آن كسی كه‌ برای انسان این زمین چون برادری
چونان پروژه‌ای هستی برای تهی‌دستان، رویای آینده‌ی چراغی
تو خواهی زیست چونان آن‌ها كه‌ یقین دارم نخواهند مرد
چون‌ آتشدان درس‌هایت خاستگاه آتش‌ است.
Audio
#سرود
🎙 نەجمە غوڵامی
🔹ژان میشل باسکیا ( ۱۹۸۸- ۱۹۶۰) نقاش آفریقایی‌تبار، در این تابلو خود را کشیده است؛ به شیوه‌ای نئواکسپرسیونیستی و جنون‌آسا.

🔻او گفته است:
هنگامی که دست‌اندرکار کشیدن یک تابلو می‌شوم به هنر فکر نمی‌کنم به زندگی می‌اندیشم.

@Quqnus
▫️ساحت رمان

ﻧﻮﯾﺴﻨﺪﻩ ﻭ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩﯼ ﺭﻣﺎﻥ، ﺑﻪ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﻀﺎﻋﻒ ﺭﻭﯼ ﻣﯽﺁﻭﺭﻧﺪ. ﻫﺮ ﮐﺪﺍﻡ ﯾﮏ ﺑﺎﺭﻭﻥ ﺩﺭﺧﺖﻧﺸﯿﻦﺍﻧﺪ. ﺩﺭ ﺳﺎﺣﺘﯽ ﺑﻪ ﺳﺮ ﻣﯽﺑﺮﻧﺪ ﮐﻪ ﻧﻪ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻧﻪ ﺟﻬﻨﻢ، ﻧﻪ ﺟﺒﺮﻭﺕ ﻭ ﻧﻪ ﻧﺎﺳﻮﺕ، ﻧﻪ ﻣﻠﮑﻮﺕ ﻭ ﻧﻪ ﻻﻫﻮﺕ. ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍلهیاتی، ﺁﻓﺮﯾﻨﺶ ﺑﺎ ﻫﺒﻮﻁ ﺁﺩﻡ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺩﺭ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﺍﻧﺴﺎﻧﯽ، ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺮﺯﺍﺩ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ قصه را در پی رستگاری خودش خلق می‌کند. از همین منظر، نویسنده کسی است که آفرینش و جهان را از نو می‌نامد، نه اینکه مصرف‌کننده‌ی کلمات باشد. ﺍﺩﺑﯿﺎﺕ ﺩﺭ ﻋﯿﻦ ﺣﺎﻝ ﺑﺎ ﻣﮑﺎﺷﻔﻪ ﻭ ﺳِﺤﺮ ﻭ ﺟﺎﺩﻭ، ﻧﺴﺒﺘﯽ ﺩﯾﺮﯾﻨﻪ ﺩﺍﺭﺩ.
چنین گفت والتر بنیامین: ﺍﮔﺮ ﻣﯿﻤﻮﻥ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ ﺩﺭ ﮔﺎﻫﺸﻤﺎﺭ ﺯﯾﺴﺖﺷﻨﺎﺳﺎﻧﻪ ﺑﺪﻝ ﺑﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﻮﺩ، ﺩﻭﺭ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﮔﺮِﮔﻮﺭ ﺳﺎﻣﺴﺎ ﻫﻢ ﺩﺭ «ﻣﺴﺦ» ﺑﺪﻝ ﺑﻪ ﺣﺸﺮﻩ ﺷﻮﺩ.

ﺭﻣﺎﻥ، ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪﯼ ﮐﻠﻤﺎﺕ ﺍﺳﺖ؛ ﮐﺸﻒ ﺑﺰﺭﮒ انسان ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺑﺮﺍﺑﺮ متونﻣﻘﺪﺱ.

( پاره نوشته‌ها / ف.ح.گ)
(©)
@Quqnus
سین/ هنر و ادبیات
تابلویی از یوهانس ورمیر (  ۱۶٣٢ - ۱۶٧٥ )
🔻تابلویی از یوهانس ورمیر بر دیوار.
پشت میز دختر بسیار زیبایی نشسته است. بر دامنش کتابی است؛
گزین‌گویه‌های گوته.
و بعد کتابی دیگر می‌خواند؛
تریسترام شندی.
گفت‌وگویی بین او و دو عاشقش؛ وینسنت و یواخیم، در می‌گیرد؛ یکی از درخشان‌ترین گفت‌وگوهایی که تا کنون درباره‌ی رمان درگرفته.
دو تکه از آن گفت‌وگو
:
🔻🔻🔻


یواخیم: استرن با او جور در نمی‌آید.
دختر: چرا؟
یواخیم: موقعی که داشتید کتاب استرن را می‌خواندید باید قائدتا از خودتان می‌پرسیدید که گوته درباره‌اش چه می‌گفته. آیا از این ملغمه‌ی خرده‌ریزهای ناهمگون بدش نمی‌آمد از این چیزی که داشتید می‌خواندید به خاطر خامی و بی نظمی‌اش متنفر نمی‌شد؟ آیا استرن شما را آماتور نمی‌خواند؟ چون احساسات را همان طور که هستند – مثل ماده‌ی خام و کار نشده – تجدید می‌کند و نمی‌کوشد به آن‌ها وحدت ببخشد. به آن‌ها صورت بدهد، ولو ناقص.
مگر نخوانده‌اید که گوته درباره‌ی آماتورها چه می‌گوید؟ یادتان هست؟ اشتباه آماتورها این است که می‌خواهند بین تخیل و تکنیک پیوند مستقیم برقرار کنند. نمی‌شد این جمله را سرلوحه‌ی هر نقدی از استرن گذاشت؟

وینسنت: فقط از تو می‌خواهم به شور و حال بعضی از کاراکترهای تریسترام‌شندی فکر کنی و وقتی به این کاراکترها فکر می‌کنی به تنوع رنگارنگ و شگفت‌انگیز روابط‌شان با یکدیگر نیز فکر کنی. هانریش هاینه، استرن را در حد برادر شکسپیر می‎‌دانست و می‌ستود، و کارلایل او را بیش‌تر از همه دوست داشت، جز سروانتس.


▫️ برگرفته از کتاب «جان و صورت»، نوشته‌ی #جورج_لوکاچ، ترجمه‌ی #رضا_رضایی ، نشر ماهی.

#لارنس_استرن
#ابراهیم_یونسی
@Quqnus
تابلویی از یوهانس ورمیر
(  ۱۶٣٢ - ۱۶٧٥ )
«انسان کلبه‌ی کوچک خوشبختی خویش را در کنار توده‌ای از برف و دهانه آتشفشانِ دنیا بنا کرده‌ است.»
- انسانی، بیش از حد انسانی/ نیچه

🔻🔻🔻
صبح رفته بودم نان بخرم.‌
یک خانواده، زن و مردی و دو بچه کوچک، چادر زده بودند گوشه‌ای از کوچه.
نانوا گفت صاحبخانه بیرون‌شان انداخته. دو شبانه‌روز است که وسایل‌شان تو پارکینگ است و خودشان تو کوچه یا پارک.
یاد سخن نیچه افتادم.
کلبه‌ی خوشبختی؟
زندگی در دوران ج.ا.ا سراسر رنج است، از همان سپیده صبح که از کابوس‌های شبانه به بیداری تحمل‌ناپذیر می‌غلتی.

@Quqnus
Az Doostat Daaram
yadolah royai
#از_دوستت_دارم

از تو سخن از به آرامی
از تو سخن از به تو گفتن
از تو سخن از به آزادی

وقتی سخن از تو می‌گویم
از عاشق
از عارفانه
می‌گویم
از دوست دارم
از خواهم داشت

از فکر عبور در به تنهایی
من با گذر از دل تو می‌کردم.
من با سفر سیاه چشم تو زیباست
خواهم زیست.
من به تمنای تو
خواهم ماند.
من با سخن از تو
خواهم خواند

ما خاطره از شبانه می‌گیریم
ما خاطره از گریختن در یاد
از لذت ارمغان در پنهان،
ما خاطره‌ایم از به نجواها...

من دوست دارم از تو بگویم را
ای جلوه‌ای از به آرامی
من دوست دارم از تو شنیدن را
تو لذت نادر شنیدن باش.
تو از به شباهت، از به زیبایی
بر دیده‌ی تشنه‌ام تو دیدن باش!



@Yadollah_Royai
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
ققنوس دهه هشتادی‌ها. 😎
تفاوت نسل‌ها.

در مستند «ققنوس»، روژان هفت ساله‌ی دهه هشتادی در راه یوش می‌پرسد: اونجا که داریم می‌ریم داروگ داره. ققنوس هم داره؟!

🔻🔻🔻

عنوان این کانال را برمی‌گردانیم به سین.
سین(Sîn) یا سوئن(Su’en) خدای ماه نزد اکدی‌ها و سومری‌ها در میان‌رودان بوده.

@Quqnus
 ▫️ نفله: هدر رفتن، زایل شدن
در میان مردم کرماشان، به خصوص منطقه سنجاوی، این کلمه بسیار متداول است. همین آخرین بار که رفته بودم آنجا، یکی از بستگان سالخورده گفت:
در دوران ج.ا نفله شدیم.

این واژه، صورت دگرگشته‌ی نِفیلیم (נְפִילִים) در زبان عبری است: فروافتاده از ملکوت!
در عهد عتیق به دیوهایی اطلاق شده که از  ملکوت به زمین فروافتاده‌اند.

در عربی:
نَفْل‌ (به فتح نون و سکون فاء) به معنای زیادت و عطیّه، و نَفَل (به فتح نون و فاء) به معنای غنیمت و هبه و زیادت است.
مشتقات: «نوافل» (چیزهای به یغما رفته)، «نافله» (خوان یغما، چیز اضافی)،‌
اَنفال: نام یک سوره‌، اموال غارت شده. فاجعه‌ی نسل‌کشی کردها در دهه‌ی ۱۹۸۰.

القصه، در این دوران جملگی نفله شدیم.

@Quqnus
هر که با ما تعلق گرفت و از این شراب مست شد، هر جا رود، با هر که نشیند و با هر قومی صحبت کند او فی‌الحقیقه با ما می‌نشیند.
...

در خانه‌ی تن، خللی هست. خشت بده. گل بده.
...

▫️ فیه ما فیه.
گل سرخی برای متا کارپنتر؛ زنی که ویلیام فالکنر را به جنون نوشتن کشاند. آنها در سال ۱۹۳۵ با هم آشنا شدند. فاکنر در آن زمان زن داشت، زنی دائم‌الخمر به نام استل که با نویسنده‌ی «خشم و هیاهو» مطلقا بیگانه بود. فاکنر خود نوشته است:«او همیشه به کار من به عنوان یک سرگرمی نگاه کرده، انگار مشغول جمع‌آوری تمبر هستم.»
متا می‌دانست فاکنر متاهل است. در آغاز مقاومت کرد و تسلیم عشق مردی که «ژولیده و تودار و مرموز بود» نشد، اما چند روز بعد در دفترچه خاطراتش نوشت: او هر کسی نیست، ویلیام فالکنر است.
- من هر شب باید تو را ببینم.
این جمله‌ی صریح و عاشقانه فاکنر، در دفترچه‌ی خاطرات متا ثبت شده است. حتی یک سال بعد از آن روز وحیانی، در رمان «آبشالوم آبشالوم» به صورت نقل قولی از عهد عتیق در آمده است!
آخر، فاکنر سخت دلبسته‌ی جهان کهن و کلام مقدس بود، و به گونه‌ای ناسازه‌وار با آن جهان، شماری از شاهکارهای رمان مدرن را پدید آورد.

(©)
@quqnus
ویلیام فاکنر. «گذشته نمرده است، حتی نگذشته است.»
- مرثیه برای یک راهبه/ ۱۹۵۱
در خیالم دنیایی را می‌طلبم
که ماهی‌ها در آن
بی‌آب
بی‌هوا
همیشه با هیوا (امید) بزیند.

- عبدالله پشیو
* با نظر به جناس هوا و هیوا، امید را تعمدا داخل پرانتز گذاشتم.
@Quqnus
More