روز + نامه - نگین حسینی

#قطع_نخاع
Канал
Логотип телеграм канала روز + نامه - نگین حسینی
@neginpaperПродвигать
329
подписчиков
238
фото
91
видео
92
ссылки
روایت ستم جمهوری اسلامی به افراد دارای معلولیت - ۱

برای زندگی بربادرفته‌ات
برای ویلچر تو

neginpaper
سال ۱۳۷۵: پنج جوان ۱۸ ساله داخل یک خودروی در حال حرکت، با شیطنت به سر و کله هم می‌زنند. سال چهارم دبیرستانند. باید کنکور بدهند؛ کنکور ناعادلانه ‌و پر از سهمیه‌ای که آینده آنها را مشخص می‌کند! داخل ماشین را جوک و خنده برداشته است. تا اینکه صدایی وحشتناک همه را میخکوب می‌کند. #رگبار گلوله... پسرها یکی یکی غرق در خون شده‌اند.
پنج جوان #زخمی به بیمارستان منتقل می‌شوند. خانواده‌ها شیون‌کنان از راه می‌رسند. حال یکی‌شان وخیم است و معلوم نیست زنده بماند.
بعدا در دادگاهی نمایشی مشخص می‌شود که #بسیجی‌ها کمین کرده بودند پشت شمشادها تا مثلا خودرو «منافقین» را منهدم کنند اما به اشتباه، جوان‌های بی‌گناه را زخمی و یکی‌شان را برای همیشه #معلول کردند؛ پسری که #قطع_نخاع شد و برای همیشه روی #ویلچر نشست. بسیجی‌ها یکباره حمله کردند، حتی تابلو ایست نداشتند و هشدار ایست ندادند. خودروی پسرهای جوان عبور کرد و آنها به رگبارش بستند! همین قدر احمقانه و بی‌مسئولیت!

#دادگاه_نمایشی به جای دفاع از جوانان بی‌گناه، رای اولیه‌را به نفع بسیجی‌ها صادر کرد تا از آنها به هر قیمتی که شده دفاع کند! برای این کار لازم بود نشان دهند که این چند جوان، «آشوبگر و خرابکار» بوده‌اند و در «دفاع مسلحانه»! تیر خورده‌اند! به خانه‌های‌شان هجوم بردند و به بهانه تفتیش همه چیز را تخریب کردند، فقط برای ایجاد ترس بیشتر. اما خانواده‌های جوانان و خودشان ساکت ننشستند و با وجود فضای تهدیدآمیز و در حالی که کسی پشت‌شان نبود، به همه جا اعتراض کردند. پرونده ده سال باز بود. در نهایت، #ضاربان_بسیجی محکوم شدند اما هنوز کسی پاسخگوی این اتفاق نبود. پسرها برای دادخواهی، به همه ارگان‌ها و سازمان‌ها نامه نوشتند؛ بی‌پاسخ می‌ماند. مردمی که آنها و خانواده‌هایشان را از نزدیک می‌شناختند، از ترس ساکت ماندند. اواسط دهه هفتاد، پسرها با رسانه‌ها تماس گرفتند اما کسی حاضر نشد صدای آنها را منعکس کند؛ به جز #روزنامه_سلام که قبل از انتشار ماجرا توقیف شد.

از این ماجرای تلخ، جسم و روح زخمی ۵ پسر و تن معلول یکی از آنها باقی ماند. ستمی که رژیم اسلامی بر آنها روا داشت، از زمان به رگبار بستن ماشین تا دروغ‌ها و اتهام‌های واهی، تا حملات وحشیانه به خانه‌هایشان، تا پاسخگو نبودن به شکایت‌ها و اعتراض‌ها، تحقیرها و تهدیدها، داستانی بی‌انتهاست. موهای آن پسر روی ویلچر سفید شد تا روزی که #دادخواهی کند. امروز همان روز است.

#برای تن تو، برای تن مجروح تو، برای زخمی که به روحت نشست، برای زندگی بربادرفته‌ات، برای ویلچر تو.
#نگین_حسینی
#مهسا_امینی
#mahsaamini
زلزله های زندگی هانیه

ویدیوی هانیه را دیدم. دختر 13 ساله ای که موقع وقوع زلزله رفت که جان خواهر کوچکش را نجات دهد اما تیرآهن روی او افتاد و قطع نخاع شد... قطره های اشک هانیه روی صورت من هم جاری می شوند... کودکی به این سن و سال ناگهان با شرایط جسمی جدیدی مواجه می شود، برخی پزشکان بدون هیچ ملاحظه ای می گویند "قطع نخاع شده ای و دیگر نمی توانی راه بروی". مادر دخترک در تهران بستری است. خانه شان ویران شده و دختر مثل ابر بهاری می بارد برای اینکه بار دیگر خانواده اش را در کنار هم ببیند.

داستان های معلولیت از وقتی که اتفاق می افتند، تلخ و تلخ تر می شوند؛ دقیقا به این دلیل که جامعۀ ناآمادۀ اطراف و اطرافیان، استخوان لای زخم فرو می کنند. هانیه که این روزها در بحرانی ترین زمان زندگی اش است، باید توانبخشی شود تا شاید قدرت حرکت پاهایش را پیدا کند؛ باید خدمات مشاوره روحی و روانی بگیرد و با شرایط جدید کم کم کنار بیاید. اما به جای اینهمه، نه تنها آب پاکی روی دستش می ریزند که "دیگر نمیتوانی راه بروی"، بلکه خبرش می کنند که ممکن است به "سرای سالمندان" منتقل شوی! این آخری، مخربتر است از زلزله، دردناکتر است از معلولیت و شرایط جدید جسمی. دختری که تا ماه پیش زیر سقف خانه و در کنار پدر و مادر و خواهر کوچولوی دوست داشتنی اش زندگی میکرد، حالا چشم باز میکند، چه می بیند؟ جسمی آسیب دیده که بی امکاناتی درمانده تَرَش کرده، بیمارستانی بدون امکانات و تجهیزات حیاتی برای این مقطع از معلول شدن، مادر بستری در شهری دیگر، پدر و خواهر آواره و بی سرپناه، و خودش در خطر انتقال به مرکزی به اسم خانه سالمندان و محکوم شدن به زندگی در آنجا... هر یک از این اتفاق ها کافی است تا یک انسان بالغ را از پا درآورد چه رسد به کودکی 13 ساله که چند هفته است با انواع و اقسام شوکهای ناگهانی روبرو می شود. هانیه قهرمان است بدون تردید اما این لقب چه باری کم می کند از اینهمه آوار که روی سرش فرود آمده؟

معلولیت تنها یکی از شرایط جدید این کودک است که یک شبه بزرگ شده، پیر شده، آواره شده و دور از خانواده مانده... اگر نهادهایی اعلام کرده اند که به او و خانواده اش کمک رسانی می کنند، این خبرها گرچه امیدبخش، اما کافی نیست. دهها نفر در پیامد زلزله اخیر گرفتار معلولیت ها شده اند و نیاز حیاتی دارند که توانبخشی موثر دریافت کنند، مشاوره روانی بگیرند، امنیت خاطر داشته باشند. بیمارستان های کشور باید مجهز به وسایل اولیه و حیاتی برای برخورد با معلولیت های اکتسابی باشند که نیستند. گروههای مشاوره باید با افراد گفت و گو کنند که اصلا این گروه ها وجود ندارند. و خانه های خراب شده در زلزله، گل و گیاه نیستند که به خود به خود برویند. دولت باید هرچه زودتر سقف های ویران را بسازد که نمی سازد، و سرپناه کودکان را به آنها بازگرداند که این کار را هم نمی کند.

می گویند در سرزمینی که مردم زلزله زده اش همچنان سرمای زمستان را در چادرهای ناامن بسر می کنند، همین که هانیه و هانیه ها سرپناهی دارند و جایشان گرم است، باید خوشحال و شکرگزار بود... اما من نه خوشحالم و نه شاکر. حق هانیه بیشتر ازاینهاست، و حق مردمی که هنوز جایی جز کنار خرابه های خانه شان ندارند، و دادرسی هم ندارند.

*نگین حسینی، روزنامه نگار، فعال حقوق معلولیت
@negipaper

#هانیه #معلولیت #زلزله #قطع_نخاع #توانبخشی #مشاوره
چشم بازمیکنی می بینی عضوی از بدنتو از دست دادی یا دکتر میگه #قطع_نخاع شدی و دیگه نمیتونی راه بری... این زلزله دومه که آواری از بُهت، ترس و سوال رو سرت میریزه...
کو گروهی تخصصی که در انتقال به نوع جدید زندگی همراهت باشن؟ کی هست که به انبوه سوالاتت جواب بده؟ کجا هستن اونایی که نیاز داری باهاشون حرف بزنی و حتی پیششون اشک بریزی؟!
این داستان معلول شدن درایرانه... تک وتنها باید بری تو دل شرایط جدید. هیچ کس نیست دلداریت بده بجز پزشکانی که واقعیت رو مثل سیلی، میخوابونن تو گوشِت: دیگه نمیتونی راه بری...
نبود تیم های تخصصی و مشاوره در زمان بعد از سوانح یکی از مشکلات معلولیت های اکتسابیه. باید باشن کسانی که با افراد مجروح و معلول همراهی کنن و شرایط جدید رو براشون توضیح بدن اما متاسفانه....
#زلزله #معلولیت #مشاوره_بعد_از_سانحه
@neginpaper