نمیدانم شما چگونه احساس میکنید؛ اما گاهی در اعماق وجودم حس دردناک به سراغم میآید که مرا به یاد کودکی میاندازد که در دنیای بیرحم بزرگسالی بیدفاع و بیگناه رنجها را به دوش کشیده است. دلم میخواهد در سکوت در خلوتی دور از چشمها ساعاتی را به یاد آن روزهای پر از معصومیت و ناامیدی بگذرانم؛ به یاد آن لحظات شیرین و تلخی که در دل یک کودک جا مانده و هنوز هم در گوشهای از قلبم زنده است.
میخواهم برای آن کودک بیپناه که هرگز تقصیری نداشت؛ اشک بریزم و به او بگویم که دردهایش را درک میکنم که بار سنگین زندگی را به تنهایی بر دوش کشید و هرگز از پا نیفتاد. گاهی دلم میخواهد در آغوشش بگیرم و به او بگویم که همهچیز خوب خواهد شد که رنجهایش به پایان میرسد.
اما آیا واقعاً رنجهایش به پایان میرسد؟!...
#بـانـو_امیـری