modiriati

Channel
Logo of the Telegram channel modiriati
@modiriatiPromote
88
subscribers
https://t.center/modiriati https://t.center/modiriati/17 ابتدای کانال
#حکایت_مدیریتی

داری اشتباه می‌کنی کاپیتان!
امیر #ناظمی (هیات علمی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور)

🔵 در دهه‌ی ۱۹۹۰ حوادث هوایی و سقوط هواپیما در خطوط هوایی کره‌جنوبی ۱۷ برابر متوسط جهانی شده بود؛ به نحوی که در سال ۹۹ آمریکا پرواز کارکنان خود را ممنوع کرد، کانادا اخطار داد که اجازه فرود هواپیماهای این خط را معلق خواهد کرد و خطوط هوایی دلتا و ایرفرانس در عمل همکاری خود را به تعلیق درآوردند!

در دنیای امروز استفاده از هواپیما به اندازه‌ی یک دستگاه قهوه‌ساز قابل اعتماد است و تنها مجموعه‌ای از اشتباهات انسانی (در حدود ۷ اشتباه پی‌درپی) می‌تواند یک پرواز را به سقوط بکشاند!

گزارش‌های ارزیابی نشان می‌داد ایراد فنی، سهم کمی داشت و عوامل انسانی نیز متفاوت از سایر خطوط هوایی نبود. مطالعات متعددی مانند مطالعات شرکت بوئینگ و پژوهشِ دو زبان‌شناس (فیشر و اورسانو) پرده از راز بزرگی برداشت. آن‌ها متوجه شدند هواپیماهای سقوط کرده به دلیل ساده‌ای دچار مشکل می‌شدند: هیچ کس به صراحت به کاپیتان نمی‌گفت: «داری اشتباه می‌کنی کاپیتان!»

ساختار زبانی در برخی از فرهنگ‌ها به دلیل شرم، احترام، ترس، ارشدیت یا آنچه ادب دانسته می‌شود، به گونه‌ای است که رده‌ی پایین‌تر به صراحت نمی‌تواند اشتباهات رده‌ی بالاتر را بیان کند.

🔵 پژوهش نشان می‌داد بیان اشتباه یک نفر، از صراحت کامل تا تلطیف، قابل رتبه‌بندی است:
۱-جملات امری و صریح: کاپیتان ۳۰ درجه به راست بپیچید!
۲-جمله الزامی: به نظر می‌رسد ما باید به سمت راست تغییر مسیر بدهیم.
۳-جمله پیشنهادی: پیشنهاد می‌دهم تغییر مسیر دهیم.
۴-پرسش: بهتر نیست تغییر مسیر دهیم؟
۵-ترجیح: به نظر (این شاگرد) بهتر است تغییر مسیر دهیم.
۶-اشاره: اگر تغییر مسیر ندهیم با طوفان روبه‌رو می‌شویم.

🔵 بررسی جعبه‌های سیاه پیداشده در سقوط‌ها نشان می‌داد که در برخی از فرهنگ‌ها (مثل کره) کمک خلبان یا مهندس پرواز از جملات اشاره‌ای یا ترجیحی (که تلطیف واقعیت هستند) استفاده می‌کرده‌اند، اما در فرهنگ‌هایی که صراحت وجود داشته است، و جملات امری یا الزامی بوده است، کمتر شاهد سقوط بوده‌ایم!

به همین دلیل زمانی که خلبانان کم‌تجربه‌تر مسول هدایت پرواز بوده‌اند، کمتر سوانح روی داده بود، چون سایرین با آن‌ها صراحت داشتند، اما این خلبانان کارآموزده‌تر و ارشدتر بودند که سقوط مردم را رقم می‌زدند!

مطالعات هلمریش (روان‌شناس) نشان داد، در یک مورد، حتی وقتی کمک خلبان‌ها می‌دانستند که خلبان دارد اشتباه می‌کند، آمادگی لازم برای دردست گرفتن پرواز را نداشتند. همگی به همین دلیل جان خود را در سقوط از دست دادند.

🔴 ۴ درس بزرگ از سقوط‌ها

🔸۱-این فرهنگ است که موفقیت یا شکست را تعیین می‌کند؛ نه فناوری و نه هواپیماهای مطمئن‌تر.

🔸۲-رده‌ی پایین‌تر برای جلوگیری از سقوط و شکست بزرگ جمعی، هیچ چاره‌ای جز آن ندارد که به صراحت خطاب به رده‌ی بالا فریاد بزند: رفیق داری اشتباه می‌کنی!

🔸۳-رده‌ی بالاتر باید بفهمد که تنها راه نجات دسته جمعی دادن این آزادی به زیردست است که اشتباه او را به صراحت بگوید. در یکی از پروازها کاپیتان در مقابل کمک‌خلبانی که به او تذکر داده بود که اشتباه کرده است، با پشت‌دست به دهانش زده بود. آن پرواز سقوط کرد و این آموخته‌ی ما از جعبه سیاه است!

🔸۴-خط هوایی کره نشان داد، گذار از این وضعیت تنها در صورت پذیرش واقعیت‌های فرهنگی و خودآگاهی جمعی امکان‌پذیر است. با انکار یک آسیب فرهنگی تنها امکان سقوط افزایش می‌یابد.

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵‏ «آنتوان آگوستین پارمنتیه»
داروساز- محقق و کشاورز فرانسوی بود.
در زمان ناپلئون ایشون بازرس بهداشت بود و در اجباری کردن واکسن آبله نقش داشت.
حتی پیشرو در استخراج قند از چغندر بوده... کلاسهای آموزشی برای نانوایی تاسیس کرده.
همینطور مطالعات خوبی در مورد سرد نگهداشتن غذا کرده.
‏اما مهمترین اقدام ایشون معرفی کردن سیب‌زمینی بعنوان منبع غذایی بوده.
که خب طبق معمول مردم نسبت به یه تغییر توی رژیم غذایی مقاومت نشون دادن.
چاره چی بود؟!

پارمنتیه دستور داد برای مزارع سیب‌زمینی نگهبان گمارده بشه و بهشون اجازه داد در ازای رشوه، به مردم اجازه‌ی دزدی سیب‌زمینی بدن!

@modiriati
🔵 بهترین انتقام،
یک موفقیت عظیم است.

#فرانک_سیناترا

@modiriati
#طنز_تلخ

🔵 وقتی مدیرتون بهتون گفت.: آچار فرانسه!

یعنی شما ساده لوحی هستید که همه کار انجام می‌دهید اما هیچ سمت و عزت احترامی ندارید.

@modiriati
#حکایت_مدیریتی
پاهای خارج از کادر

🔵 ريچارد زالتمن مانند خيلي از عكاسان پيش از خود، به مناطق مختلف جهان سفر مي كرد تا از مردم و فرهنگ و زندگيشان عكس بگيرد.
يك روز صبح كه در يكي از روستاهاي دورافتاده كشور بوتان قدم مي زد تا عكسهايي بگيرد، ناگهان ايده اي به نظرش رسيد. او دوربين را در جايي مستقر مي كرد و از روستاييان مي خواست از آنچه به نظرشان ارجحيت دارد كه به ديگران درباره خودشان نشان دهند، عكس بگيرند.
بعد از اينكه زالتمن عكسهاي گرفته شده را ظاهر كرد متوجه شد در بيشتر عكسها، پاهاي مردم حدوداً از ناحيه مچ به پايين خارج از كادرند و در عكس نيافتاده اند.

زالتمن مي گويد: «ابتدا فكر كردم كه روستاييان در تنظيم كادر دقت نكرده اند. اما بعداً معلوم شد پابرهنگي نشانه اي از فقر است. اگر چه در آن روستا همه پابرهنه بودند اما مردم روستا مي خواستند آن را پنهان كنند؛ پيام مهمي براي گرفتن.»

🔴 براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد. سازمان و كاركنان آن به عنوان سيستم هاي پيچيده از خود رفتاري ناشي از انتخابهايشان بروز مي دهند كه نشانه هاي دقيقي از ويژگيهاي آنان را با خود به همراه دارند. اين نشانه ها صرفنظر از اينكه هدف تظاهر يا پنهان كاري داشته باشند خصوصياتي از رفتار و فرهنگ سازماني آنها را بيان مي كند. در برخي موارد ممكن است افراد و سازمان به هر دليلي قادر به بيان صحيح و علمي ويژگيهاي خود نباشند اما وقتي در موضوعات مختلف براي انتخاب آزاد گذاشته شوند رفتار و انتخابهايي خواهند داشت كه به صورت غيرمستقيم بيانگر خصوصيات آنها خواهند بود. براي شناخت افراد و سازمان ها به انتخابهاي آنان توجه دقيق داشته باشيد و به آنها حق انتخاب دهيد.

@modiriati
#حکایت_مدیریتی
عوامل موفقیت متغیر هستند...

🔵 مردی بار سنگینی از نمک بر پشت الاغش گذاشته بود. هنگام عبور از رودخانه الاغ درون آب افتاد، وقتی بیرون آمد، بار نمک حل شده بود و  سبکتر شده بود.
روز بعد الاغ باز هم همان کار را کرد. فردای آنروز مرد پشم بار الاغ کرد و الاغ بار دیگر خود را به آب انداخت، اما مجبور شد باری چند برابر قبل را حمل کند.

🔴 روشی که دیروز عامل موفقیت ما بود، معلوم نیست که امروز هم عامل موفقیت باشد.

تغییرات را مدنظر قرار دهیم.

@modiriati
🔵 ‏پارادوكس عجيب اين است كه وقتی شما خودتان را آنگونه که هستید می‌پذیرید، آنگاه تغییر می‌کنید!

کارل راجرز

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵 دو نفر دزد خری دزدیدند
سرِ تقسیم به هم جنگیدند

آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد
دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد

#ایرج_میرزا

@modiriati
 
🔵 ‏«آدمی که عاشق پیاده‌روی است از آدمی که عاشق مقصد است،
جلوتر خواهد رفت.»

― سال دی استفانو

@modiriati
🔵 هرچقدر هم سعی کنید با کیفیت باشید،


انسان ها با کیفیت چشمهای خودشون
شما رو میبینن...!

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵 دو فروشنده کفش برای فروش کفش‌های فروشگاهشان به جزیره‌ای اعزام شدند.

فروشنده اول پس از ورود به جزیره با حیرت فهمید که هیچ‌کس کفش نمی‌پوشد.
فورا تلگرامی به دفتر فروشگاه در شیکاگو فرستاد و گفت: فردا برمی‌گردم. اینجا هیچ‌کس کفش نمی‌پوشد.

فروشنده دوم هم از دیدن همان واقعیت حیرت کرد.
فورا این تلگرام را به دفتر فروشگاه خود فرستاد: لطفا 1000 جفت کفش بفرستید. اینجا همه کفش لازم دارند.

🔴 فرق بین مانع و فرصت چیست؟
نگرش ما نسبت به آن.

کتاب اصول نگرش.
#جان_سی_مکسول

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

یک هزارپای بی‌مصرف ولی خوش‌فکر

🔵 جودسون در را به هم کوبید؛ چکمه‌هایش را پرت کرد کنار دیوار و فریاد زد:" اگه اونی که چکمه‌های ساق‌دار به این بلندی رو مد کرده پیدا کنم، با دستای خودم خفه‌اش می‌کنم."
این چندمین بار بود که به‌خاطر بستن دکمه‌های بی‌شمار چکمه‌هایش دیر به قرار رسیده بود. احساس می‌کرد یک هزارپای بی‌مصرف است که برای پوشیدن کفش‌هایش باید ساعت‌ها وقت صرف کند.
باید کاری می‌کرد. فردا آخرین شانس او بود. نه از مد می‌توانست بگذرد نه از قرار فردایش... فکر کرد و فکر کرد و فکر کرد... تا شد مخترع زیپ!

@modiriati
#حکایت_مدیریتی
قدرت کار تیمی!

🔵 گویند دویست نفر را سه نفر سرباز لاغر اندام به اسارت گرفته و به صف کرده و می‌بردند.
تعدادی نظاره‌گر بر این جماعت اسیر می‌خندیدند و می‌گفتند: "ای بیچاره‌ها چگونه است این سه نفر نحیف بر شما چنین چیره گشته و این‌چنین خوار شدید؟"
یکی جهاندیده درمیان آنان فریاد زد که ای مردم بر ما نخندید!
که آن سه نفر با هم هستند،
و ما دویست نفر تنها...

امثال و حکم - دهخدا

@modiriati
#اثر "نتیجه معکوس"

🔵 سعی نکنید چیزی را بیش از حد برای کسی توضیح بدهید و سعی در قانع کردنش داشته باشید؛
چون آن شخص کمتر قانع می‌شود و بر نظراتش پافشاری می‌کند.

به این پدیده "اثر نتیجه معکوس" گفته می‌شود!

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵‏ گفت:
ممد اون اچار ۱۳ رو بیار،
ممد اچار رو اورد
اوسا اچار رو انداخت به پیچ!
نخورد

اچار رو پرت کرد تو صورت ممد و گفت : توله سگ ، اچار چارده رو بیار
صورت بچه شکافت.
خون ریخت کف گاراژ

مشتری گفت: اقا چرا میزنی؟
خودت گفتی آچار ۱۳

اوستا با بی تفاوتی گفت: واسه آچار نزدمش،‏
ماهی یه بار میزنمش حساب کار بیاد دستش، بدونه کی اوستاس، کی شاگرده!!!!

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵 ابوعلي سينا در سفر بود.
در هنگام عبور از شهري ،جلوي قهوه خانه اي اسبش را بر درختي بست و مقداري کاه و يونجه جلوي اسبش ريخت و خودش هم بر روي تخت جلوي قهوه خانه نشست تا غذايي بخورد.
خر سواري هم به آنجا رسيد ،از خرش فرود آمد و خر خود را در پهلوي اسب ابوعلي سينا بست تا در خوردن کاه شريک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلي سينا نشست.

شيخ گفت : خر را پهلوي اسب من نبند،چرا که خر تو از کاه و يونجه او ميخورد و اسب هم به خرت لگد ميزند و پايش را ميشکند.
خر سوار آن سخن نشنيده گرفت به روي خودش نياورد و مشغول خوردن شد. ناگاه اسب لگدي زد و پاي خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و بايد خسارت دهي.
شيخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.

صاحب خر ، ابوعلي سينا را نزد قاضي برد و شکايت کرد.
قاضي سوال کرد که چه شده؟
اما ابوعلي سينا که خود را به لال بودن زده بود ،هيچ چيز نگفت.
قاضي به صاحب خر گفت : اين مرد لال است .........؟
روستايي گفت : اين لال نيست بلکه خود را به لال بودن زده تا اينکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از اين اتفاق با من حرف ميزد....
قاضي پرسيد : با تو سخن گفت .......؟چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را پهلوي اسب من نبند که لگد ميزند و پاي خرت را ميشکند....... قاضي خنديد و بر دانش ابو علي سينا آفرين گفت.
قاضي به ابوعلي سينا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنين بود؟!
ابوعلي سينا جوابي داد که از آن به بعد در زبان پارسي به مثل تبديل شد:

"جواب ابلهان خاموشي است

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

قیصریه به آتش کشیده شد
✍️یدالله کریمی پور

🔵 حتما نام قیصریه را شنیده اید.‌ یکی از پایتخت های سلجوقیان در آناتولی(ترکیه کنونی).
این شهر که مرکز ایالت قرامان یا کاپادوکیه باستانی بود، در دامنه کوه ارجیس در ۳۲۰ کیلومتری جنوب خاوری آنکارا قرار گرفته و دارای هوایی سرد و خشک است.‌ به گونه ای که تابستانش تنها یک ماه است.
قیصریه از صدها سال پیش کانون نساجی و تولید پارچه های ابریشمی بوده است.
امروزه نیز این شهر یک میلیونی، دارای کارخانجات متعدد تولید انواع پارچه و پوشاک، مانند جین است.
قیصریه دیاری پر رمز و راز بوده و داستان های شگفت در آنجا رخداده است. در اینجا برای تنوع بخشی و زدایش خستگی تان، یکی از آنها را بازگو می کنم.

همان گونه که آمد، بازار پوشاک و پارچه های ابریشمی قیصریه در قدیم زبانزد همگان بود.‌
در این بازار جوانی عاطفی که بهره هوشی چندانی نداشت، در دکانی بزرگ و معتبر مشغول کار شد.
خانواده اش برایش نامزد گرفتند. مالک تجارتخانه نیز در صدد برآمد به زندگی او سروسامان دهد.
پسینی که مالک بزازی برای استراحت به خانه رفته و دکان را به جوان سپرده بود، حادثه شگفتی رخ داد، که در تاریخ ماند.

در این عصر، نامزد پسرک که برای دیدنش به مغازه آمده بود، چشمش به دستمالی زیبا و گرانبهای ابریشمی آویزان شده افتاد.
طالب آن شد.از جوان خواست که آن را به او دهد.‌
پسرک اول، با این استدلال که کالاهای مغازه امانت است و مالک آنها نیست، از دادن دستمال ابریشمی به دختر امتناع ورزید. ولی کم کم تسلیم ناز و عشوه و قهر و آشتی دختر شده و آن را یواشکی کند و به نامزدش داد.
ولی پس از رفتن نامزدش، کم کم در فکر فرو رفت: اگر صاحب مغازه متوجه نبود دستمال شد، چه کند؟!
خب می گویم فروخته ام. ولی چنان چه مغازه دار وجه اش را خواست چه؟
پسرک دوباره به فکر فرو رفت. می گویم دستمال گم شده است. ولی ابریشم باف با این بهانه، کوتاه نیامده و پولش را از حقوقم کسر خواهد کرد.

با چنین محاسباتی، پسرک که اسیر افکار بسته خود شده و راهی برای توجیه و فرار نیافته و درمانده شده بود،‌ کارش به مرز جنون کشید.

سر آخر پس از کلی طرح و برنامه ریزیهای دیگر، نقشه ای کشید: بهتر است مغازه را آتش بزنم تا هیچ مدرک جرمی باقی نماند.

با همین طرح، به پستوی مغازه رفته و با زحمت زیاد آتشی بر افروخت. مغازه را هم قفل و تعطیل کرد و روانه خانه اش شد.

شعله های آتش کم کم به همه مغازه سرایت کرد. ولی این تازه آغاز تباهی ها بود.
آتش به مغازه های همسایه رسید و سپس همه بازار قیصریه را در بر گرفت. حتی شعله های آتش بی خردی تمام قیصریه را در برگرفته و شهر رو به نابودی نهاد.

🔴 حتما ضرب المثل قشنگ: برای یک دستمال، قیصریه را به آتش کشیدن را شنیده اید. نه؟!

@modiriati
#حکایت_مدیریتی

🔵 روزی شتری از راهی می گذشت که روباه جلویش سبز شد و بنا کرد سر به سر شتر گذاشتن و گفت: ای شتر، عاقبت روزی تو را هم خواهم خورد. می بینی.
شتر خندید اما چیزی نگفت و گذاشت رفت پی کارش. کمی که رفته بود به خودش گفت که بیا برو دم لانه روباه خودت را به موش مردگی بزن ببین روباه چه کار می کند.
دم لانه روباه دراز کشید و خود را به مردن زد. روباه آمد بیرون و دید که ای دل غافل، شتر افتاده مرده، آن هم درست دم در خانه اش.

شتر را گاز گرفت که امتحانی کرده باشد. شتر جنب نخورد.
روباه ذوق زده به خودش گفت: دیگر جانی برایش نماند، مرده است. اما اگر بگذارم همین جا بماند جک و جانورهای صحرا می آیند می خورند یک لقمه هم برای خودم نمی ماند.
بهتر است دمش را به دم خودم ببندم و بکشم ببرم به لانه ام. آنوقت دم شتر را به دم خود بست و برای امتحان چندبار محکم کشید. که یک دفعه وسط کار گره باز نشود.
شتر که تا آن لحظه جنب نخورده بود، وقتی کار را تمام شده دید، یک دفعه از جا بلند شد و روباه از دم شتر آویزان شد و بنا کرد به تکان تکان خوردن.
کمی راه رفته بودند که گرگ را دیدند. گرگ روباه را در آن حال دید، خندید و گفت: آقا روباه، ماشاا.. با این کیا و بیا و جبروت، خیر باشد، کجا تشریف می برید؟
روباه گفت: هنوز که برای خود ما هم معلوم نشده است.
گرفته ایم از دامن این بزرگوار تا مقصد کجا باشد!

@modiriati
تفاوت #کوچینگ و #منتورینگ ؟
 
🔵 #منتورینگ یا استاد – شاگردی به فرآیندی اطلاق می‌شود که در آن فردی کم‌تجربه‌تر در کنار فردی باتجربه‌تر (منتور) قرار می‌گیرد تا مهارت‌های خود را در یک زمینه ی خاص افزایش دهد.

🔵 #کوچینگ یا مربیگری در سازمان‌ها به فرآیندی تعاملی اطلاق می‌شود که در آن کوچ یا مربی با مدیر یا کارمند همراه می‌شود تا بر روی بهبود عملکرد مدیر یا کارمند و دستیابی به اهداف او کار کنند.

قابل درک است که فرض کنیم کوچینگ و منتورینگ یکی هستند اما اینگونه نیست هر دو در نهایت منجر به بهبود عملکرد افراد می‌شوند منتهی این کار را به شیوه‌های مختلفی انجام می‌دهند و هر کدام بر جنبه ی خاصی تمرکز می‌نمایند.

در این مقاله به بیان تفاوت این دو میپردازیم:

1⃣ منتورینگ نیاز به دانش و تجربه دارد.
کوچینگ نیاز به دانش خاصی ندارد.

2⃣ منتورینگ یک رابطه بلند مدت است.
کوچینگ یک رابطه کوتاه مدت است.

3⃣ منتورینگ عملکرد توسعه ای است.
کوچینگ عملکرد اجرایی است.

4⃣ منتورینگ نیاز به طراحی دارد.
کوچینگ نیاز به طراحی ندارد.

از کانال مدیریت منابع انسانی

@modiriati
Telegram Center
Telegram Center
Channel