View in Telegram
#حکایت_مدیریتی قیصریه به آتش کشیده شد ✍️یدالله کریمی پور 🔵 حتما نام قیصریه را شنیده اید.‌ یکی از پایتخت های سلجوقیان در آناتولی(ترکیه کنونی). این شهر که مرکز ایالت قرامان یا کاپادوکیه باستانی بود، در دامنه کوه ارجیس در ۳۲۰ کیلومتری جنوب خاوری آنکارا قرار گرفته و دارای هوایی سرد و خشک است.‌ به گونه ای که تابستانش تنها یک ماه است. قیصریه از صدها سال پیش کانون نساجی و تولید پارچه های ابریشمی بوده است. امروزه نیز این شهر یک میلیونی، دارای کارخانجات متعدد تولید انواع پارچه و پوشاک، مانند جین است. قیصریه دیاری پر رمز و راز بوده و داستان های شگفت در آنجا رخداده است. در اینجا برای تنوع بخشی و زدایش خستگی تان، یکی از آنها را بازگو می کنم. همان گونه که آمد، بازار پوشاک و پارچه های ابریشمی قیصریه در قدیم زبانزد همگان بود.‌ در این بازار جوانی عاطفی که بهره هوشی چندانی نداشت، در دکانی بزرگ و معتبر مشغول کار شد. خانواده اش برایش نامزد گرفتند. مالک تجارتخانه نیز در صدد برآمد به زندگی او سروسامان دهد. پسینی که مالک بزازی برای استراحت به خانه رفته و دکان را به جوان سپرده بود، حادثه شگفتی رخ داد، که در تاریخ ماند. در این عصر، نامزد پسرک که برای دیدنش به مغازه آمده بود، چشمش به دستمالی زیبا و گرانبهای ابریشمی آویزان شده افتاد. طالب آن شد.از جوان خواست که آن را به او دهد.‌ پسرک اول، با این استدلال که کالاهای مغازه امانت است و مالک آنها نیست، از دادن دستمال ابریشمی به دختر امتناع ورزید. ولی کم کم تسلیم ناز و عشوه و قهر و آشتی دختر شده و آن را یواشکی کند و به نامزدش داد. ولی پس از رفتن نامزدش، کم کم در فکر فرو رفت: اگر صاحب مغازه متوجه نبود دستمال شد، چه کند؟! خب می گویم فروخته ام. ولی چنان چه مغازه دار وجه اش را خواست چه؟ پسرک دوباره به فکر فرو رفت. می گویم دستمال گم شده است. ولی ابریشم باف با این بهانه، کوتاه نیامده و پولش را از حقوقم کسر خواهد کرد. با چنین محاسباتی، پسرک که اسیر افکار بسته خود شده و راهی برای توجیه و فرار نیافته و درمانده شده بود،‌ کارش به مرز جنون کشید. سر آخر پس از کلی طرح و برنامه ریزیهای دیگر، نقشه ای کشید: بهتر است مغازه را آتش بزنم تا هیچ مدرک جرمی باقی نماند. با همین طرح، به پستوی مغازه رفته و با زحمت زیاد آتشی بر افروخت. مغازه را هم قفل و تعطیل کرد و روانه خانه اش شد. شعله های آتش کم کم به همه مغازه سرایت کرد. ولی این تازه آغاز تباهی ها بود. آتش به مغازه های همسایه رسید و سپس همه بازار قیصریه را در بر گرفت. حتی شعله های آتش بی خردی تمام قیصریه را در برگرفته و شهر رو به نابودی نهاد. 🔴 حتما ضرب المثل قشنگ: برای یک دستمال، قیصریه را به آتش کشیدن را شنیده اید. نه؟! @modiriati
Telegram Center
Telegram Center
Channel