مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤

#ما
Channel
Logo of the Telegram channel مدافعان حضرت زینب سلام الله علیها🖤🖤🖤
@modafehanzynabPromote
256
subscribers
26.2K
photos
7.73K
videos
836
links
وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید وقتی که طفل کوچکتان باب حاجت است پس گردش زمین و زمان کار #زینب است جهت تبادل باادمین کانال هماهنگ کنید @Kkjhyygf کپی حلال باذکرصلوات 🌱
﷽ شـُـهـَـداے ِمـُـدافـِـع ِحـَـرَم ﷽


#ما_منتظر_منتقم_فـاطـمـــه_هستیم

آن فـرقـه کـه تـیـشــه بـه نـخـل فــــدک زدنـد
بـر قـلــــب پـاک خـتــم رســولان نـمــک زدنـد

مــهــــدیۜ بـیـا ز قـاتـل مــــادر ســوال کــن
زهــــــرا ۜ چه کرده بود که او را کتک زدند؟

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج💔
#ایام_فاطمیه🥀
#سیدة_نساء_العالمین🥀
🌸مذهبی ها عاشق ترند ۸🌸

من اصلا فکر شهادت ایمان را نمیکردم.
وقتی از رفتن گفت فقط یک بار گفتم میشود نری؛ الان تازه عروسی کردیم.
گفت : الهه هر دلیلی آوردن برای نرفتن یک جور توجیه کردن است. مدام یک شعری میخواند؛ میگفت : #ما_گر_ز_سر_بریده_میترسیدیم
#در_محفل_عاشقان_نمیرقصیدم

.بعد به من گفت الهه ما با رفتنمان جهاد میکنیم، شما با صبرتون
فکر نکن اجر شما کمتر از اجر ماست؛
شاید اجر بیشتری هم داشته باشید. من فکر میکردم این حرفها را برای مدتی که سوریه هست میزند و صبر من در آن زمان میگه اصلا فکر شهادت نمیکردم، ولی ایمان حرف‌های خودش رو اینجوری به من زده بود.


15مهر میخواستند از جهرم حرکت کنند.
شب قبلش برای خداحافظی منزل مامان من و بعدش مامان ایمان رفتیم.
وقتی خداحافظی کرد با مامانش که برای مادرشون اون بیت شعر رو خوندن یهو مادرشون گریه کرد و ایمان که داخل حیاط بود برگشت به شوخی گفت ننه داری گریه میکنی؟! وقتی میخواست با مامانش شوخی کند بهش میگفت ننه.
مادر اشکش را پاک کرد چون پدر ایمان به مادرشون گفتن با گریه کردن دل بچه را خون نکن که با نگرانی بره.
🌸مذهبی ها عاشق ترند ۷🌸

ایمان خیلی تلاش میکرد اطلاعاتش به روز باشد و اطلاعات عمومی خیلی خوبی داشت.
همیشه دنبال کسب اطلاعاتی بود که در زمینه شغلی اش رو کامل تر کنه
به همین خاطر تحصیلات در دانشکده افسری راضیش نکرد و از طریق کنکور رشته جغرافیا قبول شد.
میخواست اطلاعاتش کامل باشه هر نرم افزاری میامد که به درد شغلش میخورد سعی میکرد تهیه کند و یاد بگیرد.
دوره های آموزشی را که از طرف محل کارشون میرفتن رو به بهترین نحو سپری میکردند و اعتقاد داشتند پول بیت المال دارد خرج آموزش اینها میشود و باید بهترین نتیجه را بگیرند.
ایمان قبل از رفتن به سوریه تازه کارهای فارغ‌التحصیلیش رو انجام داد و مصداق کامل این شعر بود که ز گهواره تا گور دانش بجوی و بخاطر اطلاعات خوبی که داشتن در این سن به جایگاه فرماندهی عملیات رسیده و از فرماندهان جنگ بودند.


ایمان فقط یکبار به سوریه اعزام شد.
ما 94/6/19 عروسی کردیم و ایمان حدود 26 روز بعد از عروسی رفت. این در حالی بود که پدرش بخاطر مشکل کمر از پا فلج شده بودند و ایمان کارهای ایشان را انجام میداد.
و چون تازه داماد بود مادرشان گفتند: مامان اگر میشه این بار نرو. ایمان یه بیت شعر برای مادر خواند

#ما_زنده_بر_آنیم_که_آرام_نگیریم
#موجیم_که_آسودگی_ما_عدم_ماست
قسمت سی و یکم

«مقتدا»

رسیدیم به فرودگاه. درتمام راه ذکر میگفتم. سیدمهدی از چهره ام خوانده بود که نگرانم.
– خانومم نگرانی نداره که! میرم و زود میام.
خیالت راحت. باشه؟
اینها را با زبانش میگفت. حرف دلش چیز دیگر بود.
این را وقتی فهمیدم که دیدم چشمهایش قرمز است. چمدان را دستش دادم. چند قدمی رفت، اما دوباره برگشت.
دستش را به ریش هایش گذاشت و به زمین خیره شد. بعد با صدایی بغض آلود گفت: دوستت دارم!
به راهش ادامه داد. حرفی در گلویم سنگینی میکرد. گفتم: سید!
دوباره برگشت. انگار میترسید پشیمان شده باشم. با پریشانی نگاهم کرد. هرچه مى خواستم بگویم یادم رفت.
شاید اصلا حرفی نبود، بغض بود. میخواستم نگاهش کنم. فقط توانستم بگویم: منم همینطور؛ مراقب خودت باش!
لبخند زد، خوشبختانه نفهمید حال دلم را…

#ما_نمک_خورده_عشقیم_به_زینب_سوگند
#پاسبانان_دمشقیم_به_زینب_سوگند
روبه روی باب الجواد ایستاده بودیم.
سید اذن دخول خواند، با صدایی که من هم می شنیدم. عبارات هربار با گریه سیدمهدی می شکستند.
تاکنون او را با این حال ندیده بودم. از گریه او گریه ام گرفت. وارد حرم که شدیم دیگر اصلا روی زمین نبود.
من هم حال و هوای معنوی خاصی داشتم اما او فرق میکرد. اصلا متوجه اطرافش نبود.
چشم های بارانی اش را به گنبد طلایی حرم دوخته بود، ذکر میگفت، سلام میداد و شعر میخواند .
دستش هنوز روی سینه اش بود. روبروی پنجره فولاد نشستیم و نماز و زیارتنامه خواندیم.
صدای اذان مغرب که در صحن پیچید، گریه اش بیشتر شد. صدای زمزمه آهنگینش را شنیدم: همه فرشته ها صف بستن/که اذان بگه موذن زاده…
بلندتر گریه کرد و ادامه داد : کوله بار غصه بردن داره/به امانات سپردن داره/ با یه سینه پر از سوز و گداز/ آب سقاخونه خوردن داره…
بین هر مصراع خودش را می شکست.
شانه هایش تکان میخورد…

#بسته_ام_در_خم_گیسوی_تو_امید_دراز
#آن_مبادا_که_کند_دست_طلب_کوتاهم
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🕊🖤🕊

🎥 سلام حاج قاسم بر اباعبدالله🖤

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

▪️#ما_ملت_امام_حسینیم
🥀#عاشورا

🏴
#سردار_دلها ♥️
#حاج_قاسم
🕊🖤🕊

صلَّ الله علي الباكين
▪️#ما_ملت_امام_حسینیم

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ

🖤سلام صبحتون شهدایی
#محرم_در_جبهه


◾️

ایام محرم🏴 یا ماه رمضان و یا فاطمیه از جمله مهمترین مناسبت‌ها برای برگزاری مراسم عزاداری در جبهه بود.

◾️حوزه‌های علمیه در آن ایام یکسری طلبه‌هایی را جهت برگزاری مراسم‌های معنوی می‌فرستادند و آن‌ها در عقبه‌‌ها محیط‌های گرم و صمیمی🤝 و معنوی ایجاد می‌کردند.

معمولا در محرم و ماه رمضان بود که خیلی حال و هوای جبهه روحانی‌تر می‌شد.😇

◾️واحدهای تبلیغاتی در این ایام مراسم‌های پرشوری برگزار می‌کردند و بسیار فعالیت داشتند.

هر کسی که وسیله‌ای 🛻🏍داشت و می‌توانست می‌کشید عقب و در مراسم احیای دوکوهه یا امثال آن حضور پیدا می‌کرد.☝️

◾️در مقرهای عقبه حاج منصور ارضی می‌آمد و آقایان و روحانی‌های خوب که در این شب‌ها در عقبه ها برنامه داشتند. 🗣

مثلا تیپ 63 خاتم الانبیا یک قرارگاه داشت که در موقعیت اربعین بود. البته فقط آن‌هایی که در خط مقدم درگیر نبودند می‌توانستند به عقبه‌ها بروند و در این مراسم‌ها حضور پیدا کنند.

◾️آن زمان قالب هیئتی مشخص و سازمان‌دهی‌شده‌ای وجود نداشت.

رزمنده‌ها در روزهای محرم به‌خصوص روز تاسوعا و روز عاشورا دور هم جمع می‌شدند، مداحی می‌کردند و سینه می‌زدند، آن قدر هم مخلص بودند که اکثراً در شب عاشورا اذن شهادت را از حضرت سیدالشهدا علیه السلام می‌گرفتند و به شهادت می‌رسیدند. 🥺

◾️روضه‌های جبهه بسیار مخلصانه برگزار می‌شد، چون رزمنده‌ها در سنگرها خود را نزدیک به شهادت احساس می‌کردند و خالص‌ترین لحظه‌های عمرشان را داشتند. 😢

آن‌ها بهترین مخاطبانی بودند که هر مداحی می‌تواند در روضه‌ها و مداحی‌های خود داشته باشد، چون سوز دلشان آتشی بود که به مداح نفس می‌داد و دم می‌گرفت.🥲

◾️هر تیپ و لشکر به فراخور رسم و رسومات شهر خود و با گویش خود برای رزمندگانش سینه زنی و روضه راه می‌انداخت.

تصاویر 📸به جا مانده از مداحی‌هایی با گویش‌های مختلف در جبهه نشان از خلوص قومیت‌های متنوع در مراسمات عزاداری جبهه را داشت.

◾️برگزاری مراسم دعا و مناجات به همراه ذکر مصیبت اهل بیت عصمت و طهارت(ع) پیش از آغاز عملیات‌های مختلف نیز یکی از رسوم جبهه بود که نهایت اخلاص رزمندگان در آن تجلی پیدا می‌کرد.

هرچند مداحان بزرگ کشور عموما سابقه رزم و حضور در جبهه و مداحی🎙 میان رزمندگان را داشته‌اند اما صدای برخی مداحان بعد از مدتی تبدیل به نوستالژی جنگ و جبهه و عملیات شد.

◾️نه تنها برای خود رزمندگان در دوران جنگ بلکه بعد از گذشت چهار دهه از دفاع مقدس هنوز هم این صداها یادآور لحظات معنوی جبهه‌ها و یا اشعار حماسی دفاع مقدس است.

صادق آهنگران از این دست افراد است. فیلم‌های🎞 به جا مانده از او بخشی از نقش آفرینی‌ هایش را روایت می‌کند.
 

#ما_ملت_امام_حسینیم💔



❤️اللهم عجل لولیک الفرج
به حق حضرت زینب سلام الله علیها ❤️
🕊🖤🕊

[

#ما_ملت_امام_حسینیم

🌷فرازے از وصیت‌نامه شهید حاج قاسم سلیمانی:
همراه خود دو چشمِ بسته آورده ام كه ثروت آن در كنار همه ناپاكے ها، یك ذخیره ارزشمند دارد و آن گوهر اشك بر حسین فاطمه است...

#
#سردار_دلها ♥️
#حاج_قاسم
🕊♥️🕊


بـے ‌تو آواره‌ام‌ و🕊
در‌ خویش‌ فرو ریختہ‌ام🥀
اۍ ‌همہ‌ سقف ‌و‌ ستون‌
و همہ‌ آبـ🌷ـادۍ‌ من

#مخلصیم_سردار
#ما_ملت_امام_حسینیم


#سردار_دلها ♥️
#حاج_قاسم.

سلام صبحتون شهدایی 🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تقدیم به عاشقان 🌹شهید سردار سلیمانی

#ما_ملت_امام_حسینیم

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️


❤️ #عاشقانه_مذهبی ❤️(قسمت40)
بہ درخت هاے بے برگ رو بہ روم نگاہ ڪردم،روے بعضے هاشون ڪمے جوونہ زدہ بود،بهار تو راہ بود!
ڪش چادرم رو محڪم ڪردم و قدم برداشتم.
پارڪ خلوت بود،صداے جز قار قار ڪلاغ ها بہ گوش نمے رسید.
ڪمے جلو رفتم امین رو دیدم ڪہ روے نیمڪت نشستہ و بہ رو بہ روش زل زدہ بود.
بعداز ڪلے صحبت تونستم پدر و مادرم رو راضے ڪنم،اصرار داشتن تو خونہ صحبت ڪنیم اما قبول نڪردم!
میخواستم دور از بقیہ و هیاهو باشیم!
رسیدم بہ چند قدمیش،متوجہ حضورم شد بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ بلند شد و سلام ڪرد.
جوابش رو دادم و نشستم،با فاصلہ نشست ڪنارم.
ساڪت بود،سڪوت رو شڪستم،جدے گفتم:براے شنیدن حرفاتون اینجام!
بہ موهاش دستے ڪشید و گفت:یڪم برام سختہ!
لبم رو بہ دندون گرفتم،از انتظار خستہ بودم!
پاهام رو تڪون مے دادم،گرمایے تو بدنم احساس نمے ڪردم،فقط سرما و سِر بودن دست هام و یڪ دنیا اضطراب!
ڪمے جا بہ جا شد و گفت:باشہ میگم از اولش!
جدے زل زدہ بود بہ رو بہ روش!
_اولین بارے ڪہ احساس ڪردم دوستت دارم هفت سالت بود!
ضربان قلبم بالا رفت،چقدر ڪر بود ڪہ ادامہ داد:وقتے پسراے ڪوچہ اذیتت ڪردن و گریہ ڪردے!
حس عجیبے بهت داشتم،حسے ڪہ تو شونزدہ سالگے برام واقعا عجیب بود!
با خودم میگفتم برام مثل عاطفہ اے و برادرانہ دوستت دارم توام یہ دختر بچہ بیشتر نبودے!
این احساس قوے تر مے شد و با برچسب مثل عاطفہ س خودمو قانع مے ڪردم!
پیشونیش عرق ڪردہ بود،ادامہ داد:تا اینڪہ چهاردہ پونزدہ سالت شد دیگہ نمے تونست حس برادرانہ باشہ!
توام دوسم داشتے رفتارت اینو میگفت!
دختر تو دارے نبودے راحت مے شد فهمید!
رفتارام دست خودم نبود بہ خدا نبود چقدر خودمو سر زنش ڪردم سر نماز گریہ مے ڪردم!
اما دست و پا چلفتے بودم و نتونستم خودمو ڪنترل ڪنم میخواستم پا پیش بذارم خودت نذاشتے!
دست هاش رو بہ هم گرہ زد و هشون خیر شد.
_دوستت داشتم اما ازت بدم مے اومد،این بدترین دوست داشتن دنیاست!
با تعجب نگاهش ڪردم و خواستم بپرسم چرا ڪہ خودش ادامہ داد:خیلے ضعیف بودے،از طرز رفتار و دست پاچگیت متنفر بودم!
مخصوصا بعد از ماجراے اون پسر همسایہ!
گفتم امین وسوسہ شدے،نامحرمہ چون بهت نزدیڪہ فڪر میڪنے دوسش دارے!
اصلا این دختر بہ تو نمیخورہ نمیخواے بچہ بزرگ ڪنے ڪہ!
ساڪت شد خواست عذرخواهے ڪنہ ڪہ بدون ناراحتے گفتم:مهم نیست!
سرش رو تڪون داد:براے خودم راہ حل ریختم ڪہ ازدواج ڪنم توام هردفعہ با ڪارات مسمم میڪردے!
صورتش رو برگردوند سمتم نگاهش بہ زمین بود آروم گفت:شب خواستگارے یادتہ؟
سرم رو بہ نشونہ مثبت تڪون دادم.
_پشیمون شدہ بودم!
ادامہ در ڪامنت اول
با تعجب گفتم:فڪر مے ڪردم جواب رد دادن!
لبخند غمگینے زد:نہ از ڪارم پشیمون شدم دلم پشت پنجرہ بود!
نفسے ڪشیدم و چیزے نگفتم،زن و مردے از ڪنارمون رد شد بعداز رفتنشون گفت:چقدر نذر ڪردم جواب رد بدن!
پوزخند زدم،پس یڪ نقطہ ے اشتراڪ داشتیم!
نفسش رو با شدت داد بیرون:بعداز ازدواج بہ مریم علاقہ پیدا ڪردم!
با گفتن اسم مریم صورتش درهم شد.
_همون زنے بود ڪہ میخواستم بعداز ازدواجم بہ خدا سعے ڪردم بهت فڪر نڪنم و موفق شدم اما عذاب وجدان داشتم.
بعد از مریم اگہ هستے نبود نمیدونم چہ بلایے سرم مے اومد،جاے یڪے تو قلبم خالیہ.
خیلے آروم گفت:جاے اون دختربچہ!
سریع اضافہ ڪرد:دیگہ حرمت نمے شڪنم تو....
مڪث ڪرد و ادامہ داد:شما لیاقت بیشترے دارے بے انصافیہ بخوام درگیر من و دخترم بشے!
بلند شدم،خبرے از اون اضطراب اولے و ضربان بالاے قلبم نبود!
آروم گرفتم!
دلایلش برام منطقے نبود غیرمنطقے هم نبود!
_ڪاش اینا رو همون پنج سال پیش مے گفتید حتما اوضاعم بهتر میشد!
بہ فعل جمع تاڪید ڪردم.
لبخندے از سر آرامش زدم:ممنون ڪہ بزرگترین لطف رو در حقم ڪردید!
متعجب شد!
_اگہ ازدواج مے ڪردیم اگہ این اتفاق ها نمے افتاد شاید الان با تنفر داشتیم از هم جدا مے شدیم!
من همون هانیہ دست و پا چلفتے مے موندم هیچوقت بہ خدا نمے رسیدم،چقدر میتونستم تو اون قالب بمونم؟!
ممنون ڪہ خودم رو بهم هدیہ دادید!
چیزے نگفت،خواستم برم ڪہ گفت:یڪم امید داشتم.
صداے بم مردونہ ش غم داشت!
زمزمہ ڪردم:ما ز یاران چشم یارے داشتیم!
دوبارہ قصد ڪردم برم ڪہ گفت:حلال میڪنے؟
همونطور ڪہ پشتم بهش بود از صمیم قلب گفتم:حلالہ حلال!
با قدم هاے آروم اما محڪم ازش دور شدم.
داشتم بہ اگہ ها فڪر مے ڪردم اگہ با امین ازدواج مے ڪردم...
سرم رو بلند ڪردم و خیرہ شدم بہ آسمون و لبخند زدم:بے حڪمت نیست ڪارات،شڪرت!
✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
#ما_ز_یاران_چشم_یارے_داشتیم


💍💍
💢 #کلام_شهید

فرازی زیبا از وصیت نامه بسیجی غواص #شهید_منصور_الماسی :

🖌...معبودم الله ، مکتبم اسلام ، کتابم قرآن ، حزبم حزب‌الله و رهبرم روح الله است.
سپاس و شکر پروردگاری را که مرا در این زمان که دوران شکوفایی اسلام است و به دست رهبر انقلاب جلوه گر شده ، آفرید.
مادرم ! من در جبهه عروسی کردم و عروس من سنگر است و لباس دامادی ام کفن و منزلم قبر است و هدیه عروسم گلوله و تور عروسم خون است.
آرزو داشتم در حجله بختم به سعادت برسم ،
رهبرم گفت که در سنگر عشقم به شهادت برسم...

🌺 روحش شاد و نامش جاوید

🇮🇷 شیر مرد زنجانی ، بسیجی غواص #شهید_منصور_الماسی از رزمندگان سلحشور و حماسه ساز #استان_زنجان در دوران دفاع مقدس بود که بهمن ماه ۱۳۶۴ در عملیات پیروزمند #والفجر_هشت در منطقه عملیاتی #اروندرود در کسوت غواص خط شکن #گردان_حضرت_علی_اصغرع #لشگر_۳۱_عاشورا به آرزوی دیرینه خود رسیده و سبکبال و خونین پیکر تا محضر دوست پرواز کرد .

#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_۸
#غواصان_شهید_زنجان
#نام_شهدا_فراموش_ناشدنیست
#ما_تا_آخر_ایستاده ابم
🍃💐🍃
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گاهی یک نگاه آنقدر مهربان است
که چشم هرگز رهایش نمی کند،
گاهی یک رفاقت آنقدر ماندگار است
که زمان حریفش نمی شود
و گاهی یک نفر آنقدر عزیز است که
قلب رهایش نمی کند...!

#شهید_وحید_زمانی_نیا
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم


🍀🍀🍀
#ما_کجا_شهدا_کجا...

#کلام_شهید
ای برادر عرب که به دنبال من می گردی  تا گلوله ات را در سینه ام بنشانی و مرا  #شهید کنی! بدان که تو حالا دنبال من می گردی اما روز قیامت من به دنبال تو خواهم گشت.

🌿با این تفاوت که تو دنبال من می گردی که مرا بکشی و من به دنبال تو خواهم گشت تا تو را شفاعت کنم...

#شهید_حاج_علی_محمدی
• بہ‌تــوحسـادت‌مےڪنند،تــومڪن!🦋
• تــوراتڪذیـب‌مےڪنند،آرام‌باش!😌
• تــورامےستاینــد،فریــب‌مخــور!❗️
• تــورانڪوهش‌مے‌ڪنند،شڪوه‌
• مڪن!🕊
• مردم‌ازتــوبدمیگـوینــد،اندوهگیـن
• مشــو!🙂🍃
• همہ‌مردم‌تــورانیڪ‌مے‌خواننـد،
• مســرور مباش... 🌱🤕
• آنگــاه‌از #ما خـواهےبود.😍
•• حــدیثےبودڪہ‌همیشہ‌درقلــب‌من‌
وجود داشت(ازامـــام‌پنجــم)
#شہیدبابڪ‌نــورےهـریس♥️
#ڪلام‌شہدا🥀••
#خون‌نوشتہ✍🏼🩸
#دلنوشتہ💚
#ادمین_نوشت
#مدافعان_حرم❤️

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: یه سر و گردن از بقیه افراد بالاترے😍

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: تعصّب خاصی دارے رو حرم عمه جان😌

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از دنیا و همه وابستگی هات😔❤️

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از نگاه پر مهر « #مادرت »😭

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از « عشقت ... #همسرت »😍❤️

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: دل بکنۍ از بابایی گفتن #دخترت😍🌸

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: ناموستو بسپارۍ به َباعَبدِالله💚

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: همه ے دارو ندارت میشه امنیت حرم بی بی زینب ڪبرے سلام الله🌺

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: عشقِ به اهل بیت - عشق به کشور - عشق به رهبرت #سیدعلۍ_خامنه‌اے😍❤️

#مدافــع_حــرم🥀 ڪه باشی یعنی: یه دنیــــا غیـــرت و مردونگـــی دارے😌🦋


(به کورے چشم دشمنان این سرزمین ـ به کوریه چشم سلفی ها و وهابیت ـ پخش کنین این پست رو که همه بدونن که
#ما_عاشقان_مدافعان_حرم ❤️🥀 هستیم )
#لبیڪ_یازینب🦋

🍀🍀🍀
🌹 امروز ۷ شهریورماه سالروز شهادت مدافع حرم "مصطفی رشیدپور" گرامی باد.


🌷نام و نام خانوادگی :  مصطفی رشیدپور
🌷نام پدر : محمد
🌷تاریخ تولد :  ۱۳۴۷/۶/۱
🌷محل تولد : اهواز
🌷دسته بندی شهید : بسیجی
🌷تاریخ شهادت : ۱۳۹۵/۶/۷
🌷محل شهادت :  سوریه ، ریف دمشق ، غوطه شرقی
🌷محل دفن : گلزار شهدای اهواز
🌷مسئولیتها : فرمانده اطلاعات عملیات تیپ مالک اشتر سوریه


*شهادت ، شوخی نیست !
قلب آدمو بو میکنند ،
بوی دنیا و تعلقاتش را داد ،
رهایت می کنند.
می گویند :
برو درد بکش ،
پخته شو ،
منِیّت رو رها کن*

#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_الحرام_١٤٤۲

🍀🍀🍀
میبینی؟
نگاهشان به ماست!
فراموش کردیم سختی مسیرشان را...
گم کردیم رد نگاهشان را...

#شهید_وحید_زمانی_نیا
#ما_ملت_شهادتیم
#ما_ملت_امام_حسینیم
◾️شهدای مدافع حرمی که در روز تاسوعا به شهادت رسیدند :

🌷شهید پویا ایزدی
🕊شهید عبدالله باقری
🌷شهید سجاد طاهر نیا
🕊شهید روح‌الله طالبی اقدم
🌷شهید محمد جاودانی
🕊شهید مصطفی صدرزاده
🌷شهید امین کریمی
🕊شهید حجت اصغری شربیانی
🌷شهید ابوذر امجدیان
🕊شهید سید محمدحسین میردوستی

▪️شادی ارواح طیبه شهدا صلوات...

❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁


#ما_ملت_امام_حسینیم
#محرم_الحرام_١٤٤۲
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تعبیربسیارعجیب و عاشقانه مجری‌ تلوزیون‌ ملی‌ عراق دروصف سردارسپهبدشهید حاج قاسم سلیمانی
😔نمیدانم در کدام روز از محرم تو را یاد کنم
🏴روز مسلم بن عقیل چون تو فرستادهٔ (رهبرت)، ومیهمان ما بودی!؟
🏴یا روز حبیب بن مظاهر، چون تو بهترین دوست قدیمی مابودی!؟
🏴یا روز قاسم چون اسمت قاسم بود!؟
🏴یا روز علی اکبر چون قطعه قطعه شدی!؟
🏴یا روز عباس چون حامل علم و پرچم بودی و دو دستت قطع شد!؟
😔چیزی که واضح است اینست که گریه بر تو تمامی ندارد و از غیبت تو حیران و دلتنگیم
😔سردار دلها بعد از شهادتت، هر وقت به عبارت "سلام بر حسین(ع) و اصحاب حسین(ع)" می‌رسیم تو را یاد می کنیم...
#دلتنگتم_علمدار_ولايت...💔
#ما_ملت_شهادتيم
#ما_ملت_امام_حسينيم

🍀🍀🍀
More