🔻گشتی در تهران قدیم با لاک صورتی، زن زیادی و سه تار به یاد جلال آل احمد🔸بازار تهران
زیره چی هنوز از پلههای سر بازار بالا نرفته بود و خودش را به خیابان نرسانده بود که باز به یکی از تفنگ به دوشها برخورد و بیشتر ناراحت شد. تجارتخانهای که زیرهچی در آن کار میکرد همان سر بازار بود و از تجارتخانه که در میآمد میخواست به تلگرافخانه برود از اینکه نمیتوانست حروف ماشین شده تلگراف را بخواند غصهاش شده بود ولی این غصهاش را زود فراموش کرد و به سرباز تفنگ به دوش فکر میکرد که فکرش را ناراحتتر کرده بود.(
سه
تار، آرزوی قدرت، ص ۱۰۹)
🔸شاهآباد
زیر چی یک بار با یکی از رفقای خود در خیابان شاه آباد به یکی از همین تفنگ به دوش ها برخوردند باز بی اختیار شد و قدم هایش خود به خود آهسته گردید و مات و مبهوت به تفنگ نور براق روی دوش نظامی زل زده بود.(
سه
تار، آرزوی قدرت،ص ۱۱۱)
🔸خیابان عینالدوله( ایران)
تا عصر تمام فامیل خانم نزهتالدوله به جنب و جوش افتاده بودند و از خاله خانباجیها کمک گرفته بودند و دو روز زاغ سیاه خواهرشوهر مو بور و چشم آبی را چوب زده بودند تا دست آخر در خیابان عینالدوله خانهاش را گیر آورده بودند.(زن زیادی خانه نزهتالدوله،ص ۶۵)
🔸مسجد شاه
یک
سه تار و بیروپوش در دست داشت و یخه باز و بیهوا راه میآمد.از طریق پلههای مسجد را به عجله پایین آمد و از میان بساط خردهریز فروش هاطس و از لای مردمی که در میان بساط گسترده آنان دنبال چیزهایی که خودشان هم نمیدانستند، میگشتند، داشت به زحمت رد میشد... دم در مسجد که رسید روی سنگ آستانه آن پا گذاشته بود که پسرک عطرفروشی که روی سکوی کنار در مسجد دکان خود را می پایید و به انتظار مشتری تسبیح میگرداند از پشت بساط خود پایین دست و مچ دست او را گرفت:لامذهب با این آلت کف توی مسجد؟توی خانه خدا؟(
سه
تار،
تار، ص ۷)
🔸تجریش
عصر یک روز وسط هفته بود. آفتاب پشت کوه فرو میرفت و گرمی هوا مینشست. زن و شوهر سلانه سلانه تا تجریش قدم زدند. آنجا هاجر از اتوبوس شهر بالا رفت و شوهرش جعبه آینه به گردن راه نیاوران در پیش گرفت.(
سه
تار،لاک صورتی،ص ۳۰)
🔸کوچه مهران
هاجر سر کوچه مهران که رسید گیج شده بود آنجا نیز شلوغ بود ولی کسی تند عبور نمیکرد.همه دور بساط خرده فروشها جمع بودند و چانه میزدند. او هم راه کج کرد و کنار بساط پسرک پابرهنه ایستاد.(
سه
تار، لاک صورتی، ص ۳۱)
🔸لالهزار
هاجر لاله زار را میشناخت میخواست تفریحی کرده باشد. با دست بقچه را زیر بغل گرفت چادر خود را محکمتر به روی آن به دور کمر پیچید و سرازیر شد. در همان چند قدم اول هفت دفعه تنه خورد،بقچه زیر بغل او مزاحم گذرندگان بود.(
سه
تار،لاک صورتی،ص۳۱)
🔹امروز ۱۱ آذر براساس برخی روایتها زادروز جلال آل حمد، نویسنده، منتقد ادبی و مترجم ایرانی و همسر سیمین دانشور است.
🔹پ.ن: در گذشته خیابان جمهوری فعلی حدفاصل میدان مخبرالدوله تا میدان بهارستان را شاهآباد میگفتند.
#جلال_آل_احمد#زن_زیادی#سه_تار#تهران_قدیم#مریم_اطیابیb2n.ir/934608instagram.com/miras_bashi@mirasbashi