#استاد #انسان_کامل دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
قلب یعنی جنس تقلبی , یعنی اگر ترازو نداشته باشی هر کسی یک جنس تقلبی می آورد و آن را آراسته می کند و هر کسی تو را گول می زند.
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
حکایت دنیاست که به اهل آن می گوید که تو بنشین من الان می آیم....
و تو منتظرنشستی که الان می آید الان می آید در حالیکه آن از در دیگر رفته!!
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
در این جا رو می کند به محبوب و می گوید که شما بنال که ناله ی شما در دل ما که صخره و خارا است اثر دارد, نفست اثر دارد.
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
اگر در سوزن نمی گنجی و نمی توانی بیایی برای این است که سَر داری. منظور از سر آن خیالات و افکار و اوهام و تخیل داشتن و آگاهی و توانایی است
مردم دنیا دو دسته اند:
آنهایی که گمان می کنند دانا هستند و آنهایی که گمان می کنند نادان هستند.
آنهایی که دانا هستند در حقیقت نادانند!
آنهایی که نادانند و می گویند ما هیچ نمی دانیم , لا علم لنا... آنها آن آدم هایی هستند که مانند فرشتگان می شوند , وقتی فرشتگان می گویند ما نمی دانیم نشان این است که انسان هم همین را بگوید و بگوید لا علم لنا , ما علمی نداریم الا ما علمتنا , اگر هم چیزی داریم شما فرمودید و الا ما فقر محضیم
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
مردمی که می گویند ما چیزی نمی دانیم دنبال یک استاد و صاحب نفسی بر می آیند و خضر پی خجسته ای را میابند و در سایه آن به بیداری و هشیاری و آگاهی محض می رسند.
می فرماید او آبی دارد که روی جگر تفتیده شما می ریزد , روی داغ شما می ریزد
شما شقایقید که داغ دارید می گوید داغ آن شقایق را او می تواند از بین ببرد.
آتش آن نیست که از شعله ی آن خندد شمع
آتش آن است که در خرمن پروانه زند
آن داغی که ما بر جگر داریم ازلی است , ما نمی توانیم آن را خوش و خرم کنیم با دنیا خاموش نمی شود , اهل دنیا گمان می کنند , فکر می کنند که اگر این را بخوریم این تفریح را بکنیم.