پرسشگری و خردورزی

«با جنگ‌افروزان نمی‌توان به صلح رسید. تنها صلح‌طلبان هستند که می‌توانند صلح را برقرار کنند. جمهوری اسلامی یک رژیم جنگ‌افروز است. در مقابل، مردم ایران یک ملت صلح‌دوستند. ما هیچ خصومتی با عربها و یهودیان نداریم. ما با هیچ‌کدام از همسایگان‌مان، و با هیچ کشوری در جهان دشمنی نداریم.»

نسخه کامل گفتگو با EWTN News Nightly در شبکه تلویزیونی جهانی مسیحیان کاتولیک (زیرنویس فارسی)

@OfficialRezaPahlavi

شاهنامه خوانی
فرستادن گیو برای آوردن کیخسرو از توران

@shahname_ferdoosi

صحبت های دکتر کزازی درباره استاد کیخسرو دهقانی

@shahname_ferdoosi

شاهنامه خوانی اسطوره شاهنامه استاد کیخسرو دهقانی

@shahname_ferdoosi

به ماهوے گفت اے بد بد نژاد
که نه راے فرجام دانے نه داد

ز خون کیان شرم دارد نهنگ
اگر کشته بیند ندرد پلنگ

ایا بتر از دد به مهر و به خوے
همے گاه شاه آیدت آرزوے

@shahname_ferdoosi

نمانیم کین بوم ویران کنند
همی غارت از شهر ایران کنند

ز شاهی وز روی فرزانگی
نشاید چنین هم ز مردانگی

نخوانند بر ما کسی آفرین
چو ویران بود بوم ایران زمین

@shahname_ferdoosi

شاهنامه خوانی علی جمالی
@shahname_ferdoosi

شاهنامه خوانی استاد کیخسرو دهقانی
#سیاوش

@shahname_ferdoosi

(( باز نشر به یاد لاله های پرپر ابان ))گفتگوی من و فردوسی بزرگ .
خداوند خرد .که دور باد از او چشم بد ،دیو و دد ..آری خداوندی خرد تنها برازنده اوست .و چه نیکو به او سزد ..
تنها نشسته و بیمار. همدم شب تیره و بیماری، من و سیگار .با بعضی در گلو
امد به دیدار شاگرد نشست در رو برو .گفت نخست پندی به دشمنان ایران و خوزستان تفتیده .بگو
سه روز اندر آن جایگه جنگ بود
سر آدمی سم اسبان بسود
شد از تشنگی دست گردان ز کار
هم اسب گرانمایه از کار زار
لب رستم از تشنگی شد چو خاک
دهن خشک و گویا زبان چاک چاک
چو بریان و گریان شدند از نبرد
گل تر به خوردن گرفت اسب و مرد ....و به تجزیه طلبان از یوسف بنی طرف تا دوشوکی و هزاران مزدور ضحاکی بی شرف از قول من بگو
چو آمد به نزدیک اروند رود
فرستاد زی رود بانان درود ..اگر پهلوانی ندانی زبان
به تازی تو اروند را دجله خوان..
به تازی کنون خانه پاک دان
بر آورده ایوان ضحاک دان..
آنگاه من از استاد پرسیدم که چرا کاوه ..یا فریدون ،ضحاک را نکشت تا
این کژی و ناراستی رخت بر بندد از بام ایران نسل در نسل و پشت در پشت ؟ .امد نزدیکتر .اشک در چشمانم جاری شد .گفت ای فرزند ،
ضحاک تازی تبار آنگاه که جوان بود انسان .اما بعد اندیشه شد .که اینک می گویند ( ایدئولوژی ) و هزار سال ماندنی. و مارانش با مغز سر جوان خوردنی .او را یاری کردند ..آری ضحاک اندیشه است .همانگونه که رخش اندیشه است و تا هفتخوان رستم دستان را یاری کرد .در نبرد .
و فریدون این اندیشه را بند کرد ابتین و فرانک را خرسند ..
بیاورد مسمارهای گران
بجایی که مغزش نبود اندر آن
فرو بست دستش بر آن کوه باز
بدان تا بماند به سختی دراز
ازو نام ضحاک چون خاک شد
جهان از بد او همه پاک شد ..تا آنکه
در بهمن دوباره جان گرفت .و شگفتا کسی یادش نبود این اندیشه اهرمنی چون کرد .؟ و دلها خون !
ابر کتف ضحاک جادو دو مار
برست و بر آورد از ایران دمار.تا آنکه
نگه کن کجا آفریدون گرد
که از پیر ضحاک شاهی ببرد
این فریدون شما همان تخمه نامدار ارجمند است که از پهلوی یاد گار ماند و با مشعل افروزی مردمان ایران را به یاری خواند .پس پیکار کنید و ضحاکیان و مارانش را تارومار و نیکی به نبرد بگذارید، کردار ، از خود به یادگار .این خوان آخر است و پیکار مدام شما بر اهرمن کارگر است .پس ای مرد و زن .پیر و جوان
نبرد کنید در هفتمین خوان .آشکار و نهان .ماران ضحاک را وجین کنید
و خرم دل پدر ابتین کنید و یادی از خرمدین .و رخش اندیشه را زین کنید .به خیزش و تازش و یورش بر دشمن میهن و اینک دشمن در خانه است و همدست بیگانه .داشته و کاشته و ریشه های این سرزمین را سالهاست رفت نشانه

موبد در زمان شاهپور خدا را در دیدگاه ...بامانی چگونه بیان می دارد ..
بدو گفت کای مرد صورت پرست
به یزدان چرا آختی خیره دست ...
کسی کو بلند آسمان آفرید
بدو در مکان و زمان آفرید
کجا نور و ظلمت بدو اندرست
ز هر گو هری گو هرش بر ترست ..‌
همه جفت و همتا و یزدان یکیست
جز از بندگی کردنت رای نیست
گرین صورت کرده جنان کنی
سزد گر ز جنبنده برهان کنی ...
ندانی که برهان نیاید بکار
ندارد کسی این سخن استوار ..
اگر اهرمن جفت یزدان بدی
شب تیره چون روز خندان بدی
همه ساله بودی شب و روز راست
به گردش فزونی نبودی نه کاست
نگنجد جهان آفرین در گمان
که او برترست از زمان و مکان ..

این نماد فروهر است که این روزها بیشتر مورد توجه و وا کاوی و کنکاش درمورد پیام آن می شود و هر کس از ظن خود شد یار من
از درون من نجست اسرار من
برداشت و گمانی از خود را بدان می افزاید من پیشتر در مورد آن مقاله ای نوشتم اینک چکیده آنرا در چند مرحله خواهم گفت اگر مورد پسند شد بیشتر خواهم نوشت
نخست دو دایره که سر آغاز چالش و نقطه مخالفت با ادیان سامی می باشد در همین دایره است
در فلسفه زرتشت و پندار خرد گرایان می باشد از فردوسی تا خیام و حافظ و....بعد از دگر گونی پیرو این نظریه و دیدگاه هستند هستی در بینش آنان بر خلاف ادیان سامی که خطی است نخست و پایان خط مستقیم ابتدا و انتها ..
اما دیدگاه دیگر دایره است نه خط
در پیدایش جهان همانگونه که در کتاب آنان آمده جهان از هیچ خلق شد و آل...انرا از هیچ خلق کرد و بوجود آورد
حال آنکه در فلسفه زرتشت فرگشت و دگر گونش است و پدیدار شدن نه خلق کردن
از آغاز باید که دانی درست
سر مایه گوهران از نخست
که یزدان ز ناچیز چیز آفرید
بدان تا توانایی ارد پدید
وزان مایه گوهر آمد چهار
بر آورده بی رنج و بی روز گار
یکی آتشی بر شده تابناک
میان باد و آب از بر تیره خاک
اما در ادیان سامی یا تازی جهان در شش روز خلق شده آری شش روز ..و بعد استراحت ..و رفع ..
در حالی که حکیم طوس و موبد بزرگ و خداوند خرد می گوید بی زمان و روزگار ..این شاهکار بینش است و شاهراه روشنایی
خیام چه می گوید ..خوب دقت کنید به عنوان نمونه یک رباعی..
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست..
فرگشت یا دگر گونش یا چرخه در دایره سبزه دیگران که ما شدیم و ما سبزه خاک دیگران و همینطور ..
تمام گیتی دایره است و کره از خورشید تا ماه و کهکشان ..ایا خطی است یا دایره خوب نگاه کن زمان نیز خم می شود دور همین دایره حتی نور ..خم می شود آیا خط از نقطه بی ..که از دایره تشکیل شده بوجود نیامد یک دایره که نزدیک تر است بزرگ و انسان از آن اگر رد شود زمین به دایره بالا خواهد رسید و روشنایی آیا عجیب نیست که جایگاه خرد و سر نیز دایره است و نزدیک به آن این حلقه پیوند خرد با ایزد و پروردگار و پیمان ابدیت در بین انسان و آفریدگار است ...با سپاس از همه همراهان تا بعد

به یاد جاوید نامان و بریان شده گان رکس آبادان و بیش از هفت هزار لاله های پرپر آبان .فرزندان میهن از آن روز که قادسی تکرار شد و بهمن اوار ..تا امروز بزرگترین نقش را رسانه در مغز خواری داشت ..شما یادتان نیست که از شریعتی تا گلسرخی ..از بنی صدر و بازرگان ..تا کیانوری و شایگان از بازیگران و ورزشکار از خواننده تا کار گردان چه نقشی داشت !!! همان گروهی که از ارشاد تا استالینگراد..از ملا مصدقی تا مجاهد و کمونیست..تریبون داشت و قصد مغز خواری و شبیخون ..از جمعه خون تا یک نفر می آد که من منتظر دیدن اش ام !!! از تفنگ ت را بردار..تا سبز و زرد و بنفش ریگ در کفش آدمخوار. ‌سهامدار قصر پستوی هزار توی ضحاک بودند ..امروز با همان پسمانده گان و دنبالیچه فرقه تبه کار .زاغسار و هیونان مست گشاده افسار
حتی با تفنگ ت را بردار مارا می فریبند!!! براستی امروز هم؛ از بهزاد تا فردوسی و بابک ؛از رادمان پور ماهک ...و سیاوش تا یزدگرد و ....در دیار خود غریب اند ..و اسیر خنجر آسیابان که مشت و پشت کرده پنهان
یک روز مارا با ابرام قصاب .روزی با اکبر خاطره گو ..روز دیگر با میر قصاب ..یک روز با تیر خلاص زن هاله بین ..روزی دیگر با حسن کلید پلید هودج سوار ..یک روز با شورای ملی !!! روز دیگر با فرشگرد و شورای گذار یک روز با ریستارت و روزی با چهارده معصوم..امریه داران روس و انگلیس و اروپای استعماری و جاسوسان اسرائیلی ‌..و ...در قم سرگرم می کنند...روزی دیگر با بچه غلمان و پرستوی نستوه های ساعتی و دو سانت روسری مارا نرم و خواهان بر اندازی مخملی !!..امروز هم با خبر مرگ خسرو تن ناز !!! همان مافیای رسوای موسیقی..همان که با سایه چپ و سر سپرده همسایه..برای دجال و هندوی جادو .بر بامت سپیده دمید را خواند ..و موج سوار ماند ..براستی او و دیگر قادسی سواران درد وطن داشتند و دارند .اگر چنین هست و بود !!! از رکس آبادان تا تجاوز مقدس در زندان
از تاراج پارس دریا تا مازندران...از پرپر شده باغ و دشت لاله های ابان کجا بودند !!!
کدامین سخن را از درد میهن گفتند..!!! و سرودند .در کدامین پستو غنودند !!!
شما فرزندان میهن که سر ستیز با اهرمن دارید ..
اگر سر گرم حاشیه توسط ماران مغز خوار گردید ..چه دانسته و چه ندانسته ..بدانید دشمن آهسته آهسته..به خواسته خود رسیده و میوه آوار بهمن و تکرار قادسی را چیده..به راستی فردوسی باشنده گان و مردمان را با کدامین سنگ محک می سنجند !!! چرا می گوید :
بنام خداوند جان و خرد...
چرا می گوید : کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده خویش ریش....
چرا می گوید : چو ایران نباشد تن من مباد...
کدامین سهامدار فرقه تبه کار درد وطن داشت؟؟؟
کدامین یک حتی یک خط و واژه اعتراضی از چپاول و تاراج و باج و خراج و چوب حراج..پارس دریا تا مازندران داشت !!!
یکی درد ربنا ..دیگری درد رنگ و نیرنگ و یک من حنا ...یکی هم کنار شط استالینگراد تا تایمز و فرات و طفلان مسلم و زالجناح !!!!
امروز آنچه مارا به‌ شکوه ابان می رساند سرگرم شدن به سهامداران ضحاک و ماران مغز خوار روییده از کتف خلیفه دده و نمایش بالیودی و مرگ چند گماشته نیست خواه نمایش بالیودی خزعلی خواه نمایش هالیوودی نوری زاد و چهارده معصوم..همه سهامدار این روز گار شوم !!!قمه کش و پونز کار خنجر بدست و باتوم !!!.بلکه خونخواهی لاله های پرپر آبان است که مام میهن در سوگ اش گریان
و پاس داشتن پیمان با درفش کاویان است و سنگ محک ( بدان بی بها نا سزاوار پوست
پدید آمد آوای دشمن ز دوست ) باید مرز بندی را با سهامداران و جیره خواران ضحاک در هر شکل و لباس و جایگاه برجسته کنید و آشکار. باید فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم و برانداز برانداز برانداز یم را هوار .
باید بدانید یک سوی میدان لشگر وحوش خون نوش و وحوش و دوزنده گان پاپوش و فالگوش ضحاک است و جیره خواران و سهامداران
و سوی دیگر میدان کاوه و فریدون و درفش کاویان
تا در نوردیدن هفتخوان و رسیدن به شکوه ابان ..بدان : فریدونیان نیز خویش تو اند
چو کارت شود ؛سخت پیش تواند ..
بدانید : طلسمی که ضحاک سازیده بود
سرش بآسمان سر فرازیده بود
فریدون ز بالا فرود آورید که آن جز به نام جهاندار دید...
جاوید ایران بر افراشته باد درفش کاویان فرزند دهقان

با توام ای جستجوگر ریشه دار ترین ریشه .ای خاندان خورشید ماندنی تا همیشه .ای شاه همیشه جاوید از دریای مازندران تا پارس دریا .
ای تیشه بر دست بیستون.ای مشعل روشنایی بر دست.
تو خود آتشکده ایی که تاریکی قاجار را شکست
بر بلندای دیو سپید دماوند نشست .
ای آتشفشان فوران کن فوران .
تا تخت جمشید .
بر خیز طوفان کن .فوران کن .
امر کن .فرمان کن .
ای آمده از دیر باز
دوباره با ساقی بساز .
اگر چه غم و ماتم .چیره بر میهن گشت .و بر تخت گاه ضحاک ناپاک نشست .
فلک را سقف شکاف .که میهن تورا می دهد آواز. و سیمرغانی آماده پرواز .
از هزاره عنقا تا دیر باز .
ای هفتاد و دو ملت کاتا ها
ای تنها ترین تنها .
آنگاه که تاریکی چهره گسترد
ای چکمه پوش هنگامه نبرد
اینک مردمانی زیر آوار مانده اند
زیر آوار تکرار قادسیه.
تکرار جهل جنون.
در شبانگاه فصلی سرد
فصلی که قادسیه گل کرد
و درخت دوزخی اش باور شد
در چهله نشست پر ثمر شد
گرگ هایی در نقاب میش
چون بوف خو کرده در تاریکی خویش.
ای زخمی ترین .از خنجر کین و
نیش .
از بیگانه و خویش
به فریب روشنگری .
با همراهی فرقه تبه کار و اهرمن کیش .و سهامداران واژه فریب و ساطور بدست
به هیونان گشاده افسار و همیشه مست
به طائفه زنده کش مرده پرست
به واژه گنگ آزادی. آگاهی. رهایی
می اندیش .می اندیش
که اگر چنین بود
از کورش تا یزد گرد
از دارا تا کسری و نوشیروان
باید که منتظر آگاهی همه گان می شدند .
و تاوانی .که می دانی .
و شاهی که آسیابان را مهمان بود
گشت قربانی
نه دیگر فردوسی .شاهنامه سرود
نه از ریشه و اندیشه .
و تبر کیشانی که به نانی قلم بمزد شدند و در تبانی و دسیسه آشکار.
اما پنهانی .
هنوز هر روز می گویند
شاهنامه آخرش. خوش است ای از خاندان آفتاب عالم تاب
ای خورشید و ماه بی حجاب
ای پادشاه روزهای دلهره آور و اضطراب .
از گرگ های پوستین پوش بر کشیده نقاب .
شتاب کن .شتاب .
که هوا طوفانی است و طغیانی و خراب .
و دماوندی و ضحاک بندی که تورا می دهد جواب .
از چیچست تا هامون .از بختگان تا کارون تشنه اند و بی آب.
ای فره ایزدی .دوباره طلوع کن
بتاب .بتاب .
دوباره شروع کن .امر و خطاب و حساب و کتاب و سئوال و جواب (هرانکس که بر پادشاه دشمن است
روانش پرستار اهریمن است
دلی که ندارد تن شاه دوست
نباید که باشد ورا مغز و پوست ) و سروده ایی که تا همیشه تاریخ نکوست و هزاران درود بر دوست
ای خداوند خرد .دور باد از تو چشم بد و دیو و دد .