اگر میتوانستی فقط بنشینی و گربهات، یا گربه یک نفر دیگر، را نوازش کنی؛
برو یک گربه پیدا کن، برای رضای خاطر خدا، برو یک گربه پیدا کن، یا هر چیز پشمالویی را، و اجازه بده او تو را به ارتعاشی تمرین دهد که باعث شود به اشراق و خودآگاهی برسی.
هرقدر هم که دیگران را مقصر آنچه اتفاق میافتد بدانی، اما دلیل فقدان در هر حوزه از تجربه تو، این است که نسبت به خود (روح هستی)، حس سپاسگزاری و تقدیر نداری.
تنها دلیل اینکه چیزی منفی در حال اتفاق افتادن است، این است که تو از خودت سپاسگزاری و تقدیر نمیکنی.
وقتی مدیتیشن میکنی، اولین اتفاقی که میافتد این است که میفهمی ذهنت چقدر دیوانه است. خیلی از ما این را نشانهای بر این میبینیم که برای مدیتیشن مناسب نیستیم. اما در واقع دقیقاً برعکس است. این موضوع نشانه این است که تو در حال آشنا شدن با ذهنت هستی. این یک بینش بزرگ است و تو خوب پیش میروی.
منبع (سرچشمه) همهجا همراه و در مسیر توست. گاهی منبع با فقط یک چشمدرچشم شدن دوستانه در خیابان با توست. گاهی پرندهای است که میآید و درست بر لبه پنجره مینشیند. گاهی فکری است که از ذهن تو میگذرد، و وقتی گذشت، همراه خودش احساس سرزندگی و نشاط میآورد. تمام اینها بروزها و تجلیهای منبع هستند.
روح، جدا از طبیعت وجود ندارد ... . طبیعت، روح است به حالت فیزیکی، به هر صورتی که به ماده درآمده است.
این طبیعت به اندازه روح معنوی است و روح به اندازه این طبیعت طبیعی است. با بیان شما میتوان گفت که این بدن، روح زنده است.
بله روح میتواند زندگی کند و به فرمهای بسیاری نیز زندگی میکند، که بعضی از آنها فیزیکی هستند و بعضی نه.
اما تا وقتی که تو مادی هستی این بدن همان روح زنده است. این بدن به طور دائم خودش را درمان میکند که یعنی روحی که به فرم این بدن است خودش را درمان میکند.
این بدن نزدیکتر از ذهن به روح است چون به طور خودکار رشد میکند، همچنان که یک گل با اعتماد به طبیعت خودش رشد میکند.
برای زندگی آگاهانه تو باید شجاعت به درون خودت رفتن را داشته باشی تا ببینی واقعاً چه کسی هستی، تا درک کنی که پشت تمام این نقابهای تفاوتهای فردی، تو وجودی از زیبایی، از عشق، و از هوشیاری هستی.
وقتی مسیح گفت پادشاهی بهشت در درون است این را برای فریب دادن تو نگفت. وقتی بودا گفت هر فردی بودا است هم همان چیز را میگفت.
تا وقتی که تو به زیباییات، شأن و شکوهت، وجودت، اجازه ندهی، نمیتوانی شخص دیگری را آزاد کنی. پس اگر میخواستم به مردم یک دستورالعمل بدهم به آنها میگفتم بر روی خودتان کار کنید، برای خودتان شفقت داشته باشید، به خودتان اجازه بدهید زیبا باشید و بعد همه چیز از آن پیروی میکند.
جهان، من میخواهم تمام و کمال آن چیزی که هستم را بدانم؛ پس امروز من را در هر گام به سمت ادراک کامل از آنچه تاکنون درخواستش را کردهام و آن چیزی که واقعا هستم، نزدیکتر کن.