والایش مطلق تواناهاییهای خلاق آدمی، بدون هیچ پیششرطی جز تحولات تاریخی مقدم بر او، که کلیت توسعه و پیشرفت را، یعنی توسعهی همهی نیروهای انسانی به خودیخود را، آن هم نه در سنجش با معیاری
سپریشده، به هدفی در خود تبدیل میکند.»
کار غیربیگانهدر طرف دیگر معادله، در جامعهای کمونیستی افراد بر اساس تواناییهایشان مشارکت میکنند. آنان کار میکنند زیرا مایلند کار کنند، نه فقط به این علت که در ازای آن مزد میگیرند. کار به خواست اصلی زندگی بدل خواهد شد؛ کار بیگانهشده از میان خواهد رفت. کمونیسم چگونه این امر را محقق میکند؟ دلایل این ازخودبیگانگی چیست و چگونه میتوان بر آن غلبه کرد؟
به نظر مارکس علت اصلی، نظام سرمایهداری است که در آن مالکیت وسایل تولید در دست عدهای اندک از مالکان خصوصی متمرکز شده است و تولیدکنندگان مستقیم چیزی جز نیروی کار خویش در اختیار ندارند و آنان را مجبور میسازد آن را به ازای مزد به صاحبان سرمایه بفروشند. در نتیجه، کارگران کنترل بر کارشان و بر محصولات آن را از دست میدهند؛ کل فرایند در مالکیت و کنترل سرمایه قرار دارد. به زبان مارکس، کارگران از «موضوع» و «فعالیت»ِ کار بیگانه میشوند. نخستین گامی که کمونیسم برای غلبه بر کار ازخودبیگانه برمیدارد، هنگامی است که سرمایهداری را نابود میکند و وسایل تولید را به مالکیت مشترک درمیآورد. این پیششرطی اساسی برای دگرگونیهای بیشتر در مسیر جامعهی کمونیستی است. اما برای غلبه بر کار ازخودبیگانه کافی نیست. بدون شک در شرایط مناسب این امر میتواند به افزایش انگیزه منجر شود، اما برای غلبه بر از خودبیگانگی به چیز بیشتری نیاز است. در همهی کارها یک وجه ابزاری وجود دارد، زیرا کار برای خلق محصول، برای دستیابی به یک هدف، انجام میشود،. از آنجا که این هدف به لحاظ درونی به خودِ کار وابسته است، رسیدن به آن هدف میتواند ارضاکننده و خودتحققبخش باشد. اما مادامیکه کار صرفاً برای دریافت مزد انجام میشود، به وسیلهای برای هدف تبدیل میشود و نسبت به آن بیرونی است. چیزی که تولید میشود و چگونگی تولید آن، مستبدانه و نامربوط میشود. به عبارت دیگر کارِ مزدی فینفسه بیگانهساز است. غلبه بر ازخودبیگانگی مستلزم لغو کار مزدی است.
https://t.center/marzockacademy