کمونیسم کاملتا اینجا من به نخستین مرحلهی گذار تکامل [جامعهی] پساسرمایهدارانه پرداختهام. کمونیسمِ کامل نیازمند تغییرات اقتصادی، اجتماعی و انسانی عمیقتر و گستردهتری است. کمونیسم کامل نه تنها مستلزم محو مالکیت خصوصی وسایل تولید (سرمایه) ــ یعنی نه فقط نفی جزئی و انتزاعی مالکیت خصوصی، آنگونه که مارکس در 1844 میگوید ــ بلکه جایگزینی کامل آن است؛ و همراه با آن، نابودی تقسیم کار و همه تفکیکهای طبقاتی، محو دولت، غلبه بر ازخودبیگانگی و آفرینش جامعهای آزاد و آگاهانهسازمانیافته.
سرشت رادیکال و دامنهدار این دیدگاه در آثار جریان اصلی مارکسیسم دوران شوروی به درستی درک نشد. فرض بر این بود که محو مالکیت خصوصی وسایل تولید توسط رژیم شوروری بنیانهای مادی تفاوتهای طبقاتی را از بین میبرد و شرایط مادی برای جامعهی کمونیستی را به وجود میآورد. بنابراین انتظار میرفت گذار به کمونیسمِ کامل با گذر زمان، و با نابودی و جایگزینی عادتهای کهنه، کمابیش به طور خودبهخود رخ دهد. فرض بر این بود که پایان یافتن تمایزهای طبقاتی و «نابودی و اضمحلال دولت» به طور خودکار و تقریبا به سرعت به وقوع بپیوندد: «بیست یا سی سال» تخمین خوشبینانهی کتاب تاثیرگذاری بود که در سالهای اولیه اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد. متأسفانه، هیچ نشانی از وقوع این رویداد در اتحاد شوروی مشاهده نمیشد ــ بلکه در حقیقت کاملاً برعکسِ آن در حال وقوع بود. در هیچ یک از دیگر جوامع، در کمونیسمِ واقعاً موجود نیز حرکت ملموسی در این راستا وجود نداشت. آشکار است که چیزی بیش از محو مالکیت وسایل تولید در ایجاد کمونیسم نقش دارد.
به علاوه، همانطور که من استدلال کردهام، روشن است که مارکس نیز همین اعتقاد را داشت. از نظر او کمونیسم به معنای دگرگونی کاملتر و عمیقتری است که صرفاً با تغییری در نظام مالکیت در معنای سطحی حقوقی آن قابلدستیابی نیست. همانطور که دیدیم، این درونمایه در نوشتههای کمونیستی اولیهی مارکس جایگاهی محوری دارد. و آنگونه که اینک خواهیم دید در سراسر آثار بعدی او نیز حضور دارد، حتی اگر روش سخن گفتن او دربارهی تغییرات کمونیستی هم به لحاظ اقتصادی و هم به لحاظ اجتماعی، غیرمجردتر و غیرفلسفیتر، مشخصتر و انضمامیتر شده باشد.
https://t.center/marzockacademy