منِ راوی

Channel
Logo of the Telegram channel منِ راوی
@maneraviPromote
175
subscribers
روزنوشت‌های مصطفی انصافی با نگاهی به فرهنگ، هنر و جامعه
❄️ کارگاه «داستان‌نویسی مقدماتی» با استاد مصطفی انصافی

نوشتن داستان مانند ساختن یک دستگاه مکانیکی است که در آن اجزای مختلفی در کنار هم قرار می‌گیرند تا یک کل منسجم و یکپارچه ساخته شود. هرگاه اجزای این ماشین به درستی در کنار هم قرار بگیرند و چرخ‌دنده‌های آن به درستی در هم چفت و بست شوند، این ماشین درست کار می‌کند.
در کارگاه داستان‌نویسی مقدماتی دربارۀ عناصر داستان صحبت می‌کنیم. اگر کسی قبلاً تجربۀ نوشتن در هر قالبی را داشته باشد و با چالش‌های نوشتن یک متن دست و پنجه نرم کرده باشد، این دوره به او کمک می‌کند تا با چالش‌های متن خود، خودآگاهانه‌تر برخورد کند و بفهمد کدام چرخ‌دنده‌ها درست کار نمی‌کنند.

🏛️ این کارگاه در ۸ جلسه و به صورت آنلاین برگزار می‌شود.

💡تنها پیش‌نیاز این دوره علاقه و انگیزه شرکت‌کنندگان آن است.

🔖به کسانی که این دوره را با موفقیت بگذرانند، مدرک معتبر یونسکو اعطا خواهد شد.


🕒 دوشنبه‌ها ساعت ۱۹ تا ۲۱

🔗 جزئیات کارگاه و ثبت‌نام:
🌐 academy.isoa.ir

مدرسه اسلامی هنر
#یک_قدم_جلوتر...
@isoapr
Forwarded from نشرچشمه
تازه‌های رمان‌ فارسی


مردم شیراز علیه برگزاری جشن هنر تظاهرات کرده‌اند. در میانه‌ی جمعیت چشم‌مان زنی را می‌گیرد که در راه برگشت از بیمارستان لحظه‌ای گمان می‌کند چهره‌ی آشنایی در ازدحام آدم‌ها می‌بیند: پسرش را که از سه سال قبل ردش گم شده. می‌گویند گرفتار حکومت شده، بعضی هم می‌گویند فرار کرده و از ایران رفته است.
نامش همدم است، زنی ایلیاتی و در آستانه‌ی زوال تدریجی حافظه نگران نوه‌اش شهرزاد است که حالا با مادربزرگی بی‌خاطره و بدون پدر و مادر چه بر سرش خواهد آمد.

چریک
نویسنده: حنانه سلطانی
انتشارات چشمه ، چاپ اول 1402
136 صفحه، رقعی، شومیز
قیمت: 115.000 تومان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
▪️مستند «مهرجویی، کارنامه‌ی چهل‌ساله»
▪️کارگردان: مانی حقیقی
▪️نسخه‌ی 1080
@maneravi
Audio
معرفی رمان #تو_به_اصفهان_باز_خواهی_گشت در برنامه‌ی قفسه‌ی ۸۰۰، رادیو اصفهان
@maneravi
📝 نامکالمه
📎 کوتاه درباره‌ی «تا جمعه رابینسون»
✍🏼 مصطفی انصافی


#تا_جمعه_رابینسون کوششی برای برقراری مکالمه است و این کوشش، گرچه تا پایان مسیر دستاوردهایی دارد، در حسرت مکالمه باقی می‌ماند.
گلستان در ابتدا، نامه‌نگاری را خیلی جدی می‌گیرد. نامه‌های طولانی می‌نویسد، نه به طول و تفصیل نامه به سیمین، اما گاهی نامه‌ی پنج‌صفحه‌ای هم می‌نویسد. گدار اما مثل کودکی بازیگوش می‌خواهد بازی کند؛ پیام‌ها و تصاویر بی‌معنی و معماگونه می‌فرستد. در طول هفته‌های متوالی تحولی کمرنگ حاصل می‌شود. گلستان از برج‌عاجش بیرون می‌آید و نامه‌های بازیگوشانه می‌نویسد و گدار هم بازیگوشی را کنار می‌گذارد و کمی جدی‌تر ادامه می‌دهد. اما در نهایت مکالمه غیرممکن است: موازیانِ به ناچاری.
فیلم می‌کوشد در عین توجه به وجوه اشتراک، دنیای پرکنتراست دو هنرمند را به تصویر بکشد. آن کنتراست در لایه‌ی بصری فیلم در محل اقامت دو هنرمند خود را می‌نماید: گلستان در کاخ افسانه‌ای‌اش در ساسکس که انگار با روح‌های سرگردان دوک‌ها ‌و دوشس‌هایش از قرن نوزدهم پرتاب شده به امروز و گدار در خانه‌ی محقرش در دامنه‌های آلپ در سوییس؛ و در لایه‌ای عمیق‌تر، گدار در نود و یک‌سالگی، اندوهگین و مرگ‌اندیش و گلستان در صدسالگی همچنان امیدوار به انسان که انسان را بن‌مایه‌ی رنسانس می‌داند و تناظری می‌بیند میان انسانِ عصرِ رنسانس و «جان آدمیت» در آن بیت سعدی که «تن آدمی شریف است به جان آدمیت.»
وجوه اشتراک هم هست. پیرمردها، هر دو با عصا، آواره در پله‌ها، بالارونده و پایین‌آینده، برای سرک کشیدن به فضاهای دیگر، هر دو در جست‌وجوی راز هستی، گدار عمدتاً در میان پلان‌های فیلم‌های محبوبش از جمله جانی گیتار و کلمات رمان‌های جیمز جویس و دشیل همت و الیاس کانتی؛ و گلستان در میان موومان‌های سمفونی‌های محبوبش و ابیات سعدی.
فیلم #میترا_فراهانی گرچه در حسرت مکالمه باقی می‌ماند، اما از دل ضدمکالمه‌اش انگیزه‌ی بازپرسیدن پرسش‌هایی که اندیشیدن به پاسخشان همچنان ضروری است، هرچند نتوان پاسخی برایشان یافت، بیرون می‌آید. آیا هنر اهمیتی دارد؟ آیا باید به سینما و ادبیات ایمان داشت؟ آیا هنر می‌تواند جهان بهتری برای ما بسازد؟ آیا می‌توان به زبان مشترکی رسید؟ آیا تفاهم ممکن است؟
#ژان_لوک_گدار در پاسخ به این پرسش #ابراهیم_گلستان که آیا هنوز به سینما اعتقاد دارد، پاسخ می‌دهد که «اگه بگم بهش اعتقاد دارم تو از من می‌پرسی چرا و چراییِِ این مسئله... بچه‌ها هیچ‌وقت نمی‌پرسند چرا. می‌گردند، نگاه می‌کنند، لمس می‌کنند. والدین بهشون یاد می‌دن که بپرسند چرا.»

نسخه‌ی کامل فیلم را از اینجا دانلود کنید.

@maneravi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
Movie: À vendredi, Robinson AKA See You Friday, Robinson (2022)
Dir: Mitra Farahani
Runtime: 95 mins
Quality: WEB 720p
Encoder: -
Subtitle: English Sub
Ma_Hame_Sharik_Jorm_hastim-2ndE.pdf
3.5 MB
همه‌ی ما شریک جرم هستیم
رمانِ #کیومرث_پوراحمد
نشر مهری، لندن
@maneravi
🔸برای ایران

🔹بیانیه جمعی از فعالان سیاسی و مدنی میهن‌دوست و آزادی‌خواه در دفاع از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملی و حقوق اساسی ملت ایران

@maneravi

📌در شرایطی که کیان میهن‌مان ایران بیش از هر زمان دیگر در مخاطره قرار دارد، بیانیه­‌ای با عنوان «برای ایران» از سوی جمعی از کنشگران سیاسی و مدنی منتشر شد که عموما در داخل ایران به سر می‌برند و شامل طیف‌های گسترده‌ای از فعالان حقوق بشر، هنرمندان، اصلاح‌طلبان، روزنامه‌نگاران، نهضت آزادی ایران، مشاوران مهندس میرحسین موسوی، یاران و علاقمندان آیت‌الله منتظری، نویسندگان، روحانیون نواندیش و فعالان سیاسی ملی مذهبی می‌‌باشند.

📌محورهای اصلی این بیانیه عبارتند از: دفاع از تمامیت ارضی ایران، تاکید بر لزوم استقرار دولتی یکپارچه و متعلق به تمام آحاد ملت، رد هرگونه خودمختاری و ایجاد دولت در دولت، پافشاری بر حقوق برابر شهروندان ایرانی با هر تبار و زبان و جنسیت و مذهب.

📌محمدعلی ایازی، مصطفی ایزدی، عبدالعلی بازرگان، محمدحسین بنی‌اسدی، عماد بهاور، علیرضا بهشتی شیرازی، محمد توسلی، حمیدرضا جلایی‌پور،، محمود دردکشان، فیاض زاهد، عیسی سحرخیز، داوود سلیمانی، هاشم صباغیان، فضل‌الله صلواتی، غلامرضا ظریفیان، فریده غیرت، محمد قوچانی، فخرالسادات محتشمی‌پور، علی مزروعی، بدرالسادات مفيدى، سعیده منتظری و لطف‌الله میثمی از جمله امضاکنندگان این بیانیه هستند.

📌همراهان این بیانیه ضمن ابراز نگرانی از مواضع و تصمیم‌‌سازی‌های سیاسی برخی اشخاص و گروه­‌های ضدملی خارج از کشور که در راستای گسستن اشتراکات ملی و سرزمینی فعالیت می‌کنند، اظهار می­‌دارند که «ایران» بر هیچ عنصر قومی و قبیله‌ای متکی نیست و توزیع قدرت و ثروت برای تمام شهروندان ایرانی فارغ از همه­ تفاوت­‌های فرهنگی، جنسیتی، زبانی و مذهبی باید عادلانه و به دور از هرگونه تبعیض باشد.

📌مواضع این بیانیه در سه بخش اصول، خطوط قرمز و راهکارهای پیشنهادی، تبیین و تنظیم شده است. از اصول مطرح شده در این متن، می‌توان به اصل یکپارچگی ملت و دولت ایران، حفاظت و پذیرش زبان­‌ها و فرهنگ­‌های متفاوت و ارج نهادن به زبان فارسی به عنوان یگانه زبان رسمی ملت ایران و سرمایه­‌ی ادبی، فرهنگی و تاریخی این سرزمین اشاره کرد.

📌 در بخش خطوط قرمز، هرگونه خودمختاری را غیرقابل پذیرش می‌خواند و «کثیرالمله» ساختن ایران را به کل رد و تاکید می­‌کند که ایران ملک مشاع تمام ایرانیان با هر تباری­ است.

📌 این بیانیه تاکید دارد که
«آموزشِ زبان مادری» از حقوق خدشه‌ناپذیر اعضای ملت ایران است، اما «آموزش به زبان مادری» و حذف زبان فارسی از فرآیند آموزش، غیر قابل پذیرش و تهدیدکننده‌ی یکپارچگی ملی است.

📌این بیانیه اعلام می‌دارد که باور به «نهاد حکومت مرکزی یکپارچه» به هیچ وجه به معنای عدم توزیع عادلانه قدرت و تمرکزگرایی افراطی در اداره عمومی کشور نیست. از این رو، شوراهای شهری و استانی باید سهم ویژه‌ای در مدیریت شهرها و استان‌ها داشته باشند.

📌محرومیت­‌زدایی، متوازن ساختن فرایند توسعه، تاسیس فرهنگستان­‌ها برای حفظ و ترویج زبان­‌ها و فرهنگ­‌های بومی، تاسیس روزنامه­‌ها و رسانه­‌های مستقل و مردمی به زبان­‌های محلی و توزیع عادلانه­‌ی قدرت در مناطق مختلف، بخشی از راهکارهای پیشنهادی است که در راستای ارتقای شاخص‌های همبستگی ملی و تحکیم اتحاد ملت ایران قرار دارند.

📌 این بیانیه، ضمن توجه بر آن که «کثیر‌الملّه» ساختن ایران به کلی مردود است و حق «تعیین سرنوشت» به هیچ وجه معادل با «حق تجزیه» قلمداد نمی‌شود، در فراز پایانی بر این اصل راهبردی تاکید می‌کند که:«در چارچوب تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی ایران، همه چیز قابل گفت­‌و­گو است و بیرون از آن، هیچ چیز»

@maneravi

متن و اسامی کامل را می‌توانید از طریق لینک زیر مشاهده کنید

https://telegra.ph/NAI-04-05
📎 شاه، یک روایت سینمایی
✍🏼 #مصطفی_انصافی

نوشتنش ۱۸ ماه زمان برده، از فروردین ۷۶ تا شهریور ۷۷. خودش می‌گوید وقتی خواسته نگارش فیلمنامه را شروع کند، با این‌که بیش از سی جلد کتاب درباره‌ی شاه خوانده بود، دیده نمی‌تواند. برای این‌که چیزی از جزئیات زندگی شاه نمی‌دانسته. نمی‌دانسته شاه چگونه می‌خوابد، چگونه بیمار می‌شود، حمام کردن و ریش تراشیدن و لباس پوشیدن و غذا خوردنش چه جور بوده است و...
او‌ به‌درستی می‌دانست که همین جزئیات پیش‌پاافتاده‌ی روزمره‌ی زندگی است که به شخصیت تشخص می‌بخشد. برای همین دست به دامن #مسعود_بهنود شد تا در نگارش فیلمنامه به او مشاوره دهد. بعد از بازنویسی سوم، همین که کار به مرحله‌ی پیش‌تولید رسید، مطبوعات شروع کردند به هیاهو. اطلاعیه‌ی انجمن سینمای دفاع مقدس، که #کیومرث_پوراحمد را متهم کرده بود به تحریف وقایع انقلاب، نقش پررنگی در اوج‌گیری مخالفت‌ها با تولید فیلم داشت. همکاری بهنود با او هم حساسیت‌برانگیز شده بود. بهنود با روزنامه‌ای گفت‌وگو‌ کرد و درباره‌ی نقش خودش در نگارش فیلمنامه توضیحاتی داد. اما کار خراب‌تر شد تا این‌که در شهریور ۷۷ تولید متوقف شد. پوراحمد کار بازنویسی چهارم را که تا میانه پیش رفته بود، به پایان رساند و فیلمنامه را در قالب کتاب چاپ کرد و این‌گونه پرونده‌ی فیلم برای همیشه بسته شد.
فیلمنامه‌ی شاه، با ساختاری که می‌توان آن را نمونه‌ی یک داکیودرام دانست، به شاه شخصیت می‌بخشد، از او کاریکاتور نمی‌سازد (هرچند در مورد دیگر شخصیت‌ها از این آسیب مبرا نمی‌ماند) و از او انسانی می‌سازد با نقاط ضعف و قوت، مثل هر انسان دیگری، که در لحظاتی همدلی‌برانگیز هم هست. با این‌که فیلمنامه با خوانش حکومت از شاه و سیاست‌های او کاملاً سازگار است و این، به‌ویژه در گفتارها (بخشی از روایت در قالب گفتار روی تصاویر ارائه می‌شود) به‌شدت خودش را به رخ می‌کشد، این فیلم و فیلمنامه تحمل نشد و شد آن‌چه شد.
هوچی‌گران و عربده‌کشان و هیاهوکنندگان که ید طولایی در کوفتن بر طبل توخالی عقاید پوسیده‌شان دارند هجده ماه از عمر پوراحمد را تلف کردند و از ایشان کسی نمی‌داند رنج قدغن کردنِ آن‌چه با صرف عمر گرانبار خلق شده، مثل سقط شدن جنینی در ماه نهم، تا چه اندازه هولناک می‌تواند بود. کسی نخواهد دانست بر قامت رعنای آن مرد خوش‌فکر چند تا از این زخم‌ها نشسته و چندتا از آن زخم‌ها چرکی شده و چند تا از آن چرک‌ها فکرِ راحت کردن خود را در سرِ او پرورانده. نشسته‌ام به انتظارِ انتشار آن هشت صفحه تا بدانم کدام زخم‌های عفونی پیرمرد را، که آثاری به‌یادماندنی در ستایش زندگی ساخته، به خودکشی واداشته. یادش سبز خواهد ماند.

https://www.instagram.com/p/CqrGTtVtSRy/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
📎 چرا لیلا قهرمان من نیست؟
✍🏼 مصطفی انصافی
⚠️ خطر لو رفتن داستان

برادران لیلا از نامش آغاز می‌شود. لیلا (ترانه علیدوستی) زنی است که همه‌چیز حول محور او شکل می‌گیرد، حتی هویت برادران. او ستون خیمه است و اگر نباشد، نه‌تنها هیچ پدیده‌ای برادران را به هم پیوند نمی‌دهد، بلکه احتمالاً کل خانواده از هم می‌پاشد. فیلمساز در تمام طول فیلم می‌کوشد او را زنی عاقل، دلسوز و مصلح به تصویر بکشد، قهرمانی گیرافتاده در چنبره‌ی مردسالاری که یکه و تنها در برابر پدر، که او را عامل ویرانی خانه می‌داند، می‌ایستد.
اما آیا واقعاً این‌چنین است؟
در این‌که لیلا ستون این خیمه است شکی نیست. در این‌که او دلسوز است و می‌کوشد مصلحانه راهی برای برون‌رفت از بن‌بست اقتصادی خانواده بیابد شکی نیست. اما مشی لیلا اتفاقاً و دقیقاً همان روشی است که فیلمساز می‌کوشد آن را نقد کند.
سعید روستایی نوک پیکان را به سوی پدر نشانه رفته است. او کسی است که سدی در برابر قطار پیشرفت خانواده است. واقعاً هم هست. یک پیر خرفت هشتادساله (واقعاً این همه ارجاع سیاسی گل‌درشت لازم بود؟)، خودخواه و خودرأی، که سال‌ها خانواده‌اش را در فقر و نکبت نگه داشته، در حالی که حساب پس‌اندازی پر و پیمان داشته است و علاوه بر همه‌ی این صفات، احمق و کودن هم هست، سودای سروری دارد و می‌خواهد به قیمت چهل سکه (دقیقاً برابر همان مبلغی که برادرها نیاز دارند تا کسب‌وکارشان را راه بیندازند) بشود بزرگ خاندان. (بهترین دیالوگ فیلم را یکی از برادرها می‌گوید: «من ریدم تو اون رسم و رسوم‌تون.») اما با همه‌ی این‌ها آیا لیلا حق دارد درباره‌ی اموال پدرش تصمیم بگیرد؟ تبانی کردن با برادران برای تصاحب کردن سکه‌های پدر، در تنگنا (و عمل انجام‌شده) قراردادن علیرضا (نوید محمدزاده) برای سرشاخ شدن با بایرامِ پسرعمو (چرا از مجلس فرار می‌کند و خودش حرف‌هایی را که در دهان علیرضا می‌گذارد، به پسرعمویش نمی‌گوید؟)، بی‌اعتبار کردن پدر در جمع خانوادگی و خریدن مغازه برای برادران هرچند به مصلحت خانواده باشد، همگی رفتارهایی قیم‌مآبانه است. مشی لیلا بیش از پدرش به خودکامگی نزدیک است. تنها تفاوت لیلا با پدرش در این است که اقدامات او خردمندانه به نظر می‌رسند (واقعاً هم در مقایسه با هزینه کردن چهل سکه برای بزرگِ خاندان شدنِ پدر خردمندانه است) و اصلاً برای همین عموم تماشاگران با او همراهی می‌کنند. اما لیلا مصلحِ دلسوزِ «خودکامه» است. اعضای خانواده‌اش را یک مشت صغیر می‌شمارد که باید برایشان بزرگتری کند. از شیوه‌ی برخوردش با دیگران پیداست که خود را عقل کل می‌شمارد و رفتارهای قیم‌مآبانه‌اش از همین خودعقل‌کل‌پنداری نشأت می‌گیرد. برای همین لیلا قهرمان من نیست.
به‌زعم من، در میان همه‌ی اعضای خانواده، خردمندترین افراد علیرضاست. محافظه‌کار است؟ بله، هست. می‌کوشد به پدرش بفهماند کاری که می‌کند غلط است، اما در نهایت به انتخاب پدرش (هرچند انتخابی احمقانه، ناشی از عقده‌ی حقارت) احترام می‌گذارد. می‌داند انتخاب پدرش از روی خرفتی است، اما با لیلا و برادرانش همراهی نمی‌کند. به‌درستی می‌گوید «پول خودش است.» اما فیلمساز چه کار می‌کند؟ لیلا را در مقام قهرمان یکه و تنها که یک‌تنه در مقابل پدرسالاری ایستاده است، برمی‌کشد و علیرضا را تحقیر می‌کند؛ اواخر فیلم، در سکانسی که علیرضا و لیلا پشت‌بام سیگار می‌کشند علیرضا را وامی‌دارد از موضع آزادمنشانه‌اش عقب‌نشینی کند و خود را ترسویی بنامد که از اتفاق‌های خوب هم می‌ترسد؛ دیالوگ گل‌درشتی را هم بر زبان لیلا و تفاخری ناشی از خودعقل‌کل‌پنداری در اطوار او جاری می‌کند که «وقتی جای فکر کردن، چه‌جوری فکر کردن رو یادت می‌دن همین می‌شه دیگه.» (واقعاً یعنی چی این دیالوگ؟) و این در حالی است که لیلا درست سر بزنگاه اگر نه به جای همه، حداقل به جای علیرضا، فکر و عمل کرده بود.
لیلا با تمام دلسوزی‌اش، با تمام اندیشه‌های مصلحانه‌اش و با تمام رؤیایی که برای آینده‌ای روشن دارد قهرمان من نیست. قهرمان من کسی است که به انتخاب پدر پیر خرفت نادانش هم احترام می‌گذارد، هرچند ایمان دارد این انتخاب دودمانش را بر باد خواهد داد. قیم‌مآبی با چاشنی دلسوزی مصلحانه آخرین چیزی است که ما بدان نیاز داریم.

T.me/maneravi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 فیلم «برادران لیلا»
📥 کیفیت 720p
درباره‌ی دیلن تامس و قصه‌ی پارسی
✍🏼 مصطفی انصافی

«تقویم می‌گفت در زمستانیم، اما گرما و حالت هوا بهاری بود.» این جمله‌ی آغازین گزارشی است که #ابراهیم_گلستان، از دیدارش با #دیلن_تامس، نویسنده و شاعر شهیر ولزی، نوشته است. آن روز باید یکی از روزهای بهمن ۱۳۲۹ بوده باشد، روزی از روزهای سفر پنج‌هفته‌ای تامس به ایران در اوج تنش‌ها میان ایران و انگلیس که یک ماه بعد به ملی شدن صنعت نفت انجامید. دیلن تامس ۱۹ دی ۱۳۲۹/ ۹ ژانویه‌ی ۱۹۵۱، همراه رالف کین و احتمالاً چند تن دیگر، به ایران آمد تا گفتار متن فیلمی را بنویسد که قرار بود به تهیه‌کنندگی گرین پارک فیلمز و به سفارش شرکت نفت انگلیس و ایران ساخته شود. در بایگانی شرکت بی‌پی اسنادی هست دال بر اینکه هدف از ساخت این فیلم «تولید فیلمی ارزشمند» بوده که «غیرمستقیم» شرکت نفت انگلیس و ایران را تبلیغ کند و قابلیت جذب مخاطب گسترده‌ای داشته باشد. این راهبرد شرکت بود تا با تولید و نمایش این فیلم تصویر مثبت و روشنی از فعالیت‌های خود در ایران به نمایش بگذارد، درحالی‌که تحت تأثیر احساسات ملی‌گرایانه، بحران نفتی به اوج خود نزدیک می‌شد و در دید و فهم جامعه‌ی ایرانی، شرکت نفت انگلیس و ایران غارتگر منابع نفتی ایران و کارفرمای بدرفتار و پرخاشگر کارگران ایرانی بود. در چنین حال‌وهوایی گروه فیلمبرداری به ایران آمدند. برنامه‌شان این بود که در مدت اقامت خود در ایران، هم‌زمان که تامس گفتارمتن فیلم را می‌نویسد، از شهرهای ایران و لوکیشن‌های بالقوه‌ی فیلم بازدید کنند، پس از پایان نگارش گفتار متن، دیلن تامس به لندن برگردد و رالف کین و بقیه برای فیلمبرداری در ایران بمانند.
باری، فیلم سفارش‌شده‌ی شرکت با نام «قصه‌ی پارسی» و به کارگردانی رالف کین ساخته شد، بدون آنکه تامس در آن نقشی داشته باشد. او ۲۵ بهمن/ ۱۴ فوریه تهران را به مقصد لندن ترک کرد و کمتر از سه سال بعد در ۳۹سالگی به دلیل افراط در نوشیدن مشروبات الکلی در نیویورک درگذشت. سفر تامس به ایران و این‌که چرا آن همکاری به سرانجام نرسید (با این‌که تامس برای این کار ۲۵۰ پوند به علاوه‌ی تمامی هزینه‌های سفر را دریافت کرد) و نیز جزئیات ساخت فیلم «قصه‌ی پارسی» موضوع یادداشت پژوهشی‌ام است که در شماره‌ی ۵ مجله‌ی آگاهی نو منتشر شده است.

@maneravi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
داستان پارسی، کارگردان: رالف کین، فیلمبردار: مارتین کورتیز، تدوین: جو مندوزا، نویسنده: جیمز کامرون
@maneravi
📎 دشمن دشمنان ایران
✍🏼 مصطفی انصافی

سیدجواد طباطبایی دشمن قسم‌خورده‌ی دشمنان ایران بود، دشمن قسم‌خورده‌ی تجزیه‌طلب‌ها بود، دشمن قسم‌خورده‌ی بی‌وطن‌ها بود، دشمن قسم‌خورده‌ی جاهلان استادنمای دانشگاه بود، دشمن قسم‌خورده‌ی مارکسیست‌های اسلامی و غیراسلامی بود، دشمن قسم‌خورده‌ی سیاستمداران نابخرد حکومت بود و چون با قلم بسیار تند و تیزش همه را از دم تیغ می‌گذراند ناجوانمردانه هزاران برچسب به او زدند که «فاشیست» فقط یکی از آن هزاران بود. به‌درستی می‌گفت اکثر مسؤولان هیچ درکی از منافع ملی ندارند و گرچه اقتدار لقلقه‌ی زبانشان است، ایران هرگز چنین به خفت و ذلت نیفتاده بود که در دهه‌های اخیر. به‌درستی و با طنزی تلخ می‌گفت آن‌ها «استراتژی» را «راهبرد» ترجمه کرده‌اند و از آن «راه بردن» را مستفاد کرده‌اند، در نتیجه هرجا لازم شده سر خر را کج کرده‌اند.
من هرگز او را از نزدیک ندیده‌ام، اما با خواندن کتاب‌ها، گفت‌وگوها، مقالات و یادداشت‌ها و نیز شنیدن سخنرانی‌هاش بسیار از او آموخته‌ام و این را از بخت‌یاری خود و هم‌نسلانم می‌دانم که او تنزه‌طلبی و گوشه‌گیری پیشه نکرد و بزرگ‌منشانه از آن‌چه که از ایران و اندیشه و توسعه و قانون و حقوق می‌فهمید بسیار گفت و نوشت و یادگارهای زیادی از خود به جای گذاشت.
در روزهایی که بی‌وطنان داخلی و ایران‌ستیزان خارجی سخت مشغول کارند تا در هر لباسی، از عبا و عمامه گرفته تا کت‌وشلوار و کراوات، ایران را ویران کنند، در روزهایی که اندیشه‌ی طالبانی دختربچه‌هامان را در مدرسه مسموم می‌کند و دستگیرکنندگان زم در زمین و ریگی در آسمان دست روی دست گذاشته‌اند، در روزهایی که تروریست‌های سابق در کت‌وشلوار و کراوات یا بلوز و دامن و روسری فیروزه‌ای ناجی ایران معرفی می‌شوند و هیچ‌کس تعجب نمی‌کند، درست در همین روزها و روزهای پس از این جای عالی‌جناب #سیدجواد_طباطبایی بسیار خالی است و خالی خواهد ماند که از شمار دو چشم یک تن کم، وز شمار خرد هزاران بیش.

https://www.instagram.com/p/CpQdU0BNE_R/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در نقد هنر گاهی به عباراتی برمی‌خوریم چون «نبض زمانه». هنرمندی که نبض زمانه را در دست دارد چیز باارزشی چون گنج دارد که با هر تکه‌اثر هنری‌ای که خلق می‌کند از جریان زندگی و چگونگی آن در زمانه‌اش خبر می‌دهد و این روزها فکر می‌کنم «نبض زمانه» اگر آدم بود حتماً شبیه #شروین_حاجی_پور بود. هم‌او که قطعه‌ی #برای اش سرود ملی ما شد و قطعه‌ی #بعد_ما_بارون_میباره_عطر_آزادی اش سرود حسرت در زمانه‌ی عسرتِ آزادی و رقص و گل و شادی. زنده باد او و ما و زمانه‌ی ما که نبضش در دست او و امثال اوست، او که غبطه‌برانگیز است.
@maneravi
📎 ما می‌گوییم زن به قیم نیازی ندارد،‌ شما قیم را عوض می‌کنید؟
✍🏼 مصطفی انصافی

متن مصوبه‌ی کمیسیون اجتماعی مجلس را به این شرح منتشر کرده‌اند: «زنانی که برای #خروج_از_کشور نیاز به اذن همسر دارند، در صورت خودداری غیرموجه وی از اعطای اذن، می‌توانند ضمن تقدیم دادخواست، مدارک و مستندات خود مبنی‌بر ضرورت خروج از کشور را به #دادگاه_خانواده تسلیم کنند. دادگاه خارج از نوبت نسبت به موضوع رسیدگی کرده و در صورت احراز ضرورت امر، عنداللزوم پس از اخذ تأمین مناسب، اذن خروج از کشور با ذکر مدت و دفعات سفر خواهد داد.»

این روزها فکر می‌کنم مشکل ما با حاکمان اساساً این است که ما و آن‌ها درک مشترکی از جهان نداریم. گویی به زبان‌های متفاوتی سخن می‌گوییم و هیچ کدام‌مان حرف دیگری را نمی‌فهمیم. بدتر از این حتی؛ یک جورهایی است که انگار آقایان از سیاره‌ی دیگری مثلاً مریخ آمده‌اند و نه‌تنها زبان ما را نمی‌فهمند، بلکه به کلی با جهان ما بیگانه‌اند. برای همین است که هر چه بیشتر دست‌وپا می‌زنند بیشتر فرو می‌روند. یک نگاه به متن مصوبه که با افتخار منتشرش کرده‌اند تا تودهنی محکمی زده باشند به رسانه‌های معاند گویای همه‌چیز خواهد بود.
آقایان عزیز، مشکل ما این نیست که چرا مردهای بد بی‌ادب به زنانشان اجازه نمی‌دهند بروند خارج که شما برای کوتاه کردن دست مردان بد بی‌ادب از خودتان مصوبه در می‌کنید. مشکل ما این است که اساساً چرا زن باید برای خروج از کشور به اذن نیاز داشته باشد. شما نگران خودداری غیرموجه مردان از اعطای اذن هستید، ما اساساً با اعطای اذن مشکل داریم. شما می‌گویید دادگاه باید ضرورت خروج زن را از کشور احراز کند، ما می‌گوییم ضرورت خروج از کشور را خود زن تشخیص می‌دهد. شما می‌گویید زن مدارک و مستندات خود را مبنی بر ضرورت خروج از کشور به دادگاه ارائه نماید، ما می‌گوییم اصلاً مدارک و مستنداتِ چی؟ می‌خواهد برود دوردور و دوردور مدارک و مستندات ندارد که به شما ارائه کند. شما می‌گویید دادگاه «اذن خروج از کشور با ذکر مدت و دفعات سفر خواهد داد»، ما می‌گوییم زن عاقل و بالغ خودش می‌داند چند بار و هربار چه مدت برود خارج. ما می‌گوییم با قوانین عقب‌مانده و قرون‌وسطایی شما مشکل داریم، شما قرون‌وسطایش را تلطیف می‌کنید! ما می‌گوییم زن به قیم نیازی ندارد،‌ شما قیم را عوض می‌کنید.
آقایان عزیز، اگر نمی‌توانید خاطرات مریخ را فراموش کنید، نکنید. فقط سر ما منت نگذارید که «هدف قانون گذار صرفاً تسهیل فرآیند خروج از کشور برای بانوانی بوده که نیاز به کسب موافقت دارند.» ما از تسهیلات شما خنده‌مان می‌گیرد.
تصویر موقعیت من در این دستگاه مختصات
این یک قطب‌نمای سیاسی است. به شما می‌گوید عقاید سیاسی شما چه سمت‌وسویی دارد. آزمون جالبی است که وقت زیادی ازتان نمی‌گیرد و کمک می‌کند جایگاه خود را در مختصات سیاسی جهان امروز بشناسید. آخرش هم بهتان یک گواهی‌نامه می‌دهد که در آن گرایش سیاسی‌تان مشخص است! هم فال و هم تماشا.

https://www.politicalcompass.org/test/fa

برای آشنایی بیشتر با این آزمون می‌توانید ویدئو زیر را ببینید. ویدئو زیرنویس فارسی دارد. کافی است در تنظیمات یوتیوب آن را روشن کنید.

https://youtube.com/watch?v=5u3UCz0TM5Q&feature=share

@maneravi
⚠️ خطر گسل

شتاب غیرمذهبی شدن جامعه‌ی ایران شگفت‌انگیز است. به برکت سیاست‌های حکومت، دین در میان جوانان چنان بدنام است که جوانان مذهبی در اقلیت اند. در میان دهه‌هشتادی‌ها و نودی‌ها پیدا کردن بچه‌مذهبی به پیدا کردن سوزن در انبار کاه می‌ماند، حالیا تا همین بیست سال پیش هم، که من بچه‌مدرسه‌ای بودم، ماجرا برعکس بود. علتش هم روشن است: همگان دیده‌اند که حاکمان عَلَم حجاب را بر سر زنان کوبیده‌اند و دخترانشان در غرب بدون روسری چرخیده‌اند. فروش پاسور را ممنوع کرده‌اند و پسرانشان در غرب شبکه‌ی قمار راه انداخته‌اند. داد مستضعفین و فقرا سر داده‌اند و خودشان در کاخ—باغ‌های چندهزارمتری زیسته‌اند. از آهن تفته‌ی امیرالمؤمنین پیش چشم عقیل گفته‌اند و جیب‌هاشان را از مال حرام انباشته‌اند. از دست‌درازی یزیدیان به ناموس حسین بن علی نالیده‌اند و گزمگانشان در خیابان دختر مردم را کتک زده‌اند و این طومار پایان نمی‌پذیرد مگر به مثنوی هفتاد من کاغذ. حالا هم که دارند به نام دین و با تفسیری موسع از احکام دین، بغی و محاربه و افساد فی الارض و ...، کسانی را به مسلخ می‌برند که تنها راه پیش پایشان برای نشان دادن اعتراضشان به وضعیت موجود آمدن به خیابان بوده است، در حالی که مفسدان اقتصادی، کسانی که اقتصاد یک مملکت را به کثافت کشیده‌اند و جان ملتی را به لب رسانده‌اند، راست‌راست راه می‌روند و بعضی‌شان در سِمت‌های مهم حکومتی ابقا می‌شوند و ترفیع می‌گیرند.
در چنین فضایی است که به گمان من آخوندهای غیرحکومتی (آن دسته از روحانیونی که در مناسبات قدرت و ثروت حضور ندارند) و جامعه‌ی مذهبی، که درد دین دارند و عمل به احکام شریعت را مسیر رستگاری در زندگی دنیوی و اخروی می‌دانند، بیش از جامعه‌ی غیرمذهبی باید مخالف حکومت و از آن مهم‌تر در پی جدایی نهاد حکومت از دین باشند که استبداد دینی و تبعاتش درد دیرینه است در این دیار، چه آن‌که حافظ هم هفتصد سال پیش تجربه‌اش کرده بود:

درِ میخانه ببستند خدایا مپسند
که درِ خانه‌ی تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زُنّار ز زیرش به دَغا بگشایند

حالا اذان نه فراخوانی برای اقامه‌ی نماز و رستگاری و کار نیک، بلکه زنگ وحشت و مرگ است در صبحگاه اعدام. آخوندهای غیرحکومتی و بچه‌مسلمان‌های واقعی یا باید سکوت همدلانه‌شان را با حکومت بشکنند و این‌گونه از خسران بیشتر جلوگیری کنند یا در آینده‌ای نزدیک، نه جامعه‌ای غیرمذهبی که، جامعه‌ای «ضدمذهبی» خواهیم داشت و برخورد مذهب و ضدمذهب به گمان من گسلی بسیار عمیق، چه بسا خطرناک‌ترین پدیده‌ی پیش روی ایران فردا، خواهد بود.

✍🏼 مصطفی انصافی
@maneravi
مجله‌ی نیویورکر گزارش بسیار مفصلی درباره‌ی دعوای حقوقی اصغر فرهادی و آزاده مسیح‌زاده منتشر کرده است که حاصل گفت‌وگوهایی با اصغر فرهادی، آزاده مسیح‌زاده و همکاران آن‌هاست و به وضعیت سیاسی این روزها و اعتراضات گسترده‌ای که همین روزها هم در جریان است گره می‌خورد. گزارش تحقیقی بسیار جذاب و خوش‌ساختی است به قلم ریچل آویو که ترجمه‌ی فارسی آن را هم خود نیویورکر منتشر کرده است. ترجمه‌ی بسیار بدی است و به نظر می‌رسد کار گوگل ترنسلیت باشد با یک ویرایش مختصر. اما قابل‌خواندن است.
به هر حال خواندنش را بسیار توصیه می‌کنم.

آیا اصغر فرهادی، برنده‌ی جایزه‌ی اسکار، ایده‌ی فیلم‌هایش را می‌دزدد؟ | The New Yorker

https://www.newyorker.com/magazine/a-reporter-at-large/did-the-oscar-winning-director-asghar-farhadi-steal-ideas-farsi-translation
Telegram Center
Telegram Center
Channel