View in Telegram
🔸 بیماری فروپاشی بدن که درمانش هم از راه فروپاشی بدن می‌گذرد / مروری بر یادداشت‌های مرحوم مسعود دیانی درباره تجربه‌اش از فرآیند معالجه سرطان در پزشکی مدرن (۲) 🔹 در ادامه پست قبلی، بخش دیگری از یادداشت‌های خواندنی مرحوم مسعود دیانی درباره تجربه‌اش از فرآیند معالجه سرطان در پزشکی مدرن را می‌خوانیم: 💬 شیمی‌درمانی احتمالاً این شکلی است؛ توی یک برکه چندمار سمی جا خوش کرده‌اند. می‌گزند. می‌زنند و می‌بلعند. برای خلاصی از شرّ مارها چاره‌ای نیست جز سمّی کردن آب برکه. مگر مارها از آن آب بخورند و سم رویشان اثر کند و بمیرند. آب که سمّی شد اما ماهی‌های کوچک و بزرگ برکه هم می‌میرند. خود برکه هم از طراوت می‌افتد. پژمرده می‌شود. مرداب می‌شود. بشود. چاره‌ی دیگری نیست. می‌گویند مارها که مردند به وقتش برای برکه هم کاری می‌کنیم. 💬 سرطان، بیماری فروپاشی بدن است. درمانش هم از راه فروپاشی بدن می‌گذرد. به این می‌ماند که دشمن شهری از کشور تو را اشغال کرده باشد. برای آزاد کردن آن شهر تو هم مجبوری به آنجا حمله کنی. با آتش. بدن آدم می‌شود میدان جنگ. ماتئی ویسنی‌یک نام نمایشنامه‌اش درباره‌ی جنگ بوسنی را گذاشته بود: «پیکر زن، همچون میدان نبرد». اینجا زن و مرد ندارد. خود بدن میدان نبرد است. ببرد فرومی‌پاشد. ببازد فرومی‌پاشد. امیدها به این است که شهر آزاد شود. بعدها بازسازی شود. 💬 سی‌تی‌اسکن داشتم. فاطمه از کار مرخصی گرفت و با هم رفتیم. از دوازده شب ناشتا بودم. آنجا هم شلوغ بود و گرم و احتمالاً آلوده. اطرافیان بیشتر از گذشته نگرانم بودند. به خاطر ضعف ایمنی بدن که سرطانی‌ها به آن دچار می‌شدند. بیشتر وقتم را در خیابان می‌گذراندم. تا از هم نفسی با دیگران دور باشم. پیامک‌های برداشت که می‌آمد متعجبم می‌کرد و نمی‌کرد. آرام آرام مستی اولیه‌ی سرطان از سرم می‌پرید و گرانی سرطان را می‌فهمیدم. بیمه‌ها سقف‌های کوتاهی داشتند و قوانینی مسخره. قد سرطان همان هفته‌ی اول از سقف آنها بالا زده بود. دو میلیون تومان برای سی‌تی‌اسکن کارت کشیدند. گرفتن داروی تزریق ‌سی‌تی‌اسکن عجیب‌تر بود. یک ساعتی معطلمان کردند. بیمه تایید نمی‌کرد. آخر امر خبر آمد که چون زیر شش ماه دوبار سی‌تی‌اسکن می‌کنیم مشمول بیمه نیستیم. هشتصد هزار تومان هم آنجا تیغ خوردیم. انگار نوبت قبل خوش گذشته بود. هوا برمان داشته بود برویم عشقی آزمایش بدهیم. 💬 سرطان کشنده بود. اوایل گمان می‌کردم این کشندگی فقط برای فقرا مضاعف است. آرام آرام می‌فهمیدم برای طبقه‌ی متوسط هم کشنده است. سرطان گران بود و فرسایشی. به آدم‌هایی فکر می‌کردم که با سرطان کارشان را از دست می‌دادند. آن‌ها که کارمند جایی نبودند. شاید در تلاقی بیماری و بیکاری مرگ بالاترین نعمت محسوب می‌شد. این چیزی بود که در روایت‌های سرطان پنهان و انکار می‌شد. چون غالبا آنها را از ما بهتران نوشته بودند. و می‌نوشتند. فارغ از غم فقر و گرانی. که ده‌ها رنج دیگر به دنبال داشتند. 💬 بعد از سی‌تی‌اسکن من یک جمله از او پرسیدم: اوضاع خوب بود؟ جوابش و وجودش پر از انرژی منفی بود. حالم که چند روزی بود خوش بود را بد کرد و تلخ. گفت بهتر است دکتر خودتان نظر بدهد. یک کلمه می‌توانست بگوید توکل به خدا. یا بگوید بله. یا هرجمله‌ی دیگری که بوی انسانیت بدهد. کادر درمان اما از جایی به بعد بیمار را انسان نمی‌دیدند. که بخواهند با او انسانی رفتار کنند. بیمار هم آنها را انسان نمی‌دید. همین. 📝 جهت مطالعه تمامی یادداشت‌های مرحوم مسعود دیانی می‌توانید به کانال تلگرام یا اینستاگرام وی مراجعه کنید. 🔗 @MakaaTeb
Telegram Center
Telegram Center
Channel