ما آن راه سوم هستیم

#مجتبی_نجفی
Channel
Persian
Logo of the Telegram channel ما آن راه سوم هستیم
@maanrahesevomhastimPromote
407
subscribers
1.02K
photos
732
videos
2.01K
links
🔴در نقد سیاست نظامی گری، نه جنگ نه صلح

✍️ #مجتبی_نجفی

تصویر جنگ همین است. در خاورمیانه برای جنگ و نظامی گری له له زدن، سرانجامی جز این تصویر ندارد. حساب کنید چندین شب است بسیاری از ما از اضطراب نخوابیده ایم. چندین سال است شبح جنگ بر ذهن و روانمان سایه افکنده.

اسراییل هم نقطه زنی می‌کند و هم غیرنظامی را به خاک و خون می‌کشد اما ببینید تا چه مدت جمهوری اسلامی پز پراکسی های قدرتمند را می‌داد، اما در عرض چند روز کل ساختار فرماندهی حزب الله از بین می‌رود. برتری اسراییل در این جنگ، تنها به خاطر ابزارهای نظامی اش نیست، مسأله به قدرت فن آوری و اطلاعاتی اش بر می‌گردد. در مقابل راکت و موشکهای کوری که حزب الله به صخره و ساختمان می‌زند، اسراییل فرماندهان کوچک و بزرگ، سیاسی و نظامی را محو می‌کند.

حالا هدف من، تحلیل جنگ اسراییل حزب الله لبنان نیست، نقد نظامی گری است.‌ مدتها می‌گفتند موشک داریم غم نداریم. پز موشک و قدرتمند کردن پراکسیها را آنگونه می‌دادند که گویی ایران یک ابرقدرت شده. از رهبر جمهوری اسلامی تا اینهایی که تحت عنوان محور مقاومت، دخالت‌ نظامیان را در هر امری توجیه کرده اند همه در این نقطه سخت شکست اند‌. شما موشک دارید؟ اسراییل گنبد آهنین دارد. این چه قدرتی است که در عرض دو هفته کل ساختار فرماندهی اش نابود می‌شود و آنقدر نفوذ در آن ریشه دارد که صدها نفر با انهدام پیجر و بی سیم از کار می افتند؟ چه قدرتی است که توانایی حذف میهمانت را در قلب تهران دارند؟

نقطه کانونی نقد همینجاست: موشک،ساختن لشکر و ...همه اینها فرع بر بنای مولفه اساسی است: انسجام ملی که نه در یکدستی که در تکثر، نه در سرکوب که در آزادی شهروند محق مسوول به دست می آید. اگر به بمب و موشک بود چرا شوروی از هم گسیخت؟ از اینرو قدرت ملی برای محافظت از مام میهن در جنگل خاورمیانه نه با نظامی گری که با بنای ایران شهروند مدار،سکولار و دموکرات دست یافتنی است و قدرت نظامی تنها یک مولفه در میان چندین مولفه دیگر است.

سیاست «نه جنگ نه صلح» رهبر جمهوری اسلامی با تحمیل دیکتاتوری در داخل و با امنیتی کردن ایران در خارج، با میدان دادن به سپاه در همه امور چه دستاوردی جز تخریب و تحقیر داشته؟

وضعیت امروز، نتیجه بی توجهی به همان نقدی است که سالهاست گفته ایم؛آنچه جمهوری اسلامی امنیت می‌نامد،سرابی بیش نیست. هم خودش شهروندان را نادیده می‌گیرد، آزار می‌دهد و هم کشور را در جنگل خاورمیانه آسیب پذیر کرده که نه بویی از توسعه دارد و نه چشم انداز پیشرفت. مگر می‌شود کشوری که سوژه تحریم و جنگ باشد رنگ توسعه را به خود ببیند؟ از نظامی گری نه امنیت می آید نه توسعه.
به عبارتی در «نظامی گری» هیچ خیری نیست. کشور قدرتمند، شهروند آزاد می‌خواهد. شهروند آزاد، جامعه مدنی ناظر، جامعه با نشاط، ضامن توسعه متوازن یک کشور است. مسأله اصلی در نفی جنگ، نظامی گری و تاکید بر توسعه متوازن و همه جانبه است. وقتی قدرت نرم افزاری و سخت افزاری داشته باشی، وقتی انسجام ملی در بستر تکثر داشته باشی، وقتی شور و امید ساختن یک جامعه دموکرات و با نشاط داشته باشی، وقتی توان جذب سرمایه داشته باشی، خانه تو در جنگل خاورمیانه هم امن می‌شود.

🖇منبع: کانال «مجتبی نجفی»

#نه_به_جنگ‌سالاران
#پایدار_باد_صلح

ما آن راه سوم هستیم
⭕️در ستایش پذیرش بحران

✍️#مجتبی_نجفی

و « نیکا» زاییده بحران بود و یکی از مهم ترین نمادهای جنبش زن، زندگی آزادی است، چرا که این جنبش شهروندانی بود که در بحران زیست می‌کردند و در مقام قربانی بحران، علیه بحران عصیان کردند. و نیکا دو سال است که سوژه اصلی انواع و اقسام روایتهاست و این خود هم نشانی از بحرانی بودن سوژه است. حتی روایت دروغین حاکمیت هم بر فرض درست باشد، باز نشانی از بحران است. هر روایتی که از نیکا منتشر شده بر بحرانی بودن سوژه صحه گذاشته. قصه زن،زندگی،آزادی هم برخاستن در دل بحران بود.

و اصلا چه ایرادی دارد؟ مگر می‌شود وضعیت بحرانی مملو از رنج سوژه ایرانی که از تولد آغاز می‌شود و در خانواده و جامعه جاری می‌شود را انکار کرد؟ و البته که انکار این بحران و این رنج، خود بدترین کار است و اتفاقا راه حل مسأله نه از انکار بحران و رنج که از دل پذیرشش بیرون می آید.

ما در بحران متولد شده ایم،در بحران زیست کرده ایم، بزرگ شده ایم و راه حل هم از دل بحران به دست می آید. نیکا شاکرمی هم نشانه ای از وجود بحران است و هم نشانه ای از عصیان علیه بحران. برای همین آیکونی نمادین برای اندیشیدن مداوم در چرایی وضعیت است و سوژه ای است که همواره ما را به پرسشهای سهمگین فرا می خواند، ما فرزندان بحران...

منبع: کانال مجتبی نجفی

#نیکا_شاکرمی
#زن_زندگی_آزادی

ما آن راه سوم هستیم
🔴نامی که رمز شد

✍️ #مجتبی_نجفی

♦️و این جسدی که بر تخت بیمارستان میبینید، بی جان شد اما در روایت ها، در اعتراض هایتان ایستاد و نامش رمز شد. از مهسای خوابیده بر تخت،تا مهسایی که ایران را درنوردید و در جهان هم طنین انداز شد، چند روزی فاصله بود.

♦️مهسا به این خاطر اسم رمز است زیرا به ما نشان داد " ایستادن" در طوفان هم ممکن است و برخاستن نه صرفا به جسد که به نام است. نام او، دختر اهل سقز، غریب در تهران ملی شد،بعد هم جهانی و اینجا دیگر مهسا صرفا متعلق به خانواده امینی و فرزند امجد و مژگان نیست، او دختر ایران شد و نماد پیونده دهنده همه آنها که در برابر زور می ایستند.

♦️جنبشی که به نام او طنین انداز شد به تاریخ نپیوسته و اکنون زمان نوستالژی بازی نیست، اما این جنبش هم مانند هر جنبشی ناخالصی دارد و ناخالصیها را باید تسویه کرد و به جوی سپرد.

♦️ بسیاری خواستند با تزریق وهم به جای تخیل، اوهام پامنقلی خود را از فتح تهران با سواره نظام بختیاری تا فرار دسته دسته آخوندها به روسیه و ونزوئلا، تا کودتاهای خیالی سپاه تا میهمانی از این کاخ دولت خارجی به آن دولت خارجی به جای رویکرد واقع بینانه توام با آرمان گرایی بفروشند و البته مشتری هم داشتند اما زمان نشان داد تحلیل آنها درست بود که می گفتند این جنبش در تداوم یک مسیر سخت و طاقت فرساست، قدرت تعیین کننده در شهروندان روایتگر و تغییرات سیاسی پایدار محصول تغییرات رادیکال فرهنگی است و اینجاست بین سیاست و فرهنگ آنقدر مرزها در هم تنیده است که جدایی این از آن دشوار است.

♦️ پس این جنبش در اصل توانست با ایستادگی و تحمل هزینه های سنگین به قدرت سرکوبگر بفهماند که خیابانهای شهر رنگارنگ است و سیاه کردن یکسره آن غیرممکن و ایستادن در برابر شهری رنگارنگ از بی حجاب، کم حجاب و محجبه محال است و این حکومت است که باید به این رنگارنگی عادت کند نه مردم به شهر سیاه اجباری. هر چند این پیروزی قانونی نشده اما واقعیتی است که به نظام سیاسی تحمیل شده و این تحمیل هم تنها با قدرت با هم بودن شهروندان میسر شد.

♦️این تنها یک قدم است. پیروزی نهایی جنبش مهسا، در استیفای حق انتخاب کردن و انتخاب شدن، آزادی بیان هم پیش از سخن و هم پس از سخن و تعظیم قدرت مطلقه در برابر شهروند عصیانگر است.

♦️پس هر جنبشی برای تداوم باید نقد کند، دور بریزد، جذب کند و دوباره سازماندهی کند و دوباره خیابان و زندگی را پیوند دهد. در نتیجه «با هم بودن ها»ی اعتراضی دوباره خواهند رسید؛همچنانکه سرکوب جنبش سبز دی نودوشش و آبان نودوهشت پایان کار نبود. برنده نهایی مردمی اند که از گذشته خود درس بگیرند.

منبع: کانال تلگرامی مجتبی نجفی

#زن_زندگی_آزادی
#مهسا_امینی

ما آن راه سوم هستیم
💢اقتدار یا سراسیمگی؟

✍️#مجتبی_نجفی

ببینید با دختر چهارده ساله چطور رفتار می‌کنند. این ویدیو غیر از جنگ با مردم معنا می‌دهد؟ حکومتی که بر سر کشته شدن یک دختر جوان دو سال پیش شاهد جنبشی ملی بود، ظاهرا عین خیالش نیست، هنوز هم درس نگرفته. هنوز به سیستم سرکوب، آزار و اعدام تداوم می‌دهد. علت چیست؟ این حرکات از روی اقتدار است؟ پاسخ مثبت به این پرسش بیراهه رفتن است.

اینجا حکومت سراسیمه و ترسو است. به سیستم عصبی حکومت فشار آمده. علت هم مشخص است پروژه تحمیل اسلامیزاسیون به عنوان ایده محوری حکومت دینی به جامعه ایرانی شکست خورده و این خانمهای چادری به عنوان نمادی از ایدئولوژی سیاه حاکم، خشم حکومت علیه از دست رفتن رویای پوشاندن رخت سیاه بر جامعه ایرانی را نمادین می‌کنند؛ برای همین است این خشم تاریخی از شکست اسلامیزاسیون را بر سر نفس چهارده ساله خالی می‌کنند.

جامعه ایرانی در قالب صدای اکثریت اعم از مذهبی و غیر مذهبی پیام خود را در مخالفت با حکومت دینی، سرکوب سبک زندگی متفاوت از سبک دلخواه حکومت رسانده و اگر مخالفت معدود زنان مقاوم در اول انقلاب پنجاه و هفت یک رود کوچک بود، امروز این مقاومت یک دریا شده و از این منظر است که زندگی روزانه به خاطر اراده حاکمیت بر تحمیل یکدستی، به میدان یک مبارزه متنوع تبدیل شده و حاکم که اینجا این خانمهای خشونت ورز سیاه پوش، نمادش هستند، خشمگین از تکثر نشر یافته در جامعه ای است که به جان و زبان اعلام کرده ما نه یکرنگ که رنگارنگیم ؛ حجاب اختیاری است و اختیار در پوشش تنها یکی از مصداق‌های شهروند آزاد است،چرا که شهروند آزاد و حاکم مطلقه دو پادشاهند که در یک اقلیم نگنجند؛ و حاکم خوب میداند جامعه ای که حق سبک زندگی آزادش را ستاند، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و مهر پایان بر حاکم مطلقه کثیرالاختیار را هم خواهد ستاند، پس حق بدهید به حجم وسیع ترس حاکم از میل شهروند به آزادی.

من در این عصبانیت ها نه اقتدار که استیصال می‌بینم و الا خود حاکم هم میداند، رنگ سیاه اسلامیزاسیون به عنوان تحمیل یکدستی ایدئولوژیک به جامعه ایرانی جواب نمی‌دهد و این نقطه کانونی آسیب به دستگاه عصبی حکومتی است که اقتدارش را نه در آزادی شهروندان که در آزار آنها تعریف کرده و هنوز به جای « ایران خانه همه ایرانیان»، « ایران اسلامی» ورد زبانش است.

منبع: کانال شخصی نویسنده

#زن_زندگی_آزادی
#نفس_حاجی_شریف

ما آن راه سوم هستیم
🔴مقاومت شهروندی در برابر مافیا

✍️#مجتبی_نجفی

دولت منتخب هنوز کارش را شروع نکرده پیام به قوت صادر شده:«هیچ چیز تغییر نیافته». بسیاری از ما می‌دانیم که قرار نبود تغییر اساسی صورت گیرد چون نسبت این نظام با تغییر نسبت جن با بسم الله ست. مدت کمی از نتیجه انتخابات گذشت‌ که محسن برهانی از اعضای ستاد پزشکیان که در سخنرانی اش نام« زن، زندگی،آزادی» را به زبان آورده بود برای اجرای حکم بازداشت شد. حالا نوبت به فعالان زن گیلان رسیده که احکام قرون وسطایی شان را اجرا کنند. بعد از بازداشت زهره و زهرای دادرس به باقی هم فراخوان بازگشت داده اند‌. زهرا موسوی فرزند زهرا رهنورد و میرحسین موسوی را از دانشگاه اخراج کرده اند‌. حکم سه ماه تعزیزی حسین دهباشی ابلاغ شده.

مسأله این همه دستپاچگی چیست؟صدور این پیام که صاحب مملکت ما هستیم. بیراه هم نمی‌گویند مملکت را نه دولت پنهان که دولت مستقر در بیت رهبری اداره و قوه مجریه شعبه ای از اجرای منویات خواهد بود. اگر دولت پزشکیان سرکشی کند او را سر جای خود خواهند نشاند.

دولت بیت رهبری بسیار فراخ و گسترده است. قوه قضاییه که عدالت خانه نیست، اداره تنبیه فعالان مدنیست، زائده ای بر قدرت که هر چه هست مستقل نیست. به این احکام قرون وسطایی، سیاهه ای بلند اضافه می‌شود که این گزاره را استوارتر می‌کند ما با یک دولت عظیم الجثه نه در پاستور که در بیت رهبری طرفیم. این دولت از جنس دیکتاتوری با توسعه کج و کعله آمرانه هم نیست،درونش بلبشویی است. جنگ مافیا جریان دارد. آنها حتی از تصمیم شورای نگهبان در تایید پزشکیان و ممانعت رهبر جمهوری اسلامی در تقلب آرا به نفع جلیلی شاکی اند. بانگ خشم و ناامیدی شان بلند شده. پس حوزه های دیگر را برای از کار انداختن دولت پزشکیان فعال خواهند کرد. نخستین قربانی هم فعالان مدنی مستقل اند چون با یک تیر دو نشان می‌زنند:هم دولت منتخب را از کار می‌اندازند و هم جامعه مدنی لرزان ایران را تحت فشار. با دومی دشمنی دیرینه دارند چون همین فعالان مدنی اند که پیشتاز مخالفت با قدرت مطلقه،فساد و پنهانکاری اند و شهروندانی هستند علیه مافیا و مافیا هر کاری برای حذف اینها می‌کند.

اما در کنار واقعیت دولت بیت رهبری، قوه قضاییه در خدمت نهاد قدرت،مافیاهای خشمگین از شهروند، باید ببالیم که آنها از نه در نه های ما عصبانی اند چون این «نه» ها یک هویت شهروندی مستقل را در برابر قدرت مستقر شکل داده، بزرگتر شده و پخته تر. حاملان این نه به خوبی می‌دانند تغییر دادنی نیست. حاکم مطلقه بدون مقاومت مدنی تن به تغییرات ساختاری نمی‌دهد. کانون امید همین «نه» در حوزه بیرون از قدرت است‌،شهروندان ناجی شهر در برابر مافیا.

🖇منبع: کانال تلگرام مجتبی نجفی

#دیدگاه
#پس‌لرزه‌_انتخابات_نمایشی

ما آن راه سوم هستیم
🔴«نه در نه»، پیروزی نمادین شهروندان تحقیر شده

#مجتبی_نجفی

به عنوان کسی که در این انتخابات گزینه « نه» را در هر دو مرحله انتخاب کرد، نمی‌توانم رضایتم را از این نتیجه  اعلام نکنم. بر خلاف برخی تحلیل‌های شتابزده، پیروز واقعی این انتخابات شهروندان ناراضی بودند. آنها با یک نه بزرگ شصت درصدی صدای خود را در مقام یک هویت سیاسی حول محور کلمه «نه» رساندند. در دور دوم هم با حداقل مشارکت یعنی با ده درصد از آرای اضافه شده ناراضیان، جلیلی و جبهه پایداری را از این رقابت حذف کردند. «نه» در «نه» یک پیروزی نمادین است برای شهروندان تحقیر شده.

من این پیروزی را از منظر برد مسعود پزشکیان تحلیل نمی‌کنم. مسأله اصلی شکست جلیلی و پایداری بود. از پزشکیان انتظاری ندارم چرا که دولت در دستان بیت رهبری است و او در مقام رییس جمهور باید پاسخگو باشد اما کسی که نقش و اندازه قوه مجریه را در ساختار  جمهوری اسلامی، بزرگ ارزیابی کند از دنیای سیاست ایران پرت است چرا که ما نه در سال هفتاد و شش نه در سال هشتاد و چهار که در زمانه ای جدید هستیم در قلب دولت بیت رهبری. نظامی امنیتی ها سکاندار اصلی اند و پزشکیان را به آسانی می‌توانند کنترل کنند. اما قدرت سرکوب با سیطره پایداری و جلیلی بر قوه اجراییه چندبرابر می‌شد.

جلیلی و پایداری، بسیار خطرناک اند. آنها نیروی جوان و تازه نفس و تشکیلاتی دارند و مجهز به حمایت بخشی از نهادهای امنیتی با دیدگاههای آخرالزمانی اند و می‌توانستند وضعیت را پیچیده تر کنند. اجازه بدهید به عنوان کسی که این مدل یعنی نه بزرگ در مقام عدم شرکت در هر دو مرحله و حذف جلیلی را توامان می‌خواست، خوشحالی خود را ابراز کنم. به عبارتی هم خدا و هم خرما نصیبم شد.

به دولت پزشکیان دل نبندید. امیدوارم در عمل به تعهداتش موفق باشد اما من دیگر نه در سال هفتاد و شش نه نودو دو و نود و شش که در سال چهارصد و سه خود را متعلق به جنبش مدنی بزرگی می‌دانم که فرقی ندارد کدام دولت سرکار باشد بلکه حقوق شهروندی خود را در برابر ساختار قدرت خواستار است. معتقدم این جنبش مدنی، در تورم کمتر، تنش بین المللی کم تر، پویاتر و منسجم تر و نه توده ای که سازمان یافته تر میشود. از این منظر من نتیجه این انتخابات را بر خلاف تحلیل عده ای به سود جنبش #زن_زندگی_آزادی می‌دانم. برای همین از ابتدا تاکید کردم شهروندانی را که با هدف تخفیف رنج و کاهش فشار در انتخابات شرکت می‌کنند درک کنید. ما تحقیرشدگان و زخم خورده ها در یک کشتی ایم، چه آنها که عدم شرکت و چه آنها که شرکت را انتخاب کردند. حساب این « ما» از کیف کشها و لشکر به صف شده برای پست و مقام جداست. از شهروندان عادی می‌گویم که بوی گند حکومت دینی خفه شان کرده.

ایران در معرض ابربحرانهای ملی است،  دولت پزشکیان که سهل است هیچ دولتی حتی با حمایت قاطع اکثریت نمی‌تواند به حل این مسایل در این ساختار سیاسی اقدام کند چون ساختار بیمار است، در نتیجه کانون امید، جنبش های مدنی است، در خیابان،دانشگاه، کارخانه، مدرسه، هر جا که نشانی از شهروند معترض باشد. نقطه امید نه در پاستور، که در دستهای همبسته ناراضیان است. ناراضیان یک جبهه وسیع هستند، در نقطه نقطه این خاک با خط «تحقیر» به هم وصل می‌شوند.

ابربحرانهای ملی ما تا زمانی که قدرت جنبش‌های مدنی بر قدرت حکومت تحمیل نشود حل نخواهند شد چرا که جمهوری اسلامی نظامی است به غایت تخریبگر. حتی  نه دیکتاتوری از جنس آمرانه و پیش‌برنده یک توسعه کج و کعله که درون ساختارش بلبشویی  است. نبرد مافیا جریان دارد و این ساختار را تنها فشار اجتماعی و قدرت جنبش‌های مدنی می‌تواند مهار کند. پس به این انتخابات اینگونه نگاه کنیم: دو نه گفته شد، یک نه‌‌ سراسری در دور نخست و یک نه جزیی در دور دوم. به دولت مستقر، امید نبندیم هر چند که هم بیت رهبری و هم قوه اجراییه موظف به پاسخگویی اند و از همه مهم تر به تقویت ایده « مقاومت مدنی» تمرکز شود. ناجی خود ما هستیم نه پزشکیان نه فرد دیگری. آینده از آن دستهای همبسته است. ایران سکولار، مدنی ، متحد و متکثر رویایی برانگیزاننده است که قدرتش توان استحاله یا فروپاشاندن هر نظامی از روابط را دارد که ایرانی را به مثابه « شهروند» نادیده می‌انگارد. ایران از آن شهروندان است نه حاکمان.

🖇منبع: کانال مجتبی مجفی

#زن_زندگی_آزادی
#رفراندوم

ما آن راه سوم هستیم
🔴احمدی نژاد: شوخی یا رنج؟

✍️ #مجتبی_نجفی

سال هشتاد و هشت تنها سال حضور خیابانی نسل ما نبود اما جدی ترین بود‌. هشتاد و هشت برای ما در احمدی نژاد خلاصه نمی‌شود او فقط یک نماد بود، نماد برآمدن از یک سیستم با اراده قاطع برای انسداد هر شکل تغییر. برای نسل ما که از آخرهای سال هفتاد با واژگانی مثل دموکراسی و جامعه مدنی بزرگ شدیم احمدی نژاد یک نام بود که انسداد اصلاحات و حرکت به سوی یک استبداد سخت تر را نمایندگی می‌کرد. اما او تنها برساخته اراده ای بود که وقتی قتل‌های زنجیره ای کشف شدند اطلاعات سپاه را در برابر وزارت اطلاعات تقویت کرد، دولت در دولت را تشدید و مداحان را به جای دانشگاهیان ارج نهاد و کشور را با جادوگری اداره می کرد.

دولت احمدی نژاد مجری و موافق سرکوب معترضان سبز بود. دستهایش در خون سهراب و ندا و اشکان و دهها جوان دیگر آغشته است اما همه واقعیت جمهوری اسلامی نبود. وقتی هم که خواست برای خودش هویتی مستقل تعریف کند نزدیکانش را زندان و خودش را رد صلاحیت کردند تا هسته سخت قدرت پیام دهد پایت را از گلیمت درازتر نکن.

🖇متن کامل

#دیدگاه
#احمدی‌نژاد
#مضحکه_انتخابات

ما آن راه سوم هستیم
🔴در اهمیت روایت قتل‌ها

✍️#مجتبی_نجفی

♦️سیزده سال از کشته شدن #هاله_سحابی گذشت.‌ داستان او در امتداد فاش شدن یک واقعیتی است که با تجربه به آن رسیده ایم: حکومت دینی در ذات خود ارتجاعی و قاعده اش بر حذف است. این واقعیت از همان روز نخست انقلاب آشکار شد:حکومت دینی و حذف، لازم و ملزوم اند. از اعدام های جنون آمیز نخستین انقلاب تا حذف و قتل شهروندان در خیابان و زندان، آشکار کننده این اصل مهم بنیادین است که دین در ساختار قدرت،هیولایی رعب آور می شود. نه اینکه حکومت های غیردینی اینگونه نباشند اما مسأله حکومت دینی حادتر است چون خدا را از آسمانها به زمین قدرت می‌کشاند و به نام خدا،کشتن بسیار سهمگین تر است.

♦️ قصه هاله سحابی که در سال نود در تشییع جنازه پدرش عزت الله سحابی کشته شد گویاتر است. او از زندان آن روزهای جنبش سبز بر بستر پدر بیمار حضور یافت. مرگش را دید و در یکی از امنیتی ترین مراسم های تشییع جنازه که دور تا دور چند ده نفر آدم را انواع و اقسام نیروهای نظامی و لباس شخصی گرفته بودند دختری با لگد مامور نیروی انتظامی بر زمین افتاد و بعد از دقایقی جان داد و شبانه دفن شد. داستان این جان دادن کافی است حجتی باشد بر اینکه دین در ساختار قدرت علیه خود دین می‌شود. چرا که شیعه را روایات زنده نگاهداشته. روایت قربانی در شیعه قدرت دارد و بسیج آفرین است. جمهوری اسلامی همان روایتی را که درباره فاطمه زهرا، پهلوی شکسته، دفن شبانه بر منابر عرضه می‌کرد و اشک مخاطب را در می آورد بر هاله سحابی اجرا کرد. به عبارتی جمهوری اسلامی بر هر آنچه که گریست، عمل کرد و حتی یزید به زینب فرصت خطابه داد اما جمهوری اسلامی به بسیاری خانواده های قربانی هم فرصت سوگواری نداد.

♦️پرونده هاله سحابی هم چون بسیاری پرونده های دیگر ماست‌مالی شد اما قدرت روایتگری را دست کم نگیرید. روایت قتل‌های ظالمانه ستاندن همان سلاح اشک حاکم بر قربانیان تاریخی و استفاده علیه خود اوست. چون همین روایتها به عنوان تکه هایی از یک کل منسجم که از اوان انقلاب تا امروز ادامه یافته، نسل به نسل را بر سر یک واقعیت مسلم پیوند می‌دهد و به اجماع می‌رساندکه رخت بر بستن دین از ساختار قدرت به نفع همگان است حتی به نفع دینداران.

♦️از این منظر در‌ دورانی که ما نه به مثابه شهروند نه به مثابه قربانی «شناسایی» نشده ایم و کوچکترین رنج مان انکار می شود، حتی ساس حشره موذی به رسمیت شناخته نمی‌شود و تورم را شکوفایی اقتصادی و استبداد را آزادی در حد اعلی جا می‌زنند، روایت قربانیان امتداد گفتمانی است که علیه فراموشی کار می‌کند. دادخواهی مشمول زمان نمی شود، نسل به نسل، تداوم می یابد تا روز مبادا.

به نقل از: کانال تلگرام مجتبی نجفی

#هاله_سحابی
#نه_می‌بخشیم_نه_فراموش_می‌کنیم

ما آن راه سوم هستیم
⭕️ از سلب خیابان تا صندوق رای: امتداد یک تزویر

✍️مجتبی نجفی

یک زمانی رهبر جمهوری اسلامی گفت تسلیم زورآزمایی های خیابانی نمی شود، همان روزها که در جنبش سبز، خیابانها مملو از معترض بود و پاسخ حکومت، مشت آهنین. جمهوری اسلامی با دیدن جمعیتی بزرگ در بیست و پنجم خرداد هشتاد و هشت، غافلگیر شد. آن جمعیت را نه اتوبوس ها و قطارهای حکومتی از شهرهای اطراف، نه تعطیلی اداره و اجبار کارمندان به حضور، آورده بود؛ بلکه یک حس جمعی تحقیر شدگی انبوهی از شهروندان را به خیابان کشاند. خیابان رفتن در نظام جمهوری اسلامی مثل خارج از کشور کارناوال نیست، حداقلش بازداشت است یا پرونده سازی و حداکثرش جان دادن است‌‌.

وقتی حکومت این جمعیت عظیم سه میلیونی را دید که علیرغم پیامهای تهدید آمیز صداوسیما خود را به خیابان رسانده بودند، حیرت زده شد. از آن موقع تمام تلاش حکومت این بود مبادا این جان‌های شیفته آزادی بار دیگر در یک کل به هم پیوسته گرد هم آیند. از گاز اشک آور تا گلوله، از ربایش تا تجاوز، هر کنشی بر آمده از یک ساختار منحط را دیکته کرد تا خیابانهای پایتخت، یکبار دیگر اینچنین فتح نشوند. اما همین حکومتی که مدعی بود مسایل با زورآزمایی خیابانی حل نمی‌شوند هر گاه با بسیج امکانات دولتی تجمعی برگزار می کند، می گوید این هم رفراندوم. مزورانه هم امکان خیابان از مخالفان را با خشونت سلب کرده و هم امکان صندوق رای را.

مسأله این نیست که این حکومت طرفدار ندارد، درصدی از اقلیت  وفاداری خود را در ازای اخذ امتیازات و قدم زدن در میدان سلطه ابراز می کنند، آنها بردگی می‌کنند نه شهروندی، اما مسأله این است درصد اکثریت و اقلیت به نسبت انقلاب پنجاه و هفت عوض شده. آن زمان استبداد توده ای مبتنی بر قدرت اکثریت با ظلم به اقلیت حاکم بود و خبری از دموکراسی نبود؛ چرا که اصل مهم دموکراسی حتی فراتر از احترام به رای اکثریت، دفاع از حقوق اقلیت است. حکومت جوان انقلابی آنزمان، حقوق اقلیت را نفی می‌کرد و حکومت پیر و فرسوده امروز حقوق اکثریت را. برای همین است مقامات جمهوری اسلامی می‌دانند در هر صندوق رایی برای رفراندوم یا یک انتخابات آزاد؛ و نه در شوهای نمایشی،  بازنده اند. پس برای همین، هم از خیابان، به عنوان محل قرار جان های آزاد و اراده های تغییر، می‌ترسند و هم از صندوق رای آزاد. هم در خیابان، هم در صندوق رای، هر جا که آزادی باشد، جمهوری اسلامی یک بازنده سرافکنده است. از اینروست نمایش های تشییع حکومتی با هزینه بیت المال را می‌خواهند به جای حق اجتماع مسالمت آمیز و حق انتخاب آزادانه نوع حکومت، جا بزنند. و این تزویر نه از سر اقتدار که از روی ترس است.

خوشمزه تر از خود جمهوری اسلامی، طرفداران اوست که می گویند ببینید تجمع های ما را. آنها تجمع با قدرت رانت و بسیج امکانات را با تجمع هایی مقایسه می کنند که گلوله و گاز اشک آور و هجمه اوباش و بازداشت و دستگیری و جانباختگی جز لاینفک آن است. پاسخ روشن است اگر  خیالتان از تعداد مخالفان راحت است اجازه تجمع آزادانه بدهید، اگر به اکثریت تان غره هستید، اجازه رفراندوم بدهید.‌مسلما، جمهوری اسلامی به گزینه هایی تن نمی‌دهد که پایانش را در آن متصور است، هر چند این تن ندادن، به معنای بقا نیست بلکه شکل تغییر از کم هزینه، پر هزینه خواهد شد. دیکتاتورها عموما صداها را دیر می‌شوند یا اینکه علاقه ای به شنیدن ندارند چون تربیت شهروندی ندارند، چرا که برای شهروند شدن، هم حقوق خویشتن مهم است و هم به رسمیت شناختن « دیگری»‌.

برگرفته از: کانال مجتبی نجفی

#مجتبی_نجفی
#یادداشت
#سیاسی

ما آن راه سوم هستیم
🔴 احساس‌ها را نمی‌شود مهندسی کرد

✍️مجتبی نجفی

تصویر «سارینا اسماعیل زاده» را به نمایندگی از همه انکار شدگان منتشر می‌کنم برای یادآوری اینکه نمی‌شود احساسات مردم را مهندسی کرد. نهادهای امنیتی با بسیاری از فعالان رسانه ای و سیاسی تماس گرفته اند تا مبادا از مرگ رییس دولت شادمانی کنند یا حرمت نگه ندارند.‌ دادستان، بازیگر ماجرایی شده که نشانی از عقب ماندگی در شیوه حکمرانی است. نه می شود لبخند را بر لبها جراحی کرد و نه می شود مردم را به زور گریاند. در قاعده کلی، خندیدن بر مرگ دیگری خطاست اما مسأله این است قاعده های کلی در شرایط ویژه فروپاشی می‌شوند و قوانین جدید خلق  و گاهی خنده و رقص ابزار قربانی برای انتقال پیام می شود.

مسأله اینجاست اگر روند شناسایی قربانیان جمهوری اسلامی در یک فرایند منطقی پیش گرفته می‌شد، امروز شادی بر مرگ رییس دولت مسأله نبود. ما وقتی از حقوق اعدامیان دفاع می‌کنیم به معنای همراهی با عقاید آنها نیست، هر شهروندی سوای اتهامی که دارد حقوقی دارد. پس وقتی آیت الله منتظری در جریان اعدامهای شصت و هفت به همین رییسی و هیات مرگ هشدار داد شما در حال ثبت جنایت بزرگی هستید،همراهی با عقیده محکومین به اعدام نبود،دفاع از حقوقشان بود‌. اما متهمان زیر حکم نه تنها اعدام شدند که با خانواده هایشان به مراتب برخوردهای وحشتناکی صورت گرفت.

در دوران اصلاحات بهترین فرصت برای ترمیم این زخم و باز کردن این پرونده بود،نه تنها این زخم مرهمی نیافت که قتل‌های زنجیره ای،کوی دانشگاه،کشته شدن زندانیان از زهرا کاظمی تا ستار بهشتی،جانباختگان هشتاد و هشت، نودو شش و نودو هشت و در نهایت جنبش زن، زندگی، آزادی بر آنها افزوده و سنت انکار قربانی، تداوم یافت و ما امروز صاحب جامعه ای هستیم با انباشت زخم های مرهم نیافته،خشم های تصاعدی و جولان حس انتقام. در تئوری خیلی راحت می‌شود با چند اندرز گفت انتقامجو نباشید اما حاکمی که حتی وجود ساس را در زندان انکار و سیل مشهد را آبگرفتگی، زندانی سیاسی را امنیتی، قتل را خودکشی، سقوط را «فرود سخت» و جامعه خرد شده زیر بار تورم را قله پیشرفت می نامد، چگونه می‌خواهد «قربانی» خشونت را به رسمیت بشناسد؟

اندرز زمانی اثر دارد که حاکم دو قدم جلو بیاید و بپذیرد که قربانی را کشته نه اینکه وجودش را منکر شود. احساس هایی مانند خشم و انتقام را نمی‌شود مهندسی کرد و با بازداشت و پرونده سازی محو نمی‌شوند و در هر بزنگاهی در قالب شکلهای جدید بازنمایی می‌شوند و به حاکم پیام می دهند. چرا که عرصه عمومی سراسر استدلالی نیست، به خصوص در خوانش آرنتی و پراگماتیستی همین احساس ها مجرای انتقال پیام اند.
خطای بزرگ جمهوری اسلامی اینجاست که می‌خواهد خدای دهه شصتی را به جامعه ای تحمیل کند که از اساس تغییر یافته، هم نسبت اقلیت و اکثریت برعکس شده، هم نظام ارزشی غالب از هم گسیخته و هم هژمونی رسانه ای اش شکسته. نه می‌شود خنده را بر لب جراحی کرد نه می‌شود گریه را اجباری و نه تحمیل یک تصویر یکدست از ملتی سیاهپوش و غمگین و ناراحت ممکن است.

🖇منبع

#مجتبی_نجفی
#سیاسی
#مدنی
#دیدگاه

ما آن راه سوم هستیم
در باورناپذیری برخورد با عامل سرکوب در جمهوری اسلامی

#مجتبی_نجفی

برخورد با مامور خاطی؟ باور نکنید. اگر برخوردی هم باشد تشریفاتی و برای حفظ ظاهر است. جمهوری اسلامی به ندرت با عوامل سرکوب برخورد می‌کند چون به آنها سخت نیازمند است. تجربه این چند دهه هم همین را می‌گوید. وقتی کوی دانشگاه سرکوب و عزت ابراهیم نژاد شهید شد، دادگاهش تحت فشار افکار عمومی برگزار شد. پرونده ماستمالی شد. سرباز نگون بختی به نام ببرعلی به جرم دزدیدن ریش تراش محکوم شد تا افکار عمومی را به سخره گیرند.
اگر باند سعید امامی لو نمی رفت ما شاهد افزایش قتلها بودیم. پرونده قتلهای زنجیره ای مدیریت شد. آمران در مصونیت ماندند و محاکمه در سطح مجریان باقی ماند. بعد هم تصفیه در وزارت اطلاعات ظاهری بود، همه به اطلاعات سپاه منتقل شدند و با آغاز به کار دولت احمدی نژاد باز هم برگشتند.
سعید مرتضوی دادستان بود، یکی در پرونده قتل زهرا کاظمی خبرنگار ایرانی کانادایی در سال هشتاد و دو لو رفت اما در نهایت برخوردی نشد، در پرونده کهریزک و آن همه شکنجه های وحشتناک و قتلهای دلخراش جوانان آزادیخواه در جنبش سبز، آنچنان فشار زیاد بود که چاره ای جز محاکمه نداشتند اما باز هم در نهایت آمر و مجری مورد محبت قرار گرفتند. بررسی کنید سعید مرتضوی چرا مدیر سازمان تامین اجتماعی شد و حتی برای وزارت کار هم از طرف احمدی نژاد پیشنهاد شد و اکنون سردار رادان مجری فاجعه کهریزک چه سمتی دارد؟

بپرسید سعید عسگر کجاست؟ همان که با شلیگ گلوله سعید حجاریان را در اوج اصلاحات از پا انداخت بعد هم در سال هشتاد و دو، سردسته سرکوب وحشیانه دانشجویان خوابگاه طرشت علامه طباطبایی شد.

ماجرا روشن است. جمهوری اسلامی از اکثریت حامی اول انقلاب که با رویکرد استبدادی خود اقلیت را تحت ستم قرار داده بود باندی محفلی شده و روند قهقرایی خود را طی می‌کند. تنها نقطه اتکایش،دستگاه سرکوب است و اگر در این دستگاه سرکوب، خللی به وجود آید، زمینه فروپاشی اش تسریع می‌شود و برای همین حفظ روحیه عوامل سرکوب از اهم واجبات است.
نیروی های سرکوب چه در لباس کادر، چه در لباس شخصی مورد توجه ویژه حاکم اند چرا که مزدورند. تکیه گاه آخرین جمهوری اسلامی در برابر جبهه وسیع اکثریت ناراضی همین سرکوبگرانند. پس جمهوری اسلامی نیروی سرکوب را عزیز می‌داند و شهروند صاحب حق را تحقیر می‌کند.
نیروهای سرکوب موجودانی نفرت انگیز اما به شدت قابل ترحم اند چون نقش پیچ و مهره یک دستگاه عریض امنیتی را بر عهده گرفته اند. آنها نه شهروند که ماشین سرکوب شده اند. سرنوشت تلخی دارند، فاقد هیچ اثری از کرامت انسانی. در گوشه خیابان مردن بهتر از نان سرکوب شهروند خوردن است.

🖇 منبع: مجتبی نجفی

#زن_زندگی_آزادی
#سرکوب
#وحشی

ما آن راه سوم هستیم