. برای تمام دوست داشتنهایم تو بس کافی هستی جایی پنهان میان بود نبودهایت نشستهام چون کوری بینا چون کری شنوا نعره میزند قلب عاشقام نام تو را بر سیاه چادر هر شب...
خواستم بنویسمت قلم از رنج دل شڪست خنده بر چهار چوب در نشست خجل از حضور عشق بسته هر دو دست بوے یاس و فصل بهار با واژه هاے تو شده ام انگار مست ببوسم دست سر نوشت را ڪه غیر تو این دل بر همه بست...م.ن #منوچهر_افتخارزاده
بر ای از تو نوشتن هزار واژه باردار از زبان می خواران ویار کرده باشند شمیم گلستان یا که الوان چم و خم شکوفه بهارا ن وای اگر دستم رسد بر برگ ریزان همان فصل و امید دلدادگان بپرسم جمله کوتاه گون ازآن قاصدک های بر باد سواران مهر دلداری به دل پنهان چگونه باز گویند آن بی زبانان منم در بستر کنکاش و دانه چینان شدم مدهوش به مهر یارب بلا از جان دلدارم بگردان ...م.ن
بر ای از تو نوشتن هزار واژه باردار از زبان می خواران ویار کرده باشند شمیم گلستان یا که الوان چم و خم شکوفه بهارا ن وای اگر دستم رسد بر برگ ریزان همان فصل و امید دلدادگان بپرسم جمله کوتاه گون ازآن قاصدک های بر باد سواران مهر دلداری به دل پنهان چگونه باز گویند آن بی زبانان منم در بستر کنکاش و دانه چینان شدم مدهوش به مهر یارب بلا از جان دلدارم بگردان ...م.ن
نت تنهایی می نوازد تا به شماره در آیند ساعت هایی را که گویی هر دقیقه به ماژور می چرخد پاندول روز در گذرد!!؟ تمام نمی شود چگونه است این زیستن پوچ ،پیوسته...م.ن
ظهر یعنی حسرت خندهی دلدار ظهریعنی یاد خاطره های با دلدار ظهریعنی خوانش حدیث عشق دلدار ظهریعنی روبرو نشسته رخسار دلدار ظهر یعنی بخیر شود دعای خوش دلدار ظهر یعنی طعم خوش بوسه دلدار ظهر تون آکنده از عشق دلدار با من نهار می خوری
من دیگر حوصله بودن ندارم برایم کمی از فسانه مرداب بگو بگو در آن تالاب دل شکسته ای جز من هم هست ؟ گهوارهایی به تکرار پس و پیش می رود تا دوردانه ای دیگر را جا دهد؟! درون جنگل شوکران قدم باز کند نو آموزی که دنیایی خمود را پی در پی می آزماید لسان بهار ی را که به زمستان بی ماند مباشد گوی ماه میرود تا به دروازه روشنی برسد و کلامی نیست جز دلبری ابر که به لمس میساید گونه اش را گویی شب به بزرگیش می نازد اشتیاق میلاد شبنم تبلور تحسین بر دیوار چیده در سکوت خروس خوان خمیازهایی طولانی فریادها ی خاموش...م.ن #منوچهر_افتخارزاده کنار پنجره رو به خیابان آمدنی محال ماندنی به رویا یاد باد یاد باد ...م.ن @loverScarecrow #شاعر#شعر_ماندگار#فی_البداهه #شعر_غزل#شعرنو#شاعرانه#شاعرانه_های_من#شاعرانه#شعروغزل#شعرنو#شعرناب
دیگر دنبال انگیزه نمی گردم بودنم را به سفسطه منطق و فلسفه نمی کشم هیا هو در ذهن به راه نمی اندازم جاده خاطره ها را خواهم پیمود از همان اولین رودخانه کنار تو که هنوز جاییست بر تمامی خوابهایم درون هیچ کتابی خطی را پی جور نخواهم بو د که چون انگشت اشاره به بیان هرگز !؟ نقش بر رویا تا انتها دارد فکرش را بکن بر آسمان بلند پرنده ای بال گستر نظاره می کند الماس برکه سبز خواستنت را که چون دو گویی غلتان!؟ چشمانت امنیت پرواز من است من بی تو خواب رفتهای بیش نیستم...م.ن
براے خوردن نسڪافه تلخ باتو چقدر دل تنگم تو بخند من به دل قند آب ڪنم تلخے روزگار طعم نبودنت لمس آخرین تصویر بغض ڪرده ، بر تاول حلقوم سوزش درد تنهایے به خندهاے جبران !! تو بخند تو بخند شورے سڪوت چشمانم تداعے روز با تو بودن را به شیرینے بڪشد تو بخند...م.ن