لولی‌وش

Channel
Music
Art and Design
Humor and Entertainment
Persian
Logo of the Telegram channel لولی‌وش
@lolivashPromote
299
subscribers
643
photos
138
videos
163
links
مجموعه‌ای از عکس، فیلم، موسیقی و متن‌های مورد علاقه‌ام و یادداشت‌هام. حرفی بود: @pensif0 همچنین ببینید @rude_loli
To first message
#یادداشت‌ها

فضیلت خودخواهی (۱)

خب بریم برای قسمت اول از معرفی و خلاصه فصل به فصل فضیلت خودخواهی. خانم رند تو پیش درآمد کتاب به سه نکته کلیدی اشاره می‌کنه. اول از همه با عنوان کتاب شروع می‌کنه که بطور قابل انتظاری تو ذهن خواننده‌های اولیه سوال برانگیز بوده و ایشونم با تایید بک‌گراند منفی ذهنی مفهوم خودخواهی و کنتراستش با فضیلت به این شکل قضیه رو بازش می‌کنن:

«تعریف دقیق و لغت‌نامه‌ای واژه خودخواهی این است: کسی که به خواسته‌ها و علایق خود سرگرم است. این مفهوم دربردارنده هیچ‌گونه ارزیابی اخلاقی نیست و به ما نمی‌گوید که آیا اینکه کسی دنبال خواسته‌ها و علایق خود باشد خوب است یا بد؛ به ما نمی‌گوید که خواسته‌ها و علایق واقعی آدمی کدام است. پاسخ دادن به این چنین پرسش‌هایی بر عهده اخلاق است.»

نکته بعدی وقتیه که خودخواهی رو به حوزه اخلاق (که دستور و روش زندگیه) میاریم و تبدیل می‌شه به «بسته‌ای از رفتارها» با محوریت علایق و خواسته‌های خود که (به شرط عقلانی بودن) تو رشد آدم تاثیر بسزایی دارن؛ از همینجا گریزی می‌زنه به اینکه اتفاقا اخلاق مبتنی بر دگرخواهی بیشتر مستعد آسیب‌زا بودنه چون: اولا هر گونه پرداختن به خواسته‌ها و علایق خود درش تقبیح می‌شه و دوما خواسته‌های شخصی سرمنشأ اعمال قبیح و غیرانسانی معرفی می‌شه و توصیه می‌کنن به فدا کردن خواسته‌های خود برای دیگران.
بصورت عمیق‌تر، رند با جداسازی و شکاف انداختن بین انجام‌دهنده عمل (کنشگر) و بهره‌بردار از اون عمل، مخالفه و بنظرش کنشگر باید همیشه بهره‌بردار عمل خودش که با خواست و علاقه خودش صورت گرفته، باشه و هر گونه فداسازی کنشگر، فدا کردن اخلاق محسوب می‌شه و این مصداق اصلی بی‌عدالتیه:

«پس می‌توان گفت نگاه دگرخواهی به انسان چیزی بیش از یک حیوان فداکار یا یک سودجوی ازخودگذشته‌ نیست. یعنی قربانی یا انگل. از این رو جایگاهی برای مفهوم هم‌زیستی خیرخواهانه در میان انسان‌ها قائل نیست و مفهوم عدالت را به رسمیت نمی‌شناسد.»

نکته آخر برای خوانندگانیه که بسته رفتاری خودمحور، نوعی از ماکیاولیسم یا سایکوپث بودن رو به ذهنشون متبادر می‌کنه و می‌پرسن: پس آدم می‌تونه هر طوری که هوس کرد عمل کنه؟

«بقای آدمی بصورت تصادفی و اتفاقی امکان‌پذير نیست. بلکه آدم باید اصول لازم برای بقای خود را کشف و بر اساس آن عمل کند. از این رو خودکامی‌های (self-interest) آدمی را نمی‌توان توسط تمایلات کور یا هوس‌های تصادفی تعیین کرد بلکه شناسایی و دستیابی به آن‌ها باید بر اساس اصول عقلانی صورت پذیرد. به این دلیل است که اخلاق‌عینیت‌گرا، اخلاقی است مبتنی بر خودکامی عقلانی یا خودخواهی عقلانی.»

اینم از پیش درآمد.
----
@lolivash
Stripes
Chapelier Fou
🎵 Stripes
👤 Chapelier Fou
02:26
💾 5.68 MB
----
«من به نقاشی دنیاهایم با تخیل ادامه می دهم؛ حیله‌ی حاجت‌مند جز خیالش چیست؟»
----
@lolivash | #Instrumental
#یادداشت_ها

صفتی که کودکی‌تون رو باهاش گذروندین رو یادتونه؟ من رو از اول به کنجکاویم می‌شناختن. چشمای سیاه و تیله مانندی که تا وقت خواب و گاها حین خواب، نظاره‌گر فعال اطراف بودن و وقتی چیزی می‌دیدن، نگاهش می‌کردن. دست‌هایی تشنه‌ی لمس و یک جفت پای گشنه‌ی گردش و ذهنی حاضر و ناظر، آماده دریافت و پایه‌ی اقدام. از چشم اطرافیان هم پنهون نموند و شد آنچه شد. از زمانی که یادم میاد همیشه بزرگترین کنجکاویم در مورد خودم بوده. زندگی کنجکاوی دومم بود. به مرگ هم نه، فکر نمی‌کردم.

اول (از طریق صفاتی که بقیه به همدیگه یا من نسبت می‌دادن) خیلی ابتدایی با کانسپت ذهن آشنا شدم و بعدها مغز رو شناختم؛ چیزی که بدنم رو (با مقداری شک، ذهنم~خودآگاهم رو هم) کنترل می‌کرد و ذهن مشتاقم معرفتی در مورد چیستیش نداشت.

کابوس کامل در ابتدا و شروع به کنار اومدن در ادامه و همکاری در نهایت. پروسه‌ای که نهایتا باعث شد جهان رو از طریق خودم بشناسم و تا نوجوانی به آگاهی قابل قبولی از چیزهایی که می‌خواستم و نمی‌خواستم رسیدم. (خواستنی‌هام، همیشه بنظرم ارزش زندگی و تلاش برای بدست آوردن داشتن و بندبازی‌های فراوانم مویدش هستن).

قابل قبول، پاداشی نبود که ذهن لولی حریصی تو قواره یه نوجون کله‌شق رو سیر کنه. خوندن و خودآموزی، خشت‌های اطراف مغزم رو برداشتن و با درک اجزا و کارکردهاش، شناختم از اطرافم تغییر کرد. حالا دلیل پشت خیلی از واکنش‌ و رفتارهای خودم و بقیه رو می‌دونستم؛ قبلا حدس‌هایی می‌زدم و حالا حقایقی نوشته شده پیدا شده بودن که خیلی بهتر از خودم پرده از واقعیت برداشته بودن و حتی بهتر، الگوهایی برای شناسایی ارتباط بین مسائل مختلف و پیش‌بینی رفتارها و نتایج در اختیار داشتم.

انگولک کردن الگوهای ذهنی خودم و بقیه، نتیجه ناگزیر فهم پراگماتیک دنیا بود. به زودی تغییر رفتارهای خودم واضح شد و همراه کردن اطرافم برای اهدافی که مد نظرم بود روز به روز آسون‌تر می‌نمود. تاریخ، منطق، فلسفه، روان‌شناسی، جامعه‌شناسی و ادبیات تا همین اواخر (قبل غیبت اخیر) در کنار تجربه‌های خودم خشت‌ خام خودشناسیم رو پخته تحویلم دادن و کمک کردن خودم رو از هر جهت نگاه کنم. از سمتی هم خود روابط انسانی اثر خودشناسی رو بالا بردن و رابطه متاقبلشون باعث شد روابط هدفمندتری هم شکل بگیره.

به تازگی ولی سیاست توجهمو فراوان جلب کرده و زیست‌شناسی. تاثیر مستقیم‌تر این دو روی زندگی برام جالب و کاربردیه. ناراستیه با مخاطبین عزیز نگم لذت شخصی محدودی هم می‌برم از بهتر عمل کردن به نسبت نرم عمومی تو گزینش باورهای سیاسی و اجتماعی و مهمتر از همه دوستان و اشخاص نزدیکم تو هر مقطعی از زندگیم در کنار تلاش موثر برای رنگ بخشیدن و برجسته کردنشون تو زندگیم و اطرافم. خلاصه که کنجکاوی اگه شانس و امکانات هدایت شدن رو داشته باشه، می‌تونه زندگی‌تون رو نجات بده و چه بسا از فشار زندگی لازم نباشه به مرگ فکر کنید.

اما خب کیه که همه‌ی اینا رو دوباره زندگی کنه؟ خودمم اگه راه نزدیک‌تری بنظرم می‌اومد انتخابش می‌کردم اما وسعم همین بود. بخاطر همین می‌خوام دو منبع جالب و کاربردی بهتون معرفی می‌کنم که دوست دارم قبل‌تر کسی بهم پیشنهاد می‌داد. فقط بگم که توضیحشون بمونه برای بعد و فعلا فقط کوتاه اسم می‌برم برای قشر کنجکاوتر و توضیح مفصل بمونه برای یادداشت‌های بعدی.

اولی سوشیونیک‌ها (Socionics) هستن. یه منبع که ممکنه شما رو یاد MBTI بندازه اما به سادگیش نگاه نکنید، تا بیخ و بن رفتارهای مختلف رو خیلی ظریف‌ با دخالت دادنِ بیشتر روان‌شناسی و بر اساس فانکشن‌های مشخص و متنوع دسته‌بندی‌ می‌کنه؛ یه ابزار شناسایی قوی برای افرادی که مطالعاتی تو روانشناسی داشتن. سرچ یوتیوب تایپ‌هاش عالی می‌نوازه.


دومی کتابیه به اسم «فضلیت خودخواهی» که اثر خانم آین رند هستش. ایشون نیاز به معرفی من نداره و تنها یه سرچ با آشنا شدن بایکی از ذهن‌های بنیان‌گذار دنیا فاصله دارید. کتابش برای کامو خونده‌ها بنظرم جذابیت خوبی داره و نشون می‌ده که جهان‌بینی کامو به زبان منطقی و واقع‌گرایانه چه ویژگی‌های عینی و قابل لمسی تو زندگی روزمره داره و چطور می‌شه زندگی رو به زبون ذهن واقع‌نگر ترجمه کرد.

@lolivash
یا طیر السنونو
Lama Shrief
🎵 یا طیر السنونو
👤 Lama Shrief
00:52
💾 932.83 KB
----
یا طیر السنونو
سلم لی عیونو
قلو انی بحبو بحبو
و بعمری ما بخونو
قلو وحیاة الله
عنو ما بختلی
قلو انی ان شاء الله ان‌ شاء الله
ما بخیبلو ظنونو
----
ای پرستوی مهاجر
سلامم رو به چشم‌هاش برسون
بگو دوستش دارم
و هرگز بهش خیانت نمی‌کنم
بگو به خدا قسم ناامیدش نمی‌کنم
بگو به خدا قسم تنهاش نمی‌ذارم
----
@lolivash | #Arabic
لولی‌وش
امروز رو شاد و خرم با آهنگی از سوریه و فولکلور طور با هنرمندی دو لعبت بهشتی، فایا و ریحان یونان (دست بر قضا خواهرن و از خوبای خلقت) و ئاری جان (فامیلیش جانه) ادامه می‌دهیم. ---- @lolivash | #Syrian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
00:53
💾 5.34 MB
----
خانم لَمی شریف هم با اقلّ امکانات، یه میز و بشکن و هم‌خوانِ هم‌فاز، پرستوی مهاجر رو با این کیفیت می‌خونه و می‌شینه کنار «جیرانی الله الله» برای زمزمه‌های روزمره‌ی گاه و بی‌گاه.
----
@lolivash
DOOM
Gesaffelstein
🎵 DOOM
👤 Gesaffelstein
01:49
💾 1.67 MB
----
فکر می‌کنم آهنگایی از این دست که سادگی و تکرر مشخصه‌ی اصلی‌شونه (فارغ از ژانر آهنگ) با بخش خاص و پنهونی از شنونده ارتباط برقرار می‌کنن که همیشه دنبال ثبات و قابل پیش‌بینی بودن وقایع و اتفاقاته و متناسب با ظرفیت فرد از بی‌ثباتی ناآرام می‌شه؛ تغییر رو دوست داره اما پیش‌بینی شده و بر اساس قواعدی که می‌شناسه. (بارها تجربه کرده=تکرر)

تو کیس موسیقی علاوه بر حس خوشایند، درک آسان هسته‌ و کانون موسیقی و ارتباط مستقیم با عناصر تشکیل دهنده، از نتایج پلی هستن که «تکرار و سادگی» بین آهنگ و شنونده می‌زنن.

تو کل آلبوم 16 دقیقه‌ای که دی‌جی عزیز، گزافلشتاین بیرون داده می‌شه این مشخصه‌ها رو دید خصوصا تو Doom که از لحاظ مرتب و تمیز بودن کار رو به گرید نظامی رسونده :))
----
@lolivash | #Instrumental #Metalotronic
The Safety of the Still Moonlight
Those Who Ride With Giants
🎵 The Safety of the Still Moonlight
👤 Those Who Ride With Giants
04:37
💾 10.65 MB
----
«سفری سنگین در جستجوی روزهای سبک‌تر. او زندگی خود را این‌گونه گذراند.»
----
@lolivash | #Instrumental #lofi
سلام 👀
مدتی بود دلتنگ محتوای کانال و فضای امنش بودم و حالا که شوق و وقتش رو دارم کار رو از سر می‌گیرم و از امشب اینجا هم برقراره 🎉

طبعا زمان و شرایط اثرشون رو روی منم گذاشتن و حالا روحیه «مغموم»ی ندارم ولی «لولی‌وش» سر جاشه که داستانش بماند و به مرور از محتوا می‌شه فهمیدش. بالاخره بعد از چند سال دوری از میادین استارت مجدد کتاب‌خونی رو هم زدم و کنارش می‌خوام یادداشت‌های بیشتری هم تو کانال بذارم.🥸
باقی مسائل رو هم اگه باشید به مرور خودتون می‌بینید و می‌شنوید و علی الحساب یه لو-فای چیل و بی‌آلایش هم تقدیم می‌کنم باشد که خوشتون بیاد؛ همه‌مون لایق کمی بستن چشمای خسته از وزنِ روزهای فعلی و حس بی‌وزنی هستیم. مراقبت کنید❤️
Channel name was changed to «لولی‌وش»
Channel photo updated
The aviator's wife, 1981
-----
‏بالاخره یک روز صبح چشمهایت را باز می‌کنی اما توان خارج شدن از تخت را نداری، باقی دیگر تکرار است؛ تلاش برای پذیرش و کنار آمدن با جزئیات سقف و سکوت.

#توییت | Saeed Barabadi
----
© Éric Rohmer | @lolivash
Суд
The Tiger Lilies
🎵 Суд
👤 The Tiger Lilies
03:10
💾 6.53 MB
----
- What kind of music do you listen to?
+ it's complicated.
-----
@lolivash | #Rock #Russian
#یادداشت_ها

امشب خیلی دلم می‌خواست جای عموم باشم. داستان از این قراره که عموم اولین ماشینش رو با مشقت و امید و آرزوی فراوانی خرید و خیلی زودم مجبور شد بفروشه پیکان عزیزش رو. تمام این دو سالی که ماشین نداشت، لحظه به لحظه‌شون براش حسرت و مایه‌ی حقارت بودن. تمام این دو سال فکر و ذکر و اولویت اولش ماشین بوده. و خب حدس بزنین که کی بالاخره قراره دوباره جاده‌ها رو با ماشین خودش طی کنه؟ بله! عموم.

بالاخره تونسته لنگری برای پیشرفتش پیدا کنه و قراره تا مدت‌ها خودشو به این نقطه‌ی عطف زندگیش آویزون کنه.
بالاخره تونسته پیش حضور سنگین سایه‌ی مادر، خودی نشون بده.
برگ برنده‌ش رو برای مدت‌ها پیدا کرده.

من هم به این حس، نیاز مبرم دارم. نیاز دارم برای یک شب هم که شده، راس خواسته‌هام به جا بیاد و غرور، افتخار، خوشی، لذت و سرمستی رو یک‌جا با هم در خودم حس کنم.

ببینم پیروزی بالاخره چه مزه‌ای دارد؟
واقعا اونچنان که می‌بینم، روشن و گرمابخش است؟
چشمای من هم اینطور رنگ شوق و امید به خود می‌گیرند؟ نفسم گرمای اطمینان به خودش بگیره و کلماتم استوارتر از همیشه، به سوی آینده‌ی روشن قدم بردارن؟ به همون مطمئنی سرم رو بذارم رو بالش و ذره‌ای تردید به دلم راه ندم به نسبت روزهای خوش نیامده؟

نیاز من مبرم است و ضروری. مشخصا کل زندگی برای من چیزی بیشتر از یک باخت از پیش تعیین شده نبوده و نیست. اما حالیا، در این وانفسای تاب و توانم، نیازی ذاتی و غریزی پیدا کرده‌ام به لمس و حس کمترین نشانی از چیزی که بهش می‌گویم زندگی. سلسله‌ی این شکست‌ها بالاخره باید یک‌جایی ختم به پیروزی‌ای شود که نوش‌دارویی باشد بر تک تک زخم‌هایی که در این راه کشیده‌ام. قویا به این نقطه‌ی عطف در زندگیم نیازمندم.

نیاز و خواسته‌های من ساده، پیش‌پا افتاده و دم‌دستی هستند. چرخه‌ی شکست‌های پیاپی و انتخاب‌های نادرست در پستی بلندی‌های زندگی از من فردی ساخته با نیاز و خواسته‌های ساده، پیش‌پا افتاده و دم‌دستی.

حال که سلاله‌های امید را به سان دندان های شیر، به مانند آن قسمتی از خودم که فکر می کردم به آن نیاز دارم را از دست داده‌ام، به پیروزی‌ای ولو درحد خریدن پژوپارسی مدل ۸۵ با مشکل استارت هم شده، نیاز دارم.

-----
@lolivash
More