غلامرضا خدارحمی

Channel
Logo of the Telegram channel غلامرضا خدارحمی
@khodarahmi25Promote
225
subscribers
#غلامرضا_خدارحمی مدیر مسول انتشارات آنان لینک کانال نویسنده👇 https://t.center/khodarahmi25 پیج اینستاگرام👇 instagram.com/khodarahmi3854 ارتباط بانویسنده👇 https://t.center/gholamreza25 مسئول انجمن ادبی #آن
نگاهی به شعر حمیدرضا شکارسری


"در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد"
و جهان
دانه ای بود که از دست خدا افتاد
تا که ناغافل چشمش به تو خورد...
دانه در هیچ
دانه در خالی مطلق افتاد
در همان خالی رویید
در همان خالی گل داد
آه اگر
در ازل پرتو حُسن تو نبود
دانه در دست خدا می ماند
این همه هیچ نمی رویید از هیچ...

بیشتر حمیدرضاشکارسری را با شعرهای سپید می شناسیم، در شعر بالا با اینکه این شعر کاملا وزن دارد اما هیچوقت وجود و حضور وزن را احساس نمی کنیم و با نوعی بی وزنی و سپیدنویسی مواجه می شویم. به عقیده ی من اینکه شکارسری سعی دارد  شعر نیمایی را از حالت کلاسیک به شعر سپید نزدیک کند مثل دویدن خون در رگ های روبه زوال شعر نیمایی می باشد هرچند شناخت این مقوله نیاز به بررسی شعرهای بیشتری در این قالب دارد و مجالی دیگر می طلبد.
اما از چگونه گفتن که بگذریم نگاهی به چه گفتن در این شعر خواهیم کرد.
با اینکه یکی از ویژگی های شعر شکارسری سادگی زبان است، ولی او در این شعر دست به تولید ابهام می زند اما نه با پیچیده گویی بلکه با تولید معنا، و نگاهی اساطیری و اسطوره شناسی.
شعر با تضمینی از حافظ شروع می شود که راز پیدایش جهان هستی است و یادآور می شود که اولین عاشق از ازل، از بی زمان پیدا شده است.
در اسطوره های ایرانی زروان؛ خدای فضای بی‌انتها و زمان ابدی، اولین حیات هستی است که قبل از همه حضور دارد و قادر است از هیچ، همه چیز بیافریند.
" و جهان دانه ای بود که در دست خدا افتاد"
این تصویرسازی را می توان استعاره از آرزوی زروان برای داشتن فرزند، دید. عشق به زایش خلقتی جدید موجب می شود که آفرینش جهان صورت بگیرد و دو نیروی خیر و شر در پس آرزوی زروان پدید می آیند.

"دانه در خالی مطلق افتاد
در همان خالی رویید
و در همان خالی گل داد"
این بخش از شعر شکارسری را می توان به داستان ظهور نیروی شر و اهورامزدا بسط داد که در اساطیر ایران نیروی شر بر دنیا حکومت می کند و اهورامزدا که در آن هنگام مشخصه بزرگ علم مطلق در او متجلی بود؛ فرمان‌روایی عالم اعلا را اعطا کرد و او آسمان‌ها و زمین را آفرید.
خدای خیر و خوبی و عشق، اهورامزدا آسمان را به شکل گویی معلق در خلا آفرید و سپس آب را در آن جاری ساخت و با خاک، آن دو را از هم جدا کرد. سپس دانه یا هستی وجودی انسان چهل سال در زمین باقی می ماند که موجب روییدن گیاهی می شود که دو ساقه آن چنان در هم تنیده بودند که جدایی ناپذیر بودند و این خلقت انسان (مشی و مشاینه که زن و مرد هستند)را پدید می آورد.

"در ازل پرتو حسن تو نبود
دانه در دست خدا میماند"
در واقع انسان بهانه حضور  همه هستی است. همه هستی از وجود او شکل می گیرد و بهانه بزرگ خلق خلقت است.

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25

#روزنامه_اطلاعات
سوم آبان ماه سال ۱۴۰۳
سلامم کرد و گفتم که نمی خواهم سلامت را
برو اینبار جای دیگری بگذار دامت را

به طعنه گفت:دارم می روم، می بینمت بی من
به خنده گفتمش: که تندتر بردار گامت را

به آسانی تو و اسم تو را از یاد خواهم برد
مگرجای اذان در گوش من خواندند نامت را؟!...

تو اسرائیلی و من هم فلسطینم و یکروزی
موفق می شوم بیرون کنم از دل تمامت را

به ظاهر فاتحی اما شکستت می دهم آخر
شکستی را که روزی تلخ خواهد کرد کامت را

هزاران کشته داده تیغ ابروی ستم کارت
سزاواراست بر گردن بگیری قتل عامت را

جهان دارِ مکافات است هرگز دل مبر از کس
که دنیا بد تلافی می کند این کار خامت را

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
Yek ghadam Ta To
@AliMovahediRad & AminJamiliNejhad
تصمیم گرفته ام که تنها با تو...
یا هیچ کسی یا که بمیرم یا تو
ای دورترین لحظه ی حسرت در من
یک آه فقط فاصله دارم تا تو

#غلامرضا_خدارحمی

آواز: #امین_جمیلی
سنتور: #علی_موحدی_راد
شعر: #غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
پروانگی، رها شدن از قید پیله است
وقتی تمام زندگی ات پشت میله است

زُل می زنم به چشم تو از خویش می روم
مانند کودکی که حواسش به تیله است

در من که عاشقم پیِ یک رو شدن مباش
گاهی سلاح آخر یک مرد حیله است

یوسف، به پای عشق زلیخا عزیز شد
نور چراغ حاصل داغ فتیله است

تدبیر عقل وسوسه را زنده می کند
در این میانه عشق فقط یک وسیله است

خو کن به خویشتن که کسی "ما" نمی شود
هر یک نفر برای خودش یک قبیله است

#غلامرضا_خدارحمی
@khodarahmi25
با اینکه میل عشق، فقط دوست دیدن است
تنها شدن نتیجه ی از تو شنیدن است

عمری خراب چشم توام ... ای خدای من!
من را بساز، کار خدا آفریدن است

بگذار جامه پاره شود در مصاف عشق
گاهی نشان عشق به جامه دریدن است

آسوده نیست از تو گذشتن که ترک تو
مانند تیغ بر رگِ گردن کشیدن است

من دل ز هست و نیست عشقت نمی کَنم
گر چه دوام رابطه در دل بریدن است

یکروز می رسم به تو ای عشق دوردست
پایان کار رود به دریا رسیدن است

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
"مست عشق"

بالاخره پس از آنهمه انتظار، "مست عشق" اکران شد. "مست عشق" اگر چه توانست رکورد فروش افتتاحیه سینمای ایران را بزند اما هرگز مخاطب را مست نمی کند. و احتمالا با نقدهای تندوتیزی از اهالی عرفان، شعر و سینما مواجه می شود و شده.
این فیلم با تعدادی خرده روایت سرگردان لحظاتی شتابزده از زندگی مولانا و شمس تبریزی را بتصویر می کشد که پازل تکه تکه فیلم آنطور که باید کامل نمی شود.
حسن فتحی اگر چه آثار تاریخی زیادی در کارنامه اش دارد اما اینبار از پسِ داستان مست عشق بر نیامد و مخاطب را با فیلنامه ای ضعیف و روایت های سطحی روبرو می کند. از فلاش بک های پی در پی که باعث عدم سیر روایتی داستان و سردرگمی مخاطب می شودگرفته تا شروع داستان از جایی که شمس ناپدید میشود... مسولیت مخاطبی که داستان شمس و مولانا را نخوانده است را برعهده نمی گیرد، از این موارد گذشته، فیلنامه آنقدر ضعیف است که در میانه ی راه داستان پر مناقشه رابطه شمس و مولانا و روبروشدن مولانا و شمس و داستان قتل شمس را رها می کند و بخاطر جذابیت فیلنامه بر روی ماجراهای عاشقانه ی سطحی تمرکز می کند و عشق شمس و کیمیاخاتون را در حد سریال های آبکی جم تی وی پایین می آورد و در عمل کمتر نشانه ای از دیالوگ" رهایی از قید تکلیف و رفتن به سمت عشق" شمس را که چندبار در فیلم گفته شد را می بینیم، مگر شمس سیروسلوک و تحول درونی نداشت؟!...
همچنین شخصیت مولانا اصلا در حد شاعر و عارف نشان داده نشد و بخاطر عدم تبلیغ صوفیه، بجز سکانسی کوتاه از رقص سماع در پایان فیلم، هیچ نماد و نشانی از نگاه طریقتی در فیلم دیده نمی شود.
اصلا بعد از اینهمه سال چرا فیلم مولانا و شمس ساخته شد، و چرا باید دید؟! وقتی هیچ مطلب کمتر گفته شده و نکات مگویی در مورد رابطه پیچیده و عمیق شمس و مولانا بتصویر کشیده نشده است، وقتی که موضوع عرفان به سطحی ترین شکل ممکن نشان داده می شود، وقتی که نگاه، فضا وبیان سانسور شده است،این فیلم شاید با پرداخت های هالیوودی و جلوه های بصری مخاطب عام را سرگرم کند اما کسی که بدنبال زندگی و رابطه ژرف شمس و مولاناست از دیدن این فیلم افسوس می خورد.
این فیلم سخن تازه ای نداشت

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
خطر یعنی که تقدیرت به دستان پری رویست
خطرناک است وقتی در کفِ دیوانه چاقویست

همیشه عشق عادل نیست چون گاهی به فتوایش
سری در زیر شمشیر و سری بر روی بازویست

دلم را تاری از موهای تو برد و نفهمیدم
که گاهی فاصله از عقل تا دل قدِ یک مویست

منِ مغرور در دام تو افتادم که مغروری
چه خواهد کرد شیری که اسیر چشم آهویست؟

کسی که غصه ی دنیا گرفتارش نکرده بود
ببین حالا گرفتار اشارت های ابرویست

هزاران بار جان دادم برایت، باز خواهم داد...
اگر چه بارها گفتی که او انسان ترسویست!


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
برو وقتی سرت با شانه ام سازش نخواهد کرد
برای کار بیهوده کسی کوشش نخواهد کرد

اگر دستم میان زلف هایت نیست، می ترسم
که شاهی بی قشون حمله به یک ارتش نخواهد کرد

تمنا می کنی تا دست از عشق تو بردارم
ولی فرمانروا از برده اش خواهش نخواهد کرد

مرا در بر بگیر و بیخیال از دام شیطان باش
درون خانه ی کعبه کسی لغزش نخواهد کرد

به وقت آخرین دیدارمان زیبا مکن خود را
کسی در موقع تشییع، آرایش نخواهد کرد

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برای آخرین دیدارمان زیبا مکن خود را

کسی در موقع تشییع آرایش نخواهد کرد

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
همیشه رنجش من از تو کار آه رقیب است
که قهر کردن من با تو دلبخواه رقیب است

به قدر یک سر سوزن مخواه از تو برنجم
رقیب در پیِ یک لحظه اشتباه رقیب است

به روی غیر بپوشان دو چشم میشی خود را
هزار گرگ کمین کرده در نگاه رقیب است

خدا نیاورد آن دم که جنگجو پسرش را
به گاه رزم ببیند که در سپاه رقیب است

خدا نیاورد آن دم که شانه های تو را من
به چشم خویش ببینم که تکیه گاه رقیب است

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
مُرید عشقم و جز ننگ، از مُراد ندیدم
من از دو چشم خودم نیز اعتماد ندیدم

شبیه مسجد مخروبه ی قدیمی شهرم
که هیچ معجزه ای از و اِن یکاد ندیدم

مگیر دست مرا با دو دست خویش، که هرگز
میان خیل پراکنده اتحاد ندیدم

اگر چه لشگر مویت به فکر فتح دلم بود
در آن سپاه، ولی جرات جهاد ندیدم

مگو شبیه خودم دوست دارمت همه ی عمر
من از رفاقت با تو، بجز عِناد ندیدم

ردای عفو، مکش روی گیسوان پریشان
که  هیچ گاه، وفایی ز حزب باد ندیدم


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
سزاواراست تا محتاج دستِ این و آن باشد

اگر دستی نفهمد قدر تکیه روی زانو را

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
آنکه را عین الیقین می خواندی اش من نیستم
تیغ کُندم لایقِ بر تن نشستن نیستم

اهل تقوا بیخودی از من توقع داشتند
زاهدم اما حریف مکر یک زن نیستم

دلبری اندازه دارد سمت من کمتر بیا
یوسفم اما همیشه پاکدامن نیستم

تو زنی اما درونت یک یهودا خفته است
من برادر هستم اما پاره ی تن نیستم

آزمودم، باز هم می آزمایم خویش را
اهل درس از اشتباه خود گرفتن نیستم

عاقبت یکروز چاقو دسته اش را می بُرد
می شوم از دشمنانت، گر چه دشمن نیستم

گفته بودم دوستت دارم، ولی از اینببعد
"من" طناب دار هستم شال گردن نیستم


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
غمی که در دل تو گاه گاه می آید
برای فتح دلت با تو راه می آید

مباد قهر کنی تا عزیزتر بشوی
فراق در پیِ یک اشتباه می آید

به حرف عقل توجه مکن، که گاه وزیر
برای توطئه ی قتل شاه می آید

شبی به بند بکش بندبند گیسو را
که بوی تفرقه از این سپاه می آید

اگر چه بخت تو با من"سیاهست"با من باش
همیشه سُرمه به چشم سیاه می آید

رفیق، می روی اما بدان رقیبی هست
که بعد رفتن خورشید ماه می آید


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
بدون تو جهان در چشم من زیبا نمی آید
که خوشبختی سراغ آدم تنها نمی آید

شبیه من کسی هرگز برای تو نخواهد مُرد
شبیه تو کسی هرگز به این دنیا نمی آید

من از هر دفعه رفتن های تو اینگونه می نالم
صدای در بدون چرخش لولا نمی آید

چه تقدیری ! جوانی رفت و ما هرگز نفهمیدیم
قطاری که گذشت از ما به سمت ما نمی آید

صبوری نیست اینکه بغض هایم در گلو ماندند
هزاران سال آب رود سربالا نمی آید

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25 🌹
باید دل تنگ خویش، در مُشت کند
انگشتر بی کسی به انگشت کند
باید بدهد دل به دل تنهایی
یک چشمه اگر به کوه خود پُشت کند


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
تا قدمتِ مرگ و زندگی یکسان است
آغاز همیشه جزئی از پایان است
دل را به درِ بسته نباید خوش کرد
در نیز خودش قسمتی از زندان است

#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
راهی که مسیر آن سرازیر تر است
برگشت از آن ولی نفس گیر تر است

من روح کهنسال زنی دربه درم
یک بچه که از مادر خود پیرتر است


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
هر قهر تو داغ تازه می اندازد
بر روی دلم گُدازه می اندازد

در چشم تو مثل سکه ای هستم که
عابر به سر جنازه می اندازد


#غلامرضا_خدارحمی

@khodarahmi25
Telegram Center
Telegram Center
Channel