ا
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼ا
🍃🌺🍂ا
🌿🍂 ا
🌸.
#خاطرات_حاجتروایی_از_امام_زمان_ع #خاطرات_عریضه_نویسی_به_امام_زمام_عج#دفع_دشمن#دور_کردن_افراد_از_خود#جمعه#خاطرات_حاجتروایی_از_استغفار_امیرالمومنین🌷من همون لحظه از نفرینم پشیمون شدم
ولی اینا خیلی شرن. جَوون مردم رو با چوب میزنن سر یه نفر رو که بهشون گفت خیلی اذیت میکنین کوبیدن به دیوار خدارو شکر طرف چیزیش نشد. بعد اومدن به داداش من گیر دادن تو به صابخونه گفتی مارو بندازه بیرون بیچاره داداش من اصلا خبر نداره.....بعد زنه داداش منو زد بعد کلی داد و بیداد که این منو زد شوهرشو پسرش میخواستن داداشمو بزنن زنه دید اوضاع خیطه و همه همسایه ها شاهد بودن داداش من نزده خودشو زد به بیهوشی بعد یه مدت دوباره داد و بیداد تو باعث شدی بچم سقط شه(به دروغ)انقد داداشمو نفرین کرد که آخر با تمام وجود از حضرت عباس خواستم لالش کنه به خدا یکساله دارن زجرمون میدن یک سال تحمل کردم دعاشون میکردم یه شب که بیدار بودم نصف شب با گوشم شنیدم بر داداشم نقشه دارن ...
کرایه صابخونه رو نمیدن بعد اینکه قردادشون تموم شد به صابخونه گفتن پول پیش که مبلغ کمی بوده و صابخونه به عنوان کرایه برداشته به ما بده چون خونت باعث شده وسایلامون خراب شه...
ببخشید اگه زیادی حرف زدم قضیه اینا زیاده تورو خدا دعا کنید از دستشون راحت شیم به خدا همین چند ساعت پیش به خاطر اینا چه قد گریه کردم...
💠 دوستان یادتونه گفته بودم گیر یه همسایه ظالم افتادیم بر همه شر درست میکردن تا اینکه شرشون رسید به داداش من نقشه داشتن از داداشم پول زور بگیرن
خلاصه اینا انقد به ما استرس وارد کرده بودن... تو نت دیده بودم یه نفر داستان حاجت روایی رو از امام زمان گفته بود یه عریضه نوشتم به امام زمان و در کنارش یه نامه خودمونی به خدا و امام زمان و شکایت این همسایه ظالم رو کردم بعد نوشتن نامه به امام زمان گفتم کاش همین الان یه نشونه ای بود که نامم رو خوندی خدا شاهده همون لحظه گوشی بابام زنگ خورد صاحبخونشون بود گفت از دست اینا شکایت کردم تا الان یه بارم کرایه ندادن .دادگاهم نمیان میگه اینا یعنی داداشم باید بهشون پول بده.اینکه گوشی همون دقیقه و همون لحظه زنگ خورد خیلی حس خوبی بود ولی باز اون لحظه وجودم پر استرس بود...باز چند روز دیگه همسایه ها به اینا اعتراض کردن که باید از این محل برین خیلی اذیت میکنید خدا شاهده زنه انقد داد و بیدا راه انداخت یک نفر هم جمع نشد ولی سری قبل شری که درست کرده بودن خیابون پر آدم بود خلاصه همسایه ها زنگ زدن پلیس دوباره تعهد و ...
چند روزی از نامم گذشت ولی خبری از رفتن اینا نشد فقط میدونم اینا گفته بودن صابخونه یه پیرمرده نمیتونه کاری کنه و ما از اینجا نمیریم...
من چند سالی ماه رمضونا هیچ عمل مستحبی انجام نمیدم حتی یه دور تسیبح صلوات.
ولی امسال
استغفار هفتاد بندی به نیت چهل روز برداشتم. روز اول ماه رمضون استغفارو با توجه به معنیش خوندم و همون شب سر سجاده خالصانه توکل و توسل داشتم خدایا چه عملی انجام بدم که اینا برن شاید بگین مگه اینا چیکار میکردن قصشون طولانیه فقط اینکه یکی از مستاجر ای اون ساختمون که یه کارگر تنها بود بعد اینکه از اینا کتک خورد چند روزه رفت.
خلاصه انقد با توجه خدا رو صدا میکردم که یک لحظه انگار یک نفر درونم گفت دعای
سمات بخون انقد برام واضح و آشکار بود تعلل نکردم. تو نِت زدم دعای سمات دیدم دقیقا بر
دشمن و آدم ظالمه انقد هول بودم همون لحظه خوندم بعد فهمیدم باید نزدیک غروب جمعه خونده شه نیت کردم تا چهل روز بخونم همون چند روز اول خواب دیدم یه حشره ای شبیه زنبورخونمون افتاده گفتم ولش کن بعد گفتم نه بذار بندازمش بیرون تا دستمو بردم بردارم شبیه عقرب شد با یه وسیله ای برش داشتم چند قدمی رفتم بندازم بیرون افتاد دوباره برش داشتم این
دفع خواستم در کوچه رو باز کنم افتاد جلو در و غیب شد..خلاصه پانزدهم ماه رمضون بود نصفه شب دوباره اینا مثل همیشه سر صدا داشتن من گفتم هیچ وقت دیگه از پنجره نگاه نمیکنم با سر صداشون دیگه کاری ندارم خواهرم رفت نگاه کرد گفت اینا دارن اسباب کشی میکنن...
به خدا خیلی اذیت کردن فک کن تو اوج خواب بودی یهو صدا میومد میدیدی ساعت دو نصفه شب دارن با چماق با هم شوخی میکنن
😏 .•°°•.
💞.•°°•.
💛 💚 `•.¸ ༄༅
@khaterate_namazshab114 💖