🦋💞🦋 🦋💞🦋 💞🦋💞 💞🦋💞#خاطرات_حاجتروایی_ازصدقه_دستگیری_نیازمندان#خواب_معنوی #تلنگر قبلا اصلا تو این فکرا نبودم خواهرم یه شهردیگه تصادفا باچندتا فقیر مواجه شد میومد میگفت باهم کمک کنیم بهشون بعد یه گروه چندنفره زدیم بعد دیدیم خیلیا هستند که به نون شب محتاجن وچیزایی دیدیم که باورش برامون سخت بود
وبعد تصمیم گرفتم خودم هم دنبال این کار برم شهرهای جنوب شهرهای جنگ زده روستاها نیازمند زیاد داریم
یبار داشتیم برای یه موضوع تو گروه کمک جمع میکردیم
یه خواب دیدم که خیلی بهم نیرو داد وبیشتر مشتاق شدم
خواب دیدم امام علی ع بایه کوله پشتی شبانه به راه افتاد یه نفر بود گفت کسی نره دنبالشون دوست ندارن شناخته بشن یه نفر رفت منم رفتم
دیدم حضرت رفتن تا رسیدن به زمینی خشک مثل بیابون بود دوتا بچه با فاصله زیاد از هم نشسته بودن حضرت از کوله پشتیشون دوتا شیر ویک قرص نان مثل نانهای اون زمان باقی مانده بود براشون اومدم بگم خوب نصف کنید براشون خوده حضرت رفتن شیر رو دادن ونون رو نصف کردن دادن به بچه ها بعد یه مهر افتاد از کوله پشتی ایشون که من برداشتمش
میپرسم شاید باور نکنید یه جورایی انگارخدا میزاره جلو پام حتی روستاها
ولی تا هزینه ها جمع بشه خیلی حرص میخورم مخصوصا الان برای مدارس چون وقت کمه
یه شب حتی گریه کردم گفتم خدایا این بچه ها کسی رو ندارن مخصوصا کلاس اولیه شوق مدرسه داره دست خالی نره نگاه به دست بقیه کنه
😭🌷🌷داستانی که میخوام واستون تعریف کنم مربوط به ماه رمضان حدود ۴سال پیش هست که امیدوارم هم خوش تون بیاد وهم اینکه انشالله درسی عبرتی باشه واسه ما.
خوب،حتما تو مفاتیح الجنان خوندین که : هرکس دعای مجیر را تو ایام بیض ماه مبارک رمضان بخواند ،تمام گناهانش آمرزیده میشه حتی اگه به اندازه ریگ بیابانها باشه .
منم اون سال ماه مبارک رمضان مثل سالهای قبل تو این سه روز دعای مجیر را خواندم با اینکه عذر داشتم ونمی تونستم روزه بگیرم .روز پانزدهم که اخرین روز ایام بیض بود ،موقع سحر من این دعا را خوندم و بعداز اذان خوابیدم وخواب عجیبی دیدم.تو خواب دیدم داریم یه پسر بچه نوجوانی را تشیع میکنیم و فقط من و مادرش همراه جنازه اش بودیم و به جایی رسیدیم که دروازه اخرت به حساب میومد.در اونجا دو مامور اومدن وبچه را از ما دونفر تحویل گرفتن ولی فقط به من اجازه دادن تا اونور دروازه برم و به همراه آنها ،این نوجوان را تا بهشت مشایعت و همراهی کنم .اما قسمت عجیب این خواب این بود که،ما از یه مسیر سرسبز وزیبا به سمت دروازه بهشت میرفتیم و تواین مسیر ؛یه سری آدما بصورت گیج و منگ افتاده بودن و چرت میزدن و بوی خیلی بدی از اونها پخش میشد!!! ویه سری هم بااین که جنازه هاشون در حال متلاشی شدن بود ،اما نفس میکشیدن !!!
ودربین انها جوانی به حالتی وحشتناک نیمه بیهوش چرت میزد و دست میکرد تو لباسش و یه چیزای خیلی بدی در می آورد و می خورد ،
من از دیدن این صحنه ها خیلی حالم بد شد و از اون دونفر پرسیدم که چرا اینها به این حالت افتادن و اون جوان چرا همچین غذای تهوع آوری میخورد ؟؟
اگه گناهکار هستن ،پس چرا به جنهم نمیرن وچرا اینجا افت
ادن ؟؟اونا پاسخ دادن این چند نفر به اندازه دوسال از عمرشون گناه انجام دادن ،باید به اندازه این دوسال به این حالت باشن وبعد وارد بهشت شوند!!!
چون گناهانشون کم هست ؛اینها را داخل جهنم نمی برند!!!
و اون غذای بد بو وچندش آوری هم که اون جوان از توی لباس و بدنش برمیدارد و میخورد ،اون همون گناهانش هست که الان غذا و خوراک خودش شده !!!!و جالب اینکه ما هرچی به دروازه بهشت نزدیکترمیشدیم، آسمان روشنتر و زمین سرسبزتر وزیباتر میشد .که امیدوارم قسمت همه شما حوریا باغ بهشت بشه . خدا شاهده که من بعد از بیدار شدن از خواب ، بخاطر اون صحنه هایی که تو خواب دیده بودم ،تا غروب اون روز حالت تهوع داشتم و با این که روزه نبودم ،اما نتونستم حتی لقمه ای غذا بخورم
در پایان از خدای رئوف و رحیم میخوام تا ما را نیامرزیده ازدنیا نبره .واز شما خوبان التماس دعا دارم وهم میخوام مواظب لحظه لحظه عمر تون باشید تا انشاالله عاقبت بخیر بشیم
🙏🙏 💧 @khaterate_namazshab114 💧🦋💞🦋 🦋💞🦋 💞🦋💞 💞🦋💞