رنگت روخدااااایی‌ کن

#آتش
Channel
Logo of the Telegram channel رنگت روخدااااایی‌ کن
@jomalate10rishteriPromote
11.22K
subscribers
34K
photos
10.2K
videos
2.98K
links
کانالی برا رسیدن به اندیشه برتر @seyyedz ادمین
#آیه_درمانے #جدایی_بین_دوحرام

🔹آیه شریفه 9 سوره
#یس را #هفت_مرتبه بر #هفت_قطعه #سنگ_نمک به ترتیب بخواند و در هر نوبت #اسم دو نفری را که می خواهند از هم جدا شوند با نام مادر آن ها را نام ببرد و #بدمد بر #سنگ سپس در #آتش اندازد بی‌شک بین آن‌ها #جدایی حاصل خواهد شد لعنت خدا بر سوء استفاده کننده فقط در امر حلال #مجرب است.

🌸وجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُون🌸

📚 کنز الحسینی ص 146


♡••♡••♡••♡••♡
@jomalate10rishteri
#رنگت‌روخداااایےکن☝️
#آتش_به_اختیار👆

#ذکرروز

ذكر روز شنبه

🥀يا رَبَّ العالَمين
🌸اي پروردگار جهانيان

#نمازحاجت_روزشنبه
#درجه_پیغمبران
هرڪس روزشنبه
این نماز را بخواند خدا او را
در درجه پیغمبران صالحین وشهدا قرار دهد
[۴رڪعت ودر هر رڪعت
حمد، توحید، آیة‌الکرسے]
📚مفاتیح الجنان

@jomalate10rishteri
#انرژی_مثبت👆
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدوسی_و_سوم (( ابراهیم))

🌷سعید توی روز ثبت نام با چند نفرشون آشنا شده بود. گرم و گیرا با هم سلام و احوال پرسی کردن. نه فقط با سعید، هر کدوم که به هم می رسیدن.
گروه دخترها و پسرها با هم قاطی شدن.
🌷چنان با هم احوال پرسی می کردن و دست می دادن و … مثل ماست وا رفته بودم. حالا دیگه سعید هم جلوی من راحت تر از قبل بود. اونم خیلی راحت با دخترها دست می داد. گیج و مبهوت و با درد به سعید نگاه می کردم. یکی شون اومد سمتم دستش رو بلند کرد
🌷ـ سلام، من یلدام
با گیجی تمام، نگاهم برگشت. سرم رو انداختم پایین و با لبخند فوق تلخی
ـ خوش وقتم
و رفتم سمت دیگه میدون. دستش روی هوا خشک شد.
🌷نشستم لبه جدول و سرم رو گرفتم توی دستم. گیج بودم و هنوز باور نمی کردم خدا، من رو اینجا فرستاده باشه. بقیه منتظر رسیدن اتوبوس و مسئول گروه
من، کیش و مات، بین زمین و آسمون.
– خدایا ! واقعا استخاره کردنم درست بود؟
🌷یا … عقلم از کار افتاده بود. #شیطان از روی اعصابم پیاده نمی شد و آشفته تر از همیشه، عقلم هیچ دلیلی برای بودنم توی اون جمع پیدا نمی کرد.
– اگر اون خواب صادقانه بود؟ اگر خواست خدا این بود؟ بودن من چه دلیل و حکمتی می تونست داشته باشه؟
🌷به حدی با جمع احساس غریبی می کردم که انگار مسافری از فضا بودم و اگر اون خواب و نشانه ها حقیقی نبود؟
سرم رو وسط دست هام مخفی کرده بودم. غرق فکر، که اتوبوس رسید.
🌷مسئول گروه پیاده شد و بعد از احوال پرسی، شروع به خوندن اسامی و سر شماری کرد. افراد یکی یکی سوار می شدن و من هنوز همون طور نشسته وسط برزخ گیر کرده بودم.
🌷ـ فکر کن رفتی خارج، یا یه مسلمونی وسط L.A
سرم رو آوردم بالا و به سعید نگاه کردم.
ـ اگه نمی خوای بیای کوله رو بده من برم. من می خوام باهاشون برم.
🌷دست انداختم و کوله رو از روی دوشم برداشتم. درست یا غلط، رفتن انتخاب من نبود. کوله رو دادم دستش و صدای اون حس، توی وجودم پیچید.
– اعتمادت به خدا همین قدر بود؟ به خدایی که ابراهیم رو وسط #آتش نگه داشت.

ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صدو_سی_چهار ((ولله خیر حافظا))
🌷اشک توی چشمم حلقه زد?
ـ خدایا ! من بهت اعتماد دارم، حتی وسط آتیش. با این امید قدم برمی دارم که تمام این مسیر به خواست توئه و تویی که من رو فرستادی. ولی اگر تو نبودی، به حق نیتم و توکلم نگهم دار و حفظم کن. تو رو به تسبیحات فاطمه زهرا قسم
🌷از جا بلند شدم و رفتم سمت اتوبوس.
– بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ – اللّهُ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْحَیُّ الْقَیُّومُ لاَ تَأْخُذُهُ سِنَةٌ وَلاَ نَوْمٌ …
و اولین قدم رو گذاشتم روی پله های اتوبوس. مسئول گروه، توی در باهام سلام و احوال پرسی کرد.
🌷ـ داداشت گفت حالت خوب نیست. اگه خوب نیستی برگرد. توی کوه حالت بهم بخوره ممکنه نشه کاری برات کرد، وسط راه می مونی.
به زحمت خودم رو کنترل کردم و لبخند زدم.
🌷ـ نه خوبم، چیزی نیست.
و رفتم سمت سعید، نشستم بغلش
– فکر کردم دیگه نمیای
– مگه تو دار دنیا چند تا داداش دارم که تنهاشم بزارم؟
🌷تکیه دادم به پشتی صندلی، هنوز توی وجودم غوغایی به پا بود. غوغایی که قبل از اینکه حتی فرصت آرام شدن پیدا کنه، به طوفان تبدیل شد. مسئول گروه از جاش بلند شد و چند قدم اومد جلو
🌷ـ سلام به دوستان و چهره های جدیدی که تازه به گروه ما ملحق شدن. من فرهادم، مسئول گروه و با دو نفر دیگه از بچه ها، افتخار همراهی شما و سرپرستی گروه رو داریم
ادامه دارد......
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
https://t.me/joinchat/Ao2d4D9XxVj556WCy2pNkw
حجاب فاطمی ورود آقا
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_صد_و_نوزدهم(( مارگیر ))
🌷شروع کردیم به گشتن، کل خونه رو زیر و رو کردیم، تا پیدا شد. سعید رفت سمتش برش داره که کشیدمش عقب.
– سعید مطمئنی این زهر نداره؟
علی رغم اینکه سعید اصرار داشت مارش بی خطره، اما یه حسی بهم می گفت اصلا این طور نیست. #مار آرومی بود و یه گوشه دور خودش چمبره زده بود، آروم رفتم سمتش و گرفتمش.
ـ کوچیک هم نیست، این رو کجا نگهداشته بودی؟
ـ تو جعبه کفش
🌷مار آرومی بود ولی من به اون حس، بیشتر از چیزی که می دیدم اعتماد داشتم. به سعید گفتم سینک ظرف شویی رو پر آب کنه و انداختمش توی آب، به سرعت برق از آب اومد بیرون و خزید روی کابینت.
🌷ـ سعید شک نکن مار آبی نیست. اون که بهت دروغ گفته آبیه. بعید می دونم بی زهر بودنش هم راست باشه.
چند لحظه به ماره خیره شدم.
– خیلی آروم برو کیسه برنج رو خالی کن توی یه لگن و بیارش.
🌷سعید برای اولین بار، هر حرفی رو که می زدم سریع انجام می داد. دو دقیقه نشده بود با کیسه برنج اومد.
خیلی آروم دوباره رفتم سمتش و با سلام و صلوات گرفتمش و انداختمش توی کیسه، درش رو گره زدم. رفتم لباسم رو عوض کردم.
ـ کجا میری؟
🌷ـ می برمش #آتش_نشانی ، اونها حتما می دونن این چیه. اگر زهری نبود برش می گردونم.
ـ صبر کن منم میام.
و سریع حاضر شد.
ادامه دارد......
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°🌺
📖داستان زیبا از سرنوشت واقعی
📝 #نسل_سوختــه
#قسمت_ صد_و_بیستم(( مرغ عشق))

🌷اول باور نمی کردن. آخر در کیسه رو باز کردم و گفتم:
ـ خوب بیاید نگاه کنید، این که دیگه این همه سر به سر گذاشتن نداره.
کیسه رو از دستم گرفت، تا توش رو نگاه کرد،
برق از سرش پرید.
🌷– بچه ها راست میگه، ماره، زنده هم هست.
یکی شون دستکش دستش کرد و مار رو از توی کیسه در آورد و بعد خیلی جدی به ما دو تا نگاه کرد.
– این مار رو کی بهتون فروخته؟ این مار نه تنها مار آبی نیست، که خیلی هم سمیه. گرفتنش هم حرفه ای می خواد، کار راحتی نیست.
سعید بدجور رنگش پریده بود.
🌷– ولی توی این چند روز، هر چی بهش دست زدم و هر کاریش کردم، خیلی آروم بود. – خدا به پدر و مادرت رحم کرده. مگه مار، #مرغ_عشق ؟ که به جای حیوون خونگی خریدی بردیش؟
رو کرد به همکارش
🌷ـ مورد رو به ۱۱۰ اطلاع بده، باید پیگیری کنن. معلوم نیست طرف به چند نفر دیگه مار فروخته، یا ممکنه بفروشه.
سعید، من رو کشید کنار
– مهران من دیگه نیستم، اگه پای خودم گیر بیوفته چی؟
دلم ریخت
🌷ـ مگه دروغ گفتی یکی بهت فروخته؟
ـ نه به قرآن
ـ قسم نخور، من محکم کنارتم و هوات رو دارم. تو هم الکی نترس.
خیلی سریع، سر و کله #پلیس پیدا شد.
.
ادامه دارد......
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
https://t.me/joinchat/Ao2d4D9XxVj556WCy2pNkw
حجاب فاطمی ورود آقا
°❀°🌺°❀°‌🌺°❀°🌺°❀°
#عکس_نوشته👆
(شوخی با نامحرم)
#احکام_شرعی
#نشر و #تایید #مطالب #غیر_اخلاقی
سوال: آیا #خواندن، نشر و تایید مطالبی مانند( #تهمت زدن، #غیبت کردن، #تحقیر و #تمسخر و ...) که در #شبکه_های_اجتماعی #منتشر می شود، جایز است ؟
♦️ پاسخ: خواندن، نشر و تایید اینگونه از مطالب جایز نیست.[1]
🍃 #حدیث:
🌸 امام کاظم علیه السّلام فرمودند:
«هرکس #پشت_سر #دیگری چیزی بگوید که در او هست و #مردم هم آن را می دانند، #غیبت نکرده است، هر کس پشت سر دیگری چیزی بگوید که در او هست، ولی مردم #نمی دانند، غیبت او را کرده است، و هر کس چیزی درباره کسی بگوید که در او نیست، به او بهتان زده است.[2]
♦️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
🌸 «هرکس برادر ایمانی خود را #برچسبی بزند و او را #متهم کند از اهل #آتش خواهد بود.[3]
✔️ پی نوشت 👇
1-فقه و زندگی - احکام رایانه و اینترنت ص 110
2- اصول کافی، ج2، ص358
3- بحارالانوار،ج75،ص260،ح58
@shamimerezvan
@azkarerouzaneh
@jomalate10rishteri
Forwarded from اتچ بات
#ضرب_المثل

🌸داستان 🌸

❇️ریشه ضرب المثل « #آتش_بیارمعرکه»

( این اصطلاح را برای کسی به کار می برند که در ماهیت و اصل دعوا و مشاجره ی میان چند تن شرکت ندارد، اما کارش تشدید این دعوا و مشاجره و گرم نگاهداشتن آتش اختلاف در میان آنان است. )
در گذشته که موسیقی گسترش چندانی نداشت، ضرب و دف از ابزار اصلی مطربان به شمار می رفت. آنان این ابزار را زیر بغل می گرفتند و همه جا همراه می بردند. گروه مطربان اغلب تشکیل می شد از یک کمانچه کش، نی زن، ضرب گیر، دف زن و ...
یک نفر دیگر هم که اصلا از کار مطربی سررشته ای نداشت همیشه همراه این گروه بود که وظیفه ی خاصی بر عهده داشت. این شخص را " دایره نم کن " یا " آتش بیار " می نامیدند.
دو ساز ضرب و دف از چوب وپوست تشکیل شده است. پوست این دو ساز در بهار و تابستان خشک و منقبض و در پائیز و زمستان که موسم باران و رطوبت است مرطوب و منبسط می گردد.
در بهار و تابستان لازم است که این پوست هر چند ساعت یک بار مرطوب و تازه گردد تا صدای آن به علت خشکی و انقباض تغییر نکند. این وظیفه در این فصول به عهده ی دایره نم کن بود که ظرف آبی جلوی خود قرار می داد و ضرب و دف را نم می داد و تازه نگاه می داشت.
در پائیز و زمستان همین شخص که حالا آتش بیار نامیده می شد پوست های مرطوب شده را روی منقل آتش می گرفت و با حرارت دادن خشک می کرد.
این شخص که از موسیقی چیزی نمی دانست نه می توانست ساز و ضرب و دف بزند و نه به آواز و خوانندگی آشنایی داشت، اما وجودش به قدری موثر بود که اگر دست از کار می کشید دستگاه طرب می خوابید و بساط معرکه و شادی مردم برچیده می شد.

و چون افراد سخن چین و فتنه انگیز که در اصل مشاجرات شرکت ندارند، با بدگویی کردن و ایجاد شبه آتش اختلافات را دامن می زنند آن ها را به آتش بیار معرکه تشبیه می کنند.

@shamimerezvan
@azkarerouzaneh
@jomalate10rishteri
#عکس_نوشته👆
(شوخی با نامحرم)
#احکام_شرعی
#نشر و #تایید #مطالب #غیر_اخلاقی
سوال: آیا #خواندن، نشر و تایید مطالبی مانند( #تهمت زدن، #غیبت کردن، #تحقیر و #تمسخر و ...) که در #شبکه_های_اجتماعی #منتشر می شود، جایز است ؟
♦️ پاسخ: خواندن، نشر و تایید اینگونه از مطالب جایز نیست.[1]
🍃 #حدیث:
🌸 امام کاظم علیه السّلام فرمودند:
♦️ «مَن ذَکَرَ رَجُلاً مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فیهِ، مِمّا عَرَفَهُ النّاسُ لَم یَغتَبهُ، وَ مَن ذَکَرَهُ مِن خَلفِهِ مِمّا لا یَعرِفُهُ النّاسُ، إغتابَهُ، وَ مَن ذَکَرَهُ بِما لَیسَ فیهِ فَقَد بَهَتَهُ؛»
«هرکس #پشت_سر #دیگری چیزی بگوید که در او هست و #مردم هم آن را می دانند، #غیبت نکرده است، هر کس پشت سر دیگری چیزی بگوید که در او هست، ولی مردم #نمی دانند، غیبت او را کرده است، و هر کس چیزی درباره کسی بگوید که در او نیست، به او بهتان زده است.[2]
♦️ امام صادق علیه السلام فرمودند:
🌸 «هرکس برادر ایمانی خود را #برچسبی بزند و او را #متهم کند از اهل #آتش خواهد بود.[3]
✔️ پی نوشت 👇
1-فقه و زندگی - احکام رایانه و اینترنت ص 110
2- اصول کافی، ج2، ص358
3- بحارالانوار،ج75،ص260،ح58

@azkarerouzaneh
Forwarded from اتچ بات
🌙⭐️🌙🌙🌙⭐️

#مشق_شب🌗

#سخنان_ناب
فکر کردن یعنی اینکه همیشه، هر وقت که فرصت داری، بنشینی و از خودت چیزهایی بپرسی و سعی کنی برای سوآل‌هایت جواب‌های دُرُست پیدا کنی.

دُرُست، یعنی چیزی که هم به نفعِ تو باشد هم به نفعِ دیگران، ...

فکر کردن یعنی اینکه حرف نزنی. با صدای بلند حرف نزنی.

سرت را بگیری توی دستت و درباره‌ی همه‌ی مشکلاتِ زندگی از خودت بپرسی و به خودت جواب بدهی.

این پله‌ی اول خوشبختی و خوشحالی است.

#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی

💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫
🌙 #شبتون_خوش 🌙

🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan
Forwarded from اتچ بات
🌙⭐️🌙🌙🌙⭐️

#مشق_شب🌗

#سخنان_ناب
فکر کردن یعنی اینکه همیشه، هر وقت که فرصت داری، بنشینی و از خودت چیزهایی بپرسی و سعی کنی برای سوآل‌هایت جواب‌های دُرُست پیدا کنی.

دُرُست، یعنی چیزی که هم به نفعِ تو باشد هم به نفعِ دیگران، ...

فکر کردن یعنی اینکه حرف نزنی. با صدای بلند حرف نزنی.

سرت را بگیری توی دستت و درباره‌ی همه‌ی مشکلاتِ زندگی از خودت بپرسی و به خودت جواب بدهی.

این پله‌ی اول خوشبختی و خوشحالی است.

#آتش_بدون_دود
#نادر_ابراهیمی

💫اللهمَّ‌عَجّل‌لِوَلیکَ‌ِالفَرَج‌💫
🌙 #شبتون_خوش 🌙

🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙🌙
@jomalate10rishteri
@shamimerezvan