تفاوت زیباست
برای جامعهای که قرنها بر مبنای سنت زیسته است، شباهتها نه تنها مقدس، بلکه حیاتی هستند.
در اجتماع سنتی، فردی با دین، زبان، فرهنگ، سبک زندگی یا حتی ظاهر و پوشش متفاوت، یک تهدید به حساب میآمد. اگر فردی در یک اجتماع سنتی، خلاف رسوم و استانداردهای سنتی عمل میکرد، کمترین مجازاتش طرد شدن بود.
جامعه ما سالهای زیادی در حال تکامل در فرهنگی بوده است که تفاوتها سرکوب میشدند و اگر کسی متفاوت بود، برچسب میخورد و طرد میشد. مبنای ضربالمثلهایمان نیز شباهتها بودند: «خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو».
دلیل سادهاش آن بود که ما به جای جامعه، اجتماعهای کوچک داشتیم. یک اجتماع کوچک، ظرفیت هضم تفاوتها را ندارد و هرچه شباهتها بیشتر شود، قدرت بیشتری خواهد داشت. پس ما حق داشتیم و کار درستی هم میکردیم.
تا اینکه تکامل تدریجی ما به یکباره در مواجهه با تحولی بزرگ، ناقص شد. اجتماعهای کوچک ما در زمان بسیار کوتاهی، ناگهان خود را جزئی از یک جامعه بسیار بزرگ دیدند؛ نه جامعهی ایران، بلکه جامعهی جهان. حالا قطرههای کوچک باید خود را با قانون دریایی که به آن پیوسته بودند، سازگار میکردند.
ناگهان، مبنای بقا از «ضرورت شباهتها» به «حرمت تفاوتها» تغییر کرد. کارها تخصصی شد و حالا دیگر برای سازگاری بیشتر، باید سراغ تفاوتها میرفتیم. ما دیگر جزئی از سیستم بودیم و برای بقا باید اجزاء دیگر سیستم را هم دوست میداشتیم. جهان جدید، ظرفیت یک دنیا انسان منحصر به فرد را در خود داشت. جهانی که شباهتها را در چند صفحه کاغذ تحت عنوان «قانون» خلاصه میکرد. مابقی هرچه بود، تفاوت بود و محترم.
ما ناگهان به جهان تفاوتها خوردیم. جهانی که برای خودش به مرور تغییر کرده بود، اما برای ما همه چیز ناگهان رخ داد. این شد که ما نتوانستیم با همان سرعت، با جهان جدید سازگار شویم. اما ژنتیک انسان به این سرعت تغییر نمیکند. تهماندهی ژنهای اجدادمان هنوز روشن است و میل به شباهتها به این سادگی در درونمان از بین نمیرود.
ما در جهان جدید و دنیای تفاوتها هستیم، اما هنوز دنبال شباهتهای گمشده میگردیم. از هیچ فرصتی برای احیا کردن شباهتها دریغ نمیکنیم. دست برنمیداریم. دست خودمان هم نیست.
هنوز اصرار داریم فرزندمان دقیقاً چیزی باشد که ما میخواهیم. هنوز همسرمان را زمانی دوست داریم که به آنچه ما میخواهیم تبدیل شده است نه آنچه که خودش میخواهد باشد. خواهرمان باید شغلی را انتخاب کند که ما فکر میکنیم به دردش میخورد. برادرمان باید خانهای بخرد که ما فکر میکنیم برایش مناسب است. دوستمان باید با کسی ازدواج کند که ما فکر میکنیم مرد یا زن زندگی است.
برای ما هنوز حرف مردم اهمیت دارد. چون مردم بر مبنای شباهتها استاندارد میسازند و ما نیز باید خود را به همان استانداردها برسانیم. ما همدیگر را آنگونه که میخواهیم دوست داریم نه آنگونه که هستیم. برای همین است که ما هنوز تلاش میکنیم همه را شبیه خودمان کنیم.
با این کار احساس امنیت میکنیم. چون اجداد ما اینگونه احساس امنیت میکردند. اما امروز که دیگر شباهت عامل امنیت نیست، پس چرا هنوز هم ما برای چیزی که دیگر وجود ندارد هزینههای سنگین میدهیم؟ چرا ژنهای شباهتدوست ما در جهان تفاوتها هنوز فعالند؟ به همان دلیل که ما هنوز هم موقع ترس، موهایمان سیخ میشود، چون این کار از اجداد پشمالوی ما هنگام خطر مراقبت میکرده است.
اگر بخواهیم خاموش شدن ژنهایمان را به زمان بسپریم، چندین نسل هزینههای سنگینی پرداخت خواهند کرد. با این سرعت تحولات جهان، عاقلانه هم نیست که تغییرات را به زمان بسپریم. میتوانیم به خودمان بیاییم، آموزش ببینیم و فکر کنیم، جهانمان را درک کنیم و با آن سازگار شویم، ریشهی رفتارهایمان را بشناسیم و آنها را تغییر دهیم.
جهان از سر دشمنی یا نافهمی به دنبال تفاوتها نرفته است. ما هم اگر با جهان مواجه نمیشدیم، در راه چندهزارسالهمان آخر به ارزش همین تفاوتها پی میبردیم. امروز، خوشاقبالیم که راهمان چنین کوتاه شد؛ البته به شرط این که فکر کنیم و ارزش آن را دریابیم.
بیایید جهان شباهتها را تصور کنیم. بیایید جنگلی را تصور کنیم که فقط یک نوع درخت دارد. حیات وحش را با وجود فقط یک نوع حیوان مجسم کنیم. جهانی را تصور کنیم که در آن، تمام انسانها، چهره، رنگ پوست، مدل مو، غذا، ورزش مورد علاقه، سبک زندگی و همه چیز دقیقاً یکسانی دارند. جهان زیبایی به نظر نمیرسد.
جهان برای پذیرش تفاوتها مجبور نبوده است. جهان، مجذوب زیبایی تفاوتهاست. اینگونه است که امروز این همه تنوع در همه ابعاد زندگی بشر و طبیعت وجود دارد. سعی نکنیم همه چیز را به سمت استانداردهای یکسان نزدیک کنیم. همه آدمها و همه چیزها را همانگونه که هستند دوست بداریم. چون «تفاوت زیباست».
@hooreechannel 🌹