حامد داراب

Channel
Logo of the Telegram channel حامد داراب
@hameddarabchaneelPromote
111
subscribers
(و زكات عقل، اندوهِ طويل است) مرجع باز نشرِ شعر، مقاله، نوشتار و مصاحبه هاى #حامد_داراب www.hameddarab.com Hameddarab@gmail.com @Hameddarab
🔺نمایشعرِ «در سالن انتظار, برای دوزخ» نخستین بار در سال ۱۳۸۹ نوشته شده است. این اثر دارای دستور اجرا و میزانسن‌های مخصوص به خود است که امیدوارم روزی بتوانم اجرایش کنم. در سالنِ انتظار، برای دوزخ بعدها در مجموعه شعر «اقدام علیه امنیت ملی» آورده شده که امروز به دلیل سانسور گسترده به چاپ نرسیده است؛ این #نمایشعر در سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۳۹۸ سه بار ویراست شده، ویراست ‌نهایی آن امسال در ۳ مهر ماه ۱۴۰۳ انجام و طی کلیپی در اینستاگرام حامد داراب منتشر شد که در لینک زیر میتوانید ببینید و بشنوید

⬅️ لینک:
https://www.instagram.com/reel/DCGeIGcqh5J/?igsh=eG41N2d5Z2VzOXJ6

@hameddarabchannel
نیما یوشیج در جایی از «نامه‌های به همسایه» آورده: «وقتی شعرمان را بی‌اعتنا به شرایط مردم به آن‌ها بدهیم، مردم هم بی‌اعتنا می‌پذیرند»

بگمانم شعرِ احمدرضا احمدی هم رویگردان(بی‌اعتنا) پذیرفته شد، چنان‌که رویگردان نوشته می‌شد؛ شعری که اگر چه در حس‌آمیزی، تخیل و تصویرپردازی، می‌توانست در رویارویی نخست، هیجانی برای خواننده برپا کند اما خالی از اندیشه و نگرش‌ِ سنجش‌گرا بود

نمونه‌ای از آن دست ادبیات، که شوربختانه سیاست‌ِ کلان فرهنگی قدرت، توانست در چند دهه‌ی اخیر آن را در میان نوفکری ایرانی، به عنوان ادبیات پیشرو جعل کند و رواج دهد؛ ادبیاتِ بی‌صدا، بی‌چیز و همانا بی‌خایه؛ با ناشران رانتی، کتاب‌های اخته‌ی بازنویسی‌ و زدایش(حذفیات) شده؛ ادبیاتی نزدیک‌تاب در این سال‌ها که پر است از «یزدانی‌خرمیسم» و سرشار از کتابِ سانسوری و روشنفکرِ ساختگیِ سانسورچی

🔺متن کامل نوشتارِ بالا را در لینک زیر بخوانید:

🔗 https://hameddarab.com/شاعر-بدون-چیز/

حامد داراب
ابتهاج در تمامِ دوران کاری فراتر از جایگاهِ واقعی‌اش در ادبیات مورد بررسی قرار گرفت، او نه اسطوره است در ادبیات و نه شاعرِ چندان توانمندی، کارهای متقدم‌اش رونویسی از «حافظ»‌اند و اغلبِ آثارِ متاخرش، خالی از «نگاه نقادانه»، «اندیشه» و «حس‌آمیزی»، تنها جنبه‌‌ی کلامِ او‌ که در آن بسیار تبحر داشت البته «تخیل» و ‌«عاطفه» در شعر بود، چه در این دو‌ نیز غزل‌نویسانِ هم‌روزگارِ او چون «حسین منزوی» و «سیمین بهبهانی» همواره بلند قامت‌تر از او ایستاده‌اند

🔺 ادامه‌ی این نوشتار را در لینک زیر بخوانید
🔗 https://hameddarab.com/رفیق،-هوشنگ/

حامد داراب امرداد ۱۴۰۱
🔺امروز در صفحه‌ ادبیات روزنامه‌ی سازندگی از وداع با مرد اسطوره‌ای نوشته‌ام‌. از اهمیتِ یک عمر کارِ #جلال_ستاری در اسطوره‌شناسی و فرهنگ؛ نوشته‌ام که چگونه او کار مهم و سخن بزرگ‌اش در اسطوره را با تحلیلِ متونِ ادبی انجام داده است.

او نزدیک به صد کتاب تالیف و ترجمه کرده است، هم درباره‌ی «تراژدی و انسان» نوشته و هم درباره‌ی «بی‌دولتی فرهنگ» هم در «زبان رمزی افسانه» پژوهیده و هم در «زمینه‌ی‌ اجتماعی تئاتر و تعزیه» که این یکی کتاب بحث برانگیزش است در میان اهالی تئاتر، آنجا که او با نوع اندیشیدن‌ به تئاتر، با تفکر چهره‌هایی چون «بهرام بیضایی» مواجهه می‌کند.

ستاری از نخستین پیشگامان مطالعات بین‌رشته‌ای در ایران بوده است، این پیش‌گامی اما صرفا در مطالعه نمانده و او در قامت یکی اندیشمندِ نظریه‌پرداز در آن ظاهر شده است، چه آنجا که «اسطوره‌ی ضحاک» را بنیادین‌ترین اسطوره در اساطیر ایران معرفی می‌کند و چه آنجا که می‌گوید «درک آیین و اسطوره برای مواجهه با تئاتر ضروری است»

او همگام با چهره‌هایی چون «نجف‌دریابندری» و «مصطفی اسلامیه» در ترجمه نیز تاثیرات فراوان بر جامعه‌ی روشنفکری و فرهنگی ایران داشته است، بی‌راه نیست اگر بگویم که ستاری را قبل از تالیفاتش در تئوری تئاتر، با ترجمه‌هایش شناخته‌اند، ترجمه‌هایی که راهبرِ آشنایی با تفکر نوین تئاتر در ایران هستند، دستکم پیش از او مترجمی به این جهد و کوشش بی‌مثال سراغ ندارم، که آثار درجه‌ی یک جهان در جامعه‌شناسی تئاتر را فارسی کرده باشد، مثلن یکی مهم‌ترین آنها «جامعه‌شناسی دووینیو» است

‎او در «بی‌دولتی فرهنگ» اگر تئوری نواندیشی را ترسیم نکرده باشد، دستکم نظرات بحث‌انگیزی در روشنفکری داده است. نظر صریح او در دفاع از «روشنفکران مبارز» که در فصل آخر کتاب آمده، نمونه‌ای ست. کتابِ مهم دیگرش «سیمای زن در فرهنگ ایران» است. به جد می‌توانم مدعی شوم نقشِ زن در فرهنگِ ایران را هیچ کس به جهد و درازنای کار علمی او در این مورد به بررسی ننشسته است و خلاصه نکرده

‎اگر بنا باشد در سوگ درگذشت انسان شگرفی چون ستاری اندوهگین بود، آن اندوه نه اندوهی برای او که دریغی است برای ما، با مرگ ستاری چیزهای بسیاری از دست می‌شوند، همانگونه که با مرگ «شاهرخ مسکوب»، بسیاری چیزها در شناخت فرهنگ و هویت در پستو ماندند و هنوز جبران نشده‌اند، در واپسین دیدارم با جلال ستاری او را اسطوره‌ای دیدم بر ویلچری، که نمی‌توانست تکلم کند و راه برود. گویی اهوره‌ی مهربانی، بازگشته از نبرد با دیوان، و حالا «فره» همیشه به او تعلق دارد

‎حامد داراب.
‎متن کامل را #روزنامه_سازندگی بخوانید
https://www.instagram.com/p/CR_-LVZqmzk/?utm_medium=copy_link


استاد من، شاگرد ژان پیاژه، اسطوره شناسِ بی بدیل، اندیشمند بزرگ، #جلال_ستاری در گذشت، او تکه‌ای از طبیعت بود که به زمین هبوط کرده جهان را جای بهتری برای زیستن کرده بود. «حالات عشق مجنون» «تراژدی و انسان» «نمایش در شرق» و بسیاری آثار دیگرش از اهمیت فراوانی برخوردارند. «پژوهشی در اسطوره گیلگمش و افسانه اسکندر» نخستین اثری بود که از او خواندم، واپسین بار، خرداد سال گذشته در منزلش کنار او‌نشستم، حرف زدیم، اگر چه راه رفتن و تکلم برایش دیگر بسیار مشکل بود. یاد او همواره بر جانم زنده است و آموزه‌هایش بر روانم جاری.
🔺#کتاب_نوشت: قصه‌ی چین پس از مااو(مائو) و چگونگی تبدیل شدنش به یک ابرقدرت سرمایه‌داری؛ کتاب تازه‌ای‌ست که با تاخیر خوانده‌ام. اثری که نویسندگانش هر دو از چهره‌های برجسته‌ی اقتصاد در جهان هستند. مثلن کوز، برنده‌ی نوبل اقتصاد است. کتابی که فکر می‌کنم همه‌ی آنها که می‌پرسند چین چطور دومین قدرت اقتصادی جهان شد؟ باید بخوانندش

سالِ نشر این کتاب، مهم می‌نمایاند، سالِ دوهزار و دوازده؛ یعنی پس از دو بحرانِ بزرگ برای آمریکا سال‌ها بعدِ جنگِ ویتنام، یکی حملات تروریستی یازده سپتامبر، و دوم به عضویت درآمدن چین در سازمان تجارت جهانی؛ عواملی که ریشه‌های تفاهم و سپس تورمِ بزرگ و کمرشکنِ سال‌های دوهزار‌ و هفت و هشت تا امروز بوده‌اند، برای آمریکا

انقلاب سرخِ پیروزمندانه‌ی مااو، پس از جنگ جهانی دوم، سپس «جهش بزرگ رو به جلو» که من را پیوسته به یاد «به‌سوی تمدن بزرگ» پادشاه فقید دوم می‌انداخت. راه دشواری که پروژه‌ی بزرگ کمونیسم چین تا زمان مرگ مااو طی نمود

◾️ادامه را در لینک زیر بخوانید:
https://www.instagram.com/p/CPqHnSTnh8a/?utm_medium=copy_link

WWW.HAMEDDARAB.COM
🔺در خدمت نفت

تازه‌ترین یادداشم در روزنامه‌ی شرق به این پرسش پاسخ داده است که، چگونه تولید نفت منجر به تولید ادبی شده است؟ در این یادداشت که سه بخش است از تغییراتی که نفت در تولید فرهنگ، کنار استثمار، در ایران ایجاد کرده نوشته‌ام، نوشته‌ام نفت، مهمترین عامل محرک در شکل دادن ایران مدرن، و ایجاد مدرنیته، همان که در سال‌های نخست، استثمار کارگری را در بدترین نوع سرمایه دارانه‌اش ایجاد کرد، هر کاری نکرده باشد؛ ادبیاتِ دست‌به دهانِ ایران رابرای مدتی، فربه و توانمند ساخته است. تا آنجا که بی‌گمان می‌توانم مدعی باشم که در اغلب داستان‌ها و رمان‌های واقع‌گرایانه و آثارپسااستعماری ادبیات ما نفت، نقش نخست را حال چه مثبت یا منفی ایفا می‌کند.

🔺متن کامل را در اینک زیر بخوانید:
https://sharghdaily.com/fa/Vijeh/Detail/13736/در-خدمت-نفت
🔺در تازه‌ترین یادداشتم، که امروز در ضمیمه‌ی شنبه‌های #روزنامه‌_شرق منتشر شده، همزمان با روز جهانی خنده از خندیدن نوشته‌ام. در این متن پاسخ داده‌ام به این پرسش، که چرا خنده برای انسانِ امروز، نوعی مبارزه است؟ هشدار داده‌ام که شاید سال‌ها بعد همین خندیدنِ امروزِ ما نیز، مومیایی بی‌خطری باشد که در کتاب‌های تاریخ، صفحاتی را به خود اختصاص داده. همچنین از تحولات مفهومی خنده، که در درازنای زمان نیشخند، تلخند، زهرخند را ساخته است سخن گفته‌ام، از اینکه امروزه خندیدن وجهی از واکنش احساسی را در بر دارد که به استناد آمار، به شکلی چشم‌گیر، شعف و خوشحالی در آن کمرگ‌تر شده است

◾️این یادداشت امروز ۱۱ اردیبهشت در ضمیمه‌ی شنبه‌های روزنامه‌ی شرق منتشر شده است

www.hameddarab.com
هیچ کدام از بیت‌هایی که این آقایان می‌خوانند (آن هم با خوانش‌های غلط اندر غلط) برای فردوسی نیست. در هیچ نسخه‌‌ی معتبری از شاهنامه چنین ابیاتی وجود ندارد. این‌ها شعرهایی مجعول است که متاسفانه فرهنگِ شفاهی جامعه‌ی ایرانی و عدمِ دقت در نسخِ مکتوبِ معتبر، باعث شده به نامِ فردوسی دهان به دهان بچرخد و جعل شود. چنانکه هیچ اهل کتابی نتوانسته تا امروز به این قوم بفهماند که شما با جعلِ آنچه دوست داشته‌اید فردوسی سروده باشد، او را که نیازی به هوراکش و اعتبار ندارد، معتبر نمی‌کنید، بلکه درازمدت، اعتبارِ ادبیات را مخدوش خواهید کرد ‎

‎چگونه می‌توان بیتی با قافیه‌ی غلط چون: «بسی رنج بردم در این سال سی/عجم زنده کردم بدین پارسی» را به فردوسی نسبت داد؟ و ندانست که نوشتن شاهنامه، یعنی به نظم شدنِ اولیه آن فقط چهارده سال طول کشیده و حتا ویرایش آن، نه سی سال بلکه بیش از سی‌وپنج سال به طول انجامیده است، چه آنکه فردوسی ویرایشِ دوم کتاب را فقط، در اواخر سال ۴۰۰ و اوایل سال ۴۰۱ به انجام می‌رساند. چگونه او میتواند بیتی بسراید، که در آن از زنده کردن زبان پارسی (که البته اشاره‌اش به زنده کردن عجم است) سخن گفته باشد و در همان بیت از واژه‌ی عجم استفاده کند

البته پاسخ به این پرسش‌ها آسان است، آسان است که بدانیم چرا جامعه‌ی ما به هر کس که بر منبری پرتاب شد و هر سخنی بر دهان آورد و پراکند، بی‌هیچ پرسش یا تحقیقی، سخنش را قبول می‌کند. همین آسیبِ بزرگ است که اکنون مواجهیم با جعلِ گسترده‌ای از شعرهای بی‌مایه به نامِ شاعرانِ حتا معاصرِ ما. به هر روی بیتِ بالا در هیچ یک از نسخه‌های خطی مانند لندن، بیروت و فلورانس نیامده و پیرو این‌ها در تصحیح‌های مهمِ مسکو و ژول مول نیز یافت نمی‌شود همه‌ی تصحیح‌های داری اهمیت و نامدارِ معاصر نیز، چنین بیتی ندارند

از همین دست است بیتِ: «به روز نبرد آن یل ارجمند/ به شمشیر و خنجر به گرز و کمند…» که بازیگرِ طرفدارِ قدرت، به آن می‌بالد که نام پسرش را از این بیت برداشته؛ او که مدعی شاهنامه دوستی‌ست، نمی‌دانسته و نمی‌داند که بر گور خالی مویه کرده است. چه این ابیات نوشته‌ی انجوی شیرازی (۱۳۰۰-۱۳۷۲) است در کتاب سه جلدی «فردوسی‌نامه» که مجموعه‌ایست از قصه های عامیانه درباره‌ی مردم و سراینده‌ی شاهنامه. (نک. انجوی‌شیرازی، ابوالقاسم. فردوسی‌نامه ۱۳۶۹. ۱ و۲. پهلوانان و نبردها. ۲۶۰-۵۷)

نویسنده روایت‌ها و نقالی‌هایی را جمع آوری کرده و داستان‌های شاهنامه را با این نقل قول‌های شفاهی کتابت نموده است. این نشانگر است که پسر داریوش ارجمند هرگز یک‌بار به سراغ بیتی که پدرش می‌گوید نامش را از آن انتخاب کرده نرفته، چه آنکه اگر رفته بود با جای خالی آن ابیات، جعل را شاید متوجه می‌شد. این ابیات هم در هیچ نسخه‌ی خطی از جمله شاهنامه‌های بایسنقری، تهماسبی، لندن، فلورانس و… وجود ندارد. جالب آن است که بسیاری از این ابیات به عنوان شاهکار لف و نشر مرتب هم یاد می‌کنند.

اما درباره‌ی بیتِ :«رد مورچه بر پلاس سیاه/ شب تیره دیدی دو فرسنگ راه» از مغلوط خواندنِ بیت که بگذرم، مغلوط‌تر این است که شعر متعلق به «اسدی توسی» آن هم در گرشاسب‌نامه است. (ن.ک. اسدی طوسی. ابونصر علی بن احمد. گرشاسب‌ نامه. باهتمام:یغمایی. حبیب ۱۳۵۴. نامه اثرط به گرشاسپ. ص ۲۶۵، ۲۶۶.) ابیات نیز چنین است: «پی مورچه بر پلاس سیاه/ بدیدی شب تیره صد میل راه/ بپای آن کجا دیده بگماشتی/سبک تر ز دیدار بگذاشتی/تنش ابر بد برق دندان تیز/خوی اش قطره باران وکف ریز»

در خصوص بیت: «ز گرد سواران در آن پهن دشت/زمین شش شد و آسمان گشت هشت» نیز باید گفت، بر خلاف آنکه برخی نسخ امروزی این بیت را در بخش «کیقباد» آورده‌اند اما هنوز مشخص نیست این بیت که در قدیمی‌ترین نسخه‌ی خطی از شاهنامه موجود نیست، کی و چه زمان به درون آن راه پیدا کرده است. اما آنچه پیداست بی‌شک این بیت نیز به نام فردوسی جعل شده، چنانکه زنده یاد ایرج افشار روزی به من در این خصوص توضیحاتی دادند که در این گستره نمی‌گنجد

بی‌گمان باید مبارزه کرد، با جعل کلمه‌ها و ابیات غلط به نام فرهنگ و ادبیات ملی ما، باید مبارزه کرد با فرهنگ شفاهی‌گری که از منابر بر ملت تحمیل شده است. چه آنکه سخن، روایت و منبع مجعول نخستین و بزرگ‌ترین عامل مخدوش کننده هویت یک ملت است

حامد داراب
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۰


متن کامل در اینستاگرام

www.hameddarab.com
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔻نوشتار حامد داراب در اعتراض به جعل ابیاتی به نام فردوسی در یک برنامه‌ی سرگرمی
Forwarded from حامد داراب (Hamed Darab)
🔻#حامد_داراب : پیر مرد با قامتی بلند، دست هایی کشیده و چشم هایی که در تاریخ جاگذاشته بود. روبه رویم ایستاد. او برجسته‌ترین شخصیت فرهنگی -تاریخی روزگار ما بود و من در برابر سایه بلند چشم‌های مهربانش، کلمه های محبت را کم آورده بودم. در ۲۱ تیر ۱۳۹۲ می‌توانستم او را تاریخ زنده ایران بخوانم؛ اسطوره زنده «کرمان» و ناموس ادبیات تاریخی - فرهنگی ایران. او نمایه ای بود از تمدن «جیرفت» و نشانه ای از هشتاد و اندی سال، کار دقیق و ظریف فرهنگی آن هم با تاریخی سخت خوان و دشوار که جز دستان و اندیشه او آن را تحلیل و تحقیق و پژوهش نمی‌توانسته است. بی‌جهت نیست که از دکتر شفیعی کدکنی شنیده ام که «باستانی، تلفيق شعر و ادب با تاريخ است». پیر مرد آرام با عصایی بر دست، بر صندلی چوبی کنار کتابخانه شخصی خود نشست، تا پرسش های من را پاسخ بگوید. یاد و خاطره اش را گرامی‌می‌دارم. در نوروز زمانی که خبر درگذشت او را شنیدم. با یک سکوت که جاری شده بود در خانه و ستون هایش؛ در یافتم که، تاریخ زنده فرهنگ از دست شده است

▪️متن كامل گفتگو را در #روزنامه_آرمان بخوانيد (لينك زير)::
http://www.armandaily.ir/fa/pdf/main/592/7

▪️متن كامل گفتگو را در سايت #دايره_المعارف بخوانيد (لينك زير)::
https://www.cgie.org.ir/fa/news/11780

🆔 @hameddarabchaneel
Forwarded from حامد داراب (Hamed Darab)
٣ دى زادروز زنده ياد #باستانى_پاريزي است. در سال ١٣٩٣ يك ماه پس از درگذشتش گفتگوى منتشر نشده ام با او را جرايد منتشر كردند، كه انعكاس وسيعي داشت. به بهانه زادروزش باز بخوانيم🔻
🆔 @hameddarabchaneel
رضا براهنی هشتاد و پنج ساله شد
‌روشنفکر پر سر و صدا

▪️چرا کارنامه‌ی کاری براهنی در تئوری ادبیات مفید و در تفسیر سیاسیات فریبنده بوده است؟

🔻حامد داراب | روزنامه همدلی: صفتِ بزرگ برای رضا براهنی این کارآمدترین نویسنده و شاعرِ چند دهه‌ی گذشته‌ی ایران، بی‌راه نیست. چه اگر همین چندین دهه، کم‌کارترین بوده باشد. براهنی در شعر همچون ابراهیم گلستان در داستان، مروجِ چگونه فکر کردن است. او مروجِ چگونه دیدن نیز هست، چه آنکه در تجددِ ادبی ایران گزاره‌های محکمی را بنا نهاد؛ واقعیتِ نهفته در پشتِ شیادی‌های جعل شده به نامِ تجدد و پساتجدد ادبی را نمایاند و برایشان کتک هم خورد اما دستکم نشان داد که مسیرِ اساسی این دو، در شعر و داستانِ فارسی چه می‌تواند باشد؟. باید تا می‌توان با تمرکز بر آثار و مطالعه‌ی مدامِ آرای او در نقد ادبی، او را زنده‌ستایی کرد. بگمانم براهنی واقعیتِ نمایان است از آنچه ادبیاتِ مدرنِ فارسی در چنته دارد، فربه و پروار از توانایی‌ها و توان‌مندی‌های زبانی و کلامی، آنچه دیگران با کج‌اندیشی اصرار به نادیده گرفتنش دارند.

براهنی نقش صریحی در روشنفکری معاصر ایران دارد، او گفتمانی را پدید آورده و دامن زده است که بخشی از آن در کنش سیاسی، که به شبه‌روشنفکری‌‌اش انجامید و بخش دیگر آن در نظریه ادبی که وجهه‌ی روشنفکری‌اش است؛ قابل بررسی‌ست. یادآوری اهمیتِ او در گستره‌ی نقدِ ادبی؛ این روزها مهمتر از هر چیز دیگر است. چه آنکه نقد، در میان آدم‌های نقدگریز، اینگونه دست‌ به دهان و الکن نیز افتاده باشد. بگمانم او نخستین منتقدِ آکادمیکِ شعر و داستان فارسی است و اغلب آرای‌اش در این باره نه ادبیت که باید آثاری تحقیقی و جزیی از جهانِ آکادمیک محاسبه شود. این که چرا نقدِ ادبی پس از تجربه‌ی داشتنِ چون اویی، به این نکبتِ هول آلود افتاده است؟ خود پرسشی‌ست آشوبنده که باور دارم در پاسخ به آن، ردِ سیاستِ ‌کلانِ فرهنگی (بخوانید ضدفرهنگی) از سوی نهادهای برساخته‌، حتمن پر رنگ خواهد بود.

مطالعه‌ی براهنیِ منتقد ادبی واجب می‌نمایاند، اگر چه جدا کردن براهنیِ منتقد ادبی از براهنی سیاسی در آثار او دشوار است، هم بدان جهت که او به خطا در آثارش سیاسیات را با ادبیات می‌آمیخیت، و در این آمیرش نیز از روشی غلط پیروی می‌کرد؛ نه آنکه ادبیات را باسیایت سری نباشد، که صد البته ادبیات امری سیاسی است، بلکه بدان جهت که براهنی با فهم غلط از رابطه‌ی این دو و هیجان دوره‌ای که در آن می‌زیست، رابطه‌ی نادرستی را در این دو ترسیم کرده بود. نمونه‌اش «تاریخ مذکر» است که ژانر قهرمانی، ژانر عرفانی و علوم اجتماعی به هم می‌آمیزند.

با این همه براهنی در جایگاه یک منتقد ادبی، حیرت‌انگیز است، نه تنها به آن دلیل که جدیت تحلیلی در شعر را زمانی می‌شناساند که پرگوییِ گسیخته به جای نقد مرسوم شده، بلکه به این دلیل که نخستین کسی‌ست که مفاهیمِ سبک و فرم را در نقدِ فراساختار گرایانه‌اش تعریف می‌کند.

اما براهنی روشنفکر، با تمرکز بر اجتماعیات، براهنی برآمده از تجدد دهه‌های چهل و پنجاه، همچون دیگر روشنفکران آن زمان، فریب خورده و فریب‌آور می‌نمایاند، او که منتقد ادبی تیزهوشی‌ست، در عیارشناسی وضعیت اجتماعی و رویکردهای سیاسی زمانه‌اش عقلی شکست خورده دارد و ناتوانی پر رنگِ تشخیص حقیقت از مجاز. شاعری که بارها فقر، خشونت، کار و جهل را محیطِ پروشِ خود در کودکی معرفی کرده‌ و ایده‌آل‌های همه‌ی عمرِ روشنفکری خود را با تکیه بر این مولفه‌ها ساخته، در جست‌وجوی نجاتِ دیگران از مداخله‌ی فقر و جهل، مسیر مغلوط را انتخاب می‌کند. (هم چون دیگر همراهان زمانه‌اش) که تبعات آن تا امروز ادامه دارد؛ این نقد نه با تکیه بر شیفتگی او به آل‌احمد در همان دوره که «خسی در میقات» چاپ می‌کرد، یا کارهای سیاسی‌اش در سال‌های ۵۱ در قاهره و ۵۲ به بعد در آمریکا و یا به قول خودش نوشتن آثاری که در جهت «کندن پوست دستگاه» بود، که حاصل شتابزدگی، عدم دانش صحیح سیاسی، عدم شناخت محیط اجتماعی بود؛ نتیجه‌ی مخوف فکر غلط و تقویت ایده‌های بومی‌گرایانه‌ی بی‌پشتوانه‌ تاریخی، با گرته‌هایی از تجدد شهری غرب، و البته بر علیه سرمایه‌داری.

براهنی چپ، دیر دریافت که مسیر‌ او و همراهانش منجر به نظام‌فرهنگی مغلوطی شده پر از بیابان حتا بی‌سراب، و هم البته باز هم دیر دریافت که نقدهای متاخرش بر آن نظام‌فرهنگی راه به جایی نمی‌برد. شاعر پر سر و صدا هم چون بسیاری همروزگارانش در کار اجتماعیات، بر خلاف کار ادبیات، زانو بر زمین انداخته، کشور را ترک کرد؛ تراژدی او و همراهانش این بود، این‌که همه؛ قربانی رفتاری شدند که خود روزی با دیگران به انجام رسانده بودند.

▪️منتشر شده در روزنامه‌ی همدلی. در این لینک بخوانید.

www.hameddarab.com
🔺در تاریخِ فکر و اندیشه‌ی ما، هرگز کسی مانند شاهرخ مسکوب این مهمترین روشنفکر معاصر ایران، در «سوگ سیاوش» آن اسطوره‌ی پاک و مغموم ننشسته است، شاهرخِ تنها، او که روزگاری به جبر، احاطه شد میانِ دهشتِ غربت، پیش‌تر در سوگِ فرزندِ کیکاووس آن چهره‌ی ضدِ جنگ‌ که در غربت کشته شد، بر مفاهیم عدالت گریسته بود؛ و چه گریستنی؟!
مسکوب در جهانِ ناسپاس و سفله، پیوسته در جست‌وجوی عدالت اجتماعی، فرهنگ و اخلاق بوده است، این را هم‌نسل‌هایش گفته‌اند آن‌ها که این یکه‌تازِ «جستارنویسی فارسی» را از نزدیک دیده یا با او زیسته‌ بودند، گفته‌هایی که نیاز به سند ندارد، چه آن‌که میراثِ مکتوب مسکوب مملو است از انگیزه‌های شگرفش به حقیقت، عدالت، اخلاق و فرهنگِ ایرانی و لابد هم این‌ها بودند که او جوانی‌اش را گذاشت برای
مبارزه و سیاست.
شاهرخ مسکوب چهره‌ی بی‌بدیل و مهمی ا‌ست، روشنفکری نایاب. بیش از اهمیتِ چهره‌ی او، کارِ فکری‌اش است که اهمیت دارد؛ آنچه در گستره‌ی اندیشه‌ی ایرانشهری قابل بررسی است، و پیوند خورده با هویت و فرهنگِ بومی-ملی...

حامد داراب

▪️متن کامل این نوشتار را در روزنامه‌ی آفتاب یزد در این لینک بخوانید

www.hameddarab.com
🔺علاقه‌ی قلبی من به #سوزان_سانتاگ پوشیده نبوده بر کسی هرگز، چه همواره به معشوقه‌های او حسد کرده‌ام، خاصه عاشق‌ها و معشوقه‌های او در دهه‌ی شصتِ میلادی تا واپسین سال‌های دهه‌ی هفتاد. ‌سال‌های سانتاگ با شلوارهای هیپی و بلوزهای کوتاه، موهای سیاه، خنده‌های پراکنده، قد بلند، دست‌های کشیده و سیگاری که از انگشت‌هاش نمی‌افتاد هرگز؛ این احساسات اما هیچ زمان دلیلِ تحسین‌های من در خصوصِ آثارِ او نبوده، چه سانتاک هرگز در کارِ نقدش نیازمندِ تحسین نیست

درباره‌ی «علیه تفسیر» دو‌مقاله تاکنون نوشته‌ام، با هر دو، اهمیتِ این کتاب در نقدِ فراساختاری را موردِ چندوچون قرار داده‌ام. حالا که بارِ دیگر این اثرِ مهمِ سانتاک بازنشر شده، یادآوری برخی نکات را مهم یافته‌ام

کتابِ سانتاگ، مباحثِ جدی در طرحِ نظریه‌ی تفسیر و تاویلِ ادبی به وجود آورد که بخشِ وسیعی از ادبیاتِ پسافرمِ دهه‌ی شصت و هفتاد با تاثیر از آن شکل گرفته‌اند.

حامد داراب

▪️ادامه مطلب را در این لینک بخوانید

www.hameddarab.com
@hameddarabchaneel
آنیکونیسمِ اسلامی
نوشتار حامد داراب در پی دعوت دکتر لیلا صادقی از او برای پیوستن به چالش «خود انتقادی با کاریکاتور»


🔻آنیکونیسم در اسلام نه تنها تصویرِ مادی را سانسور می‌کند بلکه بازنمایی‌های ذهنی را نیز ممنوع کرده‌ است، کافی‌ست به واکنش‌های مبلغان دین در طولِ تاریخ به توصیف‌های ذهنی که از خدا یا ‌ ‎رسول‌اش شده دقت کنیم، بخصوص آنجا که صفات مادی برای آن‌ها شمرده شده است، نمونه‌ی بسیار معروفِ‌ چنین مواجهه‌ای در مثنو‌ی «موسی و شبان» اثر مولانا مشهود است


کاریکاتور: حامدِ داراب اثر استاد جواد علیزاده

متن کامل را در اینستاگرام بخوانید::
https://www.instagram.com/p/CGo8WI-FZ10/?igshid=brnim4b7ea6p
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قسمت نخست مهم‌ترین ‌رمان‌ها با موضوع تجاوز جنسی در جهان را برایتان به صورت کوتاه و گذرا در این ویدیو آورده‌ام. سی و هفت رمان در این زمینه وجود دارند که طی روزهای آتی آنها را برای شما مرور خواهم کرد

من گمانم این است که کار مهم ادبیات همین چیزی‌ست که مشاهده می‌کنید. اشتراک تجربه‌های زیستی با توسل بر داستان و رمان برای تحول نگرش جامعه و مردمانش، اگر ما بیشتر رمان خوانده بودیم، اگر رمان‌های جنسی را سانسور نمی‌کردند یا قاری متجاوز را و متجاوزان را بیشتر از هر چه به خواندن رمان تشویق می‌نمودند ...

پانوشت
برخی از این آثار به فارسی ترجمه شده‌اند

www.hameddarab.com
Telegram Center
Telegram Center
Channel