خدا رنگینکمانی از رنگها آفرید. نگاهی به آن کرد. خیلی زیبا شده بود. گفت: باید از این هم زیباتر شود. نور مهتاب هم در او دمید. جلوهٔ زیباتری پیدا کرد. گفت: باید گرمی داشته باشد. خورشید را در دست راستش قرار داد. گرمی خورشید سوزنده بود. گفت: باید خنکای آب را به او بخشم. آب را در دست چپش قرار داد. گفت از کوه باید سختتر باشد. الماس را در وجودش قرار داد