﷽
#داستان_بهشتنوبت من بود , قرار بود از روى پلى بگذرم , به باريکى مو و به تيزى لبه ى شمشير . خودم مى دانستم مى افتم و افتادم , پرونده ام بعد از من افتاد زمين , طورى ام نشد , پرونده را کسى برايم خواند , ٽواب خيلى کم دارى اما گناه هم خيلى ندارى , روزه و نمازى را که نخواندى خدا بخشيده , يک شاکى خصوصى دارى اگر او رضايت بدهد مى روى بهشت , شاکى ام از حال و روزم باخبر بود , مى دانست که اگر طلبش را ندادم بخاطر ندارى ام بوده نه چيز ديگرى ....
وقتى وارد بهشت شدم غروب بود ,
✍:
#علی_اصغر_آزادگان#ادامه رابا
🎧 بشنویم
گوینده:
#پیمان_محمدیمیکس وتنظیم:
🎚#حسین_آزادگانhttp://www.instagram.com/greenshadow_64@Greenshadows6گروه هنری سایه های سبز
👇👇👇👇👇👇